علوی:وقتی مطلبی را به اسلام اِسناد می دهیم، باید دقیق باشیم

علوی:وقتی مطلبی را به اسلام اِسناد می دهیم، باید دقیق باشیم
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۱۳ اسفند ۱۳۹۹

به گزارش خبرگزاری مهر، آیت الله علوی بروجردی از اساتید حوزه علمیه قم، پیش‌تر مطالبی پیرامون اقتصاد اسلامی مطرح کرده بود که واکنش‌هایی در پی داشت که از جمله حجت الاسلام والمسلمین خسروپناه از اساتید حوزه علمیه قم بود که سخنان آیت الله علوی بروجردی را ردّ و از وی درخواست گفت‌وگو و مناظره علمی نمود، که در چند روز اخیر این گفت و گوی علمی بین این دو استاد حوزه برگزار گردید که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

مجری:

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

با استعانت از ذات أحدیت و تبریک ایام باسعادت ولادت امیرالمؤمنین (ع)، این توفیق را داریم که در این ایام باسعادت، در محضر دو تن از بزرگواران حوزه، گفتگو و بحث علمی داشته باشیم. امروز در محضر حضرت آیت‌الله علوی بروجردی، و همچنین در محضر جناب استاد بزرگوار حاج‌آقای خسروپناه هستیم. من عذر می‌خواهم که در اینجا نشسته‌ام؛ اقتضای فیلمبرداری همین بود و همچنین قرار بود که بحث و گفتگوی خیلی صمیمی باشد. چینش هم به خاطر فیلمبرداری است. ان‌شاءالله که بتوانیم از محضر شما بزرگواران استفاده کنیم.

بروجردی: أحسنتم.

"امروز در محضر حضرت آیت‌الله علوی بروجردی، و همچنین در محضر جناب استاد بزرگوار حاج‌آقای خسروپناه هستیم"جزاکم‌الله‌خیراً. ما هم عرض سلام و عرض ادب خدمت حضرت آقای خسروپناه و شما و همه عزیزان داریم و امیدواریم که ان‌شاءالله همانطور که عرض کردیم، گفتگو برای ما در حوزه یک اساس است و ما جز کلام خدا، وحی و آنچه که ثَبَتَ حُجیَّتُه از ناحیه معصومین، هیچ چیز دیگری را جزئی از ثوابت نمی‌دانیم و قابل بحث و نِقاش است. هر نوع مباحثه و مجادله در این امور به کمال علمی حوزه کمک می‌کند. در حوزه این رویه ما بوده است، و هیچوقت نباید به این رویه خدشه‌ای وارد شود.

خسروپناه: أعوذ

بالله
من الشیطان

الرجیم
. بسم‌الله الرحمن الرحیم.

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی رسول الله و آله

الطیّبین

الطاهرین

المعصومین
، لا سیّما حجة بن الحسن العسکری

أرواحنا

لتراب
مقدمه الفداء. بنده هم عرض سلام و ادب دارم خدمت همه عزیزان حاضر در جلسه، مخصوصاً حاج‌آقای علوی بروجردی که خدا توفیق داد در این ایام مبارک در این مکان قدسی [باشیم] که زمانی آیت‌الله حائری یزدی و آیت‌الله بروجردی حضور داشته‌اند و انفاس قدسیّه‌ای با خدا در این مکان راز و نیاز داشته‌اند، و هم [اینکه] امروز روز ولادت امام جواد الأئمه بود، طبق هیأت دقیق، و هم در آستانه سیزدهم رجب هستیم. میلاد باسعادت امیرالمؤمنین مولی‌الموحدین را تبریک عرض می‌کنم و خدا را برای توفیق شرکت در این جلسه شاکرم و [امیدوارم] گفتگوی علمی و صمیمی‌ای داشته باشیم.

مجری:

موضوعی که بزرگواران فرصت دادند تا در خدمت ایشان باشیم، اقتصاد اسلامی است. در مهرماه امسال (۱۳۹۹) گفتگو و بیاناتی از حضرت آیت‌الله علوی بروجردی منتشر شد، پیرامون بحث اقتصاد اسلامی، واکنش‌های مختلفی صورت گرفت و نظرات مختلفی مطرح شد، به‌ویژه حاج‌آقای خسروپناه که تأکید داشتند که این موضوع مهمی است و لازم است تا در این زمینه گفتگویی صورت بگیرد. با توجه به اینکه این مبحث از سوی حاج‌آقای بروجردی مطرح شده بود، ما در ابتدا از ایشان می‌خواهیم تا مجدداً مروری داشته باشند بر نظرات‌شان که بیان فرموده بودند و احیاناً ممکن بود که به‌صورت کامل مطرح نشده باشد، یا اینکه بحث‌های تکمیلی‌شان را بفرمایند تا بعد از آن از محضر استاد خسروپناه استفاده کنیم.

بروجردی: بسم‌الله الرحمن الرحیم.

"من عذر می‌خواهم که در اینجا نشسته‌ام؛ اقتضای فیلمبرداری همین بود و همچنین قرار بود که بحث و گفتگوی خیلی صمیمی باشد"چیزی که [آن را] به‌عنوان شریعت و دین اسم می‌گذاریم، مجموعه‌ای است از اعتقادیات، فقه، احکام و اخلاقیات. این مجموعه را داریم. در بحث اعتقادات، مباحث کلامی است. آنچه که ما الان با آن سروکار داریم فقه است. فقه ما مجموعه احکام است و شیعه یکی از غنی‌ترین فقه‌ها را دارد؛ چرا که ما از یک میراث بسیار غنی روایی برخورداریم.

در روایاتی که داریم. چون می‌دانیم موضوع فقه عمل مکلّف است، فعل مکلّف، بایدها و نبایدها، و در روایات فقهی، ائمه پیرامون این بایدها و نبایدها مطالبی را عنوان فرموده‌اند، و توجه داشته باشیم که حکم همیشه روی موضوع می‌آید، موضوع باید محقَّق باشد تا حکم روی آن بیابد.

موضوعات ما دو دسته‌اند؛ یک موضوعات شرعی داریم و دیگر، موضوعاتی که شرع تعیین نکرده است. به ما می‌گویند نماز واجب است. نماز ماهیت مخترعه است به تعبیر ما؛ خود شرع آن را درست کرده، و یک هیئت تکوینی ندارد. حج نیز یک ماهیت مخترعه است.

"در حوزه این رویه ما بوده است، و هیچوقت نباید به این رویه خدشه‌ای وارد شود.خسروپناه: أعوذبالله من الشیطانالرجیم"شرع گفته نماز این است و حج این است. اما موضوعاتی داریم که شرع آنها را تعیین نکرده است. در این موضوعات ما باید همیشه موضوع رو تنقیح کنیم، [تا] حکم یترتّب علیه، [یعنی] حکم روی آن بیاید. این موضوع را از کجا باید بیابیم؟ گفته شده به عرف باید مراجعه کنید. یک موارد استثنایی داریم که این موضوعات در شرع تعیین شده است، به نظر بعضی.

مثلاً در غیبت؛ غیبت چیست؟ روایت داریم که «ذکرکَ

أخاک

بما

یکرهُ
»، یا «ذکرک

أخاک

بما

ستره
الله علیه». اما -فرض کنید- در غنا ما موضوع شرعی نداریم. غنا چیست؟ ما [در این باره] موضوع شرعی نداریم، و بسیاری از دیگر موارد. به ما گفته‌اند به عرف رجوع کنید. عرف یعنی آنچه مورد عملکردشان است، و این عرف هم ممکن است عرف عام نباشد و عرف خاص باشد.

"الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی رسول الله و آلهالطیّبینالطاهرینالمعصومین، لا سیّما حجة بن الحسن العسکریأرواحنالتراب مقدمه الفداء"ما مسائل طبی داریم، در امور طبی؛ لذا موضوع باید از عرف اهل طب گرفته شود. امروز و اکنون مسائل جدید یافت می‌شود؛ مثلاً مسائل ژنتیکی و مسائل پیوندها و امثال اینها که با پیدا شدن موضوع، حکم آن را در شرع بیان می‌کنیم.

یکی از این موارد مسائل اقتصادی است. مجموعه‌ای از روایات داریم؛ از ائمه سوال می‌کنند و ایشان جواب می‌دهند. توجه داشته باشید که روایات دو قسم‌اند؛ روایات تعلیمی و روایات استفتائی. روایات تعلیمی ما محدود است که امام باقر و امام صادق (ع) عنوان می‌فرمایند و مبحثی را تعلیم می‌دهند.

نوع روایات ما استفتائی است؛ یعنی راوی مسئله‌ای را که مورد ابتلائش شده را از امام سوال می‌کند و لذا جواب امام ناظر به آن سوال است. آقای بروجردی دقتی داشتند که ما در روایات استفتائی باید توجه کنیم که سوال در چه ظرفی عنوان می‌شود.

این مقدمه را هر چند طول می‌کشد عرض می‌کنم که در زمان امام علی، امام حسن و سیدالشهداء (ع)، آن تلقی که از احکام در زمان پیامبر (ص) موجود بود، هنوز در اذهان بود. سوال کم است، اصحاب حضور دارند، و اختلاف کم است؛ مگر مواردی که جهت سیاسی دارد، و الا نوعاً اختلاف کم است. از زمان امام سجاد (ع) به بعد که عصر تابعین آغاز می‌شود، یا اواخر عصر صحابه است، موضوعاتِ تلقی شده کمرنگ می‌شود و فراموش می‌شود و از قضات و مفتی‌ها مورد سوال واقع می‌شود. در این زمان جواب‌ها مختلف هستند و این اختلاف از این زمان شروع می‌شود؛ بحث تخطئه و تصویب هم که یک بحث کلامی است، از اینجا شروع می‌شود.

"چیزی که [آن را] به‌عنوان شریعت و دین اسم می‌گذاریم، مجموعه‌ای است از اعتقادیات، فقه، احکام و اخلاقیات"به‌لحاظ جواب‌های مختلفی که از افراد مختلف مطرح می‌شد، چون جواب‌ها متعدد می‌شد، گفتند که حکم‌الله واحد نداریم و هر که هر چه می‌گوید حکم‌الله است: [یعنی] تصویب. این در کلام آقایان عامّه جا افتاد که به‌قول آقای بروجردی، بحث کلامی است و لذا ایشان اشکال می‌کنند که «التصویب

المجمع
علی بطلانه» اصلاً مورد اجماع نیست، مسئله کلامی جای اجماع نیست اصلاً.

اما از اواخر دوره امام سجاد (ع)، می‌آیند و سوال می‌کنند. سوال بود، اما در این زمان زیاد می‌شود. چرا؟ چون حکّام عامه، مختلف جواب می‌دادند. آن تلقی سابق هم فی‌الجمله وجود داشت و سوال می‌کردند.

در دوره امام باقر (ع) بیشتر می‌شود و در زمان امام صادق (ع) اوج می‌گیرد. لذا آقای بروجردی می‌فرمایند که در این سؤال‌ها باید دید که ظرف سوال روایی در چه مکان و چه شهری بوده است. فقیه عمده در آنجا که ممکن بود نظرش به گوش این راوی برسد و مؤثر بوده، چه کسی بوده است؟ جواب امام ناظر به آن سوال است، و لذا در خیلی از موارد ما در روایت انصراف داریم؛ تا متن روایت را دیدیم، مانند فقه فنی، زود نیاییم و به اطلاق و عموم تمسک کنیم و کار را تمام بدانیم. نه، [باید دید که] آیا این اطلاق منعقد می‌شود؟ چون انصراف مانع از انعقاد اطلاق می‌شود. انصراف دارد یا ندارد؟

این افراد سوال می‌کنند و امام جواب می‌دهد.

"فقه ما مجموعه احکام است و شیعه یکی از غنی‌ترین فقه‌ها را دارد؛ چرا که ما از یک میراث بسیار غنی روایی برخورداریم"چیزی که از امام سوال می‌شود چیزی است که اتفاق افتاده و به آن ابتلاء دارند و موضوع است؛ چه اقتصادی و چه غیراقتصادی. روایات ما اینها است. این معامله و این کار و این مبادله بوده، و امام می‌فرمایند صحیح است، صحیح نیست، یا این بخش آن صحیح نیست. لذا فقه المتاجر، فقه المکاسب، فقه اجاره، مزارعه، مساقات و همه اینها پیدا شدند. این موضوعات که در این روایات داریم، از کجا آمده است؟ بیع (أحلّ الله البیع و حرّم الرّبا) در میان مردم بود و اسلام آن را انشا و درست نکرده است.

قبلاً هم عرض کردم که رسول‌الله قبل از بعثت، برای خدیجه (س) به سفر [تجاری] رفتند؛ تجارت به شام. بر چه اساسی معامله می‌کردند؟ آیا بعداً که به مدینه مهاجرت کردند (مکّه که بماند) آیا تمام آن رویّه تجاری که داشتند عوض و قلب شد و موضوع جدیدی پیدا شد؟ اجاره و بیع همان بود. مرحوم شیخ انصاری در مواردی تصریح می‌کنند که این موضوعات، همه موضوعاتی است که عقلا دارند. اینکه سیره عقلا می‌گوئیم، [به‌خاطر این است که] عقلا یک نظام معایش دارند؛ یعنی وقتی جمعیّت جمع می‌شود و اجتماع شکل می‌گیرد… عقلا که می‌گوئیم یعنی کسانی که اهل تعقّل هستند، اجتماع‌شان شکل می‌گیرد و برای ادامه نظام زندگی‌شان بناگذاری می‌کنند؛ مانند قانون‌گذاری اکنون ما، برای حفظ نظام عقلایی‌شان. در این نظام عقلایی، عقلا مبادلات داشته‌اند.

"در این موضوعات ما باید همیشه موضوع رو تنقیح کنیم، [تا] حکم یترتّب علیه، [یعنی] حکم روی آن بیاید"قبل از اسلام و بعد از اسلام [مبادلات] داشته‌اند. این مبادلات وجود داشته و اسلام که آمده، در این مبادلات بر اساس سؤالاتی که از ائمه می‌کنند، مشاهده می‌کنیم که کلام امام ناظر به همین چیزی است که در بین عقلا و در نظام‌شان به‌طور متعارف جاری بوده است. مواردی را تکیه می‌کنند که اینجا صحیح نیست؛ [مثل] منابذه و مصافحه. اما غالباً اجاره بین عقلا بوده، بیع بین عقلا بوده، حتی أحلّ الله البیع و حرّم الرّبا، یا تجارة

عن

تراض
؛ همه اینها را خود شیخ می‌فرمایند که اینها ناظر به سیره عقلایی است.

این ناظر هم که من تعبیر به ارشاد کردم، توجه داشته باشید که بعضی از آقایان اشکال کردند که اینها امضائی است. احکام امضائی ما هم ارشاد است.

ما گاهی ارشاد به حکم عقل داریم و گاهی ارشاد به بناء عقلا داریم. اینجا که امضا است، شارع به ما ارشاد می‌کند که اینجا بناء عقلایی است و من امضا کردم. برای اینکه در این موضوع دقت داشته باشیم و بالا و پایین موضوع را بسنجیم، باید سراغ بناء

اون
موضوع میان عقلا برویم؛ کما اینکه شیخ هم در مکاسب، یا بزرگان ما در متاجر، همین کار را می‌کنند.

لذا عرض ما عبارت است از اینکه ما همان نظاماتی [را داریم] که عقلا در باب بیع در آن زمان [داشته‌اند]. علم اقتصاد که به این صورت بین عقلا نبوده است. آن زمان [همان نظامات] بوده و شارع آمده و این بناگذاری‌ها را موردنظر قرار داده است.

"مثلاً در غیبت؛ غیبت چیست؟ روایت داریم که «ذکرکَأخاکبمایکرهُ»، یا «ذکرکأخاکبماستره الله علیه»"این را در سؤالاتی که از ائمه شده می‌فهمیم، و لذا در غالب این موارد، تأسیسی نداریم که امام بنای اقتصادی و تأسیسی را ذکر کرده باشند، بلکه ارشاد به همان چیزی است که در بین عقلا بوده است.

از زمان شرع که گذشت و به امروز رسید، امروز معاملاتی یافت می‌شود که در زمان شرع نبوده است؛ مانند همین فتوای مرحوم صاحب عروه که معاملاتی در میان مردم پیدا می‌شود که در زمان شرع نبوده است؛ درباره اینها چطور حکم کنیم؟ کار فقه حکم کردن در موضوع است، و اینها نیز موضوعات هستند. ایشان می‌فرماید ما نگاه می‌کنیم، [می‌بینیم که] اینها بناءهای عقلایی است که در میان مردم یافت می‌شود، با عمومات و اطلاقات شرع می‌سنجیم، اگر مخالف نبود می‌گوئیم امضا. چون آنجا هم ما امضا نمی‌خواهیم، عدم ردع می‌خواهیم. همین که ردع ثابت نشود کفایت می‌کند. ما هم در بحث‌مان گفتیم که مرحوم صاحب عروه نسبت به معاملات می‌گویند، و ما نسبت به حقوق می‌گوئیم؛ مثلاً حق اختراع و اکتشاف و تألیف در زمان شارع نبوده و الان پیدا شده است.

این حق عقلایی است؛ ما یبذل

بازائه

المال
. ما این را هم با همان بساط می‌سنجیم و لذا فتوایی که از امام نقل شده بود که ایشان حق‌التألیف را نفی کرده بودند، ما قبول نداشتیم. حق‌التألیف، حق عقلایی مثل معاملات عقلاییه است؛ حقوق عقلاییه را هم ما با همان معیاری می‌سنجیم که صاحب عروه می‌فرمود.

لذا از نظر ماهیت قصه، این معنا را توجه کنید که چیزی که ما امروز به نام اقتصاد می‌نامیم، بحث موضوعات است و نه احکام. ما در تنقیح و تشخیص موضوع باید دنبال کنیم، حکم هست. مطلب دیگری که روی آن اصرار دارم این است که ظرفیت انطباق حکم بر موضوعات در فقه ما آنقدر قوی است که ما معتقدیم اگر در مسائل دقت کنیم درنمی‌مانیم.

"امروز و اکنون مسائل جدید یافت می‌شود؛ مثلاً مسائل ژنتیکی و مسائل پیوندها و امثال اینها که با پیدا شدن موضوع، حکم آن را در شرع بیان می‌کنیم.یکی از این موارد مسائل اقتصادی است"ظرفیت بسیار بالایی در همه مسائل، از جمله مسائل اقتصادی وجود دارد؛ موضوعات اقتصادی که امروز پیدا می‌شود و دیروز نبوده است، امروز می‌توانیم اینها را به عنوان حکم اولی، تطبیق حکمی کنیم. به‌اضافه اینکه ما یک بار وسیعی داریم به‌نام عناوین ثانویه و بحث تزاحماتی که پیدا می‌شود، که در اینجا بر اساس مصالح است و داستان دیگری است و در وقت ضرورت به کمک ما می‌آید، و نه مطلقاً. اما به‌طور مطلق، ما در احکام اولیه بحث می‌کنیم و لذا این نتیجه را می‌گیرم که آنچه ما بین عقلا و نظامات عقلاییه داریم، جاری و ساری بوده و همینطور [در ادامه] جاری و ساری است، و همانگونه که شرع در آن زمان این احکام را بر آن موضوعات بیان می‌کرد، ما هم امروز می‌توانیم به یاری آن اطلاقات و عمومات، تشخیص بدهیم.

علوی بروجردی: این شبهاتی که ما می‌کنیم، اگر آقای صدر بود [می‌پذیرفت]، آقای صدر فرد منصفی بود. آن زمان ما داغ بودیم و این شبهات به ذهن ما خطور نمی‌کرد. الان این شبهات را داریم.

یعنی آن زمینه‌ها و شاخصه‌هایی که ایشان برای اقتصاد اسلامی به‌عنوان علم می‌گویند، ولو اقتصاد اسلامی را هم علم نمی‌دانند؛ حتی به‌عنوان یک مکتب مستقل اقتصادی که کاملاً از سرمایه‌داری جدا باشد

این نکته‌ای بود که قصد عرض آن را داشتم که البته تتمه دارد. مسئله دیگری که ما در اینجا داریم، عبارت از این است که چرا بحث اقتصاد اسلامی پیدا شد؟ در دهه ۱۳۴۰، در سال ۱۳۴۷ به قم آمدم و قبل از آن در تهران به دبیرستان می‌رفتم. با مرحوم آقای مطهری مأنوس بودیم و با مهندس بازرگان مأنوس بودیم. کاری به جهات سیاسی ندارم. ایشان متدیّن بودند.

"روایات تعلیمی ما محدود است که امام باقر و امام صادق (ع) عنوان می‌فرمایند و مبحثی را تعلیم می‌دهند"ما دبیرستان می‌رفتیم و مجامع و مجله‌ای داشتیم و آن روزها کارهایی می‌کردیم. با این آقایان انس داشتیم و مسئله‌ای داشتیم که تفکر چپی بین روشنفکران و دانشگاهیان ما حاکم بود. در اسلام این بحث مطرح است. مطلع هستید که ما دو مکتب اقتصادی اساسی داریم؛ یک مکتب کمونیسم و یک مکتب سرمایه‌داری. شاخص اینها این است که در سرمایه‌داری، داشتن سرمایه و مالکیت به رسمیّت شناخته می‌شود، و در کمونیسم به رسمیّت شناخته نمی‌شود.

این شاخص اصلی است. آن زمان که جوان بودیم و در دانشگاه بودیم، وارد بحث می‌شدیم و سوال می‌شد که نظر اسلام در اقتصاد چیست؛ سرمایه‌داری یا کمونیستی؟ از بس تفکر چپ قوی بود، عیب بود که بگوییم سرمایه‌داری؛ و سرمایه‌داری، نه آنطور کاپیتالیسم آمریکایی. اینکه مالکیت سرمایه‌داری را عرض می‌کنیم، اصل مکتب را می‌گوئیم، یعنی به رسمیّت شناختن مالکیت. این بد بود. [در آن شرایط] سرمایه‌دار زالوصفت بود.

"نوع روایات ما استفتائی است؛ یعنی راوی مسئله‌ای را که مورد ابتلائش شده را از امام سوال می‌کند و لذا جواب امام ناظر به آن سوال است"در آن وقت خود ما به مجزا کردن اقتصاد اسلامی تمایل داشتیم؛ [اینکه] یک چیز جدا مطرح کنیم. لذا آسید محمدباقر صدر، کتاب اقتصادنا را که نوشت، خیلی زیرورو کردیم و سخنرانی درباره آن کردیم. حالا بعضی‌ها می‌گویند که ما آن را ندیده‌ایم. کلی به کتاب ایشان پُز می‌دادیم. البته که با ایشان آشنایی نداشتیم و هیچوقت هم ایشان را ندیدم، اما بعدها استاد ایشان، آسید محمد روحانی که به قم آمدند، من دوازده سال پیش استاد ایشان درس خواندم.

آقای روحانی درباره آقای صدر، از نظر علمی معتقد بود که خیلی آدم ملایی بوده است. اما اشکالی ندارد؛ این شبهاتی که ما می‌کنیم، اگر آقای صدر بود، آقای منصفی بود. آن زمان ما داغ بودیم و این شبهات به ذهن ما خطور نمی‌کرد. الان این شبهات را داریم. یعنی آن زمینه‌ها و شاخصه‌هایی که ایشان برای اقتصاد اسلامی به‌عنوان علم می‌گویند، ولو اقتصاد اسلامی را هم علم نمی‌دانند؛ حتی به‌عنوان یک مکتب مستقل اقتصادی که کاملاً از سرمایه‌داری جدا باشد.

"سوال کم است، اصحاب حضور دارند، و اختلاف کم است؛ مگر مواردی که جهت سیاسی دارد، و الا نوعاً اختلاف کم است"باز عرض می‌کنم که [درباره مفهوم] سرمایه‌داری، روی اصالت مالکیت تأکید دارم، نه به‌اصطلاح… ما لفظ دیگری نداریم که در مقابل سوسیالیسم بگوییم، خود ما دل‌مان می‌خواست که عنوان مستقلی داشته باشیم. الان هم همینطور است. ما را متهم می‌کنند که [می‌گوئیم] اسلام طرفدار سرمایه‌داری است. الان جور دیگری جواب می‌دهیم، اما آن زمان داغ بودیم. توجه کنید.

گاهی می‌خواستیم تندتر از سوسیالیست‌ها حرکت کنیم؛ لذا شعارهای تندتری می‌دادیم. روایاتی بین ما پیدا شد که «ما رأیت

نعمة

موفورة

إلا

وإلی
جانب‌ها حق مضیع»، سند و بساط هم نداشتیم. اینها را ما می‌گفتیم. اما [امروز] روزگاری است که باید دقیق و با تعمیق وارد قضایا بشویم و راه را گم نکنیم، چون گم کردن راه به‌وسیله ما، به گم شدن راه در بین عامه مردم می‌انجامد. این عرض ابتدایی من است.

مجری:

تشکر.

"از زمان امام سجاد (ع) به بعد که عصر تابعین آغاز می‌شود، یا اواخر عصر صحابه است، موضوعاتِ تلقی شده کمرنگ می‌شود و فراموش می‌شود و از قضات و مفتی‌ها مورد سوال واقع می‌شود"جناب آقای خسروپناه! شما هم در ابتدا چارچوب نظری‌ای که در این زمینه دارید و نگاه کلان‌تان را در این زمینه بفرمائید، تا بحث را ادامه دهیم.

خسروپناه: تشکر مجددی می‌کنم از سروران عزیز برای برگزاری این جلسه علمی و حکیمانه. اگر اجازه دهید در همین بخش اول ناظر به فرمایشات جناب استاد علوی بروجردی نکته‌ای نگویم و بگذاریم برای مرحله بعد. هر چند در بخش قابل توجهی از فرمایش‌ها بنده هم موافقم و اختلاف‌نظری نیست و در ذیل فرمایشات ایشان، ملاحظات و پرسش‌هایی وجود دارد که ان‌شاءالله استفاده می‌کنیم و بحث تکمیل می‌شود.

در این قسمت من بحث مستقلی را مطرح می‌کنم. چون موضوع بحثْ اقتصاد و اقتصاد اسلامی است، عرض کنم که اقتصاد یکی از اقسام حکمت عملی بود. تدبیر منزل که گفته می‌شود، منظورْ اقتصاد و عمدتاً اقتصاد خرد بود.

معنایش این نیست که در گذشته اقتصاد کلان وجود نداشته؛ [چرا که] اقتصاد کلان جز سیاست مدن بود و اقتصاد خرد به‌عنوان تدبیر منزل مطرح می‌شد. مقصود ما از اقتصاد، اقتصاد امروز، یعنی از قرن نوزدهم به بعد است؛ چون علوم انسانی در جهان و به‌خصوص جهان غرب، چهار مرحله را طی کرده است: یک مرحله از یونان تا قرون وسطی، یک مرحله از قرون وسطی تا رنسانس، مرحله سوم از رنسانس تا قرن نوزدهم، یعنی در دوره دیلتای و دوره آگوست کنت، و مرحله چهارم، از قرن نوزدهم شروع می‌شود. بحث ما ناظر به اقتصاد و علوم انسانی در مرحله چهارم است.

امروز اگر از اقتصاد صحبت می‌شود، مراد علوم اقتصادی است؛ یعنی فقط یک علم نیست. مختصر اشاره کنم که امروز اصطلاح فلسفه اقتصاد وجود دارد؛ جهان‌بینی اقتصادی هم ذیل این فلسفه اقتصاد می‌گنجد. اصطلاح دیگر ایدئولوژی اقتصادی است که اصطلاح مکتب یا مدرسه اقتصاد که شهید صدر در اقتصادنا استفاده کرده، ناظر به این اصطلاح دوم است.

"در این زمان جواب‌ها مختلف هستند و این اختلاف از این زمان شروع می‌شود؛ بحث تخطئه و تصویب هم که یک بحث کلامی است، از اینجا شروع می‌شود"و اصطلاح دیگر، فقه و حقوق اقتصاد است که حقوق اقتصاد در فضای علوم اسلامی ما، فقه و حقوق اقتصاد می‌شود، و چهارمین اصطلاح، علم اقتصاد است. برای پرهیز از مغالطه «جمع المسائل فی مسئلة واحد»، هر یک از اینها را باید به‌صورت مستقل دید؛ مثلاً وقتی گفته می‌شود فلسفه اقتصاد، باید مبانی هستی‌شناختی و جهان‌بینی‌ای که حاکم بر علوم انسانی و از جمله بر اقتصاد حاکم است، مورد توجه باشد.

از رنسانس (Renaissance) به این سو سه مبنا پذیرفته شد که این سه مبنا در قرن نوزدهم حاکم است؛ یکی هیومنیسم (Humanism)، یکی سوبژکتیویسم (Subjectivism)، یکی هم سکولاریسم (Secularism)؛ یعنی اصالت انسان، اصالت عقل خودبنیاد و اصالت دنیا. هر کدام معنای دقیقی دارند. آنقدر دقیق که اگر دقت نشود… مثلاً می‌گویند اومانیسم اسلامی که به نظر من مثل مثلث هشت‌ضلعی است. این معنایش این نیست که اسلام به انسان بها نمی‌دهد؛ کرامت انسان، خلافت انسان و غیره که سر جای خود است، اما اومانیسم اسلامی، سکولاریسم اسلامی، سوبژکتیویسم اسلامی نداریم، چون سوبژکتیویسم یعنی اصالت عقل خودبنیاد.

عقل خودبنیاد، یعنی وحی فاعل شناسا نیست، وحی منبع معرفت نیست. این سه اصل در اقتصاد مدرن، یعنی از قرن نوزده به بعد سریان پیدا کرد و لذا دو مبنای دیگر از این شکل گرفته است؛ یکی دئیسم در اقتصاد سرمایه‌داری، یکی ماتریالیسم در اقتصاد کمونیستی و مارکسیستی. لذا مارکیسست‌ها و کمونیست‌ها مبنای ماتریالیسم و اصالت ماده را قبول کردند و نظام سرمایه‌داری، دئیسم را، [یعنی] نچرال تئولوژی (Natural theology)، [یا همان] الهیات طبیعی. یعنی الهیات را باید با عقل‌بسندگی بحث کرد و حتی برای اثبات خدا و درباره خدا، نباید سراغ نقل رفت. منظور این است.

"به‌لحاظ جواب‌های مختلفی که از افراد مختلف مطرح می‌شد، چون جواب‌ها متعدد می‌شد، گفتند که حکم‌الله واحد نداریم و هر که هر چه می‌گوید حکم‌الله است: [یعنی] تصویب"مبنای دیگری در اقتصاد مدرن هست که هم در سرمایه‌داری و هم در مارکسیسم و سوسیالیسم مطرح است؛ به نام نومینالیسم (Nominalism)، [یعنی] اصالت اسم و نفی کلیّت. یعنی نفی منطقی که ما قبول داریم، و مبنای بحث‌های فکری ما همین بحث‌های منطق است.

این مبانی، جهان‌بینی اقتصادی را درست کرده است؛ یعنی اگر کسی می‌خواهد نظام سرمایه‌داری یا نظام سوسیالیستی را دقیق بفهمد [باید به این موارد توجه کند]. همانطور که حاج‌آقای بروجردی به‌درستی فرمودند، وقتی قرار است حکمی بار شود، باید بر موضوعی بار شود. الان هم در اینجا قصد داریم درباره موضوع سرمایه‌داری یا موضوع سوسیالیسم حکمی بار کنیم که آیا حلال است یا حرام است و حجیّت شرعی دارد یا ندارد. آیا این بناء عقلا را که عقلاء مارکسیستی یا سوسیالیستی یا لیبرالیستی است، شرع [درباره آن] ردعی دارد یا ندارد؟ لذا نخست باید موضوع خوب تنقیح شود.

به نظرم، با عرض پوزش، نه در قبل از انقلاب و در زمانی که بحث‌های سوسیالیستی بود، سوسیالیسم دقیق فهمیده شده بود، چون عقبه مبانی فلسفی حاکم بر سوسیالیسم… چون سوسیالیسم یک ایدئولوژی است، مارکسیسم یک ایدئولوژی است، لیبرالیسم یک ایدئولوژی است؛ ایدئولوژی‌ها عقبه فلسفی دارند.

شهید مطهری که استاد فلسفه بود و شهید صدر که با مباحث فلسفی آشنا بود، هر دو فقیه بودند و نزد بزرگان تتلمذ کرده و وزانت علمی داشتند، این ارتباط بحث‌های فلسفی با بحث‌های ایدئولوژی را خیلی خوب متوجه شده بودند. لذا شهید صدر قبل از اقتصادنا، فلسفتنا می‌نویسد. چرا؟ در فلسفتنا دو بحث دارد؛ بحث جهان‌بینی و بحث اپیستمولوژی یا معرفت‌شناسی. شهید صدر اول فلسفتنا و جهان‌بینی و معرفت‌شناسی کانت و نئوکانتی‌ها و قبل از کانت را تبیین می‌کند و نقد فلسفی خود را مطرح می‌کند و بعد سراغ اقتصادنا می‌آید. اقتصادنا به ایدئولوژی اقتصادی پرداخته که درک دقیق آن منوط به این است که اول فلسفتنای شهید صدر را دقیق متوجه شویم.

خسروپناه: کسی که می‌خواهد نقدی بر مارکسیسم شهید مطهری را بفهمد، باید قبل از آن بحث‌های فلسفی شهید مطهری را ببیند که مبنای ایشان به‌عنوان یک شارح و مبیّن حکمت متعالیه که ناظر به مسائل زمانه بودند [را درک کند]

کسی که می‌خواهد نقدی بر مارکسیسم شهید مطهری را بفهمد، باید قبل از آن بحث‌های فلسفی شهید مطهری را ببیند که مبنای ایشان به‌عنوان یک شارح و مبیّن حکمت متعالیه که ناظر به مسائل زمانه بودند [را درک کند].

"لذا آقای بروجردی می‌فرمایند که در این سؤال‌ها باید دید که ظرف سوال روایی در چه مکان و چه شهری بوده است"لذا یکی از مبانی مهم فلسفی این بحث، توحید در ربوبیّت تکوینی و تشریعی است. پارادوکسی است که ما از یک طرف توحید در ربوبیّت تشریعی را بپذیریم و جایگاه وزینی برای آیات شریف قرآن و روایات نبی گرامی اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت بپذیریم و با طی کردن فرآیند علوم حدیثی به حجیّت برسیم… این پذیرش یعنی توحید در ربوبیّت تشریعی را پذیرفته‌ایم؛ اگر این را پذیرفتیم، نمی‌توانیم از ایدئولوژی‌های اقتصادی دنیا که مبتنی بر دئیسم است سخن بگوییم و بپذیریم. سخن گفتن را می‌توانیم، اما نمی‌توانیم، نه نظام و نه مکتب‌شان را بپذیریم؛ چون عرض کردم پس از فلسفة‌الإقتصاد، ایدئولوژی‌های اقتصادی و مکتب اقتصادی زاییده می‌شود. مکاتب اقتصادی هم فقط سوسیالیسم و کاپیتالیسم نیستند؛ سوسیالیسم، از سوسیالیسم مارکسیسم، از مارکسیسم کمونیسم، از کمونیسم لنینیسم و مائو در چین، هر کدام قرائت‌های خاصی داشته‌اند. یا مثلاً الان اقتصاد فمینیستی هست، اما زمان شهید صدر نبود که به آن بپردازد، ولی امروز یک ایدئولوژی به‌نام اقتصاد فمینیستی مطرح است، و جالب این است که تمام این مکاتب اقتصادی، چه سوسیالیستی و مارکسیستی و کمونیستی، چه فاشیستی و چه نازیستی، اینها همه ایدئولوژی‌اند.

بعضی‌ها خیال می‌کنند نازیسم یا فاشیسم در آلمان و ایتالیا حزب بوده، در حالی که حزب زاییده آن ایدئولوژی بوده است؛ و همچنین فمینیسم و ایسم‌های دیگر. بعضی ای سم‌ها ایسم‌های فلسفی‌اند، مثل آمپریسم و پوزیتیویسم، و بعضی ای سم‌ها ایسم‌های ایدئولوژیکی هستند، مثل همین‌ها که نام بردم. تمام ایدئولوژی‌های اجتماعی که ذیل‌شان ایدئولوژی‌های اقتصادی است، همه و همه، اومانیسم، سوبژکتیویسم و سکولاریسم را قبول دارند. یا دئیسم را قبول دارند که خداشناسی عقلی است و توحید در ربوبیّت تکوینی و خصوصاً تشریعی را قبول ندارد. یا ماتریالیست‌اند که اصلاً خدا را قبول ندارند، [و معتقدند] هستی برابر با ماده است.

"نه، [باید دید که] آیا این اطلاق منعقد می‌شود؟ چون انصراف مانع از انعقاد اطلاق می‌شود"همه این مبانی در همه این ایدئولوژی‌ها سریان دارد.

پس اگر خواستیم نظام… البته نظام با مکتب فرق دارد؛ چون نظام مجموعه‌ای از مبانی فلسفی، مکتب، علم و حقوق اقتصادی است. وقتی گفته می‌شود مکتب یا ایدئولوژی سرمایه‌داری، کاپیتالیسم ای سم است، وقتی می‌گوئید ایدئولوژی مارکسیستی یا سوسیالیسم، این ای سم است، یک مکتب است. مکتب یک بسته است و اصولی دارد. خیلی سریع عرض کنم؛ در هر مکتب اقتصادی بحث اهداف اقتصادی مطرح است، بحث آزادی اقتصادی، بحث عدالت، بحث مالکیت، بحث توزیع ثروت و تولید و توزیع و مصرف، مطرح است. اینها در هر مکتب مطرح است.

لذا وقتی می‌گوئیم ایدئولوژی یا مکتب سرمایه‌داری، فقط نباید به ثروت و سرمایه نگاه کنیم. سرمایه با سرمایه‌داری دو مقوله است. کاپیتالیسم، ایسمی است که مالکیت خصوصی را قبول دارد، اما نظرش نسبت به مالکیت عمومی یا دولتی محدودیت دارد؛ چرا که دولت حداقلی را قبول دارد. ما وقتی می‌گوئیم نظام سرمایه‌داری یا مکتب اقتصادی یا ایدئولوژی سرمایه‌داری، فقط از این بابت است که آنها به آزادی اقتصادی و به مالکیت خصوصی اعتقاد دارند. این نمی‌تواند وجه شباهتی با اقتصاد اسلامی داشته باشد.

سوال من این است؛ آیا اسلام مالکیت عمومی را قبول دارد یا خیر؟ مالکیت خصوصی را قبول دارد یا نه؟ مالکیت دولتی یا مالکیت امام؟ این سه را قبول دارد.

"چیزی که از امام سوال می‌شود چیزی است که اتفاق افتاده و به آن ابتلاء دارند و موضوع است؛ چه اقتصادی و چه غیراقتصادی"شهید صدر هم به‌خوبی توضیح داده و همه فقها هم فرموده‌اند. شهید صدر بنابه روش‌شان که تفسیر موضوعی است، پرسش‌ها را از مباحث جدید می‌گیرند، به نصوص عرضه می‌کنند و پاسخ‌هایی را بدون التقاط می‌گیرند و به‌اصطلاح متن دینی را استنطاق می‌کنند و دسته‌بندی‌های امروزین ارائه می‌کنند.

آزادی اقتصادی‌ای که شهید صدر یا شهید مطهری مطرح می‌کنند حدودی دارد. درس پس می‌دهم خدمت بزرگواران؛ انصافاً مکاسب مرحوم شیخ انصاری یک مبنای دقیق برای فقه‌الاقتصاد است و از فقه‌الاقتصاد می‌توان مکتب اقتصاد را درآورد، چون هم مکاسب محرمه دارد که اقسام کسب‌های حرام را ذکر کرده و هم بیع دارد که حقیقت بیع و اقسام و انواع و احکام آن را ذکر کرده و هم خیارات که چیستی و انواع و اقسام آن را بحث کرده است، و قواعد مختلف. مرحوم سید در اینجا حاشیه‌ای دارد که پس از اینکه شیخ احادیثی را ذکر می‌کند، از جمله حدیثی که در تحف‌العقول است، در فقه الرضا است، حدیث امام صادق (ع) است که از حضرت سوال کردند که همه راه‌ها و طرق و اسباب کسب معیشت و امرار معاش بندگان چند راه است؟ حضرت می‌فرماید چهار راه است که پنجم ندارد؛ یک، از طریق ولایت و سلطنت، دو، از طریق تجارت و دادوستد، سه، از طریق اجاره دادن و اجیر شدن، چهار، از طریق صناعات. واقعاً این یکی از معجزات است.

بنابه تحقیق بنده، سند روایت هم مشکلی ندارد. دلالتش هم مشکلی ندارد. حالا بحث اشکال به تحف‌العقول بحث دیگری است.

مجری:

جسارتاً اگر جمع‌بندی بفرمائید… و ضمناً سؤالی که قصد داشتید مطرح کنید را بفرمائید، چون از سوال گریز زدید.

خسروپناه: در عرایضم این نکته را عرض کردم که در واقع سوال کلیدی این است که وقتی می‌گوئید «نظام سرمایه‌داری»، آیا این نظام یا مکتب سرمایه‌داری را منفک از عقبه فلسفی‌اش می‌بینید؟ اگر چنین باشد، موضوع را درست نشناخته‌اید و جالب است که… قصد اشاره به حاشیه مرحوم سید را داشتم. می‌فرماید: «الفائدة الثانیة». این نکته را می‌خواهم از این نکته سید استفاده کنم: «لا یخفی إشتمال هذا الحدیث الشریف علی جملة من القواعد الکلّیة»؛ قاعده درمی‌آورد.

"این معامله و این کار و این مبادله بوده، و امام می‌فرمایند صحیح است، صحیح نیست، یا این بخش آن صحیح نیست"اصلاً فرق اصولی با اخباری همین است که از یک حدیث شریف قواعد متعدد، نزدیک ده قاعده، استخراج می‌کنند: «منها حرمة الدّخول فی أعمال السّلطان الجائر و حرمة التکسّب بهذه الجهة و منها حرمة الإعانة علی الإثم إلخ…».

حاصل عرض بنده در دو جمله است؛ یک، اگر بخواهیم مکتب یا نظام سرمایه‌داری را بپذیریم، فقط به سرمایه توجه نکنیم؛ کاپیتالیسم است، یعنی اصالت سرمایه. این اصالت معنا دارد و عقبه فلسفی دارد. یعنی اگر بگویید ما کاپیتالیسم را پذیرفتیم، یعنی دئیسم را پذیرفتیم؛ کما اینکه اگر بگویید مارکسیسم را پذیرفتید، یعنی ماتریالیسم را پذیرفتید. اینها هم «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نمی‌شود. نکته دوم، درست است که خیلی از این بحث‌ها ممکن است در مدلول مطابقی آیات یا روایات نباشد، اما طبق شیوه اصول فقهی که ما از بزرگانی همچون آیت‌الله بروجردی و حائری یزدی و آخوند خراسانی، خویی و امام خمینی استفاده کرده‌ایم، دلالت‌های التزامی بیّنی هست که قواعدی را به ما ارائه می‌دهد و ما می‌توانیم از این قواعد مکتب اقتصاد اسلامی را تبیین کنیم که نه با مکتب اقتصاد سرمایه‌داری مطابقت دارد و نه با مکتب اقتصاد سوسیالیستی مطابقت دارد؛ نه کمونیسم و نه فمینسم و نه هیچ ایدئولوژی دیگری.

مجری:

تشکر.

بنابه برداشتم، آقای بروجردی همانطور که فرمودند نگاه‌شان مبتنی بر فقه اقتصاد است و از منظر فقهی فرمودند و آقای خسروپناه هم سیری از بحث تاریخ اقتصادی از منظر اندیشه‌های مختلف و مکاتب مختلف فکری را مطرح کردند. به نظر می‌رسد که اینجا همان بحث مراجعه به عقلا محل بحث و چالش باشد که عقلا در واقع کدام عقلا هستند. حضرت آقای خسروپناه فرمودند که مبتنی بر اندیشه‌های مختلف است و اگر صلاح بدانید، شاید اگر از این منظر بحث را ادامه دهیم یا از هر بحث دیگری که می‌فرمایید، در خدمت شما هستیم.

بروجردی: نکته‌ای که خدمت حضرت آقای خسروپناه دارم این است که ما اگر در یک جهت با یک مکتب اشتراک داشتیم، معنایش التزام به تمام آنچه که آنها می‌گویند نیست. در خود کاپیتالیسم و سرمایه‌داری، از نظر فکری مکاتب مختلف هست و همه آن الهی نیست و ضدخدا هم هست، و درجاتی دارد. درباره اینکه حتماً تمام فعل و انفعالات اقتصادی ما و بشر مبتنی بر فلسفه‌ای در پشت آن و مبتنی بر یک نظام است، ممکن است که در خیلی از مکاتب اینگونه باشد؛ یعنی دید جامعی تصویر می‌کنند و اینطور می‌بینند، اما عامه مردمی که در طول تاریخ حرکت می‌کنند، اینطور فکر نمی‌کنند.

"این موضوعات که در این روایات داریم، از کجا آمده است؟ بیع (أحلّ الله البیع و حرّم الرّبا) در میان مردم بود و اسلام آن را انشا و درست نکرده است"یکی از جنبش‌هایی که در اسلام پیدا شده، جنبش اخوان‌المسلمین بوده است؛ جنبش حسن البنّاء. در آن زمان ما هم طرفدار اخوان‌المسلمین بودیم و تحت‌تأثیر بودیم. اینها هم گرایش‌های سوسیالیستی در کلام‌شان موج می‌زند. حتی به ما گفتند زمانی که هنوز انقلاب اکتبر واقع نشده بود… انقلاب اکتبر آغاز سوسیالیسم نیست؛ سوسیالیسم پیش از اینها بوده است. هنگامی که آن مانیفست کمونیسم نوشته شده بود، هنوز انقلاب اکتبر اتفاق نیفتاده بود؛ بین انگلس و مارکس.

آنچه در اینجا مدّنظر ما است، این است که ما هستیم و یک مجموعه حرکت خارجی و افعال خارجی در زمینه تعاملات و دادوستدها که در طول تاریخ بوده است.

ما در اینجا یک نقطه اشتراک داریم؛ حالا با سرمایه‌داری. ما مکتب را نگاه نمی‌کنیم. اسلام قائل به مالکیت است. ما با آنها مشترک هستیم و اسلام نفی مالکیت نمی‌کند. عقلا هم از اول بوده‌اند.

"قبلاً هم عرض کردم که رسول‌الله قبل از بعثت، برای خدیجه (س) به سفر [تجاری] رفتند؛ تجارت به شام"اینکه گفته می‌شود کمونیسم اولیه یا فلان، این ثابت نیست. طبیعت اولیه بشر این است که حتی درباره وسیله شکارش هم احساس مالکیّت داشته و اگر کس دیگری آن را برمی‌داشت، دعوایش می‌کرد یا درگیر می‌شدند. بنابراین خود تفکر سوسیالیستی در اثر هجمه سرمایه‌داری و مشکلات کارگری، و به‌خصوص در دنیای صنعتی شکل گرفت، نه در دنیای دهقانی. بعداً مائو خواست این را از جنبش دهقانی استنتاج کند، اما کلاً از تولید صنعتی شکل گرفت. حق کارگر خورده می‌شد و این مسائل ایجاد شد.

[گفته می‌شد که] به چه مناسبت کسی امکانات در اختیارش باشد و این طرف فقط کار کند. لذا این مسائل ایجاد شد و خودبه‌خود یک مکتب پیدا شد و باز در خود سوسیالیسم هم ما فقط یک مکتب فکری نداریم. شما سوسیالیسم اروپایی را ببینید که مسیحی هستند. اینها مسیحی و از نظر فکر الهی‌اند، در عین حال مالکیت را هم به‌وجهی قبول می‌کنند، اما تفکرات سوسیالیستی هم دارند. در خود اتحاد جماهیر شوروی هم بعد از مدتی، تا حدی به ملکیّت قائل شدند که هر کسی می‌تواند مثلاً یک زمین در حدّ چندصد متر داشته باشد و مایحتاج زندگی‌اش را تهیه کند.

"بر چه اساسی معامله می‌کردند؟ آیا بعداً که به مدینه مهاجرت کردند (مکّه که بماند) آیا تمام آن رویّه تجاری که داشتند عوض و قلب شد و موضوع جدیدی پیدا شد؟ اجاره و بیع همان بود"آنها هم چنین گرایش‌هایی پیدا کردند.

لذا اینکه [بگوییم] تمام آنچه که به‌عنوان اقتصاد در دنیا مطرح است که ما در فقه‌مان به‌عنوان موضوع می‌بینیم، پشت آن فلسفه‌ای است و بعد بیاییم حتی این فلسفه را به اسلام اسناد بدهیم، این اول الکلام است. حالا با علم اقتصاد کاری نداریم؛ خود فلسفه مال ما نیست و از یونان آمده، و درباره اینکه چرا آن را وارد دنیای اسلام کرده‌اند، داستان زیاد است. وارد کردند تا درِ خانه اهل‌بیت را ببندند. اما می‌بینیم که بزرگان فلاسفه‌ای داشتیم که بعد از ورود به فلسفه چنان کار کردند که به قول بنده فرع زائد بر اصل شد. اما ریشه اسلامی ندارد و لذا حتی با اینکه با دید الهی نگاه می‌کنیم و فلسفه پیش ما تکامل الهی پیدا کرد، اما فلسفه اسلامی نشد.

بله، فلسفهٔ بزرگان ما است، اما فلسفه اسلامی که ما آن را به اسلام اسناد بدهیم نیست. اسلامی که ما می‌گوئیم، اسناد می‌خواهد. خدا رحمت کند مرحوم آقای خویی، در بحث تسامح در أدلّه سنن نظری دارند که من در فکرم این بود که ابتدا خود مرحوم آقای خویی این معنا را فرمودند. ایشان در روایات من بلغ: «من بلغه شیء من الثواب علی شیء من خیر فعمله کان له أجر ذلک» … ده یا دوازده روایت به این صورت داریم. شیخ انصاری در رساله تسامح در أدله سنن، معتقد است که این روایات ضعف سند را تصحیح می‌کند.

"مرحوم شیخ انصاری در مواردی تصریح می‌کنند که این موضوعات، همه موضوعاتی است که عقلا دارند"شیخ انصاری حتی در روایات تاریخی هم ملتزم هستند، و لذا [معتقدند که] می‌توانیم اسناد به شرع بدهیم؛ [این روایت] استحباب درست می‌کند، کراهت درست می‌کند. مرحوم آقای خویی مبنایی داشتند و آن اینکه این روایات اسناد به شرع درست نمی‌کنند. استحباب، اسناد به شرع است، کراهت اسناد به شرع است، و این روایت این کار را نمی‌کنند. این روایات تفضّل است. کسی شنیده که به آن عمل ثواب می‌دهند، آن کار را کرد و ثواب را به او می‌دهند.

بیشتر از این نیست. اسناد معنا ندارد. بعداً دقت کردم و دیدم که این مبنا را ابتدا مرحوم صاحب حدائق مطرح کرده‌اند. مبنای قوی‌ای است.

وقتی می‌خواهیم به اسلام اسناد بدهیم، باید دقیق باشیم. قواعد فقهی داریم.

"ایشان می‌فرماید ما نگاه می‌کنیم، [می‌بینیم که] اینها بناءهای عقلایی است که در میان مردم یافت می‌شود، با عمومات و اطلاقات شرع می‌سنجیم، اگر مخالف نبود می‌گوئیم امضا"قواعد دیگر هم داریم، اما بسیاری از قواعد ما ریشه عقلایی دارند. بسیاری از قواعد فقهی ما ریشه عقلایی دارند. اینجا بحث فقهی می‌کنم؛ ما قاعده اصالة‌الصحه داریم. این قاعده در عمل وجود دارد؛ من این خانه را از شما می‌خرم، بعد شک می‌کنم که آیا شما این خانه را مالک بوده‌اید یا درست خریده‌اید و مال کسی را به زور نگرفته‌اید. اینجا اصالة‌الصحه در فعل غیر جاری می‌شود.

اصالة‌الصحه در فعل یعنی هنگامی که انسان کاری اساسی انجام می‌دهد، کار خلاف انجام نمی‌دهد، کاری هم نداریم که مسلمان باید متدیّن باشد.

مرحوم حاج‌آقا رضا همدانی می‌فرماید که این قاعده ریشه عقلایی دارد؛ یعنی عقلا در تعاملات‌شان با یکدیگر وقتی قصد خرید خانه دارند، شبهه نمی‌کنند که آیا دزد است یا مالک است. و بعد ایشان این قاعده را به افعال خود انسان هم سرایت می‌دهند. می‌فرماید قاعده فراغ و تجاوز هم از شئون همین قاعده اصالة‌الصحه است که من وقتی نماز می‌خوانم [اصل را بر این می‌گیرم که] درست به‌جا آورده‌ام. این ریشه عقلایی دارد. قاعده فقهی است و ما آن را از روایات استنباط می‌کنیم، اما ریشه عقلایی دارد.

"ما هم در بحث‌مان گفتیم که مرحوم صاحب عروه نسبت به معاملات می‌گویند، و ما نسبت به حقوق می‌گوئیم؛ مثلاً حق اختراع و اکتشاف و تألیف در زمان شارع نبوده و الان پیدا شده است"خود مرحوم آقای صدر هم که شاخصه‌های اقتصاد اسلامی را مطرح می‌کنند؛ اقتصاد دولتی، اقتصاد عمومی، مالکیت عمومی و شخصی، ما [باید] نگاه کنیم که آیا اینها در میان عقلا سابقه دارد یا نه. عقلا مالکیت دولتی نداشتند؟ هر حکومتی در هر جایی در دایره خودش مستملکاتی داشته و چیزی که ما در اسلام به نام انفال می‌شناسیم، انفالْ اختصاصی اسلام نیست که اسلام وضع کرده باشد. انفال یا ثروت‌های عمومی پیش از اسلام هم بین مردم بوده است؛ حتی قبایل افریقایی. این قبایل کلبه و لوازم شکار شخصی داشته‌اند، اما جنگلی که اطراف‌شان بود و برای شکار می‌رفته‌اند، این را ملک عموم می‌دانسته‌اند، قلل جبال یا بطون اودیه که ما در انفال تعبیر می‌کنیم، اینها ثروت‌های عمومی است و همیشه بوده است.

علوی بروچردی: فلسفه پیش ما تکامل الهی پیدا کرد، اما فلسفه اسلامی نشد. بله، فلسفهٔ بزرگان ما است، اما فلسفه اسلامی که ما آن را به اسلام اسناد بدهیم نیست.

اسلامی که ما می‌گوئیم، اسناد می‌خواهد

بعد مکتبی در سرمایه‌داری، بنابه ضرورت‌هایی که ایجاد شد، مثلاً کشف آمریکا، باعث شد مردم از اروپا و آلمان و ایرلند مهاجرت کنند. در آنجا گفته می‌شد که شما این زمین‌ها را، هر مقدار که می‌خواهید، بروید و فقط ثبت کنید. اندازه بدهید و فقط ثبت کنید. بردارید برای خودتان. لذا زمین‌های بزرگ پیدا شد که حتی کوه را هم شامل بود.

"ما این را هم با همان بساط می‌سنجیم و لذا فتوایی که از امام نقل شده بود که ایشان حق‌التألیف را نفی کرده بودند، ما قبول نداشتیم"بعضی از تفکرهای کاپیتالیستی، مالکیت را خیلی اوج دادند. در اینجا بین عقلا چه بوده است؟ بین عقلا همهٔ اراضی‌ای که مالک نداشتند، زمین‌هایی که بلامالک بود، کسی که آن را احیا می‌کرد، مالک می‌شد. کسی که می‌رفت معدن را کشف می‌کرد، مالک می‌شد بین عقلا. اسلام هم این احیا موات را آورده است. درباره احیا موات روایت داریم.

حکم اسلامی است و ریشه عقلایی دارد. این مالکیت ریشه عقلایی دارد. در اینجا می‌بینیم که هم مالکیت دولتی و هم مالکیت عام در انفال، و هم مالکیت شخصی، ریشه عقلایی دارند. همه اینها را هم در اسلام می‌بینیم. شاخصه اسلام نیست که ما در اینجا بگوییم اسلام این را تأسیس کرده است.

"مطلب دیگری که روی آن اصرار دارم این است که ظرفیت انطباق حکم بر موضوعات در فقه ما آنقدر قوی است که ما معتقدیم اگر در مسائل دقت کنیم درنمی‌مانیم"نه. لذا در احیا موات سراغ عقلا می‌رویم.

اما اینکه شما می‌فرمایید همه عقلا هستند، در آن زمان هم جوامعِ مختلفی بوده است. ما وقتی می‌گوئیم عقلا، چرا می‌گوئیم عقلا؟ چون عقل حجّت باطنی است. آقایی در بحث اصرار داشت که تمام علوم را انبیا درست کرده‌اند؛ انبیا آمده‌اند و تمام علوم بشر به دست انبیا درست شده است. این عیبی ندارد.

«فذره فی بقعة الإمکان»، نفی نمی‌کنیم. اما این اثبات می‌خواهد؛ مثلاً موسای پیامبر چه علمی درست کردند؟ دلیل اثباتی نداریم، اما ممکن است. اما گفتم چرا تا آنجا می‌روی؟ خود عقل هم حجت باطنی است و خدا آن را در وجود انسان گذاشته و این عقلِ انسان به انسان فکر داده که بنا درست کند. ما در مسئله نظام معایش هستیم. این سیره عقلایی است.

"ظرفیت بسیار بالایی در همه مسائل، از جمله مسائل اقتصادی وجود دارد؛ موضوعات اقتصادی که امروز پیدا می‌شود و دیروز نبوده است، امروز می‌توانیم اینها را به عنوان حکم اولی، تطبیق حکمی کنیم"شما خیال می‌کنید در میان کمونیست‌ها، بعد از اینکه لنین مسلط شد و اقتصاد کمونیستی حاکم شد، تمام مردم و عقلای مردم به آن رویه قائل بودند؟ کشتار شد تا زمین‌های‌شان را گرفتند. درگیری و بساطی بود. این مطلب را تحمیل کردند. سیره عقلایی که ما می‌گوئیم، یعنی آنچه عقلا بر اساس آزادی عمل‌شان می‌نشینند و به راه‌هایی فکر می‌کنند. ممکن است در بعضی از جاها این سیر عقلایی و بناءها متفاوت باشد؛ مثل قواعد راهنمایی و رانندگی.

شما به انگلستان که بروید، به جای سمت راست از سمت چپ می‌روند؛ اینها قوانین عقلایی است. مقرراتی درست کرده‌اند و بر اساس آنها زندگی می‌کنند. ما هم که به آنجا برویم، حتی از نظر فقهی باید تابع آن رویه باشیم. معنا ندارد تخلف کنیم. آنها هم یک‌سری از عقلا هستند.

"به‌اضافه اینکه ما یک بار وسیعی داریم به‌نام عناوین ثانویه و بحث تزاحماتی که پیدا می‌شود، که در اینجا بر اساس مصالح است و داستان دیگری است و در وقت ضرورت به کمک ما می‌آید، و نه مطلقاً"این سمتْ فرانسه است که طور دیگری است. عقلا ممکن است اختلاف در بناءگذاری داشته باشند. ما دقیقاً یک عرف عقلای خاص را نمی‌گوییم؛ آن جهاتی را می‌گوئیم که جامع بین عقلا است. خود اسلام در بعضی موارد، خصوصیاتی داشته، اما آیا این خصوصیاتی که عرض کردم، به آن صورتی است که بتوانیم اسناد بدهیم؟ یعنی همین روایاتی که شما فرمودید و البته درست است. من هم دیده‌ام.

این روایاتی که قاعده می‌دهند، قبل از اینها در بین عقلا رویه نیست؟ در میان عقلا هم همینطور است؛ یا به سلطان است، یا به تولید است، یا با اجارات است. این است و بوده است.

آقا رسول الله (ص) به مدینه هجرت کردند و در جمع جوانان که سوال و جواب می‌کردند، فرمودند که این سپر و شمشیر و بساطی که دارید از کجا می‌آورید؟ گفتند این بنی‌قریظه و بنی‌نضیر -دو طایفه یهودی در مدینه- اسلحه‌سازان ماهری هستند و کارگاه‌های خیلی بزرگ دارند. حضرت سوال کرد که کارشان خوب است؟ گفتند عالی است. حضرت فرمودند اگر میان شما و آنهاا اختلاف بشود و آنها حاضر به فروش اسلحه نشوند چه می‌کنید؟ گفتند آدم‌های خوبی هستند و ما با آنها مراوده داریم، چرا اختلاف؟ حضرت فرمودند چه اشکالی دارد که شما و بچه‌ها و جوان‌ها به کارگاه‌های آنها بروید و یاد بگیرید و فوت‌وفن کار را یاد بگیرید و بیایید کارگاه بزنید. خلاصه تشویق کردند و دنبال کردند و این کار شد.

"مسئله دیگری که ما در اینجا داریم، عبارت از این است که چرا بحث اقتصاد اسلامی پیدا شد؟ در دهه ۱۳۴۰، در سال ۱۳۴۷ به قم آمدم و قبل از آن در تهران به دبیرستان می‌رفتم"به فاصله پنج یا شش سال جنگ احزاب پیش آمد. در جنگ احزاب همین یهودی‌های مدینه با مشرکین مکه علیه پیامبر متحد شدند و اینها مشکل اسلحه نداشتند. اینجا چرا پیامبر می‌فرماید بروید از یهودی‌ها یاد بگیرید؟ مگر خود پیامبر نمی‌توانست یاد بدهد؟ این تصویر که هر علمی و کل علوم را شرع موظف است برای مردم بیاورد و آن رویه‌هایی که عقلا در حفظ نظامات‌شان دارند، این را چگونه می‌توانیم بحث کنیم؟ شرع آمده طب را بگوید؟ پیامبر و موسی به طبیب مراجعه نمی‌کردند؟ برای امیرالمؤمنین طبیب نیاوردند؟ چرا؟ مثلاً می‌گفت طبیب چرا؟ من خودم طبیب هستم. اما نفرمودند.

ما آن‌وقت هم صنایع داشته‌ایم. بله، در مقام مشاوره برای سکه زدن آمدند خدمت امام هادی و گفتند که اینها روی سکه‌های‌شان ترویج مسیحیت می‌کنند و حضرت فرمود خودتان سکه بزنید.

لذا ارشاد داریم، اما اینکه اسلام بیاید و

منابع خبر

اخبار مرتبط