رئالیسم تهاجمی ترامپ و مسیر هماوردی ایران
مجموع نظریه های غالب حوزه روابط بین الملل در جهان فعلی غرب را می توان در دو طیف نظریات رئالیستی و لیبرالیستی تقسیم کرد و سایر نظریات روابط بین الملل این حوزه را در راس و یا در میانه های این دو طیف و یا حتی ترکیبی از ویژگیهای این دو جریان اصلی تقسیم بندی کرد.
رئالیسم قدیمیترین و مهمترین پارادایم نظری روابط بین الملل به حساب می آید و واقع گرایی تهاجمی به عنوان تفسیر و شاخه ای از کلیت واقع گرایی، در شکل نئولیبرالیسم و توسط جان میرشایمر مطرح شد. این گونه از رئالیسم همراه با شباهت هایی که با سایر اشکال رئالیسم دارد؛ دارای چهار هسته اصلی میباشد.
1. قدرتهای بزرگ بازیگران اصلی سیاست بین الملل هستند و سیستم بین المللی آنارشیک است.
2. همه کشورها دارای قابلیت نظامی تهاجمی هستند.
3. دولتها هرگز نمیتوانند از اهداف دیگر کشورها مطمئن باشند.
4. بقا هدف اصلی تمام دولتها است.
واقع گرایان تهاجمی معتقدند که همواره احتمال وقوع جنگ وجود دارد و ناامنی وضعیت اجتناب ناپذیر است. مولفه اصلی و اولیه قدرت، کسب توان نظامی و آمادگی کامل برای جنگ پیش دستانه است. مناسبات میان دولتها براساس بازی با حاصل جمع صفر است و دولتها در روابط خود ، خودخواه و بی اعتماد هستند. آنها دولت را اصلیترین بازیگر صحنه روابط بین الملل تلقی و نقش سازمانها، نهادها و توافقات بین المللی و تصمیمات منتج از آنها را موقتی و تاسرحد منافع یکجانبه خود دارای اعتبار میدانند.
ترامپ و واقع گرایی تهاجمی
سیاست خارجی و روحیات فردی چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا شباهتهای فراوانی به رویکرد رئالیسم تهاجمی دارد. دونالد ترامپ را میتوان چهره بدون روتوش ایالات متحده تلقی کرد. رئیس جمهوری که بر خلاف نظر بسیاری از تحلیلگران که او را فردی دیوانه(Madman Theory) 1 و تافته ای جدا بافته از رژیم آمریکا معرفی میکنند؛ او شخصیتی حسابگر و حاصل نظرِ اکثریت حکومت و مردم آمریکا میباشد و اوست که با دردست گرفتن نبض جامعه و دولت توانسته حائز رای اکثریت شود. در ادامه به بررسی تطابق اقدامات ترامپ با نظریات واقع گرایی تهاجمی میپردازیم.
الف)اجتناب ناپذیر ساختن جنگ
براساس نگاه ترامپ و مفروضات واقع گرایی تهاجمی؛ دولتها در سطح حداقلی به دنبال محافظت از خود و در سطح حداکثری به دنبال سلطه جهانی هستند و به عبارت دیگر سیاست بین دولتها یک بازی چانهزنی مداوم بر سر توزیع و بازتوزیع منابع کمیاب به صورت خودخواهانه است. همه کشورها دارای قابلیت نظامی تهاجمی هستند و دولتها هرگز نمیتوانند از اهداف دیگر کشورها مطمئن باشند. از این رو بازی سیاست بین الملل شامل گونههای مختلف از توافقات تا تهدیدات، تحریم ها، ایجاد توازن و یا جنگ میشود و در این راستا همه عناصر قدرت در سایه قدرت نظامی قرار میگیرند.
بهره گیری از این نظریات را میتوان بر مبنای تصویب 700 میلیارد دلار بودجه نظامی ایالات متحده، انعقاد بزرگترین قرارداد نظامی دنیا با عربستان سعودی به ارزش 100 میلیارد دلار، اذعان به نابودی کامل کره شمالی و سایر تهدیدات ایالات متحده مورد بررسی قرار داد.
