کل قرآن در میان کوچه ها افتاده بود...

کل قرآن در میان کوچه ها افتاده بود...
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۱۶ دی ۱۴۰۰

به گزارش خبرگزاری مهر ابیات زیر برخی از مراثی حاج غلامرضا سازگار شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام در رثای شهادت بانوی دو عالم حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها است؛

غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
پشت در جان علی مرتضی افتاده بود
دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته
آیه‌ای از سورۀ کوثر جدا افتاده بود
گوش ناموس خدا شد پاره همچون برگ گل
گوشواره من نمی‌دانم کجا افتاده بود
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
پای دشمن باز شد زهرا ز پا افتاده بود
مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته
لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود
فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت
کل قرآن در میان کوچه‌ها افتاده بود
کاش ای آتش بسوزی در شرار قهر حق
هرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود
مادر مظلومه می‌پیچید پشت در به خود

دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود
غیر زهرا غیر محسن غیر آتش غیر در
کس نمی‌داند که پشت در چه‌ها افتاده بود
فاطمه نقش زمین گردید میثم آه آه
فاطمه نه بلکه ختم‌الانبیا افتاده بود

/ ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏

هزار بار شکستند رکن مولا را
یکی نگفت چرا می‌زنید زهرا را
همین که فاطمه‌اش بر روی زمین افتاد
سیاه دید علی روی آسمان‌ها را
کسی که شیعه بود مادرش بود زهرا
خدا گواست که کشتند مادر ما را
فراق فاطمه بر کشتن علی بس بود
روا نبود ببندند دست مولا را
هزار مرتبه نفرین بر آن ستم‌گستر
که کشت حامی تنها امام تنها را
برای مادر سادات گریه منع شده
که بهر گریه گرفته‌است راه صحرا را
علی چگونه ببیند بر آن رخ نیلی
شرار تابش خورشید و سوز گرما را

کنار سایۀ نخلی در آفتاب گریست
شب از عناد بریدند نخل خرما را
رواست عالمیان جان دهند از این غصه
که جای پنجۀ دیو است روی حورا را
قسم به سورۀ یاسین و هل‌اتی میثم
که پیش چشم علی می‌زدند طاها را

/ ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏

دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من
تا نمردم چشم خود را باز کن زهرای من
من به احزاب و احد یکدم نلرزیدم ولی
تا تو افتادی ز پا لرزید دست و پای من
کاش جانم با نفس از سینه می‌آمد برون
کاش می‌مردم مدینه نیست دیگر جای من
روزها لب بسته از فریاد و می‌سوزم خموش
حبس در دل گشته حتی نالۀ شب‌های من
قنفذ بیدادگر جان مرا از من گرفت
تو زمین خوردی و از هم شد جدا اعضای من
آفتاب طلعتت از ابر سیلی شد سیاه
زین مصیبت تیره شد در چشم من دنیای من
در عزای تو تمامی عمر من شد احتضار
با فراق تو شده هر شب، شب احیای من

تو به خود از درد پیچیدی و نگشودی لبی
تا نیاید از جگر یک لحظه واویلای من
حیف باغ آرزوهای مرا آتش زدند
رفت از کف غنچۀ من لالۀ حمرای من
مرحبا میثم که در اشعار تو پیدا بود
غصۀ ناگفته و غم‌های ناپیدای من

/ ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏

شگفتا اهل دوزخ باغ رضوان را زدند آتش
شیاطین بیت ذات حی سبحان را زدند آتش
الهی جسمشان در نار قهر کبریا سوزد
که هیزم جمع کرده کعبة جان را زدند آتش
به دین کردند با شمشیر دین از چار سو حمله
ز قرآن دم زدند و بیت قرآن را زدند آتش
گلی را که نبی پرورد با ضرب لگد چیدند
به غنچه حمله کردند و گلستان را زدند آتش
به قرآن می خورم سوگند سوزاندند قرآن را
به ایمان می خورم سوگند ایمان را زدند آتش
مسلمان نیستم گر کذب گویم، نامسلمانان
از این بیداد قلب هر مسلمان را زدند آتش
به ناموس الهی حمله ور گشتند نامردان
همان قومی که بیت شاه مردان را زدند آتش
نمی گویم که تنها دخت احمد را زدند آنجا
محمد را، محمد را، محمد را زدند آنجا

/ ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏

خدای من بهشت و شعله‌های نار یعنی چه؟
خطا کاران و بیت عصمت دادار یعنی چه؟
جسارت‌های دیو و صورت انسیه الحورا
گل بی خار و باغ وحی و نیش خار یعنی چه؟
نگاه شیر حق و تازیانه خوردن زهرا
طناب خصم و دست حیدر کرار یعنی چه؟
امیرالمومنین تنها میان آن همه دشمن
یگانه حامیش بین در و دیوار یعنی چه؟
مگر نه سینة زهرا، بهشت مصطفی بودی
بهشت مصطفی و صدمة مسمار یعنی چه؟
فشار در، غلاف تیغ، قتل طفل شش ماهه
به ناموس الهی این چنین رفتار یعنی چه؟
مدینه زیر و رو شد از صدای نالة زهرا
خدایا بی¬تفاوت بودن انصار یعنی چه؟
نه تنها سوختند از آتش کین بیت مولا را
مسلمانان به پیغمبر قسم کشتند زهرا را

/ ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏ / ‏

تو طوبای علی بودی، چرا بشکست پهلویت
تو مرآت خدا بودی، چرا شد نیلگون رؤیت
تو روح مصطفی بودی، چرا پشت در افتادی
تو دست مرتضی بودی، چرا بشکست بازویت
خدیجه کو که گیرد در بغل چون جان شیرینت
محمد کو که در بر گیرد و چون گل کند بویت
اگر چه در پس در، حبس شد در سینه فریادت
صدای یا علی سر می‌کشید از تار هر مویت
تو با دست شکسته لب گشودی تا کنی نفرین
امیرالمومنین با دست بسته شد دعاگویت
مصیبت‌های تو از آسمان‌ها بود سنگین‌تر
که در سن جوانی این چنین خم گشت زانویت
چرا در هم شکستی ای محمد در قد و قامت
چه با مهر رخت شد ای قمر شرمنده از رؤیت
چه شد با تو چه پیش آمد که با آن صبر بسیارت
طلب کردی هماره مرگ خود از حی دادارت

منابع خبر

اخبار مرتبط