آشنایی‌ها با «بالایی»‌ها

آشنایی‌ها با «بالایی»‌ها چراغ‌ها را بیاورید؛ آن چلچراغ‌ها –پیچیده در لوای پرتبرک این نازنین وطن- که می‌روند بر دست‌ها و دوش‌ها، محمل آن مشعشع چهره‌های تابنده بر قلب‌ها و هوش‌ها. تا چشم‌های کم‌سو ببینند قهرمانان این مردم را.

مجله فارس پلاس؛ امین رحیمی: چراغ‌ها را بیاورید؛ آن چلچراغ‌ها –پیچیده در لوای پرتبرک این نازنین وطن- که می‌روند بر دست‌ها و دوش‌ها، محمل آن مشعشع چهره‌های تابنده بر قلب‌ها و هوش‌ها. تا چشم‌های کم‌سو ببینند قهرمانان این مردم را.

چراغ‌ها را بیاورید؛ گوهر شب‌چراغ، آفتاب منیر. برای آن‌ها که کورمال می‌گذرند از کنار قله‌ها و به شکوه گودالچه ها! می‌نازند؛ چشم‌بسته می‌تازند. برای آن‌ها که اسطوره‌هایشان لعبتگران اند؛ صد چهره، هزار نقش. برای مشتریان بازار هزار رنگ سیاه فروشی تا زلال را ببینند و صفا را. و غبارآلوده چشم‌هایشان، از پس پلک‌های فروافتاده، ببینند که قهرمانان این مردم چه کسانی هستند. نه آن‌ها که مردم برایشان می‌میرند -هیهات-؛ آنان که برای مردمشان می‌میرند. نه آن‌ها که دامن کشیدند از میانه هولناک سختی‌ها به گوشه عشرت‌ها- مهلکه آنچنانی عشرت‌ها-؛ آنان که ایستادند در برابر تیغ‌ها با سرها و با دست‌ها. نه آن‌ها که از این خاک سهمی می‌خواهند برای آسان زیستن و آسوده مردن - بی‌وطن‌ها، نورسیده وطن‌پرستان -؛ آن بدن‌های افتاده در بیابان‌ها، بی‌قبرها، بی‌کفن‌ها. آنان که شتافتند با جان و با پیکر؛ تا آخرین تکه استخوان‌ها. رسیدند تا آخر قصه مردانگی، تا سرمنزل عاشقی‌ها. آن سه برادر که یک قبر ندارند در این مملکت؛ باکری‌ها.

چراغ‌ها را بیاورید؛ آن راهنما مشعل‌ها را. تا به‌روشنی بازبینند چهره‌های نورانی از آن نور که «لیس کمثله نور».

 

 

چراغ‌ها را بیاورید؛ برافروخته فانوس‌ها را، نجم ثاقب، ید بیضاء، پرتو نوری بیدارباش دل‌ها تا نهراسند از عربده‌های دجال هزار دهان جهان، مار دوشان زمان. تا فریب نخورند به شعبده‌های اژدهایی معرکه گیران، مات نشوند به کیش جاهلی. تا نترسند از نهیب مدعی؛ کبر فرعونی و سحر سامری.

چراغ‌ها را بیاورید؛ اشراق شمس، طلوع صبح. تا در تاریخچه‌های سنگی موهوم نجویند قهرمانشان را، در روشنی‌های زمان ببینند پرچمداران را؛ برادران و عموها را. شناسنامه‌هایشان هست هنوز! و سپیده ما گلگون است هنوز. سرداران کربلا تا شام بی‌سرهایند؛ «با حنجرش برای امامش سپر گرفت». هنوز مادران پسرهایشان را می‌دهند برای نام حسین (ع)؛ زکات می‌دهند برای امنیتشان و دینشان و شرفشان. مدافع می‌فرستند برای حرم‌ها پاره تنشان را. قهرمانان ما اهل آن قافله‌اند؛ آن قافله که می‌رود و خورشید پیشاپیش آن می‌رود.

کسی چه می‌داند؟ خدا داند؛ صاحب چشم‌ها و قلب‌ها. که چشم‌ها و قلب‌های این مردم قهرمانانشان را می‌شناسند؛ نام هم که نداشته باشند، «نشان» دارند. که خورشید ما می‌تابد و روز خدا روشن است. و مردم ما در تنگنای دوران‌ها یادشان هست که راه کدام طرف است و خورشید از کدام سو روشنی می‌افشاند. و راهنمایشان آن شرف والاست که در خونشان دارند؛ ذلت ناپذیرند. شکوه آن بارگاه علا و رفعت آن درگاه معلا -نور نام حسین (ع)- قرن به قرن، دوران به دوران سیاهی چشم دشمنان را می‌درد؛ همچون فلق که پرده شب را می‌درد. و نسل به نسل قهرمانانی از ما جام شهد می‌گیرند از دست مولا و آب حیات می‌نوشند سر حوض از دست علی (ع) عالی اعلا.

خدا کند امروز بیدار باشیم. خدا اراده کند که ما هم خبر خوب ببریم برای قهرمانانمان؛ خبر مقاومت. برای بزرگانمان خبر خوب ببریم؛ خبر اینکه ما هم ایستادیم و نشکستیم، نتوانستند بشکنند ما را. و پرچم را نینداختیم؛ آن علم بلند که بر افق تاریخ سایه می‌اندازد، آن بیرق نامداران را.

خدا را شکر که بیداریم؛ روشن باوری، روشن راهبری، روشن سرزمینی، روشن آیینی داریم. خبر خوب می‌برند از ما برای رسول الله (ص)؛ آشنا داریم آن بالاها؛ آشنایی‌ها با «بالایی» ها.

 

انتهای پیام/

منبع خبر: خبرگزاری فارس

اخبار مرتبط: آشنایی‌ها با «بالایی»‌ها