نویسنده «انقلاب زیبا»: تلویزیون خط قرمزی ندارد
شاید حامد عنقا را بسیاری از مردم با سریال قلب یخی بشناسند؛ سریالی که در زمان خود با حاشیههایی همراه بود و دو تیم مجزا برای به سرانجام رساندنش تلاش کردند!
به نوشته اعتماد، اما اینبار عنقا با سریال جدیدی به تلویزیون آمده و روایتگر داستانی است که به تاریخ معاصر کشور ربط دارد و البته پر از معما و تا حدودی پلیسی. عنقا علاوه بر نویسندگی، در حیطه روزنامهنگاری هم فعالیت داشته است.
خیلیها میگویند فردی که با سبکی پیچیده فیلمنامهها را مینویسد باید ذهنی مشوش و شلوغ داشته باشد؟
من خلاف این عقیده را دارم چرا که معتقدم فردی که میتواند این دست قصهها را به رشته تحریر دربیاورد، ذهنش بسیار منظم است. همیشه این را به خاطر داشته باشید که اگر گابریل گارسیا مارکز ذهن مشوشی داشت هیچگاه نمیتوانست کتاب صد سال تنهایی را بنویسد. معتقدم ذهن افرادی که این سبک قصهها را مینویسند بالطبع از ذهن دیگر نویسندهها منظمتر است چراکه میتوانند اتفاقها را به هم ربط دهند و روی خط اصلی قصه پیش ببرند.
"همیشه این را به خاطر داشته باشید که اگر گابریل گارسیا مارکز ذهن مشوشی داشت هیچگاه نمیتوانست کتاب صد سال تنهایی را بنویسد"برای مثال اینکه بدانی در دقیقه ۳۵ چه اتفاقی میافتد و اینکه بدانی انتهای هر قسمتت را باید با چه تمام کنی و این هم نه یک دقیقه زودتر و نه یک دقیقه دیرتر باید رقم بخورد، دقیقا ذهن محاسباتی و ریاضی میخواهد. خیلیها هم از این کارها میکنند و ممکن است خیلی راحت هم به نظر برسد اما مهم این است که تا چه میزان بتوانی این معادلات را در ذهن خودتان درونی و غریزیاش کنی و بتوانی روی آنها مسلط شده و روی کاغذ بیاوری و بتوانی کاری کنی تا مخاطب هم با آن ارتباط برقرار کند. اگر از بالا به خیلی از قصههایی که من مینویسم نگاه کنید، به این نتیجه خواهید رسید قصه آنقدر هم که فکر میکردید پیچیده نیست و پیچیده روایت شده است.
نخستین نکتهیی که قبل از هر چیز به ذهن مخاطب میرسد، تشویش در فیلمنامههایتان است. همه این اتفاقات در ذهن شما شکل میگیرد یا به دلیل شرایط تکنیکی این نوع فیلمنامههاست؟
در مورد ذهن من که باید با روانپزشکم صحبت کنید شاید چیز پیچیدهیی باشد، اما باید بگویم خیلی به این ژانر علاقه دارم، چه در روزگاری که در گیر فلسفه، ریاضی و منطق و چه زمانی که درگیر عرفان، الهیات و اسطورهشناسی بودم، هر کدام از اینها به عنوان یک معما برایم مطرح بود. مخصوصا در کار جدیدی که در حال نگارش آن هستم.
جدی گفتید؟
بله، خیلی جدی میگویم.
مدتی برای حالت افسردگی که بعد از بیماری به سراغم آمده است به روانپزشک مراجعه میکردم و الان هم برای نگارش فیلمنامه جدیدم که خاص هم هست، همچنان به این جلسات ادامه میدهم. دکتر مجتهدزاده که در تیتراژ پایانی انقلاب زیبا نام ایشان را میبینید و اگر ایشان نبودند به طور یقین سریال در همان قسمت چهاردهم مانده بود و جلوتر نمیرفت، از افرادی هستند که مرا در این پروسه کمک کردند.
مراجعه به روانپزشک امری کاملا طبیعی است اما در وهله اول ممکن است مردم با شنیدن اینکه نویسنده آثار محبوبشان برای نگارش یک فیلمنامه خاص به روانپزشک مراجعه میکند، برداشتهای دیگری را از این موضوع داشته باشند؟
برایم مهم نیست چرا که من وقتی سر درد یا معده درد هم میگیرم به دکتر مراجعه میکنم. بعد هم اگر مراجعهام به پزشک باعث میشود که چنین فیلمنامههایی را برایشان بنویسم همان بهتر که این اتفاق بیفتد چراکه احتمالا همین مردم باز هم تمایل دارند تا من از این دست آثار برایشان بنویسم.
در مورد کار جدیدتان صحبت کردید. برایمان بیشتر توضیح میدهید؟
اسم فیلمنامه «نازلی» نام دارد و روایتگر یک عاشقانه غیرمتعارف است. در واقع خودم را در یک سنگ محک قرار دادم، چرا که تا به حال کار عاشقانه ننوشتم.
"معتقدم ذهن افرادی که این سبک قصهها را مینویسند بالطبع از ذهن دیگر نویسندهها منظمتر است چراکه میتوانند اتفاقها را به هم ربط دهند و روی خط اصلی قصه پیش ببرند"در این سالها توانایی نوشتن کار عاشقانه نداشتم و شاید یکی از دلایلی که باعث شده الان هم پیش روانشناس میروم و آن را هم ادامه میدهم نگارش همین فیلمنامه عاشقانه است. خودم هم قبول دارم که این موضوع یکی از ضعفهای من به عنوان نویسنده است.
فکر نمیکنید مخاطب عادی تلویزیون با دیدن قصههایی که شما روایت میکنید، اذیت و سردرگم شود و در شرایطی برای فرار از این حالت دیگر سریال شما را تماشا نکند؟
در همه جای دنیا فیلسوفها، فیزیکدانها و در کل جماعتی توانستند روی آدمهای پیرامونشان تاثیر بگذارند که انسانهای پیرامونشان را به فکر وادار کردهاند. اگر من توانسته باشم مخاطبم را به این فکر وادار کنم که ممکن است یک ثانیه بعد با اتفاق جدیدی در سریال مواجه شود، خیلی خوشحالم که توانستم کار خود را انجام دهم. در ادامه هم باید بگویم مخاطب ما ممکن است یک جاهایی شگفتزده شود اما سردرگم نمیشود. لحظههای تعلیقی ممکن است او را به وجد بیاورد.
اینکه من بتوانم با طرح معمایی بینندهام را درگیر کنم یعنی اینکه او را در جریان قصه مشارکت دادهام. من نمیخواهم مخاطبم صرفا مصرفکننده باشد و او را در فیلمنامهام سهیم میدانم و دوست دارم که او هم پا به پای من فکر کند. در مورد اذیت شدن مخاطب هم باید بگویم من تا الان چنین بازخوردی نداشتم، اگر اذیت میشوند و باز هم به دیدن سریال ادامه میدهند که خب اشکالی ندارد.
شما از معدود فیلمنامهنویسهای ما هستید که همیشه صحنههای خشن را در کارهای خود دارید؟
بله درست است. بعد از انقلاب همه معتقدند که من تنها فیلمنامهنویسی هستم که خشنترین سکانسهایی را که مردم دیدند نوشتهام، هم در قلب یخی و هم در انقلاب زیبا. طوری که قبل از انقلاب زیبا شما هیچ زمان سکانسهای خشن را در تلویزیون نمیدیدید.
یعنی میخواهید بگویید در این زمینه هیچ محدودیتی نداشتید؟
شاید این شانس را داشتم.
