به پدرم گفتم، بابک در حضور من دختران و زنان نامحرم به خانه میآورد
به گزارش خدمت؛ «...روزی که به خواستگاریام آمد، گول ظاهرش را خوردیم. پدرم کارگر سادهای بود و با رنج و زحمت چرخ زندگیمان را میگرداند. او از خوشحالی در پوست خودش نمیگنجید. بدون هیچگونه تحقیقاتی پا به خانه شوهر گذاشتم. بابک در فساد اخلاقی غوطهور بود.
"به الکل اعتیاد داشت و میخواست مرا هم معتاد کند.روزی که با چشمان گریان به پدرم گفتم، در حضور من دختران و زنان نامحرم را به خانه میآورد، قلبش گرفت"به الکل اعتیاد داشت و میخواست مرا هم معتاد کند.
روزی که با چشمان گریان به پدرم گفتم، در حضور من دختران و زنان نامحرم را به خانه میآورد، قلبش گرفت. دادخواست طلاق دادم. مهریهام را بخشیدم و جانم را آزاد کردم.
بعد از طلاق احساس سرشکستگی میکردم. پدرم میگفت تا حالا آزارمان به مورچهای نرسیده و چرا اینچنین حیثیتمان لکهدار شده است. خدا خیرش بدهد، زن همسایهمان، فرشته نجاتم شد.
همراه او به جلسات مذهبی رفتم که دیدگاهم را به زندگی تغییر داد.
با کمک خواهرم خیاطی هم یاد گرفتم. در خانه کار میکردم و با مشکلات میجنگیدم. توکل به خدا، چراغ راه زندگیام شد. خدا دستم را گرفت، دوباره ازدواج کردم. خوشبختانه زندگی خوبی دارم.
"پدرم میگفت تا حالا آزارمان به مورچهای نرسیده و چرا اینچنین حیثیتمان لکهدار شده است"٢۴سال ازآن موقع میگذرد. با ازدواج دخترم و همکلاسیاش موافقت نکردم. برای این کار دلیل دارم، تهدید میکند اگر به خواستهاش نرسد...
چطور کسی که جان خودش برایش مهم نیست، میتواند برای دیگری جانفشانی کند؟ او را به مرکز مشاوره پلیس آوردهام تا شاید چشمش به زندگی باز شود.»
منبع: رکنا
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران