در میانه برلین و تهران – چند تکه درباره زندگی و کار کامران جمالی

در میانه برلین و تهران – چند تکه درباره زندگی و کار کامران جمالی
رادیو زمانه
رادیو زمانه - ۲۹ فروردین ۱۳۹۹

پسران از سر شوخی سنگ
می‌پرانند به سوی وزغی چند
و وزغ‌ها جداً می‌میرند.
ـ از شعر «جداً» اریش فرید، ترجمه کامران جمالی

یک

یکساله بود و هنوز شاید حس‌های شنوایی و بینایی‌اش کارکرد خودشان را نکرده بودند که از رادیو خبر سقوط دولت محمد مصدق را شنید و در اوج جوانی‌اش، در بیست و شش سالگی شاهد یکی از مهم‌ترین رخدادهای تاریخی ایران معاصر، انقلاب ۵۷، بود.

کامران جمالی متولد ۱۳۳۱ است و احتمالاً در شرایط کرونایی، هنوز هیچ ناشری فرصت پیدا نکرده است که در شناسنامه کتاب‌هایی که از او به‌ یادگار رسیده است بنویسد: کامران جمالی، مترجم ۱۳۳۱-۱۳۹۹. از ماه تولد او اطلاعات چندانی در دسترس نیست اما می‌گویند که در ۲۳ فروردین ۱۳۹۹ به دلیل بیماری ریوی در آلمان درگذشته است و خبر مرگ او بعد از یک هفته به ایران رسید.

کامران جمالی( ۱۳۳۱-۱۳۹۹) شاعر، مترجم و از کوشندگان آزادی بیان

در سال ۱۳۵۳ دیپلم گرفت و زودتر از آن که موج جدیدی از مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور آغاز شود، قصد عزیمت به اروپا و ادامه تحصیل کرد. به‌ همین ‌دلیل در امتحانِ «اعزام به خارج» شرکت کرد: آزمونی که در صورت قبولی در آن هر محصلی می‌توانست بدون رفتن به خدمت سربازی از کشور خارج شود. جمالی زبان انگلیسی را به عنوان زبان اصلی خود در این آزمون انتخاب کرد، زیرا با زبان آلمانی هنوز آشنا نبود. بعد از قبولی در این امتحان می‌بایست از کالج کشوری که زبانش را امتحان داده بودند، پذیرش می‌گرفتند.

"به‌ همین ‌دلیل در امتحانِ «اعزام به خارج» شرکت کرد: آزمونی که در صورت قبولی در آن هر محصلی می‌توانست بدون رفتن به خدمت سربازی از کشور خارج شود"بنابراین او از کالجی در انگلستان پذیرش گرفت اما به آلمان رفت. دلیل رفتنش به آلمان را اینگونه بیان می‌کند:

«علت اینکه به آلمان رفتن این بود که در آنجا دوستانی داشتم و امکان اینکه در آلمان کار کنم و هزینه زندگی‌ام را تأمین کنم، بیش از انگلیس و یا جاهای دیگر بود.» (در گفتگو با سهراب برازش، مجله ادبیات داستانی، شماره ۱۰۲).

این اتفاق شاید اولین مواجههٴ جمالی با فرهنگ و ادبیات ایجاد کرد و او که تا پیش از این با شعر شاعرانِ انگلیسی و فرانسوی آشنا بود، به شاعران و نویسندگان آلمانی نیز علاقه‌مند شد.

کامران هم از آستانه گذشت
کاظم کردوانی هرچند بیمار بود و این ماه‌های آخر بارها سروکارش به پزشک و بیمارستان افتاده بود اما، باورِ خبر برایم بسیار دشوار بود. چند سالی بود که با مشکل ریه دست‌وپنجه نرم می‌کرد. حدود یک سال و نیم پیش که از گوتینگن (شهری که در این سال‌های آخر با همسر آلمانی‌اش در آنجا زندگی می‌کرد) به برلن آمده بود (و حالا شده است آخرین دیدار ما) تکیده شده بود. بعد که رفت به علی جان نصیر گفتم که کامران یک‌طورهایی ازهم‌پاشیده شده است! در این چند ماه اخیر مشکل قلب هم اضافه شده بود.

پس از بستری شدن در بیمارستان برای بهبودی، چنانچه رسم پزشکی آلمان است، به یکی از مرکزهای توان‌بخشی رفته بود و قرار بود همین سه‌شنبه برگردد خانه! در آنجا دوباره دچار پیچیدگی شد و دوباره به بیمارستان برده شد و در بیمارستان ... هنوز در حیرتم. نمی‌خواهم باور کنم که کامران رفته است. کامران را از سالیان دور می‌شناختم و جز نیکی چیزی از او به یاد ندارم. در دوستی بسیار وفادار بود و حرمت دوستی را پاس می‌داشت.

"جمالی زبان انگلیسی را به عنوان زبان اصلی خود در این آزمون انتخاب کرد، زیرا با زبان آلمانی هنوز آشنا نبود"در کانون نویسندگان از اعضای پروپاقرص آن بود و در همه‌ی جلسه‌های کانون حضور داشت. و همیشه به من می‌گفت اگر کاری دارید و فکر می‌کنی کاری از من برمی‌آید دریغ نکن و بگو. کامران معلم بود و مترجم و شاعر. زبان آلمانی درس می‌داد، زمانی در انستیتو سیمین و سال‌ها در کلاس‌های بخش فرهنگی سفارت اتریش در تهران. در ترجمه کارهای فراوانی انجام داد ازجمله از گونترگراس، هاینریش بل، تپودورفونتانه، فن شیراخ، برشت.

کتاب‌های «واحه‌ای سرخ در صحاری زرد»، « در انجماد پس از زمهریر»، «مرغ نیما» از جمله دفترهای شعرهای منتشر شده‌ی اوست. کامران به کارهای پژوهشی هم در عرصه‌ی شعر و ادب پرداخت که ازجمله می‌توان از کتاب «جادوی شعر در کلام نهفته است» نام بُرد. از کارها و ابتکار به‌یاد ماندنی او، سلسه شب‌های شعر و داستان است که در بخش فرهنگی سفارت اتریش بنیان گذاشت. در هر جلسه، کارها و زندگیِ یک شاعر یا نویسنده از ایران و یک شاعر یا نویسنده از اتریش (و اغلب تاآنجاکه اثر آنان اجازه می‌داد به‌صورت مقایسه‌ای) مطرح می‌شد و روند هر جلسه بدین‌گونه بود که نخست کامران به معرفی نویسنده یا شاعر ایرانی می‌پرداخت و بعد اگر آن شاعر و نویسنده در جلسه حضور داشت خود بخش‌هایی از کارهای خود را می‌خواند و سپس اغلب مسئول فرهنگی سفارت اتریش درباره‌ی شاعر و نویسنده‌ی اتریشی صحبت می‌کرد و بخش‌هایی از کارهای او را می‌خواند. این جلسه‌ها تاآنجاکه به یاد دارم تنها جلسه‌هایی از این دست در ایران بودند.

"بعد از قبولی در این امتحان می‌بایست از کالج کشوری که زبانش را امتحان داده بودند، پذیرش می‌گرفتند"افزون بر آن حضور نویسندگان و شاعران بزرگی چون هوشنگ گلشیری، محمود دولت‌آبادی، سیمین بهبهانی، علی‌اشرف درویشیان در این شب‌ها و مطرح شدن کار و نام آنها در آن شب‌ها (در دورانی که از زمین و آسمان بر سر ما بلا می‌ریخت) جلوه‌ای دیگری به این شب‌ها و ابتکار مهم کامران جمالی می‌داد. باید بیافزایم که تنها شاعران و نویسندگان ایرانی مقیم ایران نبودند که در این شب‌ها به کار و زندگی آنها پرداخته شد بلکه بزرگان ادب فارسی مقیم خارج (و حتی درگذشته) چون اسماعیل خویی و غلامحسین ساعدی هم در این شب‌ها مطرح شدند. امروز ناباورانه از رفتن کامران عزیز می‌نویسم اما، یاد او همیشه با من خواهد بود.

 آشنایی و علاقهٴ کامران جمالی به ادبیات و زبان آلمانی باعث شد در سال ۱۳۵۹ زمانی که از آلمان به ایران برگشت، در دانشگاه ملی (شهید بهشتی کنونی) در همین رشته نیز به تحصیل بپردازد. او که کم‌کم ترجمه‌ی آثار آلمانی به فارسی را در اولویت پروژه‌های فکری خود قرار داده بود، با وسواس و دقت خاص سراغ آثاری می‌رفت که در آن زمان یا کمتر شناخته شده بودند یا اصلاً در میان اهل ادبیات ایران جایگاهی نداشتند.

جمالی ابتدا به سراغ صفحات ادبی مطبوعات دهه شصت و هفتاد ایران رفت و و اولین ترجمه‌ای که از او به چاپ رسید شعری بود از الکساندر بلوک، شاعر روس، در مجلهٴ چیستا. البته این ترجمه در واقع چون جرقه‌ای برای ورود او به عرصه مطبوعات و آشنایی‌اش با روزنامه‌نگاران مطرح ایران در سال‌های دهه ۱۳۶۰. بعد از آن نیز دست به ترجمهٴ داستان‌های کوتاهی از هاینریش بل زد که ابتدا در مجلاتی چون سخن و آدینه چاپ می‌شدند و بعدها به صورت کتابی مستقل با عنوان «تا زمانی که…» بیرون آمد. در این مجموعه که توسط انتشارات نیلوفر در سال ۱۳۷۰ عرضه شد، علاوه‌ بر ترجمهٴ داستان‌های مهمی چون «خبر»، «آن سوی پل»، «دایی‌ام فرد»، یک معرفی از آثار هاینریش بل و یک نوشتار مفصل در تحلیل آثارش و جنگ و صلح تولستوی از سوی جمالی به پیوست کتاب آمده است.

البته پروژه‌ ادبی ـ فکری کامران جمالی به ترجمهٴ رمان و داستان کوتاه از بل و گونتر گراس و برشت محدود نمی‌شود و در کارنامهٴ او می‌توان به ترجمه‌ی اشعاری از شاعران مطرحِ زبان آلمانی چون ریلکه، گئورک تراکل، باخمن، اریش فرید و پل سلان ترجمه و به مناسبت‌های مختلف در برنامه‌های فرهنگی ایران و اتریش عرضه داشته است.

 کامران جمالی را می‌توان یارِ همیشه‌ وفادار کانون نویسندگان ایران دانست – از گذشته تاکنون. او از امضاء‌کنندگان «بیانیه ۱۳۴ نویسنده» نیز بود.

"کامران هم از آستانه گذشت کاظم کردوانی هرچند بیمار بود و این ماه‌های آخر بارها سروکارش به پزشک و بیمارستان افتاده بود اما، باورِ خبر برایم بسیار دشوار بود"در کنار کسانی چون رضا براهنی، داریوش آشوری، محمدعلی سپانلو، هوشنگ گلشیری و… که به متن «ما نویسنده‌ایم» نیز مشهور است. فرج سرکوهی از اعضای کانون نویسندگان و از دوستان جمالی درباره فعالیت او در کانون اینچنین می‌نویسد:

«کامران شاعری خوب، مترجمی توانمند، انسانی شیفته آزادی و عدالت و دوستی مهربان بود. به دوران خفقان از چهره‌های فعال و مؤثر جمع مشورتی کانون بود. در اغلب نشست‌ها حضوری پربار داشت و از جمله در نسشتی که منشور جدید کانون امضا شد و همه ما بازداشت شدیم.»

اما کامران جمالی هم به مانند بسیاری دیگر از اعضای کانون به مهاجرتی نه‌چندان دلخواه به آلمان تن داد. با وجود اینکه در این سال‌ها برای برگزاری برنامه‌های فرهنگی‌ای چون «شب‌ِ ریلکه» در تهران حضور پیدا کرد اما او را نویسنده‌ای تبعیدی می‌توان لقب داد که آخرین اثر تألیفی‌اش، «وزارت نظارت» در ایران هیچگاه اجازه چاپ پیدا نکرد و توسط انتشارات باران در سوئد به چاپ رسید. 

دو

 آثار ترجمه‌‌ای از کامران جمالی نشان‌دهندهٴ ذهن وسواس‌گونه و وفادری‌اش به ادبیات و زبان آلمانی است.

وسواس او نه به انتخاب‌های نویسندگان آلمانی‌زبان است چرا که پیش از ترجمه‌های جمالی، هم از هاینریش بل و برشت و ترجمه‌هایی موجود بود و هم از نویسنده‌ی کمتر شناخته‌شده‌ای چون گونترگراس. (البته بعدها در دههٴ هشتاد و نیمه اول دهه نود او به سراغ نویسندگانی از ادبیات آلمان رفت که برای خوانندگان ایرانی کمتر شناخته شده بودند. نویسندگانی چون فردیناندفن‌ شیراخ و تئودور فونتانه). آنچه منظور است، آثاری‌ می‌باشد که توسط کامران جمالی مورد گزینش قرار گرفته‌اند. به عنوان مثال کتاب قرن من از گونترگراس ویژگی‌هایی بسیار متفاوت از دیگر آثار این نویسنده همچون موش و گربه یا طبل حلبی دارد.

"حدود یک سال و نیم پیش که از گوتینگن (شهری که در این سال‌های آخر با همسر آلمانی‌اش در آنجا زندگی می‌کرد) به برلن آمده بود (و حالا شده است آخرین دیدار ما) تکیده شده بود"علاوه‌بر ویژگی‌های زبانی و نحوی، فضای سیاسی و اجتماعیِ منعکس‌شده در داستان‌ها و اشعار نیز برای جمالی مهم می‌آید. چرا که با خوانشِ دقیق آثاری که وی ترجمه کرده است می‌توان به ذهنیت انتقادی‌ و سیاسی‌شان پی برد و شاید دلیل شیفتگیِ مترجم به داستان‌کوتاه‌های آلمانی را بتوان همین فضای شناور دانست.

 جمالی در مقدمهٴ کتاب تا زمانی که، می‌نویسد:

«در ادبیات آلمان داستان کوتاه بریده‌ای است از هستی که به پیش و پس، و نیز به علل و پی‌آمدهای آن بریده نمی‌پردازد. بریده‌ای که دارای ابعاد زمانی و مکانی فیلم‌نامه‌ای نیست و بالطبع نمی‌توان فیلمی از روی آن ساخت. هر فیلم سینمایی از جایی آغاز می‌شود و هنگام سیر در بستر زمان در جایی خاتمه می‌یابد. ولی داستان‌کوتاه هرچند سطر اول و آخر دارد، اما پیش از سطر اول وجود داشته و پس از سطر آخر نیز به حیات خود ادامه می‌دهد» (جمالی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۷۰: ۱۱).

با وجود اینکه در کارنامهٴ ادبی کامران جمالی می‌توان به ترجمهٴ کتاب‌های «انسان نیک سچوان» از برشت، «افی بریست» از تئودور فونتانه، «بازگشت گام‌به‌گام هلر به زادگاه» از ولفگانگ بیتنر، «پرونده‌ی کولینی» از فردیناندفن‌ شیراخ و «زنان برابر چشم‌انداز رودخانه» هاینریش بُل به چشم می‌خورد اما اوج کار او در ترجمه را داستان‌های گونترگراس در مجموعهٴ «قرن من» می‌دانند که وی در سال ۱۳۸۲ به چاپ رساند.

این کتاب را که می‌توان تاریخ معاصر کشور آلمان با زبان دیگر دانست، جزو مهم‌ترین کارهای گونترگراس نیز می‌باشد که به‌خاطر این مجموعه داستان نیز برنده جایزه نوبل ۱۹۹۹ شد.

سه

پروژهٴ کامران جمالی فقط به ترجمهٴ داستان و رمان محدود نمی‌شود. او شاعر است و تا پایان عمر هم به زبان شاعرانه متعهد ماند. شاعری با چند دفتر شعر که آن‌طور که باید مورد توجه اهالی شعر قرار نگرفت. مجموعه اشعار «واحه‌ای سرخ در صحاری زرد»، «مرغ نیما»، «در انجماد پس از زمهریر» و «کلاغی و بیانی و برف» به چاپ رسیده است و چند قطعه شعر که در هیچ کتاب شعر هنوز گرد نیامده‌اند و بیشتر به صورت واحد در مجلات ادبی منتشر شده‌اند. مفاهیمی که بیشتر در آثار او به چشم می‌خورد، مضامینی سیاسی، اجتماعی با چاشنی عشق است.

"بعد که رفت به علی جان نصیر گفتم که کامران یک‌طورهایی ازهم‌پاشیده شده است! در این چند ماه اخیر مشکل قلب هم اضافه شده بود"او که متأثر شاعرانی چون فرید، ریلکه در ادبیات شعر زبان آلمانی و نیما در شعر ایران بود، به‌لحاظ زبانی سعی در خلق اشعاری ایماژیستی داشت که علاوه‌بر استفاده از عناصر طبیعت، مفاهیم سیاسی را نیز منتقل کند. این ویژگی در دفترهای «در انجماد پس از زمهریر» و «واحه‌ای سرخ در صحاری زرد» بیشتر به چشم می‌خورد. همچنین در قطعه زیر با عنوان «کارْ مِنْ»:

موی و

 میان و  

«آن»

 «کارْ مِن» به جسم آمده‌ی «آن» است.

 آوازه‌خوانِ جنگلیِ کوه زاد

 می‌خندد

 بر خانمان دهر

 می‌رقصد

 بر رسم و راه شهر.

 ماده پلنگِ کولیِ آزاد

 گواژه‌اش به باد: پنداشتی که آزادی؟ اما خیالِ خوبِ بهشتی: بادی!

 از دیگر فعالیت‌های جمالی به حوزه پژوهش و ادبیات تطبیقی برمی‌گردد که یکی از آثار مهمی که وی در این حوزه به رشته تحریر درآورده است، کتاب «فردوسی و هومر» می‌باشد. وی در این کتاب سعی کرده، به بررسی و مقایسه روح حماسی و جنبه‌های اسطوره‌ای شاهنامه و ایلیاد و ادیسه بپردازد و به‌اصطلاح دست به یک همخوانی بزند.

طبعاً بررسی و نقد کارنامه‌ی کامران جمالی خود پژوهشی ویژه می‌طلبد که از این نوشتار خارج است. این نوشتار سعی داشت مروری صرف بر زندگی و کار وی داشته باشد.

این یک یادمان از اوست. اویی که حتی خبر مرگ‌اش نیز یک هفته بعد اعلام می‌شود.

بیشتر بخوانید:

کامران جمالی نویسنده و مترجم ایرانی درگذشت

منابع خبر

اخبار مرتبط