این توافق صلح نیست، بشکه باروت است

این توافق صلح نیست، بشکه باروت است
خبر آنلاین
خبر آنلاین - ۲ شهریور ۱۳۹۹

"کنت ام. پولاک"، محقق مؤسسه "امریکن انترپرایز" در تحلیلی برای فارن پالسی به بیان دیدگاه‌های خود از نگاه یک محقق آمریکایی پرداخته و تلاش کرده است تا نزدیک شدن امارات و اسرائیل را ناشی از خروج آمریکا از خاورمیانه بداند. نویسنده کتاب "ارتش‌های شن: گذشته، حال و آینده تاثیرگذاری نظامی عرب‌ها" نوشته است: «در اوت ۱۹۰۷، روسیه و بریتانیا کنوانسیون قرارداد سن‌پترزبورگ (Anglo-Russian Convention) را به امضا رساندند که اختلافات ژئواستراتژیکی آن‌ها را برطرف کرد و بعد از نزدیک به یک دهه به عنوان دشمنان تلخ و خونین، اتحاد محکمی در بین آن‌ها به ارمغان آورد. رویارویی‌های آن‌ها در سراسر اوراسیا، بخش یا تمام کشتار فاجعه‌بار جنگ کریمه، جنگ روسیه و ژاپن، پیشروی‌های بریتانیا در افغانستان در سال‌های ۱۸۳۹ و ۱۸۷۸ و بحران‌های بی‌شمار بر سر تنگه‌های ترکیه و رقابت بیهوده در آسیای مرکزی را که به عنوان "بازی بزرگ" شناخته می‌شود، به وجود آورده بود. دست‌کم در نظر برخی ناظران معاصر، به نظر می‌رسید این توافق نشانی از یک صلح بزرگ‌تر در آینده داشته باشد.

یک مشکل وجود داشت: قرارداد سن‌پترزبورگ محصول نگرش‌های مسالمت‌آمیزتر در لندن یا سن‌پترزبورگ نبود، بلکه محصول تغییر دراماتیک در تعادل قدرت و برآمدن یک تهدید جدید بود.

"و در مورد اعلامیه هفته گذشته مبنی بر آنکه امارات متحده عربی ارتباطات با اسرائیل را عادی‌سازی می‌کند هم همین نگرانی وجود دارد.آیا این پیشرفت مثبتی بود؟ از لحاظ مزیتی، بله"این تجاوز آلمان ویلهلمی بود که این قرارداد را - که برای دو کشور ضروری بود- ممکن کرد. روسیه که در آن زمان مورد حمایت انگلیس (در کنار فرانسه) قرار گرفت، به بیان موضع قاطع‌تر خود در بالکان پرداخت و یک رژیم تروریستی صرب را علیه اتریش شوراند و بدین‌ ترتیب بحران بالکان را به وحشت جنگ جهانی اول تبدیل کرد. چنان چه بریتانیا به مخالفت با پیش‌روی‌های روسیه در بالکان، مانند رویه گذشته خود پیش از قرارداد ۱۹۰۷ ادامه داده بود، تاریخ طور دیگری رقم خورده بود و ممکن بود جلوی قرن ۲۰ خونینی که این پیشروی‌ها آغاز کرد، گرفته شود.

درس قرارداد سن‌پترزبورگ این است که یک رویداد دیپلماتیک که یک رقابت نزدیک را به یک رقابت ژئواستراتژیک بلندمدت بدل می‌کند، ممکن است آن طور که به نظر می‌رسد، مزیت بزرگی نباشد. در عوض، ممکن است منادی وضعیت بدتری هم باشد. و در مورد اعلامیه هفته گذشته مبنی بر آنکه امارات متحده عربی ارتباطات با اسرائیل را عادی‌سازی می‌کند هم همین نگرانی وجود دارد.

آیا این پیشرفت مثبتی بود؟ از لحاظ مزیتی، بله.

این توافق، بیانگر یک کشور عربی دیگر است که یک تقریبا یک قرن اختلاف با اسرائیل را کنار می‌گذارد. زمزمه‌هایی وجود دارد که دیگر کشورهای عربی هم به زودی (یا در نهایت)، به این جریان بپیوندند. این امر، با توجه به گرم شدن پنهانی روابط بین اسرائیل و چندین کشور خلیج فارس و مغرب عربی طی دو دهه گذشته، در نهایت پذیرفتنی به نظر می‌رسد، گرچه به سختی اجتناب‌ناپذیر است. اگر قرار باشد چنین چیزی محقق شود، باعث می‌شود یکی از رنج‌آورترین و دیرینه‌ترین درگیری‌های قرن ۲۰، نفسی تازه کند!

اما این قرن ۲۱ است. درگیری اعراب-اسرائیل، برای سالهاست که دیگر عامل تعیین‌کننده‌ای در ژئوپولتیک خاورمیانه نبوده است.

"این توافق، بیانگر یک کشور عربی دیگر است که یک تقریبا یک قرن اختلاف با اسرائیل را کنار می‌گذارد"از سال ۱۹۸۲ تاکنون، هیچ جنگ متعارفی بین اسرائیل و یک کشور عربی وجود نداشته است. دومین جنگ لبنان در ۲۰۰۶ بین اسرائیل و حزب‌الله، از جهت تعداد کشورهای عربی قابل توجه بود که حزب‌الله را محکوم کردند. در واقع، دست‌کم به مدت ۳۰ سال، تهدید امنیت اسرائیل عمدتاً از "محور مقاومت" به رهبری ایران، و نه کشورهای عربی، ناشی شده است.

البته، مانند اروپا در اوایل قرن ۲۰، خاورمیانه نیز در اوایل قرن ۲۱ و با وجود کمرنگ شدن درگیری اعراب-اسرائیل، به جای آنکه شاهد فروکش کردن مشکلات ژئواستراتژیک خود باشد، شاهد چند برابر شدن آن‌ها بوده است.

درست همان‌طور که اروپا در آن زمان از پیامدهای تاریخی انقلاب صنعتی رنج می‌برد، خاورمیانه نیز به خاطر تأثیر عمیقاً ژرف انقلاب اطلاعاتی، زیر و رو شده است. نتیجه آن باعث تغییرات گسترده اقتصادی، فرهنگی و جمعیت‌شناختی شده که به طور اجتناب‌ناپذیری آشفتگی سیاسی را در پی دارد. بهار عربی در سال ۲۰۱۱، جنگ‌های داخلی در سوریه، یمن، لیبی، شبه‌جزیره سینا، کردستان ترکیه و تا حدی در عراق- همگی بخش‌هایی از این طغیان هستند.

این ناآرامی‌ها فرصتی را برای ایران فراهم کرده است.

امروز، حزب‌الله بر لبنان حاکمیت دارد. ایران بیش از هر زمان دیگری در سوریه و یمن کنترل دارد و این کشور دارای نفوذ قابل توجهی در عراق است.

با این وجود، کنار کشیدن آمریکا به مراتب تاثیر و اهمیت ژئواستراتژیک بیشتری برای خاورمیانه دارد. هم دولت اوباما و هم ترامپ، به طور همزمان این موضوع را انکار و درباره آن رجزخوانی کرده‌اند، اما واقعیت موجود بسیار بی‌پرده‌تر از این‌هاست. هم اوباما و هم ترامپ، با وجود هشدارهای دائم مشاوران دیپلماتیک و نظامی‌شان، با رویه ثابتی از مشکلات منطقه فاصله گرفته‌اند. و درست همان‌طور که ظهور یک آلمان متخاصم، تمام تعادل اروپا را بر هم زد، عدم درگیری آمریکا در خاورمیانه نیز چنین نقشی دارد.

"زمزمه‌هایی وجود دارد که دیگر کشورهای عربی هم به زودی (یا در نهایت)، به این جریان بپیوندند"به این دلیل که آمریکا قدرتمندترین نیرو در حمایت از وضع موجود بود. عقب‌نشینی ما باعث شده بازیگرانی که به دنبال تغییر نظم منطقه‌ای هستند، فعال‌تر شوند. ایران و متحدانش آشکارترین و موفق‌ترین ذی‌نفعان هستند، اما گروه‌های اسلامی سنی رادیکال هم جزو ذی‌نفعان هستند. چنان که قابل پیش‌بینی بود، کناره‌گیری آمریکا، متحدان ما را ترسانده است و این ترس باعث شده دست به کارهایی بزنند که در غیر این صورت هرگز انجام نمی‌دادند- برخی خوب، و برخی خطرناک، برخی هردو، مانند عادی‌سازی روابط اسرائیل و امارات متحده عربی.

اسرائیل با وجود تمام قدرت اقتصادی و نظامی‌اش، دست‌کم به لحاظ روانی، همچنان یک دولت کوچک و تحت محاصره است. البته که ایران هر چه در توان دارد را انجام می‌دهد تا این برداشت از تهدید را، به یک واقعیت استراتژیک بدل کند: تقویت حزب‌الله و حماس، ایجاد زیرساخت‌های نظامی گسترده در سوریه، دستیابی به گروه‌های فلسطینی در کرانه باختری و اردن و افزایش حملات سایبری علیه زیرساخت‌های اسرائیل و ...

تمایل اسرائیل- و دکترین استراتژیک آن- نیز به خاطر اندازه کوچک آن، حساسیت شدید به لحاظ تلفات و "ارواح تاریخی"، به گونه‌ای است که برخوردی سخت و سریع نسبت به تهدیدات بالقوه، پیش از وجود آن‌ها، خواهد داشت. این کاری است که اسرائیل سال‌ها در سوریه انجام داده و جنگ اصطکاکی با ایران و متحدانش را به راه انداخته تا از ساخت پایگاه نظامی در سوریه توسط تهران و ایجاد جبهه‌ای جدید علیه خود جلوگیری کند.

امارات متحده عربی نیز طی دو دهه گذشته، رویکرد مشابهی را - هر چند بدون داشتن ظرفیت‌ها و زخم‌های روانی اسرائیل- در ملاحظات امنیتی خود دنبال کرده است. همگام با عربستان سعودی، امارات متحده عربی نیز با نیروهای زمینی و هوایی متعارف، به دخالت در یمن پرداخت، نیروی هوایی و حمایت پنهانی خود در لیبی و سوریه را به کار گرفت و محاصره قطر توسط دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس را رهبری کرد. یمن، مورد ویژه و مهمی برای درک کردن است. در آنجا، امارات متحده عربی و عربستان سعی کردند در سال ۲۰۱۵ به منظور جلوگیری از پیروزی نظامی آنچه یک شبه‌نظامی شیعه متحد با ایرانیان- حوثی‌ها- می‌دیدند، دخالت کنند.

"این امر، با توجه به گرم شدن پنهانی روابط بین اسرائیل و چندین کشور خلیج فارس و مغرب عربی طی دو دهه گذشته، در نهایت پذیرفتنی به نظر می‌رسد، گرچه به سختی اجتناب‌ناپذیر است"با وجود این، آن‌ها تنها زمانی دست به این دخالت زدند که مکرراً از آمریکا خواسته بودند برای جلوگیری از بسط قدرت ایران در یمن، سوریه و عراق، کارهای بیشتری انجام دهد. رهبران آن‌ها به صراحت گفتند از آنجایی که آمریکا قرار نیست کاری برای محدود کردن ایران انجام دهد، احساس کرده‌اند چاره دیگری ندارند مگر آنکه خودشان دست به این کار بزنند. بنابراین، ترس از قدرت رو به رشد ایران در مواجه با عقب‌نشینی آمریکا، امارات و سعودی‌ها را تشویق کرد دست به عملی پرخطر و فتنه‌جویانه بزنند.

تصادفی نیست که هم امارات و هم عربستان سعودی طی ده دوازده سال گذشته، برنامه‌های هسته‌ای خود را آغاز کرده‌اند که در هر دوی این‌ها ظاهراً برای تولید انرژی و ذخیره منابع نفتی برای صادرات است و نه برای تولید تسلیحات. رهبران کشورهای حوزه خلیج فارس در خلوت می‌گویند که می‌ترسند ایران به تسلیحات هسته‌ای دست پیدا کند و بدون حفاظت آمریکا از آن‌ها، حس می‌کنند راهی ندارند جز آنکه برای بازداشتن ایران از این برنامه، با آن همسو شوند.

اوضاع زمانی بدتر می‌شود که شما متوجه می‌شوید هیچ‌کدام از این طرف‌ها- نه حتی اسرائیل- ظرفیت‌های نظامی یا اطلاعاتی به اندازه آمریکا ندارند. ما معمولاً بهتر از متحدان منطقه‌ای‌مان قادر به ارزیابی سطح تهدید در خاورمیانه هستیم.

دیگر کشورها، از جمله ایران، به آن نحوی که با هم درگیر می‌شوند، با آمریکا نخواهند جنگید. ایران نسبت به اسرائیل محتاط است، اما در آینده که ظرفیت‌های خود و متحدانش بسط پیدا کند، این‌طور نخواهد بود. این در حالی است که هرگز ترسی هم از کشورهای عربی نشان نداده است.

درست همان‌طور که قرارداد سن‌پترزبورگ در سال ۱۹۰۷ پرونده یکی از بزرگ‌ترین درگیری‌های قرن ۱۹ را تنها در راستای کمکی به شعله‌ور کردن درگیری بزرگ قرن ۲۰ بست، توافق بین اسرائیل و امارات نیز باید به عنوان بخشی از پایان درگیری قرن ۲۰ و نیز آغاز بالقوه یک درگیری جدید قرن ۲۱ که بر خاورمیانه حکمفرما خواهد شد، دیده شود. در خاورمیانه، بدون هژمونی آمریکایی که رهبری حمله را بر عهده گیرد، قدرت‌های وضع موجود از جمله اسرائیل و امارات متحده عربی، گزینه‌ای جز یافتن هدف مشترک ندارند؛ اینکه به بهترین شکلی که می‌توانند برای جنگیدن با دشمن مشترک، در کنار هم بمانند، مانند کاری که بریتانیایی‌ها و روس‌ها در سال ۱۹۰۷ انجام دادند. این‌ها مواد لازم برای تنش‌های بیشتر، ترس، درگیری و جنگ بالقوه آشکار است.

ما ممکن است شاهد خاتمه یک درگیری بزرگ منطقه‌ای باشیم اما این تمام نشده، حتما باید منتظر یکی دیگر باشیم.

همین باعث می‌شود تا برای سیر تحولات اخیر خیلی ذوق زده نشویم، هرچند که تاثیر آن در کوتاه مدت مثبت باشد.»

۳۱۰ ۳۱۰

منابع خبر

اخبار مرتبط