عاقبت کسی که امام خود را مسخره کرد!
خبرگزاری فارس:روزی امام میان مردم نشسته بود و از حیرت مردم، که در غفلت خود میلولیدند، دلش را سخت میفشرد، که چراغ هست و اینان اینچنین در بیراههاند، تا آنکه لب به سخن گشود و فرمود :انسان نمی داند با مردم چه کند! اگر بعضی امور که از پیامبر (ص) شنیدهایم به آنان بگوییم ممکن است مورد تمسخر قرار دهند... روزگار ، روزگار آدمهای کوچک و منافق بود و ایمان تنها لقلقهی زبانها بود، شاید برای نجات از اتهام بیدینی. بذر ایمان در کویر یابس دلهای مردمان سختتر از سنگ، هرگز نمیتوانست به جوانه بنشیند و در سیاهی ظلمت و گمراهی این آدمنماها، گرگهای ایمان خوار ، زوزه میکشیدند و در میان این قوم غافل، مردی به پهنهی آسمان آبی با دلی به عرصهی دریا، با زخمهای گونهگون، برخورده از دشنهی عداوت این نامردْ مردم، آرام و استوار، برای رسالتی همچنان خون جگر میخورد. آری، مرد داستان ما، همان بازمانده از طوفان خون، یادگار کربلا،حضرت سجاد بود. روزی امام میان مردم نشسته بود و از حیرت مردم، که در غفلت خود میلولیدند، دلش را سخت میفشرد، که چراغ هست و اینان اینچنین در بیراههاند، تا آنکه لب به سخن گشود و فرمود :انسان نمی داند با مردم چه کند! اگر بعضی امور که از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدهایم به آنان بگوییم ممکن است مورد تمسخر قرار دهند، از طرفی طاقت هم نداریم این حقایق را ناگفته بگذاریم ! ضمرة بن معبد، کلام امام تمام نشده، انگار بیتاب شنیدن کلام پیامبر باشد، گفت: شما آنچه شنیدهاید بگویید! امام با تأملی سنگین فرمود: می دانید وقتی دشمن خدا را در تابوت میگذارند، و به گورستان میبرند، چه میگوید؟ حاضران گفتند: خیر! و امام ادامه داد: فریاد میزند و به آنان که او را بر دوشهای خود به سوی قبر میبرند میگوید: آیا نمیشنوید؟ از دشمن خدا (شیطان) به شما شکایت دارم که مرا فریب داد و به این روز سیاهم افکند و با آنکه وعده داده بود اما نجاتم نداد.
"روزگار ، روزگار آدمهای کوچک و منافق بود و ایمان تنها لقلقهی زبانها بود، شاید برای نجات از اتهام بیدینی"من شکایت دارم از دوستانی که با من دوستی کردند و مرا خوار نمودند. من از اولادی که حمایتشان کردم ولی مرا ذلیل کردند و نیز از خانهای که ثروتم را در آبادی آن خرج کردم ولی سرانجام، دیگران آنجا ساکن شدند، شاکیام. به من رحم کنید! اینقدر عجله نکنید! تا کلام امام به اینجا رسید، دل پر کینه و سیاه ضمرة دیگر تاب نیاورد و با خندهای تلخ، حاضرجوابانه گفت : اگر مُرده، بتواند به این خوبی صحبت کند، پس ممکن است حتی حرکت کند و روی شانه حاملین بنشیند! کام امام علیه السلام، به مزه تلخی که ضمره پرانده بود، ناخوش شد و دلش از اینهمه شعوری که در دل اینان نبود گرفت. آنگاه رو به آسمان کرد و فرمود: خدایا! اگر ضمرة سخنان پیغمبر صلی الله علیه وآله را مسخره میکند از او انتقام بگیر! روزهای جاهلیت همچنان میگذشت، چهل روزی میشد که دل امام از ضمره شکسته بود که غلامش به دیدار امام آمد. امام، کریمانه احوالش را پرسید و به او مهر ورزید.
و از کار و بارش پرسید و فرمود: از کجا میآیی؟ غلام بی مقدمه، زبان گشود که اربابم، ضمره از دنیا رفت و من اکنون ار مراسم خاکسپاری او میآیم. غلام تاب نداشت، گویا در دلش حرفی بود که میخواست سینهاش را شکافته و بیرون آید. مگر او چه دیده بود؟ هرچه بود او را وا داشت که بی درنگ ادامه دهد که: وقتی او را در گور گذاشتند و خاک ریختند، او به زبان آمد و فریاد میزد. من صدایش را میشناختم، خود او بود، مثل وقتی که زنده بود. من صدایش را شنیدم که می گفت : وای بر تو ای ضمرة بن معبد! امروز هر دوستی که داشتی خوارت کرد و عاقبت رهسپار جهنم شدی.
"من از اولادی که حمایتشان کردم ولی مرا ذلیل کردند و نیز از خانهای که ثروتم را در آبادی آن خرج کردم ولی سرانجام، دیگران آنجا ساکن شدند، شاکیام"جهنمی که پناهگاه و خوابگاه ابدی توست . غلام از آنچه دیده بود سخت بیتاب بود، امام آرام و خاموش، چنانکه گویا عاقبت ضمره، پیش چشمانش بوده و از قبل میدانست! آنگاه پندگیرانه از آنچه بر سر ضمره آمده بود فرمود: از خداوند مسألتِ عافیت دارم، زیرا سزای کسی که حدیث پیغمبر صلی الله علیه و آله را مسخره کند، همین است . متن روایت: عن علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسی، عن یونس، عن عمرو بن شمر عن جابر قال: قال علی بن الحسین علیه السلام: ما ندری کیف نصنع بالناس؟ إن حدثناهم بما سمعنا من رسول الله صلی الله علیه و آله ضحکوا، و إن سکتنا لم یسعنا. قال: فقال ضمرة ابن معبد: حدثنا! فقال: هل تدرون ما یقول عدو الله إذا حمل علی سریره؟ قال: فقلنا: لا، فقال: إنه یقول لحملته "ألا تسمعون أنی أشکو إلیکم عدو الله خدعنی و أوردنی ثم لم یصدرنی، و أشکوا إلیکم إخوانا و آخیتهم فخذلونی، و أشکوا إلیکم أولادا حامیت عنهم فخذلونی، و أشکوا إلیکم دارا أنفقت فیها حریبتی فصار سکانها غیری، فارفقوا بی و لا تستعجلوا! قال: فقال ضمرة: یا أبا الحسن إن کان هذا یتکلم بهذا الکلام یوشک أن یثب علی أعناق الذین یحملونه. قال: فقال علی ابن الحسین علیه السلام: اللهم إن کان ضمرة هزأ من حدیث رسولک فخذه أخذ أسف قال: فمکث أربعین یوما ثم مات فحضره مولی له قال: فلما دفن أتی علی بن الحسین علیهما السلام فجلس إلیه، فقال له: من أین جئت یا فلان؟ قال: من جنازة ضمرة فوضعت وجهی علیه حین سوی علیه فسمعت صوته و الله أعرفه کما کنت أعرفه وهو حی، یقول: ویلک یا ضمرة بن معبد الیوم خذلک کل خلیل، وصار مصیرک إلی الجحیم، فیها مسکنک و مبیتک و المقیل، قال: فقال علی بن الحسین علیه السلام: أسأل الله العافیة هذا جزاء من یهزأ من حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله.
{سید ریاض بنی هاشم} کافی، ج ۳، ص ۲۳۴ و نیز: بحار الأنوار، ج ۴۶، ص ۱۴۲ منبع: کتاب داستانهای کافی ج۱ انتهای پیام/
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران