گفتگوهایی با شاه

چکیده :شاه دربارۀ خود نیز بسیار تأکید می‌کند که «فردی عرفانی» است و از کودکی‌اش می‌گوید که امام علی (ع) را در خواب می‌دید یا وقتی از اسب افتاد حضرت عباس جانش را نجات داد و حتی تصور می‌کند وقتی کودک بود امام زمان را هم دیده است! و البته اینکه این حرف‌ها را به خبرنگاری فرانسوی می‌زند، قدری عجیب و نامنتظره...


مهدی تدینی

در سال ۱۳۵۵، زمانی که شاه خود را در اوج قدرت حس می‌کرد، خبرنگاری فرانسوی به نام اولیویه وارن به ایران آمد و مجموعه گفتگوهای مفصلی با شاه انجام داد. او پس از بازگشت به فرانسه این مصاحبه‌ها را منتشر کرد و یک سال بعد این مجموعه گفتگوها به قلم عبدالمحمد روح‌بخشان به فارسی ترجمه و در انتشارات امیرکبیر منتشر شد. نمی‌دانم این کتاب آیا سانسور شده است یا نه، اما گفتگوهای دقیقی را می‌توان در آن خواند.

پیش از هر چیز صراحت گزارشگر در پرسشگری‌اش جلب توجه می‌کند. البته اولیویه وارن در ابتدا توضیح می‌دهد که برای انجام این مصاحبه‌ها دلهره داشت و مشخص است قدری از مرد طرف گفتگوی خود هراس داشت. به قول خودش، او کسی بود که تا پیش از این عکسش را فقط روی اسکناس‌ها دیده بود… اما این باعث نمی‌شود او پرسش‌های پرریسک را که ممکن است باعث خشم شاه شود، کنار بگذارد. برای مثال، قدری در لفافه اصرار دارد که به شاه بگوید پدرش، یعنی رضاشاه، پیش از به قدرت رسیدن و نظامی شدن، چوپان بوده یا دست‌کم چوپانی هم می‌کرده است. یا به صراحت به زمینخواری رضاشاه اشاره می‌کند و از شاه می‌پرسد آیا واگذاری زمین‌ها به دهقانان جبران آن نبود که رضاشاه زمین‌های زیادی را تصاحب کرده بود؟ یا در جایی دیگر از فساد اطرافیان شاه می‌پرسد. در نهایت نکتۀ درخور توجه نخست همین صراحت اولیویه وارن است.

اما در این گفتگوها با پرسش‌های دقیقی که وارن می‌پرسد، فضایی ایجاد می‌شود تا بتوان نظر شاه را دربارۀ بسیاری از مسائل دانست. بعید است در جای دیگری بتوان همۀ نظرات او را اینچنین یکجا یافت. در این تردیدی نیست که شخص شاه می‌کوشد که دربارۀ عملکرد خود و پدرش تصویری بسیار ایدئال ترسیم کند، اما اگر خوانندۀ موشکاف بلد باشد این پردۀ ایدئال‌سازی را کنار بزند، می‌تواند از زاویۀ متفاوتی به مسائل تاریخ ایران بنگرد. در مصاحبه هم نکات شخصی پیدا می‌شود و هم مواضع شاه را دربارۀ انبوهی از مسائل سیاست داخلی و خارجی می‌توان یافت. در اینجا به اندازه‌ای که در یک پست می‌گنجد، به چند نکته اشاره می‌کنم و بقیه را پیشنهاد می‌کنم در کتاب که به این نوشتار پیوست شده است، بخوانید.

یکی از نکات شخصی که در این کتاب بحث می‌شود، خلقیات رضاشاه است. شاه می‌گوید دلیل اینکه رضاشاه نام همۀ فرزندانش را «رضا» گذاشت، این بود که زمانی در مأموریتی نظامی در مرز افغانستان دچار تب مالاریا می‌شود و برای شفای خود متوسل به امام رضا (ع) می‌شود و چون از مهلکۀ بیماری به سلامت عبور می‌کند، نام همۀ پسرانش را «رضا» می‌گذارد.

شاه دربارۀ خود نیز بسیار تأکید می‌کند که «فردی عرفانی» است و از کودکی‌اش می‌گوید که امام علی (ع) را در خواب می‌دید یا وقتی از اسب افتاد حضرت عباس جانش را نجات داد و حتی تصور می‌کند وقتی کودک بود امام زمان را هم دیده است! و البته اینکه این حرف‌ها را به خبرنگاری فرانسوی می‌زند، قدری عجیب و نامنتظره است!

از نکات جالب دیگر کتاب، این است که شاه از استالین کم‌وبیش به نیکی یاد می‌کند و به نظر می‌آید این حس خوش برای این است که وقتی سه رهبر بزرگ جهان ــ استالین، چرچیل و روزولت ــ در تهران به سر می‌بردند، فقط استالین به دیدار شاه جوان و تازه‌برتخت‌نشسته رفته بود و شیرینی این کار استالین از یاد او نرفته بود. البته در ادامه اشاره می‌کند که استالین و وزیر خارجه‌اش مولوتوف قصد داشتند با خودمختاری آذربایجان، کل ایران را بولشویستی کنند. اما شاه هیچ اشاره‌ای به وجه تیرۀ استالین نمی‌کند.

از نکات روشن‌کنندۀ دیگر کتاب این است که شاه الگوی اقتصادی خود را شرح می‌دهد و پیداست که در پی ترکیبی از کاپیتالیسم و سوسیالیسم است، همان «راه سومی» که رؤیای بسیاری از دولتمران بود، به ویژه در جهان سوم. اما مثل همیشه تأکید بسیار زیادی بر واژۀ «انقلاب» دارد که منظورش انقلابی است که خودش از بالا انجام داده بود: «انقلاب شاه و ملت». پرسش اولیویه وارن هم دقیقاً این است که انقلاب معمولاً از پایین است، اما شاه تأکید دارد آنچه او کرده انقلابی تمام‌عیار بوده است.

مباحثی که در کتاب مطرح می‌شود بسیار خواندنی و مفید است و فرصت بسیار خوبی به دست می‌دهد تا در یک منبع بتوان به بسیاری از تصورات شاه پی برد. کتاب را در پیوست می‌توانید بخوانید.

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: گفتگوهایی با شاه