در این زمینه، علاوه بر بُعد سخت افزاری، توانایی القاء ذهنی اجتناب ناپذیر بودن جنگ نیز حائز اهمیت میشود. استفاده از عناوینی مانند "هرکس با ما نیست پس علیه ماست"، "محور شرارت" توسط بوش، تکرار "قرار داشتن همه گزینه ها بر روی میز" توسط اوباما، موازی دانستن سپاه پاسداران با گروههای تروریستی و همچنین تلاش برای بازتولید محور شرارت که به گفته ریچارد هاس رئیس CFR همان عنوان (محور شرارت) بدون ذکر نام عراق و فقط با ذکر ایران و کره شمالی توسط ترامپ است؛ نمونه هایی از جنگ روانی و پازل اجتناب ناپذیر ساختن جنگ و متعاقب آن امتیاز گیری میباشد.
ترامپ به خوبی می داند که پذیرش این باور در بین مردم که، آمریکا دیگر قدرتمندترین کشور جهان نیست میتواند مشکلات این کشور را دو چندان کند و از همین رو است که تلاش میکند تهدیدات خود را به مثابه هژمون بی همتای جهانی معرفی کند؛ حتی اگر در مواقعی برخی اروپاییها نیز موافق او نباشند.
بنا به گزارش رویترز ، برنامه دولت ترامپ تشدید فشار بر برنامه موشکی، دفاع منطقه ای، برنامه هسته ای و برنامه سایبری ایران میباشد و در مورد کره شمالی نیز، ترامپ پس از بالاگرفتن تنش ها اعلام کرد؛ «به ژاپن و کره جنوبی اجازه میدهم خرید تجهیزات خیلی پیشرفته نظامی از آمریکا را به میزان قابل توجهی افزایش دهند».
در این شرایط است که وضعیت دولتهای ناهمسو «جنگ همه علیه هم» تعریف میشود و هرگونه پیشرفت نظامی که در جهت تحت تاثیر قراردادن نقاط ضعف و یا خنثی سازی تجهیزات ایالات متحده باشد؛ تضعیف و در صورت امکان باید نابود شود.
اگرچه این کشور هنوز دارای قویترین بنیه نظامی در جهان است ولی مسئله مهم و اصلی این است که آمریکا دیگر نمیتواند از آن به شکل گسترده استفاده کند و هرگونه خطا موجب نزول تاریخی این کشور به دستهی کشورهای درجه دوم و درجه سوم میشود. چنان که کشورهای اروپایی پس از جنگ جهانی دوم دچار آسیب های گسترده در زیرساخت های خود شدند و آمریکا را مسلط بر خود یافتند. در واقع تا زمانی که آمریکا امکان استفاده گسترده از توانایی نظامی را ندارد تهدیدات نظامی آن عملا ناکارآمد و قدرت بازدارندگی خود را از دست میدهد.
ب) اصل دولت محوری
پارادایم واقع گرایی بر مبنای دولتهای ملی قرار دارد و رفتار عقلایی، معادل رفتاری است که تامین کننده منافع ملی به هر شکل ممکن است. واقع گرایان براساس نظام خودیاری با مبنا قرار دادن دولت به عنوان بازیگر اصلی؛ هدف اصلی او را کسب منافع ملی و عدم تکیه بر بازیگران خارجی تعریف میکنند. این مولفه در درجه اول تمرکز اصلی خود را بر روی نیروها و ظرفیتهای داخلی قرار میدهد.
تاکید بر خودیاری را میتوان یکی از دلایل پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده و از جمله شعارهای تکرار شده او در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل در نظر گرفت. استفاده از شعار «آمریکا را دوباره عالی کن»، مخالفت با ورود غیرقانونی مهاجران و توجه به اقشار فراموش شده ایالات متحده، تقبیح تشکیل داعش توسط کشورش و دادن وعده کاهش هزینه نیروهای نظامی در کشورهای دیگر-به نفع مردم در داخل-، خواستن پول از کشور مکزیک برای ساختن دیوار مرزی و موارد اینچنینی از جمله اهداف ترامپ در راستای تحقق نظام خودیاری و تکیه بر دولت محوری بوده است.
مطابق پارادایم واقع گرایی، هیچ یک از نهادهای فوق ملی دارای توان تسلط بر نظام بین الملل را ندارند و بنابراین دولت ها در نظام بین الملل آنارشیک و بی نظم؛ نظم مورد نظر خود را القا میکنند. این نگاه باعث میشود تا تعهد به قواعد بین المللی تا سرحد حفظ قدرت این کشور منبسط یا منقبض شود و اساسا کاربرد سازمانها و قراردادهای بین المللی به شکل ابزاری و به شکل موقتی تنزل پیدا کند.
خروج از توافقنامه آب و هوایی پاریس، خروج از یونسکو و روشنتر از همه بدعهدی و نقض سند برجام نمونههایی از استفاده ابزاری از توافقات بین المللی توسط آمریکا می باشد. رفتاری که واقع گرایان تهاجمی و به خصوص شخص ترامپ را می تواند به نمونه ای از سیاستمداران قائل به اصل دولت محوری و قدرت محوری در جامعه جهانی و جامعه آمریکا شناسانده و مسیر افول این کشور را تشدید کند.
ج) بازی با حاصل جمع صفر
در چهارچوب نگاه واقع گرایی (تهاجمی) کسب منافع ملی به شرط کسب بیشترین سود و محروم کردن منافع طرف مقابل تاحدممکن پیگیری می شود. از این رو از نگاه دولت آمریکا نتیجه برد_برد کاملا نسبی است و در این چهارچوب هرگونه سودآوری طرف مقابل که در مسیر خواستههای او نباشد؛ بی اثر میشود.
این تلاشها در حوزه اقتصادی شباهت زیادی به نظرات مرکانتلیستهای قرن 16 و 17 و پس از آن دارد. از نگاه مرکانتلیستها قدرت معادل کسب هرچه بیشتر ثروت از طریق محدود کردن واردات و افزایش هرچه بیشتر صادرات میباشد. از این رو با توجه به منابع محدود جهان، تقویت قدرت نظامی برای استعمار سایر کشورهای جهان توجیه میشود.
پس از اوج گرفتن پروژه اسلام هراسی در پس حادثه 11 سپتامبر؛ فرسایش کشورهای منطقه از طریق درگیریهایی که نتایج آن بازی با حاصل جمع صفر بود این ایده نمود پیدا کرد. پروژه ای که با استفاده از تشدید اختلافات قومی و مذهبی، درصدد درگیر کردن کشورهای مسلمان منطقه با یکدیگر و تبدیل کشورهای مسلمان به زمین سوخته می باشد. در این رویکرد شکلگیری گروههای تروریستی مانند داعش، با تاریخ انقضا مشخصی تقویت و پس از مدتی که کارکرد خود را از دست میدهند به شکل جدیدی بازنمایی میشوند. نتیجه این عمل نابودی طرفین درگیری و ثروتمند شدن سازندگان سلاح و نهایتا دستیابی به همان اهداف مرکانتلیسیتی میباشد.
ایران در مسیر هماوردی
به اعتراف مقامات آمریکا و رژیم صهیونیستی مسیر پیشرفت و نفوذ جمهوری اسلامی ایران غیرقابل توقف بوده است. نتانیاهو در آخرین سفر خود به سوچی روسیه به طعنه گفته بود: «ایران به مرحله پیشرفته ای در سیطره و تاثیرگذاری بر عراق و یمن رسیده است و عملا در بسیاری از ابعاد بر لبنان هم سلطه انداخته است؛ ما نمیتوانیم حتی برای یک دقیقه هم این مسئله را فراموش کنیم.»
جمهوری اسلامی ایران قرن های متمادی است که دارای شکل مستحکمی از دولت-ملت می باشد. وسعت و جمعیت فراوان، پیوستگی فرهنگی در عین تفاوت های دینی، قومی و زبانی، نیروی نظامی و رهبری قدرتمند؛ به عنوان برخی از مولفه های قدرتبخش، جمهوری اسلامی ایران را از سایر کشورهای منطقه متمایز کرده است. همین نقاط تمایز باعث شده است تا هماوردی با دشمنان به عدد نوع دشمنی ها، متنوع، ترکیبی و به مراتب سخت تر باشد.
هماوردی جمهوری اسلامی ایران در مقابل مولفه های اجتناب ناپذیر ساختن جنگ، بازی با حاصل جمع صفر و دولت محوری نیز متنوع و ترکیبی خواهد بود. اجتناب ناپذیر ساختن جنگ توسط آمریکا از یک سو با فشار از طریق اتهام به وجود سایتهای مشکوک نظامی و مراکز هستهای پنهان و از سوی دیگر با درخواست بازرسی از این اماکن، اعمال تحریم های مجدد و تهدید به جنگ اعمال میشود. نمونه تاریخی این مسئله را میتوان به بهانه حمله نظامی ایالات متحده به عراق جهت نابودی سلاحهای هستهای به یادآورد. حربهای که در این روزها به صورت مضاعفی تلاش میکند ایران را با عراق دوران صدام و کره شمالی فعلی یکسان سازی و از امکان وقوع جنگ تنش آفرینی کند.
اما در این سناریو، هماوردی جمهوری اسلامی ایران نه از مسیر راه حل لیبی و تسلیم شدن و نه از مسیر کشورهای عربی به مثابه مشتری سلاح های غرب شدن؛ بلکه از مسیر آزمایش و نمایش برنامه ریزی شده پیشرفتهای بومی موشکی ادامه پیدا میکند و در این مسیر است که مفهوم بازدارندگی نمایان میشود. در این چهارچوب تهدید پاره کردن سند برجام با تهدید آتش زدن آن پاسخ داده شده و وابسته سازی کل معادلات کشور به چنین سندی اشتباه راهبردی محسوب میگردد.
در باب بازی با حاصل جمع صفر؛ ایران نیز باید مقابله به مثل همین قاعده را در مواجهه با دشمنیهای آمریکا پیگیری نماید. به گونه ای که به طور مثال فرمانده سپاه پاسداران قرار گرفتن نام سپاه در لیست گروههای تروریستی را معادل قرار گرفتن ارتش آمریکا معادل گروههای تروریستی چون داعش قرار میدهد و در شکل اقتصادی این هماوردی نیز ، تلاش برای حذف دلار و فهم بیش از پیش مسجل شدن توجه بیشتر به تواناییهای داخلی پیگیری میشود.
در چگونگی مواجهه با دولت محوری آمریکا و عدم احترام وی به قراردادهای بین المللی و سازمانهای بین المللی نیز؛ جمهوری اسلامی ایران اگرچه متحمل هزینه های فراوان ناشی از تفکر برخی ساده لوحی های اعتمادگرایانه شده است، اما تجربه های گذشته را چراغ راه آینده خود خواهد کرد. قطعا این هشدار رهبر معظم انقلاب برای ادامه مسیر درست در آینده در مواجهه با ترامپ و دولت او راهگشا خواهد بود:
"من البته هیچ وقت نسبت به مذاکره با آمریکا خوش بین نبودم. نه از باب یک توهم بلکه از باب تجربه؛ تجربه کردی. تجربه گذشته ما نشان می دهد که گفتگو در منطق حضرات آمریکایی به این معنی نیست که بنشینیم تا به یک راه حل منطقی دست پیدا کنیم- منظورشان از گفتگو این نیست- منظورشان از گفتگو این است که بنشینیم حرف بزنیم تا شما نظر ما را قبول کنید! هدف از اول اعلام شده است؛ باید نظر طرف مقابل قبول شود. لذا ما همیشه اعلام کرده ایم و گفتیم که این گفتگو نیست؛ این تحمیل است و ایران زیر بار تحمیل نمیرود"
پی نوشت:
1. تئوری (Madman theory) به دوران ریاست جمهوری نیکسون مربوط می شود. در آن دوران تلاش می شد این باور در میان رهبران شوروی سابق به وجود آید که رفتار آمریکا هر لحظه ممکن است غیرمنطقی و شدیدا متغیر باشد. این تئوری بیان می کرد که در این صورت، رهبران شوروی از بیم مقابله به مثل، دست به تحریک کشوری که در جنگ سرد با آن هستند ، نخواهد زد.
انتهای متن/
منبع خبر: خبرگزاری فارس
اخبار مرتبط: رئالیسم تهاجمی ترامپ و مسیر هماوردی ایران
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران