خر، خدا و خرما در سنت و مدرنیته؛ دمکراسی و حقوق بشر گسست از سنت است، اکبر کرمی - Gooya News

گویا - ۲۳ آذر ۱۴۰۰

در چشم‌انداز انگاره‌ها‌ی رنگ‌رنگ انحطاط و در تکاپوی آسیب‌شناسی توسعه‌نایافته‌گی در ایران، چنا‌ن‌چه پرسیده شود، چرا دمکراسی در این سنت ریشه نمی‌دواند؟ شاید عمیق‌ترین و دقیق‌ترین پاسخ آن باشد که: زیرا ارزش‌ها‌ی بنیادین جاری و ساری در سنت ما با ارزش‌ها‌ی دمکراتیک هماهنگ و هم‌سو نیستند.

به زبان دیگر تا زمانی که درک ما از مفاهیمی همانند آزادی و (به ویژه) عدالت همانند پیشینیان و در ادامه‌ی آن سنت است، راهی به دمکراسی (و البته رعایت حقوق بشر) در این خاک گشوده نخواهد شد.

‌مشروطه‌خواه بودن یعنی چه؟

در سال ۲۰۰۴ در دانمارک و در کنفرانسی در مورد حقوق‌بشر مشارکت داشتم؛ در همان مسافرت بود که برای اولین بار با یک سلطنت‌طلب مشروطه‌خواه و به‌نام از نزدیک آشنا شدم و امکان گفت‌وگویی فراهم آمد. آن زمان تازه اصلاح‌طلبی در ایران گل‌انداخته بود ‌و هنوز سلطنت و سلطنت‌طلبی چندان اشتهایی بر نمی‌انگیخت. کنفرانس در ارتباط با حقوق اقوام بود و من در حاشیه‌ی آن با‌ مهرداد خوانساری گفت‌وگویی داشتیم.

او دیپلماتی از دوران پهلوی بود که خود را مشروطه‌خواه معرفی کرد؛ و‌ چون‌ آشکارا تعجب و شگفتی بسیار مرا برانگیخت، مجبور شد چند دقیقه‌ای در مورد معنا‌ی آن سخن‌رانی کند. لب سخن آن‌که
«سلطنت مشروطه با دمکراسی و حقوق‌بشر سازگار است؛ سلطنت در ایران سنتی دیرآشنا و قدرت‌مند است؛ بازگشت به سلطنت می‌تواند امکان گذار از جمهوری اسلامی را از یک خواست و رویا به یک واقعیت تبدیل کند؛ چه، به باور وی سلطنت واقعی‌ترین و دم‌دست‌ترین آلترناتیو طبیعی جمهوری اسلامی است؛ و این که شکل حکومت اهمیت چندانی ندارد و مهم محتوا و هسته‌ی قدرت است که باید دمکراتیک و پاسخ‌گو و مشروط به قانون باشد و...»

من نه این حرف‌ها را آن‌روز جدی گرفتم و نه ام‌روز جدی می‌گیرم؛ چه، احتمالن خوانساری به عنوان یک دیپلمات کهنه‌کار به‌تر از هر کس می‌داند که منطق اساسی هر سیاستی در موقعیت سیاست‌مدار نهفته است. یعنی حتا در به‌ترین حالت، هیچ سیاستی و هیچ سیاست‌مداری بیرون از منطق موقعیت حرفی برای گفتن ندارد؛ و منطق موقعیت در کوتاه‌ترین عبارت، در کوتاه‌ترین خطی مجسم می‌شود که به قدرت می‌رسد.

یعنی یک سیاست‌مدار اگر سیاست‌مدار باشد، نه معلم تاریخ است و نه علوم سیاسی و اخلاق درس می‌دهد؛ او از هر چه بتواند بهره می‌گیرد تا از آن‌جا که ایستاده است با کم‌ترین هزینه به کرسی قدرت و سراپرده حکومت برسد.

من این خط کوتاه را از جای‌گاه مهرداد خوانساری به کرسی قدرت آشکارا می‌دیدم و در نتیجه این حرف‌ها گم‌راهم نمی‌کرد و هنوز نمی‌کند.

"آن زمان تازه اصلاح‌طلبی در ایران گل‌انداخته بود ‌و هنوز سلطنت و سلطنت‌طلبی چندان اشتهایی بر نمی‌انگیخت"اما شوربختانه بسیاری از سیاست‌مدارها‌ی ما و لایه‌هایی گسترده از کنش‌گران پهنه‌ی سیاست در ایران هنوز هم درک مناسبی از قدرت ندارند و در فضایی فکر می‌کنند، حرف می‌زنند و رفتار می‌کنند که انگار هنوز نیکولاس ماکیاول و جان هابز متولد نشده‌اند!

نمی‌خواهم بگویم مهرداد خونساری این‌گونه بود؛ یا این گونه ‌می‌اندیشید؛ اما او آشکارا سنت‌زده بود و چنان‌چه درک مختصری از سنت (به طور عام) و ‌سنت ایرانی اسلامی (به طور ویژه) در میان بود، به آسانی می‌شد زور سنت و خواست بازتولید آن را در ادبیات او استشمام کرد. فراتر از آن هیچ چیز دندان‌گیری در آن حرف‌ها دیده نمی‌شد و هنوز دیده نمی‌شود.

با این همه، هم سلطنت‌طلب‌ها به لطف ناکامی‌ها‌ی انبوه جمهوری اسلامی از یک‌طرف و شکست جریان‌ها‌ی اصلاح‌طلب در ایران ام‌روز از طرف دیگر بسیار پیش افتاده‌اند و هم شوربختانه آن حرف‌ها‌ی "صدمن یک غاز" این روزها بسیار تکرار می‌شود و به مجموعه‌ی شعارها‌ی جریان‌ها‌ی انقلابی و داخلی وارد شده‌است. در نتیجه، آن‌چه آن روز بسیار عجیب و نامربوط می‌نمود، حالا هم کم‌وبیش جاافتاده است و هم به اندیشه و کنش سیاسی جاری در ایران ام‌روز مربوط می‌گردد! و به همین دلیل درخور توجه و تامل بیش‌تر است.

یعنی سلطنت‌طلب‌ها بسیار پیش آمده‌اند!
یعنی سنت "به جای خود" زده است.
عجیب‌ترین نماد این پیش‌روی که در جان خود نوعی پس‌روی آشکار است آن است که آن ادعا‌ی عجیب که «شکل حکومت مهم نیست و باید آن را به انتخاب مردم و پس از جمهوری اسلامی سپرد»، حالا گاهی حتا از زبان برخی از کنش‌گران سیاسی غیرسلطنت‌طلب و دمکرات هم شنیده می‌شود.

سنت چیست؟

اگر سنت را در برابر مدرنیته قرار دهیم (چه، در مدرنیته‌ هم ما با انوعی از سنت‌ها روبه‌رو هستیم)، آن‌گاه باید هسته‌ی سخت هر سنتی را در ثبات و فرایندهایی جست که به آن کمک می‌کند.
پیش‌تر نوشته‌ام که برای سنت پایداری پویا، و تعادل داینامیک اهمیت دارد. یعنی در همان حال که همه چیز در حال تغییر است، هیچ تغییری نباید بالانس و تعادل سنت و جامعه‌ی سنتی را به هم بریزد. این هموستازی و هم‌ایستایی هسته‌ی سخت سنت است.

و همانند یاخته‌ها‌ی زنده به مجموعه‌ای از بازخوردها‌ی مثبت و منفی سوار است تا بتواند هر انحرافی را به محدوده‌ی تعادل و ست‌پوینت‌ها‌ی مطلوب بازگرداند.

سنت همانند همه‌ی مجموعه‌ها‌ی بزرگ و کلان مخرج مشترکی بزرگ‌تر از "هیچ" ندارد. درنتیجه ذات‌باوری که چشم‌انداز دل‌خواه سنت است، چیزی بیش از تلاش برای تعریف آن "هیچ" نیست. و آن هیچ است که در و با "دیگری‌بزرگ" باردار می‌شود. بر این قرار‌ سنت‌شناسی چیزی بیش از "دیگری‌بزرگ‌شناسی" در آن سنت نیست.

هیچ‌ستان (که در فرهنگ ایرانی اسلامی کاملن جا افتاده است) توصیف دقیق سنت است. زیرا هیچ‌ستان در آیینه‌ی سنت ترچمان دقیق دیگری بزرگ است؛ آن‌قدر بزرگ که هیچ جای خالی‌ و امکانی برای سبک‌سری آدمی نماند.

بگو دیگری‌بزرگ تو کیست؟ تا بگویم در کدام سنت خسبیده‌ای؛ یا به کدام هیچ‌ستان چسبیده‌ای.

سنت برآمد نظام دانایی هرمسی است.

"یعنی در همان حال که همه چیز در حال تغییر است، هیچ تغییری نباید بالانس و تعادل سنت و جامعه‌ی سنتی را به هم بریزد"یعنی کسانی که در نظام دانایی سنتی و پیشامدرن هستند، چیزی بیش از هرمس‌ها‌ی گوناگون و نامه‌رسان‌ها‌ی رنگارنگ نیستند. آن‌ها در عالی‌ترین سطح پیام‌برانی هستند که در جایی به یک دیگری‌بزرگ می‌رسند. آن‌ها به قاعده، خودبنیاد و خودفرمان‌فرما نیستند (یعنی اوریجینال و اصیل نیستند و اتوریته‌ای از خود ندارند) و تنها در تکرار آن دیگری‌بزرگ است که بزرگ می‌شوند و صاحب سلطه. (این پرسش که این نامه‌رسان‌ها تا چه پایه به دیگری‌بزرگ مربوط هستند، و چه نسبتی با آن دارند، و آن نامه‌ها از کجا و چه‌گونه صادر شده است، موضوع این نوشتار نیست.)

در سنت خبر مهم است و خبررسان!
اگر می‌خواهید سنتی را بشناسید خبرها‌ی بزرگ آن را و کسانی که خبر را آورده‌اند بخوانید و بشنوید. در سنت حتا هرمنوتیک هم اهمیت ندارد؛ هر هرمنوتیسین و مفسری در اتصال خود به "هرمس"، پیام‌بر و در سنت ایرانی اسلامی معصومین است که اهمیت پیدا می‌کند.

اما هرمس هیچ چیز از خود ندارد؛ در این فرایند (در حالت آرمانی) هیچ چیز آفریده نمی‌شود. (هرمس طوطی شکرشکن یا دست بالا زنبور عسل است!)

ویتکنشتاین به ما آموخته است که برای شناخت مجموعه‌ها‌ی کلان باید در پی همانندی‌ها و شباهت‌ها‌ی خانواده‌گی بود. همانندی‌ها‌ی خانواده‌گی در سنت ایرانی و اسلامی چیست؟ چیست آن که ما آن را سنت ایرانی اسلامی می‌خوانیم؟

سنت (به طور عام) و سنت ایرانی اسلامی (به طور ویژه) در مجموعه‌ای از رابطه‌ها هم توزیع و هم توضیح (تعریف) می‌شود؛ رابطه‌هایی که به یک دیگری‌بزرگ می‌رسند. رابطه‌هایی که در روان‌شناسی مدرن توصیفی از یک رابطه معیوب (نا‌به‌کار) و زهرآگین (تاکسیک) هستنند. در هر رابطه‌ی زهرآگین یک دیگری‌بزرگ دیده می‌شود‌؛ و رابطه در واقع یک نظام سلطه است؛ چیزی که می‌توان از آن (به پیروی از محمد مختاری) با سرنام "شبان‌رمه‌گی" یاد کرد.

"درنتیجه ذات‌باوری که چشم‌انداز دل‌خواه سنت است، چیزی بیش از تلاش برای تعریف آن "هیچ" نیست"رابطه در سنت توضیح مناسبات حاکم میان شبان و رمه است. (به همه‌ی افسانه‌ها‌ی سنتی و دینی نگاه کنید رابطه‌ی پیام‌بران با دیگری‌بزرگ (خدا) نمونه‌ی کامل و متعالی یک رابطه میان شبان و ‌رمه است؛ و در ادامه‌ی همین رابطه است که پیام‌بران خود را چوپان و مردم را گله و رمه‌‌ی خداوندان نامیده‌اند.)

معجزه‌ی سنت در آن است که هم این مناسبات را پویا و داینامیک کرده است (یعنی هر فرد در هر رابطه‌ای به آسانی می‌تواند نقش خود به عنوان شبان یا رمه را تشخیص دهد.) و هم آن ‌ها را توجیه و روا (یعنی ارزش‌ها بنیادین سنت به‌گونه‌ای بالا آمده است که بتواند این مناسبات زهرآگین را حقانیت ببخشد.)

سنت زردادخانه‌ی جنبش‌های پادبرابری و پادآزادی است. زیرا در مناسبات شبان‌رمه‌گی هم آزادی بی‌معنا و خطرناک است و هم برابری! چه، هر تغییری با تغییر در رویاها و ارزش‌ها‌ی ما کلید می‌خورد؛ و سنت با تغییر میانه‌ای ندارد؛ به ویژه وقتی پا‌ی ارزش‌ها و آرمان‌ها در میان باشد. یعنی سنت ارزش‌ها‌ی بنیادین خود را به گونه‌ای گسترانیده است که راهی به رهایی تغییر باز نشود. سنت نام دیگر ثبات است! و بی‌راه نیست که ثبات در قاموس واژه‌ها معنا‌ی دیگر آرامش شده ‌است.

(میلیون‌ها سال اضطراب کشنده‌ی تغییر در نیاکان ما و فرگشت از طریق نیچر/ژن‌ها و نرچر/میم‌ها به این‌جا رسیده است.)

هنر سنت در آن است که به گونه‌ای پویا در برابر هر تغییری ایستاده‌گی می‌کند؛ و آن اضطراب جان‌کاه را می‌خواباند. سنت اضطراب مزمن و کهن و بیولوژیک تغییر را با کتمان، استتار و حتا انکار آن به افوریا و لذت ثبات و پایداری و آرامش دگرمی‌دیسد. نمادها، زبان‌ها، تقویم‌ها، خطوط، فرهنگ‌ها، آداب و رسوم و... همه به همین جا ختم می‌شود؛ اما شاه‌کار سنت، آفرینش و برساختن "امر مقدس" است که در سایه‌ی آن هر تعییری بی‌معنا و بی‌رنگ می‌شود.

به همه‌ی رابطه‌ها‌ی ممکن در سنت نگاه کنید! هیچ رابطه‌ی دوطرفه و برابری قابل تصور نیست! سنت نظام هرمی آشکاری است که به یک دیگری‌بزرگ می‌رسد. برهان لطف اساسی‌ترین توضیح و استدلالی است که این نظام شکسته و زهرآگین را توجیه و مانده‌گار کرده است.

(۱)
اگر به سرنام این نوشته بازگردیم در سنت، سنت (و مناسبات آن که در جایی به دیگری‌بزرگ می‌رسد) خدا، آدم‌ها خر و ثبات مجموعه، خرما‌ی داستان است.

منابع خبر

اخبار مرتبط