زندگی تأسفبار یکی از ۱۲۳ هزار زن معتاد
تمام محیط را سکوت فرا گرفته است. زینب وسط اتاق نشسته، سرش تا روی زمین خم شده. یک دست فندک، دست دیگر پایپ. متولد ۱۳۶۵ است. سه بچه دارد که هیچ کدامشان پیش او زندگی نمیکنند، بچه اول و دوم فروخته شدند و سومی هنوز چشم انتظار بهزیستی است.
"سه بچه دارد که هیچ کدامشان پیش او زندگی نمیکنند، بچه اول و دوم فروخته شدند و سومی هنوز چشم انتظار بهزیستی است"از میان یک میلیون و ۳۲۵ هزار معتاد در کل کشور حدود ۳/ ۹ درصد آنها یعنی نزدیک به ۱۲۳ هزار نفر را زنان تشکیل میدهند. زینب یکی از همین ۱۲۳ هزار زن معتاد در کشور است.
به گزارش اعتماد، «زینب ۱۰ ساله که تو دره زندگی میکنه اما الان مدتیه که ازش خبر ندارم با یه مردی زندگی میکنه» این شروع حرفهای نورالدین برادر زینب است که فکر میکند در معامله کودکان خواهرش او را دور زدهاند و پول فروش بچهها را مردی که با او زندگی میکند به جیب زده است.
جاده امامزاده داوود را تا آخر که بروی به کوچههایی میرسی که صدها پله دارد و باید آنها را آنقدر پایین بیایی تا به دره برسی. اینجا زباله حرف اول را میزند تا چشم کار میکند زباله است. از میان آنها باید رد شوی تا به یکی از پاتوقها و بعد به خانه زینب برسی. پشهها و مگسها دورت جمع میشوند.
صاحبخانه به شرطی خانه را به زینب و مردی که با او زندگی میکند داده که زینب از آن جا خارج نشود. ساعت حدود سه بعدازظهر است و زینب تازه بیدار شده. تمام اتاق را بوی مواد گرفته و نفس کشیدن بسیار سخت است. یک سماور کوچک و یک دست تشک تمام جهیزیه زینب ۲۸ ساله است.
زینب قهر کرده و حرف نمیزند. او توسط طرح مادرانه جمعیت امام علی(ع) شناسایی شده و بچه سوم را این جمعیت دانشجویی فعال در زمینه معضلات اجتماعی به بهزیستی داده است تا فروخته نشود.
"از میان یک میلیون و ۳۲۵ هزار معتاد در کل کشور حدود ۳/ ۹ درصد آنها یعنی نزدیک به ۱۲۳ هزار نفر را زنان تشکیل میدهند"حالا زینب بو برده و حرف نمیزند. یک رود کوچک از میان درختها دره را به دو بخش تقسیم کرده و راهی میان این دو بخش وجود دارد. چوبدار آخر مسیر ایستاده و هرکسی که از آن جا میخواهد رد شود باید با او هماهنگ شود. حتی نورالدین را هم او صدا زد.
زینب یکی از ۱۲۳ هزار زن معتاد
آرمان که با زینب زندگی میکند و خیلی دوستش دارد، ضبط میزند. کار رسمی این دره سرقت است.
زینب نه خودش نه بچههایش شناسنامه ندارند. بچههایی که پیش او نیستند. خودش هم پول را به بچه ترجیح میدهد. دروازهغار که بروی تکلیف مشخص است که بچهها باید چه کارهایی انجام دهند اما اینجا هیچ چیزی مشخص نیست، ساعتها طور دیگر حرکت میکند.
۲۹ بهمن ۱۳۹۲ نوشتم که خرید و فروش بچه در دروازهغار از صدهزار تا پنج میلیون تومان بود اما اینجا شاید نرخها فرق کند. نورالدین فکر میکند که بچه سوم را زینب فروخته و به او پول نداده است و از هیچ چیز دیگری خبر ندارد.
"صاحبخانه به شرطی خانه را به زینب و مردی که با او زندگی میکند داده که زینب از آن جا خارج نشود"«این آرمان بچه را ۱۲ میلیون فروخته و همه این پول رو همون شب تو قمار باخته، اصن به من چه من میخواستم به خودشون کمک کنم وقتی نمیخواد من کاری ندارم.»
آمار معتادان زن در کشور در پنج سال گذشته، از ۲.۵ به ۳.۹ درصد رسیده است. معنی این آمار آن است که ۵ سال پیش، از هر ۲۰ معتاد ایرانی یکی زن بوده و اکنون تقریبا از هر ۱۱معتاد ایرانی، ۱۰نفر مرد و یک نفر زن است. براساس آمار رسمی ستاد مبارزه با موادمخدر که در بهمن ماه سال ۱۳۹۲ در اختیار رسانهها قرار گرفت، هماکنون یک میلیون و ۳۲۵هزار معتاد در کشور وجود دارد که با احتساب ۳.۹ درصد معتاد زن در این بین، تعداد زنان معتاد در حال حاضر حدود ۱۲۳ هزار نفر است.
اینجا قطب سکوت است، فقط هر چند دقیقه صدای تق فندک میآید و پایپی پر از دود میشود. بوی فاضلاب تندی میآید تمام فاضلاب منطقه به داخل دره ریخته میشود. همین جایی که پاتوقها وجود دارد.
دره از سطح خیابان خیلی پایین تراست و اگرکسی حالش بد شود تقریبا محال است که به راحتی به خیابان و درمانگاه برسد. کل این منطقه یک درمانگاه بیشتر ندارد. مردمی که اینجا زندگی میکنند علاوه بر قومیتهای ایرانی شامل دو رگههای افغان و ایرانی هم هستند که تعداد زیادی از آنها در این منطقه حضور دارند. خرید و فروش و به دنیا آوردن بچه یکی از مشاغل پردرآمدشان است. از ۴۰ هزار تومان تا شاید ۲۰ میلیون تومان.
"او توسط طرح مادرانه جمعیت امام علی(ع) شناسایی شده و بچه سوم را این جمعیت دانشجویی فعال در زمینه معضلات اجتماعی به بهزیستی داده است تا فروخته نشود"پسر پنج، شش سالهیی روی تنه بی رمق درخت بالا و پایین میپرد. میخندد و معلوم نیست در فکرش چه چیزی در گذر است و قرار است چه کاری کند.
آخرین آمار مربوط به اعتیاد زنان را آخرین بار عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور و دبیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر اعلام کرد، وی در این باره گفت: «نزدیک به ۶ میلیون ایرانی با اعتیاد درگیر هستند و سهم زنان معتاد بیش از ۱۲۳ هزار نفر است.» در بخشی دیگر از این آمار آمده است که حدود ۶۳ درصد معتادان متاهل هستند که سهم زنان در این ماجرا کم نخواهد بود.
هر کسی روایت خودش را از خرید و فروش دارد
کسی نمیداند واقعا بچههای زینب و خیلی از دختران این دره چگونه و به چه قیمتی فروخته شده و میشوند. هر کدامشان با تصور خودشان روایت میکنند و شاید حتی ندانند چه کسی آنها را خریده است. خود زینب درباره بچههایش گفته بوده که دومی را ۲۵۰ هزار تومان فروخته و اولی را نزدیک به ۴۰ هزار تومان. اما نورالدین حرفهای دیگری به ما زد.
صدای دعوا میآید؛ مردی درشت هیکل که موبایلش را در یک دست دارد و در دست دیگر مواد است به التماس یکی از معتادان پاتوق اینگونه جواب میدهد «20 تومن بده تا حسابت صاف بشه بهت یه خورده شیشهام میدم» مرد از آن سمت التماس میکند که «حالا فقط این بار، خواهش میکنم، تورو خدا» اما پاسخ همان پاسخ قبلی است.
در کنار تمامی حوادثی که در دره است اینجا کودکان معتاد هر روز بیشتر میشوند. کودک دوساله، هفت و ۱۳ ساله. پدر خانواده که میخواهد مشغول مصرف شود بچهاش را هم بغل میکند و با هم مواد میکشند. پدیدهیی که باعث مسمومیت شدید میان کودکان و گاهی اوقات هم میان نوزادان میشود. عرشیا نوزاد چهار ماههیی بود که چند ماه پیش به همین علت فوت شد.
"یک رود کوچک از میان درختها دره را به دو بخش تقسیم کرده و راهی میان این دو بخش وجود دارد"شاید تنها تفریح بچهها چه پسر و چه دختر دیدن صحنه مواد کشیدن پدر و مادرشان باشد و البته تفریح بعضی از پدرها آزار و اذیتهای مختلف بچههای شان. اینجا کم به دختران آسیب نمیرسد. دره به این کارها معروف است.
زینب از زمانی که با آرمان زندگی میکند کمی آرامتر است. دوری او از نورالدین کمی آرامشش را بیشتر کرده و حالا با خیال راحت در کنار آرمان شیشه میکشد و بچه هایش شاید در طرف دیگری از شهر زندگی میکنند. شاید خوب شاید بد.
چه فرقی میکند، اینجا زندگی مکث کرده و حرکت نمیکند، صبح و شب با همدیگر فرقی ندارند، جریان زندگی از داخل شیشه پایپی در گذر است، این رود کوچک هم حرکتی ندارد و گنداب شده است، همان جایی که بعد از مصرف میآیند و سرشان را داخل آن میشورند.
پناهگاهی برای دختران
همه به خط نشستهاند و در هوای خوب فرحزاد مشغول مواد کشیدن هستند، اینجا فقط شیشه میکشند. هنوز نورالدین به ما نرسیده که مردی با لباس شیک و خیلی اتوکشیده به چوبدار میرسد و با او آرام صحبت میکند. چوبدار کسی را صدا میزند. با دست راست پول را میدهد و با دست چپ جنس را میگیرد. شاید کمتر از یک دقیقه طول کشید.
"حتی نورالدین را هم او صدا زد.زینب یکی از ۱۲۳ هزار زن معتادآرمان که با زینب زندگی میکند و خیلی دوستش دارد، ضبط میزند"مرد جنس را در کیف چرمیاش میگذارد و دره را ترک میکند. بچههای جمعیت میگویند بعضی موقعها ماشینهای گرانقیمتی از بالای دره میآیند و جنسشان را میخرند و میروند.
نورالدین با دستهکلیدی در دست و شانههای خمیده از دور میآید. روی درخت خشک و بریده شدهیی مینشیند و حالا حسابی از زینب شکایت میکند. «بچه اول رو یه کاسب فروخت به خانوادهیی که بچه میخواستند، حدود ۵ تا ۶ میلیون که یک میلیون رو به ما داد و بقیه را خودش برداشت، من همیشه خواستم به زینب کمک کنم اما خودش نمیخواد که از این دره بره و نجات پیدا کنه. شهرداری قراره اینجاها رو خراب کنه به آقام ۲۰۰ میلیون تومن پول میده ما هم میریم اون اینجا بمونه با آرمان زندگی کنه».
صدای نورالدین آرام است اما داستانهایی که تعریف میکند همه درست نیست.
در میان حرفهایش چوبدار دوتا مشتری دیگر هم دارد. دو دختر که مانتوهای شیک و تمیزی به تن دارند میآیند و بعد از چند جمله به سمت پاتوق میروند. «تازه وارد هستند و تازه معتاد شدند.» نورالدین حالا وسط شکایت هایش از زینب ماجرای دختران دره فرحزادی را تعریف میکند. «من اینجا خونه یا اتاق زیاد دارم این دخترها که فرار میکنند و اینجا میآیند، خونهها را مرتب میکنم و به آنها خونه میدهم تا اینجا راحت زندگی کنند تا شاید ترک کنند اما آنها تشنه هستن، تشنه موادن، مثل کسی که تو صحرا آب دیده.» دره فرحزاد یکی از مکانهایی است که دختران فراری به آنجا پناه میبرند. اما داستان اینگونه که نورالدین تعریف میکند نیست.
هدیه دختری ۲۳یا ۲۵ ساله است که روزی از خانه فرار کرده و به دره پناه آورده است.
"نورالدین فکر میکند که بچه سوم را زینب فروخته و به او پول نداده است و از هیچ چیز دیگری خبر ندارد"نورالدین به او اتاقی داده است، اما اتاقی که هدیه در آن حبس بوده و با مشقت زیادی موفق به فرار از آن جا شده است. تا بعدا توسط جمعیت دانشجویی امام علی به بهزیستی سپرده شود. به گفته بچههای جمعیت او پس از اینکه با نورالدین زندگی کرده مشکلات روانی و بدنی زیادی پیدا کرده است، اما حالا پیش بهزیستی است. یکی از رسوم این دره جهنمی این است که از دختران فراری به عنوان پیشکشی در مهمانیها استفاده میکنند. هدیه و صدها دختر دیگر این اتفاق برای شان افتاده است.
دره محل آزار و اذیت دختران است. بچهها از درخت بالا میروند و تنها اوقات فراغت تابستانی شان پرتاب سنگ در آب است و بعد خیره شدن به حرف زدن نورالدین.
تخریب دره و افتتاح محله جدیدی برای آنها
شهرداری سالهاست که قراراست این منطقه را تخریب کند و به بعضی از خانههای آن جا رقمهایی برای خرید خانههایشان پیشنهاد کرده است. تقریبا از روی نقشه فرحزاد که نگاه کنید تمامی این منطقه تخریب میشود و تمام این مردم احتمالا به محله دیگری مهاجرت میکنند و چند سال بعد باید این گزارش را از محله دیگری بنویسیم. وضعیت خطرناک بهداشت در این دره یکی از مهمترین نکات نگرانکننده است. تقریبا به جز خانههای یک شبه ساز در این دره هیچ چیزی پیدا نمیشود.
"معنی این آمار آن است که ۵ سال پیش، از هر ۲۰ معتاد ایرانی یکی زن بوده و اکنون تقریبا از هر ۱۱معتاد ایرانی، ۱۰نفر مرد و یک نفر زن است"بهزیستی حمایتی از مادرانی مثل زینب نمیکند. نورالدین در بخش پایانی صحبتهایش میگوید: «حالا دیگه برام مهم نیست که زینب چیکار میکنه و اصن بچهها رو چیکار کرده، میفروشه نمیفروشه مهم نیست. ما با آقام از دره میریم و اون اگر تونست ترک کنه شاید بهش گفتیم کجا بیاد.» خود نورالدین بهشدت معتاد است و حالا چرا خودش را قهرمان جلوه میدهد واقعا معلوم نیست.
دخترهایی که تازه وارد دره شدهاند و مانتوهای آبی و تمیزی به تن دارند حالا مواد را خریده و کشیدهاند و با خندهها و قهقهههای بلند از اینور آب به آنور آب میروند، قطعا به زودی دوباره اینجا بر میگردند. آرمان از اتاق بیرون میآید زنجیر محکمی را که دور در است باز میکند تا با زینب صحبت کنیم، او میرود تا دوش بگیرد.
میگوید جواب آزمایشهای زینب خوب بوده و حالش بهتر است اما نمیدانم چرا الان صحبت نمیکند.
ما میدانیم چرا او صحبت نمیکند، زینب چند میلیون تومان را برای بچه سومش از دست داده و حالا فهمیده چه شده است. آرمان سرش داد میکشد که چرا حرف نمیزند اما فایدهیی ندارد.
در را میبندیم. ظهر تابستان است و گرمای هوا نزدیک ۴۳ درجه، هرکسی که موادش را میکشد نزدیک آب میآید سرش را داخل آب میکند و وقتی تمیز شد میرود دنبال کارش.
"دره از سطح خیابان خیلی پایین تراست و اگرکسی حالش بد شود تقریبا محال است که به راحتی به خیابان و درمانگاه برسد"مردم دره ساعت زندگیشان با مردم عادی فرق دارد، ساعت بیدار شدن نزدیک به سه بعدازظهر است و هر چه به شب نزدیک میشویم کار آنها بیشتر میشود. اینجا مواد کشیدن هر چه به شب نزدیک میشویم بیشتر میشود و پاتوقها شلوغتر میشوند. اینجا کسی تنها نیست و همه در کنار هم زندگی را دود میکنند و به آسمان میفرستند.
آمار معتادان زن در کشور در پنج سال گذشته، از ۲/۵ به ۳/۹ درصد رسیده است. معنی این آمار آن است که ۵ سال پیش، از هر ۲۰ معتاد ایرانی یکی زن بوده و اکنون تقریبا از هر ۱۱معتاد ایرانی، ۱۰نفر مرد و یک نفر زن است. براساس آمار رسمی ستاد مبارزه با موادمخدر هماکنون یک میلیون و ۳۲۵هزار معتاد در کشور وجود دارد که با احتساب ۳/۹ درصد معتاد زن در این بین، تعداد زنان معتاد در حال حاضر حدود ۱۲۳هزار نفر است
اینجا کودکان معتاد هر روز بیشتر میشوند.
کودک دوساله، هفت و ۱۳ ساله. پدر خانواده که میخواهد مشغول مصرف شود بچهاش را هم بغل میکند و با هم مواد میکشند. پدیدهیی که باعث مسمومیت شدید میان کودکان و گاهی اوقات هم میان نوزادان میشود. شاید تنها تفریح بچهها چه پسر و چه دختر دیدن صحنه مواد کشیدن پدر و مادرشان باشد و البته تفریح بعضی از پدرها آزار و اذیتهای مختلف بچههای شان
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران