جشن عقد یک کارتنخواب با دختر تحصیلکرده
به گزارش خدمت به نقل از باشگاه خبرنگاران؛
دانشجوی دانشگاه دولتی و کارگر باربری
دو سالی از بهبودی و نجات مجید از مرداب اعتیاد میگذرد؛ مردی که بیست سال از زندگی ۴۷ ساله خود را گرفتار افیون اعتیاد بوده، حال زندگی جدیدی را در کنار همسرش آغاز نموده است.
مجید میگوید: دانشجوی رشته مکانیک و سال آخر دانشگاه دولتی بودم. تامین هزینههای زندگی و خرج و مخارج تحصیل برایم دشوار بود. تنها راهی که آن روزها به ذهنم رسید، رها کردن درس و دانشگاه بود. پس از مدتی در یک شرکت باربری مشغول بهکار شدم و با دنیای درس و دانشگاه خداحافظی کردم.
ترک مواد برایم برابر با مرگ بود
مجید میگوید: چند سالی میشد که سیگار میکشیدم؛ اما همیشه از اعتیاد وحشت داشتم و با خودم میگفتم محال است به سمت مواد مخدر بروم. همین ترس، اما به سبب کنجکاوی من نیز مقداری مواد مصرف کردم.
"اولینبار خیلی خوشم نمیآمد؛ اما کمکم به مصرف مواد مخدر عادت کردم و برایم خوشایند شد"اولینبار خیلی خوشم نمیآمد؛ اما کمکم به مصرف مواد مخدر عادت کردم و برایم خوشایند شد. هیچگاه فکر نمیکردم مصرف تفننی و گاه و بیگاه مواد مرا معتاد کند و زندگیام را نابود سازد. بعد از مدتی احساس میکردم بهعلت وابستگی شدیدی که بین جسم من و مواد شکل گرفته، اقدام برای ترک حتما مرا میکشد و هر بار با همین دلیل پوچ خودم را قانع میکردم.
شنیدن صدای قاشق و چنگال، یک حسرت چند ساله
از تریاک گرفته تا هروئین و کراک و اواخر دوران مصرفم نیز شیشه؛ همه را امتحان کردم،پ؛ اما هیچکدام تسکین دردهای بیدرمان من و آشفتگی روح و روانم نبود. حدود ۲۰ سال از زندگیم به همین شکل گذشت و هر روز میزان مصرفم بیشتر و بیشتر شد. خانوادهام، شغل و اعتبارم و همه ی دارو ندارم را از دست دادم.
سر انجام به کارتن خوابی و به اصطلاح خیلیها به آخر خط رسیدم.
اما هیچگاه امیدم را از دست ندادم. روزهای و شبهایی که برای تهیه پول مواد غذا در کوچه پس کوچههای شهر پرسه میزدم، هنگام عبور از کنار پنجره بعضی خانهها، شنیدن صدای قاشق و چنگال که با ظرف غذای اهل خانه برخورد میکرد یک حسرت چند ساله را در دلم تازه میکرد. حسرت حضور در جمع خانواده و دوستان و حسرت یک غذای گرم که با محبت اعضای خانواده همراه باشد. عجز و ناتوانی آن روزهایم، مرا به آخر خط رسانده بود.
آخرین شب و آخرین سه شنبه کارتن خوابی
یکی از سهشنبههای بی سروته شبهای کارتنخوابی در یکی از محلات جنوبی تهران از دست اعضای یک موسسه خیریه که به کارتن خوابهای شهر تهران خدمت رسانی میکنند، یک وعده غذای گرم دریافت کردم. مهربانی و عشقی که این افراد نسبت به کارتنخوابها ابراز میکردند، بذر امید به یک زندگی تازه را در قلب خسته و جسم بیرمقم پاشید و امروز از آن شب به یاد ماندنی بیش از دو سال میگذرد.
"هیچگاه فکر نمیکردم مصرف تفننی و گاه و بیگاه مواد مرا معتاد کند و زندگیام را نابود سازد"دو سال است که به لطف خدا، هیچگونه اعتیادی ندارم و تجربه آن سالهای سخت برایم همچون چراغ راه است.
*همسرم را باور دارم و به او اعتماد دارم
سودابه، همسر مجید میگوید: وقتی مجید از من خواستگاری کرد، باور اینکه پاسخم مثبت باشد برای همه اطرافیانم بعید بود. دو سال پاکی و بهبودی او در مقابل سابقهاش در اعتیاد و زندگی بیسروسامان کارتنخوابیاش سبب شده بود تا همه جواب من را منفی تلقی کنند؛ اما سرانجام جواب مثبت من به خواستگاری مجید، بقیه را شوکه کرد. بهنظر من، گذشته افراد در زندگی مشترک مهم هست؛ اما نه به اندازه اهمیتی که شرایط فعلی آنها دارد.
مجید هم مثل دیگر انسانها حق زندگی دارد. خیلی از افرادی که به کارتن خوابی و شرایط آن روزهای مجید میرسند ناامید شده و هیچ تلاشی در جهت بهبود خود انجام نمیدهند. شرایط سخت و زندگی پرتلاطمی که او پشت سر گذاشته و همتی که در ترک مواد مخدر به خرج داده برایم تحسین برانگیز است و با تمام وجود به همسرم مجید اعتماد دارم و مسئولیت پذیری او در زندگی مشترکمان را قلبا باور دارم.
درک معتاد؛ فرصتی دوباره برای زندگی
شخص معتاد پس از بهبودی میتواند یک زندگی جدید را شروع کند و همراهی و باور قلبی اطرافیان، بزرگترین و برترین کمک به او میباشد.
باور و اعتماد به افرادی که دچار لغزشی چون اعتیاد شدهاند یکی از راههایی است که موجب میشود آنها در راه نجات و ترک اعتیاد خود قدم برداشته و چه بسا این افراد در زندگی جدید خود به موفقیتهای چشمگیری دست یابند
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران