مسیح علینژاد و فریدون فرخزاد: اینهمانی با دولت و تکرار تاریخی یک مواجهه - Gooya News

مسیح علینژاد و فریدون فرخزاد: اینهمانی با دولت و تکرار تاریخی یک مواجهه - Gooya News
گویا
گویا - ۲۹ آذر ۱۴۰۰

مینا خانی، الهام بهرامی - رادیو زمانه

مسیح علی‌نژاد به مثابه «هدف فرافکنی»

شاید هیچ شخصیتی در سال‌های گذشته در اپوزیسیون و فعالان رسانه‌ای خارج از ایران به اندازه مسیح علی‌نژاد موضوع بحث‌های مناقشه برانگیز نبوده است؛ به ویژه از آن رو که در میان چهره‌های تاثیرگذار اپوزیسیون و فعالان رسانه‌ای، او جز معدود کسانی است که حولش دوگانه‌ای، چون دوگانه «ستایش/انکار»، برقرار است. دوگانه‌ای که چهره‌ «زمینی» او را به شکلی متناقض «انسانیت‌زدایی» می‌کند. به این معنا به نظر می‌آید که مسیح علینژاد به یک «هدف» یا «صفحه» برای فرافکنی افرادی که یا مطلقا ستایشش می‌کنند یا مطلقا انکارش، تبدیل شده‌است.

در این یادداشت، به عنوان دو فمینیست چپ تلاش می‌کنیم به توضیح سازوکار شکل‌گیری دوگانه «ستایش/‌انکار» حول فیگور مسیح علینژاد بپردازیم و توضیح دهیم که چرا چنین دوگانه‌ای «جعلی» و غیرانسانی است. همچنین توضیح خواهیم داد که این دوگانه از چه رو حامل پیامی خطرناک است و به چه شکل مانع نقد منصفانه و همچنین مانع به رسمیت شناختن او به عنوان یک چهره تاثیر‌گذارشده است. به علاوه نشان خواهیم داد که این دوگانه به چه شکل امکان هر دیالوگ سازنده‌ای حول کنشگری و فعالیت‌های رسانه‌ای مسیح علینژاد را از میان می‌برد.

"همچنین توضیح خواهیم داد که این دوگانه از چه رو حامل پیامی خطرناک است و به چه شکل مانع نقد منصفانه و همچنین مانع به رسمیت شناختن او به عنوان یک چهره تاثیر‌گذارشده است"در پایان این یادداشت شاید بتوانیم اندکی به پاسخ این پرسش ها نزدیک شویم که چگونه علینژاد برای بسیاری از چپ‌ها و مدعیان ترقی‌خواهی، تبدیل به یک «خط قرمز» شد؟ چه شکلی از مواجهه منجر به ناممکنی نقد پویای علینژاد در دو سر قطب ستایش/انکار شده است؟ و در نهایت آنچه که «رویکرد جنسیت‌زده» در مواجهه با علینژاد و اعضای کمپین‌های ضد حجاب اجباری می‌دانیم چه مصادیقی دارد و به چه شکل از آنان عاملیت زدایی می‌کند؟

ستایش مطلق مسیح علینژاد و ناممکنی نقد پویا

آنان که مسیح علینژاد را ستایش می‌کنند معمولا و البته به شکل قابل توضیحی، با وجود تعلق به جریان‌های مختلف سیاسی در درون اپوزیسیون جمهوری اسلامی، از پرتلاشی و خستگی‌ناپذیری او شگفت‌زده هستند. این شگفت‌زدگی به شکل مستدلی قابل توضیح است، به این دلیل روشن و ساده که مسیح علینژاد از طریق شکلی از کنشگری پیگیرانه علیه مناسبات حاکم در ایران، توانسته است تاثیرگذاری‌های اجتماعی و سیاسی وسیعی را رقم بزند. از جمله این تاثیرگذاری‌ها میتوان به کنشگری اثرگذار او در روند هدایت کمپین‌هایی ضد حجاب اجباری اشاره کرد. کمپین‌های «آزادی‌های یواشکی»، «چهارشنبه‌های سفید» و «دوربین ما/اسلحه ما» به رغم دست‌کم گرفته شدن در ابتدای کار، توانستند گفتمان «نافرمانی مدنی» حول مساله حجاب اجباری را به یک گفتمان جمعی و سیاسی تبدیل کنند. این کمپین‌ها از طریق شیوه‌های ثبت رویداد‌های مربوط به نافرمانی مدنی و همینطور ثبت روایت و تجربه روزمره زنان از حجاب اجباری، توانستند ادعای جمهوری اسلامی در رابطه با «پذیرش همگانی حجاب اجباری» در جامعه را متزلزل کنند.

به علاوه این کمپین‌ها از طریق ایجاد یک رویاروی سیاسی با دستگاه حاکم در روند زندگی روزمره، نشان دادند که مساله حجاب اجباری برای جمهوری اسلامی، تا چه حد امری حیاتی و حیثیتی است. به بیان دیگر، این کمپین‌ها در روند شکل گیری و تکامل خود و همچنین به واسطه تاثیر گفتمانی‌شان بر گفتمان ضد حجاب اجباری، به صورت عملی این تحلیل را عرضه کردند که «بنیان جمهوری اسلامی با کنترل بدن منتسب به زنان پیوندی عمیق دارد.»

تاثیر گفتمانی این کمپین‌ها و بحرانی شدن مساله حجاب اجباری به واسطه آن، توانست علینژاد را به عنوان یک سازمانده موفق کمپین سیاسی تثبیت کند و بدین واسطه شگفتی بخش بزرگی از جامعه ایرانی تحول‌خواه را برانگیزد. این شگفتی به دلیل محرومیت جامعه ایرانی از سازماندهی‌های توامان «خلاق و فراگیر» در سال‌های گذشته، از جایی به «ستایش محض» رسید. ستایشی که شاید در نگاه اول به نفع مسیح علینژاد به نظر برسد، اما در واقع علیه اوست. ادعای ما این است که این شکل از ستایشگری به او جایگاهی «فرانسانی» و نقد ناپذیر می‌بخشد؛ در حالی که فیگور‌های دموکراتیک در عرصه عمومی، فیگورهایی قابل نقد و بحث اند، هر چند که مورد ستایش بخش بزرگی از جامعه نیز باشند.

"به علاوه نشان خواهیم داد که این دوگانه به چه شکل امکان هر دیالوگ سازنده‌ای حول کنشگری و فعالیت‌های رسانه‌ای مسیح علینژاد را از میان می‌برد"

ستایش مطلق کنشگری و فعالیت رسانه‌ای مسیح علینژاد به واسطه اثرگذاری بسیار مهم‌اش در صدا بخشیدن به بسیاری از بی‌صدایان امروز جامعه ایران، هرچند قابل فهم است، اما همزمان «ساده‌سازی» فیگور علینژاد را به همراه دارد. ساده کردن کنش‌های اجتماعی چهره‌ای با اثرگذاری مسیح علینژاد راه را بر بحث کردن بر سر دیگر مواضع سیاسی و رویکردی او می‌بندد و درنهایت مباحثه بر سر پیچیدگی و تاثیر کنش‌های سیاسی و اجتماعی او ناممکن می‌شود.

با این وجود فیگورها و برنامه‌های تاثیر‌گذار اجتماعی و سیاسی همیشه حامل پیچیدگی، خطاهای تاکتیکی و خطاهای فکری هستند و در عین حال ممکن است به واسطه انتخاب‌های دقیق و روش‌های خلاقانه، اثرگذاری عمیق و شگفت انگیزی داشته باشند. فراهم شدن امکان مباحثات نظری با مسیح علینژاد حول کنشگری‌اش و پیوند این کنشگری با تاثیر‌گذاری‌های سیاسی‌ او، به شکل‌گیری فضای پویایی کمک می‌کند که توامان برای او و آن بخشی که او به حرکت در می‌آورد، ضروری است. ستایش مطلق همچنین مانع آن است که مسیح علینژاد و همراهان او درگیر این پیچیدگی‌ها و بازخوردهای منصفانه و منتقدانه شوند.

مثلا در مورد پیوند زدن مساله کمپین‌های حول زنان و شیوه نزدیکی او به برخی جریانات راست سیاسی می‌توان بحث‌های نظری و انتقادی را آغاز کرد. فضای دموکراتیک سیاسی در قامت اپوزیسیون باید به دور از دوگانه‌های سلبی و جعلی، امکان برخورد نظری در رابطه با این نزدیکی را فراهم بکند.

خصوصا که راست‌گرایی سیاسی در رابطه با مساله عدالت جنسی و جنسیتی همیشه حامل «محدودیت» است. همینطور می‌توان در جریان شیوه مواجهه مسیح علینژاد با خانواده پهلوی، یادآوری کرد که این خانواده نهاد دموکراتیکی نبوده‌اند و هرگز نیز در رابطه با نقض سیستماتیک حقوق بشر در دوران پهلوی پاسخگو نشده‌اند. پس باید بتوان نگاه انتقادی بسیاری از اقلیت‌های اتنیکی، ‌جریانات چپ یا منتقدان روشنفکر نظام پهلوی را که به این نزدیکی خوشبین نیستند، تا زمانی که مسیح علینژاد را با نظام پهلوی اینهمان نمی‌کنند، درک و بر سر آن گفت‌وگو و بحث کرد. امری که در فضای «ستایش مطلق» که آن روی سکه‌ «انکار مطلق» است، امکان‌پذیر نیست.

جامعه استبداد زده فیگورها و گروه‌های سیاسی را در حالت «نقدپذیری»شان نمی‌بخشد و تنها زمانی از آنها تاثیر می‌پذیرد که به آنها چهره «بی‌خطای بهشتی» ببخشد.

"از جمله این تاثیرگذاری‌ها میتوان به کنشگری اثرگذار او در روند هدایت کمپین‌هایی ضد حجاب اجباری اشاره کرد"بخشی از کنشگران اپوزیسیون در ستایش از مسیح علینژاد و هر فیگور مورد علاقه دیگری همین کار را می‌کنند. رویکردی که از اساس با ذهنیت دموکراتیک فاصله دارد و نمی‌تواند مفهومی به نام «نقد پویا» و «اصولی» را درونی کند. حال آنکه بدیل یک جامعه استبداد زده باید از قضا امکان نقد را فراهم کند که دچار «یکدستی» در نظریه و رویکرد نشود. پس در امکان نقد منصفانه و انسانی فیگور‌هایی مثل مسیح علینژاد چیزی بیشتر از نقد خود این شخصیت‌ها نهفته است. چنین رویکردی با فرازمینی کردن چهره‌های محبوب خود، استبدادزدگی اش را روی این شخصیت‌ها - و از طریق «انسانیت‌زدایی» از آنها - «فرافکنی» می‌کند.

انکار مسیح علینژاد و ناممکنی نقد پویا

در میان انکار کنندگان اثرگذاری جنبشیِ مسیح علینژاد همپوشانی بسیاری از گفتمان‌های ارتجاعی و جزم‌اندیشانه ـ حتی با ادعاهای ترقی‌خواهانه - قابل مشاهده است.

منابع خبر

اخبار مرتبط