هنر و فرهنگ هفته؛ مادران درد و کابوس دست‌ها در آب

هنر و فرهنگ هفته؛ مادران درد و کابوس دست‌ها در آب
بی بی سی فارسی
بی بی سی فارسی - ۳ اسفند ۱۳۹۹

هنر و فرهنگ هفته؛ مادران درد و کابوس دست‌ها در آب

  • مسعود بهنود
  • روزنامه‌نگار
۸ ساعت پیش

هفته آخر بهمن گذشت، بهمن گذشت. چیزی از دل آزردگی‌ها کم نشد. از عالم نمایش خبرها می‌رسد، انگار در کار کتاب رونقی نسبی فراهم شده، اهل نمایش هم تمام نیرو را گذاشته‌اند که در همین ماه و نوروز پرده‌ها را بالا بکشند، شاید اهل نوا هم به نوایی برسند و از خمود و بیکاری کرونایی به درآیند. حال بورس و ارز هم بهتر از پیش است، اما مبادا بگویی از اثر رای مردم آمریکا و تغییر سیاست دولت آن‌هاست، نمی‌گویند چون با سیاست حاکم همسو نیست، شادمانی‌ات. تزریق واکسن هم آغاز شده است.

"هنر و فرهنگ هفته؛ مادران درد و کابوس دست‌ها در آبمسعود بهنودروزنامه‌نگار۸ ساعت پیشهفته آخر بهمن گذشت، بهمن گذشت"اما شاعر جوان رنجیده، از نسل به هیچ جا نرسیده می‌خواند "بالقوه مرده‌ایم". این هفته نشان مسلط فرهنگی، اشک مادران درد بود. عکسشان در شهر پیچید که یکدیگر را در آغوش گرفتند.

هفته‌ای چنین، از اهل هنر و فرهنگ هم برگزیده برد. ایرج کابلی زبانشناس و گلنوش خالقی موسیقی‌شناس که هر یک وجودشان امید بود. حمزه فراهتی قربانی بازی بزرگان و امیراصلان افشار، شاهزاده دیپلماسی.

همه رفتند. یکی در تهران، یکی در کالیفرنیا، یکی در برلین و دیگری در فرانسه. تا بدانی که هر پاره ما به یک سویی.

منبع تصویر،

Nagmeh Afshin jah

توضیح تصویر،

مادران درد

بالقوه مرده‌ایم

فاطمه اختصاری در همراهی با جمع مادرانی که نقطه مشترکشان این است که فرزند جوانشان را به اتهام اعتراض و مطالبه حق خود کشته‌اند، نوشت: دیگر بخاطر نمی‌آورم که داغدار کدام دردم. تلخم.

"حال بورس و ارز هم بهتر از پیش است، اما مبادا بگویی از اثر رای مردم آمریکا و تغییر سیاست دولت آن‌هاست، نمی‌گویند چون با سیاست حاکم همسو نیست، شادمانی‌ات"تلخ. ذهنم شبیه یک سیاهچاله عظیم است که از خمیدگی فضا و زمان و خاطراتم تشکیل شده.

او در مقام شاعر در میان قطعه‌ای پرسوز گفت:

ما ساکنان خانه‌ی ترسیم

ناخن‌جویده، رنگ‌پریده

در چشمْ ناامیدیِ مطلق

در دستْ گوش‌های بریده

نسلِ همیشه رفتن و رفتن

نسلِ به هیچ‌جا نرسیده

ما سایه‌های لاغرِ کم‌خون

ما مشت‌خورده‌ایم در این خاک

از یاد رفته‌ایم به هر شکل

از یاد برده‌ایم در این خاک

با اینکه می‌کشیم نفس را

بالقوه مُرده‌ایم در این خاک

منبع تصویر،

Kagadan

توضیح تصویر،

تزیینی است

خدمت به وطن؟

سردبیر هفته نامه کرگدن که با همه پشتکار و شیرینکاری، هر چند هفته موفق به انتشار شماره‌ای می‌شود، امیدوار اما نامطمئن از شماره بعد، سرمقاله شماره اخیر را با نقل مکالمه‌ای آغاز کرده است:

- آیا از اینکه مرا تشویق به شرکت در انتخابات کردید و از من خواستید رای بدهم، پشیمان نیستید؟ خیلی‌ها آمدند در فضای مجازی از مردم عذرخواهی کردند. سلبریتی‌ها که سهل است، حتی بعضی فعالان سیاسی هم اظهار شرمندگی کردند.

- اما من شرمنده نیستم. کار بدی نکردم که مستوجب ملامت باشد. هنوز هم بابت تشویق دوستانم به حضور در انتخابات احساس سربلندی می‌کنم.

خدمت به وطن که جای عذرخواهی و شرمندگی ندارد.

- خدمت به وطن؟ شما اسم این وضعیت اسفبار را می‌گذارید خدمت به وطن؟ قیمت دلار و سکه و تحریم به کنار، یک نگاهی به وضعیت فرهنگی کشور بکنید. مردم چنان عصبانی‌اند که سر هیچ و پوچ با یکدیگر در می‌افتند. مردم عصبانی‌اند، جوان‌ها ناامیدند، بعضی از اقشار مردم چنان بددهن و پرخاشگر شده‌اند که از دعوا و فحش و فریاد ابایی ندارند. نه‌تنها ابا ندارند، بلکه به استقبال تشنج و خشونت می‌روند. این خشونت زبانی و بدنی محصول وضعیت نامناسب سیاسی است.

- قبول دارم اما آیا اگر در رای‌گریی شرکت نمی‌کردید، وضعیت بهتری می‌داشتیم؟

- با این روش که نمی‌توان بحث کرد.

منبع تصویر،

Tiwall

توضیح تصویر،

اثری از علیرضا اسپهبد

موزه بعد ۳۰ ماه

پس از گذشت ۳۰ ماه از تعطیلی موزه هنرهای معاصر سرانجام موزه افتتاح شد و چشم علاقمندان به فرهنگ و هنر باز.

"عکسشان در شهر پیچید که یکدیگر را در آغوش گرفتند.هفته‌ای چنین، از اهل هنر و فرهنگ هم برگزیده برد"در شروع کار، نمایشگاهی با عنوان ارمغان، آثاری از منیژه میرعمادی، با مجموعه اهدایی او از آثار هنرمندان معاصر، دلپذیر رقم خورد.

در این نمایشگاه ۱۳۵ اثر از ۴۲ هنرمند از آثار اهدایی مجموعه منیژه میرعمادی و ۲۶ اثر از ۱۵ هنرمند از آثار گنجینه ملی که متناسب با آثار اهدایی است، درموزه به نمایش گذاشته شده است.

چند تابلوی منیژه میرعمادی در ورودی نمایشگاه دیده می‌شود و گالری‌های بعدی با وجود تغییراتی در فضا اما در شمایل کلی، همانگونه است که پیشتر بوده.

به نوشته نیلوفر ثانی: نمایشگاه با تابلوهایی از منوچهر یکتایی، حسین کاظمی، ابوالقاسم سعیدی، بهجت صدر، مارکوگریگوریان، ناصر اویسی، سهراب سپهری، فرامرز پیلارام و ژازه تباتبایی آغاز و با چشم‌‌نوازی در ترکیب گالری‌ها، آثاری از علیرضا اسپهبد، پروانه اعتمادی، مسعود عربشاهی، غلامحسین نامی و نقاشی‌خط محمد احصایی و حسین زنده‌رودی ادامه می گیرد. خط نقاشی چشم‌نواز رضا مافی و چند اثر از پرویز کلانتری، مجموعه جذابی از ترکیب مواد و نقاشی‌های او از خانه‌ها و مناظر کاهگلی را زنده کرد. چنان که دو اثر دیدنی از فریده لاشایی و تابلویی دیجیتال و ترکیبی. این‌ها در نمایشگاه تازه از خواب برخاسته چشم‌نواز شد.

منبع تصویر،

Tiwall

توضیح تصویر،

نمایش 'مختلفیم'

همه در دام یا اوهام

نمایش مختلفیم در پردیس تئاتر شهرزاد در نهایت نمایشی موفق بود و ۲۵ شب روی صحنه بود و هست، گمان می‌رود به ادامه بکشد.

نویسندگان متن سبحان بابائی و آرمان شیرالی‌نژاد، هر دو جوان و برآمده از مدارس هنر، و طراح و کارگردان و تهیه کننده آرمان شیرالی‌نژاد است.

نمایش مختلفیم در جریان جنگ جهانی دوم می‌گذرد.

زمانی که فرماندهان برجسته‌ کشورهایی که تحت عنوان متفقین متشکل شده‌اند، از سوی رهبران ارشد خود مأموریت می‌یابند تا در یک عملیات فوق‌ِسری، یکی از فرماندهان مشهور آلمانی را ترور کنند. اما هنگامی که مأموریت آغاز می‌شود، متوجه می‌شوند که در دام دسیسه‌ای از سوی رهبران ارشد خود گرفتار شده‌اند و هیچ راه فراری از آن ندارند.

موضوع به اندازه کافی برانگیزاننده و امروزی است. پرداخت خوب، بازیگران ورزیده، جوان و نظم گرفته. موسیقی پرکننده محیط نمایش. روانی بازی بازیگران همه هنری است که در واکنش تماشاگران هفته‌های اول منعکس شده است.

"سلبریتی‌ها که سهل است، حتی بعضی فعالان سیاسی هم اظهار شرمندگی کردند.- اما من شرمنده نیستم"بخشی عظیمی با تاکید بر این که بارها نمایش را دیده‌اند به آن نمره برترین نمایش سال را داده‌اند و کمتری از نظردهندگان، به شدت با آن مخالفت کرده‌اند. این دسته، کار را بی‌معنا با موسیقی مزاحم توصیف کرده‌اند. چنین تفاوتی بین تماشاگران یک نمایش کمتر اتفاق می‌افتد.

منتقدان معتقدند که نمایش مختلفیم برای جوانان امروز فوق العاده گیراست اما میانسالان اهل نمایش را راضی نمی‌کند.

منبع تصویر،

asre-nou

توضیح تصویر،

حمزه فراهتی و کتابش

کابوس شهریورها

زندگینامه آدم‌های عادی که در خیابانی می‌گذرند، اگر گشوده شود، گاهی چنان است که در وهم نمی‌گنجد. مانند زندگی پرافسوس حمزه فراهتی، آذری مرد آرامی که همین هفته در برلین درگذشت .

حمزه فراهتی دامپزشک شهریور سال ۱۳۴۷ در لباس افسر وظیفه در پاسگاه مرزی کوانق بود، و از دلبستگان صمدبهرنگی. آن روز صمد هوس آب تنی کرد بی آن‌که عمق و هیبت رود ارس را بداند، حمزه که شناگر بود اول از همه دید که صمدآقا در میان آب فریاد می‌زند و آب او را می‌چرخاند.

زد به آب اما دیر بود. با دو دست بر سر کوفت.

خبر مرگ صمد بهرنگی که به تهران رسید غلامحسین ساعدی و فرج الله صبا (نویسنده و مترجم) که در حقیقت کاشفان صمد بودند، گویی آوارشان بر سر ریخته بود. آن دو خبر تلخ را به دیگران رساندند. جلال آل احمد که در آن دوران سرحلقه روشنفکران سیاستورز مخالف حکومت بود، فردایش به سیروس طاهباز سردبیر مهم‌ترین نشریه ادبی زمان گفت که مقاله‌ای دارد برای شماره در پیش. مقاله "صمد و افسانه عوام" به گونه‌ای شایعه مرگ صمد به دست ساواک را پراکند.

"خدمت به وطن که جای عذرخواهی و شرمندگی ندارد.- خدمت به وطن؟ شما اسم این وضعیت اسفبار را می‌گذارید خدمت به وطن؟ قیمت دلار و سکه و تحریم به کنار، یک نگاهی به وضعیت فرهنگی کشور بکنید"و جامعه بی‌هیچ تردیدی این ادعا را پذیرفت، چنان که در مورد مرگ غلامرضا تختی نیز. و حمزه فراهتی که با لباس نظامی در صحنه غرق شدن صمد حضور داشت، به زندان ساواک افتاد. برخی از جوانان پرشور زندانی هم موافق هر کاری برای بی‌اعتبار کردن نظام بودند. حمزه خون می‌خورد و دلش خوش بود که نزدیکان صمد و آن بخش از مبارزان مانند بهروز دولت آبادی واقعیت را می‌دانند و شاهدند.

اما دومین سیلی سرنوشت در مسیر زندگی حمزه بود.

تابستان سال ۵۷ سعید سلطانپور مبارز و هنرمند محبوب، همراه زندانیان سیاسی صاحب عنوان از زندان آزاد شد، بر دوش مردم با شعار "زندانی آزاده آزادیت مبارک". او حمزه فراهتی را از زندان خوب می‌شناخت، قرار شد که حمزه همچنان یک محافظ با او همراه شود در سفری به اروپا، برای مطلع کردن دانشجویان ایرانی از شرایط مملکت. در حاشیه سخنرانی‌های جنجالی سلطانپور، هنرمند نازکدل از بندرسته بعد کشمکشی با همراه، ناگهان خود را به رود سن پرتاب کرد. و باز این حمزه بود که در لحظه‌ای انگار صمد را دید که دارد دست و پا می‌زند. بر آب پرید و وقتی رفیق را بیرون کشید.

"مردم عصبانی‌اند، جوان‌ها ناامیدند، بعضی از اقشار مردم چنان بددهن و پرخاشگر شده‌اند که از دعوا و فحش و فریاد ابایی ندارند"فقط فریاد می‌زد: یک بار دیگر؟ تو به من رحم نکردی؟

انقلاب که به تاسیس جمهوری اسلامی انجامید، حمزه هم مانند بیشتر هواداران گروه‌های چپ گریخت و به برلین رفت و با خانواده خود زندگی آرام و پر زحمتی را آغاز کرد. با گذشت روزگار از فعالیت‌های سیاسی دور شد. آرام تاکسی خود را می‌راند و در فکر بزرگ شدن فرزندانش بود. تا ۲۰ سالی پیش که با اصرار دوستانش کتابی نوشت با عنوان "از آن سال‌ها و سال‌های دیگر" و هر دو حادثه را باز گفت.

درباره کتاب اینجا بیشتر بخوانید: خاطرات حمزه فراهتی: از مرگ صمد بهرنگی و سعید سلطانپور

اما باز شهریوری دیگری رسید در سال ۱۳۷۱ و سرنوشت با او بازی دیگر کرد. در مقدمه ماجرای خونین رستوران میکونوس در برلین که منجر به قتل چند نفر از سران کرد مخالف جمهوری اسلامی شد، نام حمزه مطرح گشت.

چرا که او روز قبل از حادثه با چند نفری در آن رستوران حضور داشته. پلیس بدگمان بود. ولی صداقتش او را نجات داد این بار. حمزه فراهتی شرح آن دیدار و علتش را از پیش، برای آشنایان بیان کرده بود.

در کتاب مفصلی که حمزه فراهتی داشت می‌نوشت، تاکید بر دست‌های بیرون از آب بود. اشاره به آخرین باری که دست‌های بیرون از آب صمد بهرنگی را دیده بود.

"در شروع کار، نمایشگاهی با عنوان ارمغان، آثاری از منیژه میرعمادی، با مجموعه اهدایی او از آثار هنرمندان معاصر، دلپذیر رقم خورد"دست‌هایی که تکان می‌خورد و کمک می‌طلبید نگذاشت بعد ۵۴ سال، او راحت بخوابد.

منبع تصویر،

Social media

توضیح تصویر،

احمد شاملو و ایرج کابلی در گفتگو

همه فرهنگ بود

پژمان موسوی روزنامه‌نگار، در میان هفته نوشت: ایرج کابلی هم رفت، درست در ۸۲ سالگی. تا چند روز پیش از درگذشت، نشانی از مرگ در او نبود، هر چه بود زندگی بود و شوق نوشتن. هر چه بود فرهنگ بود و کوشش جدی در مسیر زبان‌شناسی و خط و زبان فارسی. تا همین چند روز پیش، برای مصاحبه‌ای درباره "فارسی‌خط"، میهمان منزل‌اش بودم، تصور نمی‌کردم پیش از انتشار متن این گفتگو، از نبودن و مرگ او بنویسم.

۲۸ سال پیش در تاریخ ۳۱ مرداد ۷۱ نخستین جلسه‌ "شورای بازنگری در شیوه‌ی نگارش خط فارسی" تشکیل شد. این کار بزرگ یک سال قبلش در مقاله‌ای با عنوان فراخوان برای اختیار شیوه واژه نویسی فارسی نوشته ایرج کابلی منتشر شد.

  • شورایِ بازنگری در شیوه‌یِ نگارشِ خطِ فارسی؛ گامی 'مهم اما ناتمام'
  • شورای اصلاحِ خط ِفارسی چرا و چگونه تشکیل و تعطیل شد و چه کرد؟

کابلی اهل نظم بود اما آدم جنجالی نبود و خودپسند هم. با کار درخشان وی موضوع شیوه نگارش فارسی مطرح شد و چند سالی تا ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای و تعطیل ماهنامه آدینه و مرگ شاملو و کریم امامی، و پریشان شدن جمع، ناتمام ماند.

کابلی زبان‌شناس برجسته‌ای بود و همین راهی که باز کرد، نسبت به کوشش‌های پیشین بلند قامت‌تر بود. همین اندازه که چند ده نفری از اهل نگارش همان شیوه تاکیدی کابلی را ادامه می دهند. همین که شاملو همه اشعار خود را به آن رسم الخط گرداند، نشانه پیشی گرفتن از گذشته‌ها بود.

نبود ایرج کابلی ضربه‌ای و نقیصه‌ای‌ست در موضوع زبان فارسی، اما یاران و شاگردانش روزگاری آن را پی خواهند گرفت.

منبع تصویر،

Mozafari.Firoozeh

توضیح تصویر،

کارتون برگزیده جشنواره کارا

اشتغال زنان

دی ماه امسال خبری منتشر شد همراه پوستری که در میان آن کارتونی از کامبیز درم بخش قرار داشت و نوید برگزاری یک جشنواره ملی می‌داد، با عنوان کارا. این فکر با حمایت وزارت تعاون و کار و رفاه اجتماعی شکل گرفت و معلوم شد که احمد عربانی و جواد علیزاده دو کارتونیست پیشکسوت و علی درخشی داوری را به عهده گیرند، هادی حیدری دبیر جشنواره.

"خط نقاشی چشم‌نواز رضا مافی و چند اثر از پرویز کلانتری، مجموعه جذابی از ترکیب مواد و نقاشی‌های او از خانه‌ها و مناظر کاهگلی را زنده کرد"

محورهای این جشنواره عبارت بود از: اشتغال زنان، توسعه اشتغال روستایی، مشاغل نو (استارت آپ‌ها)، توانمندسازی، بیمه بیکاری، مشاغل آسیب دیده از منظر کرونا و توسعه تعاونی‌ها.

اشتغال زنان بیش از بقیه محورها مورد استقبال قرار گرفت و جایزه اول اولین جشنواره، همین هفته، به فیروزه مظفری داده شد. نفرات بعد محمود نظری، علی میرایی. جایزه ویژه هم نصیب سلمان نظری.

فیروزه مظفری که او را میس کارتون می‌خوانند در تاکید بر حقوق زنان همراه کارتون خود که مستحق جایزه اول شناخته شد نوشت: زنان برای رسیدن به فرصت‌های برابر شغلی و اجتماعی باید از دست‌اندازهای بیشماری به سلامت عبور کنند، بنظرم دست‌اندازهای کمی را در طرح کشیده‌ام.

وی افزود: کارتون من سوژه هر روز زندگی زنان ایران است. در جشنواره کارا رتبه اول شناخته شد.

ممنون از پیام تبریک‌ها، ولی تبریک را بگذاریم برای وقتی راه زنان ایرانی در به دست آوردن کوچکترین حقوق اجتماعی و مدنی‌شان هموار باشد.

هفته‌هایی که گذشت:

  • هدیه ژان کلود کاریر، جشنواره لاغر، ترانه‌ سرد و انفعال
  • فجر سوت و کور، تنهایی ننه علی، مرگ ساندویچ فری
  • حذف و پیچش مو، حجم بزرگ سرگردانی، ثبت آرزوها
  • انتخاب مرگ یا آزادی، کرگدن افتاد، در کجا ایستاده ایم
  • زخمی بدتر از کرونا، تئاتر یا انسولین
  • عزای کتاب، سفر پروانه و توران، تجدد بزک شده
  • هفته‌ای به نام او که در مهر آمد و در مهر رفت

منابع خبر

اخبار مرتبط