"مدتی برای حالت افسردگی که بعد از بیماری به سراغم آمده است به روانپزشک مراجعه میکردم و الان هم برای نگارش فیلمنامه جدیدم که خاص هم هست، همچنان به این جلسات ادامه میدهم"یک نکته جالب بگویم و آن اینکه من با ۳۷ سال سن و دیدن میلیونها فیلم تا به حال یک سکانس خشن را نتوانستم ببینم و این شاید یک جورهایی جواب برعکس نتوانستن برای نگارش یک قصه عاشقانه است.
حتی سکانس شاخص سریال «قلب یخی» که حسین یاری همسر و فرزندش را میکشت هم ندیدید؟
نه ندیدم، حتی همسر خودم هم با دیدن آن سکانس تا دو روز حال خوبی نداشت اما من هنوز که هنوز آن سکانس را ندیدم. جالب است بدانید دقیقا زمانی که آن سکانس باید مونتاژ میشد حسین لطیفی ایران نبود و من باید کار او را در کنار مانیتور انجام میدادم و باز هم با این حال نتوانستم آن سکانس را ببینم. به محض دیدن سکانس خشن اعصابم به هم میریزد و به همین خاطر هم هست که خودم را با نوشتن سکانسهای خشن که مردم آن را ببینند راضی نگه میدارم.
خب وقتی این سکانسها را نمیبینید چطور متوجه میشوید که خوب شده یا نه؟
هیچوقت متوجه نمیشوم که یک سکانس خشن چطوری خوب میشود و واکنش آن را در مردم و بازخوردهایشان میبینم. زمانی که میبینم فردی با دیدن این سکانسها اذیت شد، متوجه میشوم که کارم را درست انجام دادم. ضمن اینکه کارگردان و بازیگر که میبینند و حواسشان نیز هست.
در قسمتهای آتی انقلاب زیبا مخاطب بخشهایی از ساواک و شکنجههای آن دوران را میبیند. خشونتی را میبینید که هیچگاه باورتان نمیشود که اینها را از تلویزیون میبینید و ما اینها را نشان دادیم.
هدفتان از نشان دادن این صحنههای خشن چیست؟
صحنه خشن نشان میدهم تا مخاطب را اذیت کنم نه اینکه لبخند را به لبش بیاورم. دروغ، خیانت، کلک و... را در سریالهایم نشان میدهم تا به مخاطب یادآوری کنم این فردی که کنارت نشسته همان قدر که میتواند خوب باشد ممکن است بد هم باشد. من اینها را تجربه کردم و بخشی از اینها از تجربه زندگیام میآید.
"برایمان بیشتر توضیح میدهید؟اسم فیلمنامه «نازلی» نام دارد و روایتگر یک عاشقانه غیرمتعارف است"حتما خشونت را نشان میدهم تا به مخاطب بگویم آن خانمی که به خاطر دزدیدن کیفش در خیابان چاقو خورده چقدر درد داشته و... میخواهم که مخاطب این درد را بفهمد چراکه بسیاری از این افرادی که در اطرافمان میبینیم شاید این دردها را نبینند و از نزدیک با آنها آشنا نباشند و اگر من نوعی یک بار اینها را در تلویزیون نشان دهم، او را با این دردها آشنا میکنم، آن هم در شهر بیرحمی که هیچ کس به نزدیکترین دوستش هم رحم نمیکند. در چنین شرایطی فکر اینکه موضوعی که من در فیلمنامههایم به تصویر کشیدم، شاید مخاطب را اذیت کند هیچ اهمیتی ندارد چراکه بهتر از این است که او را الکی خوشحال کنم.
به هر حال تلویزیون هم برای خود یک استاندارد و خط قرمزهایی دارد. شما از خط قرمزها گذشتید؟
به عقیده من تلویزیون هیچ خط قرمزی ندارد و خط قرمز آن همان شعور و درک مدیرانش است. من ۱۷ سال است که در این رسانه فعالیت میکنم از تهیهکنندگی تا کارگردانی، نویسندگی و البته با مدیرهای مختلف.
به عقیده من اگر مدیری متوجه شود که تو کار خوبی را انجام میدهی، حتما به تو اعتماد خواهد کرد. مهدی فرجی یکی از باشعورترین مدیرهایی است که من در طول همکاریام با این رسانه دیدهام. از طرفی شانس همکاری با رامین عباسیزاده را هم در این حوزه داشتهام. او از معدود تهیهکنندههایی است که علاقه به کاری که میکند از هر چیزی برایش مهمتر است، حتی وجه مالی.
گرههایی که در روند قصه تا الان ایجاد کردید تا قسمتهای پایانی پاسخ داده میشود؟ یا شاهد سری دوم این مجموعه خواهیم بود؟
سری دوم انقلاب زیبا ساخته نمیشود، بخشی از اینها هم تا الان و در قسمتهای گذشته پاسخ داده شده که ممکن است مخاطب در آن زمان به آنها دقت نکرده باشد. من ترجیح میدهم پنج مخاطب جدی داشته باشم تا ۵۰ میلیون مخاطب سر به هوا چراکه آنها مخاطب نیستند و جمعیت و آمارند.
"در این سالها توانایی نوشتن کار عاشقانه نداشتم و شاید یکی از دلایلی که باعث شده الان هم پیش روانشناس میروم و آن را هم ادامه میدهم نگارش همین فیلمنامه عاشقانه است"اگر میبینید شرایط برخی کاراکترهایم تغییر میکند به این دلیل است که همه را در گذشته گفتهام.
خب دادن این اطلاعات به مخاطب آن هم قبل از اینکه او با اصل اتفاق مواجه شود، به چه دلیل است؟
تفاوت من با سایر فیلمنامهنویسها در همین است که تمام اطلاعاتم را در اختیار بیننده قرار میدهم و این از سر غرور و تکبرم است. دستم را برای مخاطبم رو میکنم و میگویم حالا فکر میکنید همهچیز را فهمیدهاید؟! چون که همیشه یک قدم از مخاطبم جلوترم.
علاوه بر همه صحبتهایی که در مورد فیلمنامه شد، شما در این سریال بخشی از تاریخ معاصر را به تصویر کشیدید که اتفاقا کمتر هم دیده شده؟
در انقلاب زیبا موضوعی را درباره تاریخ شفاهی سیاسی معاصرمان مطرح کردیم و فکر میکنم و امیدوارم تا این سریال تلنگری به افرادی بزند که این موضوع را مدیریت میکنند تا درستتر با این موضوع برخورد کنند. موضوع تاریخ شفاهی سیاسی ما مخصوصا در این دو دهه که خیلی باب شده و همه افراد از خاطراتشان میگویند باعث آشفتگی در تاریخنویسی ما شده است. همینها باعث میشود تا نسل جدیدی که نسل قدیم را ندیده و آن را از نزدیک لمس نکرده دچار سردرگمی در این باره شود. انقلاب زیبا قرار بوده تا به این موضوع هم اشارهیی داشته باشد اما بیشتر در قسمتهای آخر شاهد آن خواهیم بود.
از ایفای نقش آزاده صمدی به عنوان کاراکتر اصلی انقلاب زیبا راضی هستید؟
برویم سوال بعدی لطفا!
یکی از نکاتی که در این سریال در مورد آن زیاد صحبت شده تدوین چشمگیر سریال است، ارزیابی شما از تدوین این کار چگونه است؟
درست است، معتقدم سریالی که الان مردم دارند میبینند بیش از ۵۰ درصد مدیون تدوین است.
امیر شیبان خاقانی بهترین انتخاب برای این کار بود که روح فیلمنامه را درک و به خوب شدن کار کمک کرد. امیدوارم این تدوینگر جوان روز به روز کارهای بهتر انجام دهد.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران