بسترهای برسازنده دانش فقه (۸-۱)؛ ب: سیاست عرب گرایی در حکومت اموی

چکیده :حکومت ساسانی از قدرت های بزرگ و تاثیر گذار عصر باستان بوده است. قدرتی در کنار قدرت های بزرگ دیگر مناسبات قدرت در جهان شکل می دادند. حال حکومت های محلی برای بقای خود به یکی از این قدرت ها گرایش پیدا می کردند تا در ضمن محافظت از حاکمیت کوچک و محلی خود، خدماتی را چون مرزداری را برای آن قدرت اعمال می کردند....


محمد عثمانی

در پاره نخست چگونگی تحول بنیادهای حکومت مندی اسلامی از بعدی متافیزیکی به ساختی زمینی و دنیوی را مورد بررسی قرار دادیم. در این میان اظهار داشتیم که با ورود امویان در زمان خلیفه سوم به بدنه قدرت، بستر بازگشت ارزش های پیشا اسلامی به درون نظام اسلامی مهیا شد؛ اوج این تحول را باید در زمان تثبیت قدرت اموی بوسیله معاویه صورت گرفت. از مهمترین نمونه های بازگشت ارزش هوی پیشین را باید در سیاست عرب گرایی امویان می توان متصور شد. در پیش از اسلام ارزش وجودی آدمیان متفاوت می نمود. عرب برتر از همه و در میان عرب، قریش برتر از دیگران بود. جامعه مبتنی بر فاصله طبقاتی که ارزش هر انسان را خدای متجلی در بت متفاوت، طبقاتی و درجه بندی کرده بود. با آمدن اسلام این ایده منسوخ شد و همه انسان ها برابر در خلقت و طبقه و جایگاه اجتماعی تلقی شدند. تنها معیار تفاوت انسان ها تقوا دانسته شد. عصر خلیفه سوم، نگاه برتری جویی دوباره نمود یافت. این امر تابدانجا پیش رفت که تقسیم بیت المال بر بنیاد سابقه و قدمت تا میزان حضور در میادین جنگ و.. شد. در زمان معاویه این رویکرد به صورت یک سیاست رسمی در دستور کار حکومت قرار گرفت. در ابتدا در بررسی این موضوع چنین تصور می کردم که این رسمیت در راستای سیاست آغاز شده در زمان خلیفه سوم بوده است؛ اما در بررسی موضوع به نکته ای برخوردم که امویان، مقر حکومتی خود را در سرزمینی غیر عرب قرار داده بودند. حال اگر این سیاست متوجه شامیان می بود، به طور طبیعی باعث نارضایتی و اعتراض می شد. در حالی که در منابع تاریخی گزارشی اصطکاک های سیاسی و اجتماعی در شام نمی بینیم. بلکه در سرزمین ایران، نارضایتی و اعتراض ها و حتی جنبش هایی در مقابل این سیاست به وفور گزارش شده است. هنگامی که بدنبال گره گشایی از این مسئله تاریخی بودم، آقای رضا عثمانی کا پژوهشگر حوزه تاریخ بود، کلید مهمی در فهم این سیاست اموی در اختیار من گذاشتند که بوسیله آن بتوانم این واقعه را تحلیل کنم. حال سوال مطرح این است که چرا سیاست عرب گرایی بر علیه ایرانیان اعمال می شد؟ برای فهم این موضوع باید به دوران پیشا اسلامی و عصر سلطنت ساسانی باز گردیم.

حکومت ساسانی از قدرت های بزرگ و تاثیر گذار عصر باستان بوده است. قدرتی در کنار قدرت های بزرگ دیگر مناسبات قدرت در جهان شکل می دادند. حال حکومت های محلی برای بقای خود به یکی از این قدرت ها گرایش پیدا می کردند تا در ضمن محافظت از حاکمیت کوچک و محلی خود، خدماتی را چون مرزداری را برای آن قدرت اعمال می کردند.

یمن از سرزمین های مهم در مسیر تجارت ابریشم بود. در زمانی که دو قدرت بزرگ رم و ساسانی در تضاد و جنگ بسر می بردند، یمنی ها که تحت حاکمیت اتیوپی بودن ، بسیار مورد آزار و اذیت حکام آنان قرار می گرفتند. اوج این آزار و اذیت را از سوی ابرهه به یمنی ها وارد شد. این امر باعث شد تا حکام محلی یمن برای حفاظت از خود در ابتدا به سمت رومیان رفتند تا با تغییر معادلات تجاری به نفع آنان، حمایت آنها را جلب نمایند. اما رومی ها ترجیح دادند اتحاد با اتیوپی را بر مسئله تجارت اولویت دهند، حاضر به همراهی با یمنی ها نشدند. این امر باعث شد تا یمنی او به تومان ایرانی پناهنده شوند و تقاضای یاری کنند. خسرو انوشیروان پادشاه ساسانی از برای توسعه دامنه قدرت و نفوذ تجاری و مقابله با روم، حاضر به حمایت از یمنی ها شد. انوشیروان سرداری بنام (( وهرز)) را به همراه هشت کشتی نیروی نظامی به یمن می فرستد. این حمله باعث سقوط نفوذ ابرهه در یمن شد. انوشیروان با درایت سیاسی خود بزرگ یمنی ها که ادعای حکومت داشت، به نام (( سیف بن ذی یزن)) را در آن جا به قدرت می رساند و به صورت عملی یمن را تحت الحمایه حکومت ساسانی قرار می دهد. پس از مرگ سیف بر سر جانشینی او در یمن اختلاف می افتد. انوشیروان دوباره وهرز را به همراه چهار نفر برای تعیین جانشین به یمن می فرستد. اختلاف چنان شدید بود که این فکر در ذهن وهرز خطور می کند که برای حل اختلاف باید خود پادشاهی را در یمن بدست بگیرد و یمن به جای تحت الحمایگی به طور مستقیم به سرزمینی از ایرانشهر قلمداد شود. انوشیروان ایده را می پذیرد و وهرز را به شاهی یمن منصوب می کند. روی کار آمدن ایرانیان همراه با جابه جایی در بدنه قدرت بود. یعنی وهرز برای تثبیت قدرت خود، مدعیان قدرت را نابود و جابه جایی بزرگی در طبقات اجتماعی ایجاد کرد. تمام افراد درجه یک قدرت همه از ایرانشهر شدند و تمام بومیان به مثابه رعایای شاه ایرانشهر به حساب آمدند.

این مسئله کینه و نفرت بومیان عرب یمنی را به همراه داشت. با سقوط ساسانیان توسط مسلمانان، یمن نیز سرزمینی تحت تصرف مسلمانان شد. با روی کار آمدن امویان، نیاز به نیروی تازه نفس برای اداره امور مسلمانان در شام حس می شد.

زیرا همانطور که قبل توضیح دادم، نخبگان شامی، علاقه چندانی به همکاری و همراهی با حاکمیت جدید نداشتند. همچنین معاویه برای تحکیم قدرت خود، نمی خواست به مسلمانان شبه جزیره حجاز تکیه کند. از این رو به سمت غرب های یمن رفت. نفوذ یمنی ها در دربار اموی همراه با کینه جویی از ایرانیان بود. یمنی ها با تکیه به پشتوانه های فرهنگی پیشین بنی امیه، سیاست عرب گرایی را برای معاویه ترسیم و اجرای آن را در قبال ایرانیان اعمال کردند. این بستر تاریخی کلید فهم سیاست عرب گرایی در قبال ایرانیان بود. بی شک این فشار که بر ایرانیان در زمان امویان می رفت، تحت نفوذ یمنی ها و آن پیشینه تاریخی صورت می گرفت. در حالی که خاندان بنی امیه در عصر پیشا اسلامی به دلیل مراودات تجاری که با ایرانیان داشتند، اعمال این نوع سیاست، غامض می نمود. حال با واکاوی تاریخ می توان کلید فهم آن را دریافت. البته این سیاست اعمال فشار بر ایرانیان باعث شد تا در مناسبات قدرت نقش مهم و حسی در جابجایی قدرت از امویان به عباسیان بازی کردند که در آینده بدان توجه خواهیم کرد.

منبع: کتابخانه و مرکز اسناد قلم

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: محسن رضایی: جایگاه اقتصاد دانش بنیان در سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی، بسیار راهبردی است