هنر و فرهنگ هفته؛ اول سال، شب‌های قرنطینه و آخرین شعر

بی بی سی فارسی - ۱۰ فروردین ۱۳۹۹

در پایان اولین هفته نوروز کرونایی، چندان که شهروندان ناباور، در برابر حقیقت سر فرود آوردند و در به روی خود بسته قرنطینه‌نشین شدند، امام جمعه مشهد هم به بستن درهای حرم امام رضا رضایت داد و چند نفری هم که در قم درهای جوش خورده حرم خواهر آن امام را شکسته بودند،زندانی شدند.

دعانویس متبحری هم که جادو و جنبل به بیمارستان‌ها می‌برد و به مبتلایان کرونایی می‌داد، چندان که بیماری درگذشت، فرار را بر قرار ترجیح داد. پس صفحه برگشت و شبکه ۳ که تا آن زمان دستور دعانویسان را معتبر می‌دید، فیلم‌های قدیمی ورزشی را ترجیح داد. و کلیپ‌های کارتونی زیبا در زیبایی قرنطینه و ماندن در خانه، شستن دست و فاصله گرفتن از دیگران، و خلاصه دوران "نو ماچ، نو تاچ"… رسید.

حق نشر عکس

Isna

با این همه شهرهایی که کمتر از هر سال میهمان نوروزی داشتند، نمایشخانه‌ها، سینماها و گالری‌ها و سالن‌های عروسی و عزاداری‌شان هم تعطیل شدند. شهرها قرنطینه شدند، یک دو روزی شبکه‌های مجازی را پر کرد از شعرهای سوزناک و ناله‌های درد، اما آهسته آهسته، ساخته‌هایی از دل ضروریات ظاهر گشت. اهل قلم به تشویق یکدیگر شعرها بود که سرودند و قصه‌ها بود که برنوشتند.

"پس صفحه برگشت و شبکه ۳ که تا آن زمان دستور دعانویسان را معتبر می‌دید، فیلم‌های قدیمی ورزشی را ترجیح داد"

آغاز اولین هفته بهار، با مرگ دکتر فریبرز رییس دانا اقتصاددان انساندوست بر اثر ابتلا به ویروس کرونا، زنگ را بلندتر به صدا درآورد، و در پنجمین روز فروردین آن که خسرو آواز ایران خوانده می‌شود، بی‌سروصدا از بیمارستان مرخص شد و به خانه رفت. و این تسلایی بود برای دل هواداران موسیقی سنتی ایران که در همین روزها با انتشار آلبوم خراسانیات، اثر مشترک محمدرضا شجریان و پرویز مشکاتیان، که بعد از ۳۳ سال منتشر شد، سرمست می‌شدند.

حق نشر عکس

Mohsen ataaei

از کجا تا به کجا

روزهای کرونایی، نوروزی که با بی‌خیالی شروع شد و با وحشت ادامه یافت. چندان که آمار کشته شده‌های کرونا بالاتر اعلام شد، و خبرهای صدا و سیما رنگ واقعیت گرفت، کم کمک خیابان‌ها خالی شدند، مغازه‌ها دربسته و مضمون جمعه‌های شاملو با صدای فرهاد یا جبر جغرافیایی با صدای نامجو. چندان که گذشت گزهای اصفهان باد کرد و کلوچه‌های بابل دربسته ماند، همه جا تعطیل شد ولی نمی‌توان گفت همه.

بیشتر شماره‌های نوروزی مجلات، در آگهی‌ها و حتی گزارش‌های خود از مردم می‌خواستند در سفرهای نوروزی به جای ماندن در خانه میزبان، به دیدار نقاط دیدنی بروند، در خیابان‌ها قدم بزنند و بهار را سراغ بگیرند. تورها و اتومبیل‌های کرایه برای سفرهای نوروزی و سفرهای ارزان به دورهای دنیا..

پر بود و آژانس‌های مسافری و ایرانگردی دیگر جا نداشتند برای مسافران جدید. بلیت پروازهای داخلی یافت نمی‌شد هنوز برخی هدیه و سوغات عید نخریده بودند که انگار یکی از دمل‌های زمین ترکید. یا توفان نوح یا باد نزله نازل شد. هنوز اما کسی سخن از آخرالزمان نمی‌گفت تا اسفند تمام شد و حساب‌ها همه باطل، در خانه‌ها بسته شد.

میزبانان نوروزی خانه روبیده و درها و پنجره‌ها را رنگ کرده بودند که ناگهان شنیدند شهرداران و استانداران اعلامیه می‌دهند و صدا و سیما پخش می‌کند که عید به گیلان و مازندران و فارس و اصفهان نیایید که جا نداریم. کسی باور نکرد و دو شب مانده به عید جاده‌های منتهی به شمال و شرق و غرب و جنوب پر شد از خودروهای بی‌اعتنا به کرونا.

"شهرها قرنطینه شدند، یک دو روزی شبکه‌های مجازی را پر کرد از شعرهای سوزناک و ناله‌های درد، اما آهسته آهسته، ساخته‌هایی از دل ضروریات ظاهر گشت"در چند راه راهدارها هم به محض تذکر کتک خوردند.

اما سرانجام شهرها خلوت شد و نقاط دیدنی‌شان دربسته، چنان که هتل‌ها و پارک‌ها حتی. پس جاده‌ها و سینماها و خیابان‌ها و ورزشگاه‌ها، همه با هم به قرنطینه رفتند. و این درست زمانی بود که خبرهای رسانه‌های جهانی پر بود از قرنطینه‌های اجباری سخت در اروپا و آمریکا. انکارکنندگان هم رسیدند.

در همان روزها که خبر رسید در ایتالیای هنرمند همزمان با خانه‌نشین شدن مردم شهرها، خوانندگان خوش آواز از پنجره‌های بالاخانه‌هایشان خواندن شروع کردند تا از هر گوشه صدای سازی هم برخاست و شهر انگار در یک تصمیم مدنی تصمیم گرفت به مصیبت ویروس با آواز پاسخ بدهد. همزمان ریحانه طباطبایی روزنامه نگار هم پیشنهادی داشت و نوشت: بیایید ما هم سر ساعتی باهم قرار آوازخوانی از پشت پنجره‌ها بگذاریم! ما فقط چند تجربه شادی خیابانی در کنارهم داریم و حال آواز خواندن دست جمعی از آن کارهایی است که نیازش داریم و می‌توانیم انجام دهیم، برای شروع شاید بهتر است از "ای ایران" شروع کنیم هویت مشترک همه ما.

از میان ده‌ها ویدیو که از ساختمان‌های بلند مرتبه تهران رسیده که از پنجره‌هایش صدای مشترک ای ایران بلند است، آن که از شهرک اکتابان رسیده، جلوه دیگر داشت.

آیا اگر قرنطینه ادامه یابد حرکات جمعی شاد در شهرها نهادینه می‌شود.؟

حق نشر عکس

Bozorgmehr Hosseinpour

Image caption

مراقبت در حرم تجربه شنیدنی‌ها

در یک نگاه کلی کتاب با همه بسته شدن مغازه‌ها و ممنوع شدن گردش خیابانی، بی‌مشتری نماند. انتخاب‌های توییتری و فیسوکی از کتاب‌های خواندنی میدانی داد و کتاب‌ها خانه به خانه شد. بی‌آنکه الزاما مثل قدیم نامه‌ای عاشقانه لای صفحات آن جا مانده باشد.

و نقش تازه‌ای به پادکست‌ها داده شد. چه تفاوت می‌کرد نامش دیو بود یا صدای شبانه. این کانال، هر شب بخشی از رمان "در جستجوی زمان از دست رفته" شاهکار مارسل پروست را با ترجمه‌ زنده‌ یاد مهدی سحابی پخش می‌کند که حسین شیخ‌الاسلامی نویسنده، مترجم بازخوانی کرده است.

گوش کنید به پادکست "رادیو دیو" که از آن جا صدای شهرها به گوش می‌رسد: "فضای شهری تهران در اولین برخورد توده سیالی از جنس صداست یک هوم یا همهمه گنگ که رنگ خاکستری را در ذهن تداعی کرده و مانند حجمی برخاسته از هزاران زنبور خشمگین با انسان حرکت می‌کند این صدای تهران قرن بیست‌ویکم است.

"بلیت پروازهای داخلی یافت نمی‌شد هنوز برخی هدیه و سوغات عید نخریده بودند که انگار یکی از دمل‌های زمین ترکید"در ایستگاه متروی دروازه دولت با کمی دقت می‌توان اجزای این توده را به تفکیک شنید. دو صدای مختلف بیپ از دروازه الکترونیک بلیت‌خوان، صدای بم یکی از مأموران مترو...". این دقیقاً صدای تهران است. صدای زیستی که بلدش هستیم. صدایی که حتی اگر نشنویم و بی‌دقت از کنارش بگذریم لحظه به لحظه آن را می‌دانیم.



با شنیدستان که همان ناداستان است که شماره چهار آن منتشر شد و حالا به صدا کشیده است. ناداستان آن ادبیات خالص است که همه چیز را می‌پالاید، ادبیاتی که از زندگی نسخه‌های قابل تحمل‌تری برای ما می‌سازد. رادیو، پادکست یا نسخه‌ای شنیداری از ناداستان که اگر فرصت تورق و خواندن ندارید می‌توانید مطالب مجله را بشنوید.

مسلم حسن شاهی از شاعران طنزپرداز شعری درباره ماندن در خانه برای مبارزه با شیوع این ویروس سرود:

در کوچه و بازار هم اکنون خبری نیست

در خانه بمانید که بیرون خبری نیست

عید است علی‌رغم غم و غصه بخندید

امسال شمال و لب کارون خبری نیست

هر جور شده جور نمائید که فردا

از پنبه و از روغن و صابون خبری نبست

از مسجد و از مدرسه فعلاً بگریزید

در کعبه و در معبد آمون خبری نیست

المنه لله که درِ میکده باز است

از محکمه و قاضی و قانون خبری نیست

ای شیخ درین برهه‌ی حساس کنونی

یک ماه نرو، پشت تریبون خبری نیست

تجربه دیدنی‌ها

سینماها بسته شد و تبلیغاتی سینمایی نبود اما به مرحمت اینترنت، دسترسی به گنجینه‌های تاریخ سینما میسر بود و رایج. در آخرین روزهای سال به همین دلیل بازار فروش انواع لب‌تاپ‌ها و آی‌پدها رونق گرفت. پدر و مادرها به فرزندان و کوچکترها، فرزندان به پدر و مادرهای سالخورده، جام‌های کوچک جهان‌نما هدیه دادند تا در قرنطینه بی‌حوصله نمانند.

"کسی باور نکرد و دو شب مانده به عید جاده‌های منتهی به شمال و شرق و غرب و جنوب پر شد از خودروهای بی‌اعتنا به کرونا"

اما سریال‌های تلویزیونی که از ماه‌های پیش تدارک آن‌ها شروع شد جای خاصی در قرنطینه‌ها داشتند و شاید بیشترین سهم را از خلوتی خیابان‌ها و پاکی هوای شهرهای بزرگ.

صدا و سیما در یک نظرسنجی که تعداد نظردهندگانش مشهود نیست، ادعا کرد که بهترین سریال‌های نوروزی از دید بیندگان عبارت بودند از: پایتخت شبکه یک که ۷۵ درصد نظرها را به خود جلب کرد و دوپینگ شبکه ۳ با ۴۲ درصد کامیون شبکه ۲ با ۲۷.۱ درصد و میانبر شبکه۵ با ده درصد.

اما آن چه مردم در قرنطینه‌ها، از اول نوروز به تماشا نشستند، حاصل تلاش‌های مرحله به مرحله دست اندرکاران این سریال‌ها بود، چندان که پایتخت توانست یک ماه بعد از همگانی شدن نام و عنوان کرونا، این موضوع را در بخش‌های پایانی سریال جا دهد. اما این مهم‌ترین و دشوارترین بخش ساخت یک سریال نیست بلکه سانسور و بازبینی همچنان سخت‌ترین و بی‌هنگام‌ترین مصیبت‌هاست برای گروهی که تا آخرین روزها هم به کار مشغول بودند. تغییر سکانس‌ها و گاهی سوژه‌ها و بازیگران که در لایه‌های مختلف سانسور پیش می‌آید، معضل مزمنی است که گویا با صدا و سیما همخون است.

درست در همان زمان که بینندگان شبکه اول سیما تبلیغات وسیعی برای نمایش سریال پایتخت به راه انداخته بودند و سهم تبلیغات هم بالاتر از تصور بود، بازیگران در فرصت‌های مختلف آشکار ساختند که جز سانسور اصلی، در آخرین روزها باز هم سریال سانسور شده است.

"کامیون" نادر سلیمانی گله کرد از سانسور و "پایتخت" محسن تنابنده طراح و هنرپیشه اول پایتخت این راز را افشا کرد و بعد احمد مهرانفر، بهرام افشاری و امیرسیدزاده هم از سانسور به فغان آمدند. از آنسو نادر سلیمانی کارگردان کامیون نیز از سانسور در سانسور گلایه کرد.

گاه مشکلات از سانسور جداست مانند مشکل شیوا خسرومهر بازیگر سریال‌های نوروزی است که ناچار شد از مردم عذرخواهی کند. این هنرمند که در انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس حضور دارد و از بازیگران پرکار صحنه نمایش و فیلم و سریال است توضیح داد که من سال‌ها گودی چشم داشتم و ساعت‌ها دوستان چهره‌پرداز برای پر کردن این گودی زیر چشم وقت صرف می‌کردند، اول دی ماه به توصیه یکی از پزشکان ژل تزریق کردم که متاسفانه با پوست بدن من سازگاری نداشت و حرکت کرد و در حال آنزیم زدن جهت درمان هستم.

از توضیح خانم شیوا خسرومهر چنین برمی‌آید که تغییر بعد از سانسور و تاخیرهای رایج تهیه سریال زمان‌بندی را دچار اختلاف کرده و به گفته وی "مخاطبان تلویزیون صورت من را نازیبا و چاق در تصویر خواهند دید" وی از بیندگان سریال خواسته از این آنزیم‌ها استفاده نکنند، چون هیچ تضمینی نیست که با بدنشان سازگاری داشته باشد.

از میان صنایع هنری بخش‌های سینمایی و نمایشی، از کرونا بیشتر آسیب را دیده‌اند.

تعطیل دوماهه سینماها و تئاترها که گمان می‌رود تا انتهای اردیبهشت هم ادامه داشته باشد، فیلمبرداری و اجراها را موقوف کرد.

در همین هنگامه بود که روز جهانی تئاتر (هفتم فروردین) رسید. رامین ناصر نصیر بازیگر سینما تلویزیون و تئاتر بمناسبت این روز جهانی با انتشار تست گریم زنانه خودش در نمایش "سرآشپز پیشنهاد می‌کند"، نوشت: "امسال روز جهانی تئاتر را در حالی پشت سر می‌گذاریم که تئاترها تعطیلند و هنرمندان محروم تئاتر در فقدان بیمه بیکاری و حمایت‌های دولتی، مثل بسیاری از مردم روزگار سختی را می‌گذرانند."

حق نشر عکس

@HomeStars

Image caption

گریم نمایشی

شرمین نادری نویسنده و علاقه مند تئاتر نوشت: در روز جهانی تئاتر و به امید دیدن دوباره تئاتر در شلوغی جمعیت و شانه به شانه غریبه‌های سالم و خوشحال .

اندیشه در قرنطینه

سعید حجاریان چون شنید مردم به عنوان قرنطینه به ماندن در خانه مجبور شده‌اند، به یاد آورد که خود نیز ۲۰ سال است در قرنطینه به سر برده، که مدتی از آن هم در زندان و انفرادی گذشت.

وی مقاله‌ای در مجله صبح نوشته: "حتی زمانی که در انفرادی هم بودم آن قدر برای خودم برنامه ریخته بودم که وقت کم می‌آوردم. مثلاً تلاش داشتم اوزان اشعار حافظ را در بیاورم و بدانم که حافظ در چه بحوری غزل گفته است. یا مثلاً یک مسأله هندسی برای خودم طرح می‌کردم و ساعت‌ها به‌دنبال راه‌حل می‌گشتم.

"در چند راه راهدارها هم به محض تذکر کتک خوردند.اما سرانجام شهرها خلوت شد و نقاط دیدنی‌شان دربسته، چنان که هتل‌ها و پارک‌ها حتی"مثلاً آیا می‌توان برای دایره اولر به‌جای ۹ نقطه، نقاط دیگری را کشف کرد یا نه؟

البته انتظار ندارم مردم در دوران قرنطینه به‌دنبال موضوعات انتزاعی از این قبیل بروند؛ آن‌ها می‌توانند در آستانه عید، امور درونی منزل را رتق‌و‌فتق کنند و غبار از خانه‌هایشان بزدایند. اما برای افرادی مثل من، مهم‌تر از همه سکوت همراه با تفکر است به‌خصوص معطوف به نقد گذشته خودمان؛ نقد فعالیت‌های سیاسی-اجتماعی‌مان. و قرنطینه عیدانه زمان بسیار مناسبی است که درباره انواع و اقسام نقدهایی که به ما شده است، تأمل کنیم."

سعید حجاریان از نتیجه آخرین مطالعات و کشفیات خود به این طبقه بندی رسیده که: "در قتل‌های زنجیره درگیری میان خودی‌ها و 'دشمن نجیب ' بود. در ماجرای ترور دانشمندان هسته‌ای، درگیری میان خودی‌ و بیگانه بود اما ترور من نمونه‌ای عجیب بود! بنا به قول مشهور، هر دو طرف خودی بودند؛ دشمن آمد و گرد‌وخاک به‌پا شد و گلوله‌ای به من اصابت کرد. حال آنکه در تیم ترور من، راکب سپاهی، تروریست بسیجی، موتور متعلق به سپاه ولی امر و سلاح هم متعلق به نیروی انتظامی بود؛ جمعی از خودی‌ها با یک ناخودی مواجه شدند!"

آخرین شعر رییس دانا

دکتر فریبرز رییس دانا، اقتصاددان مارکسیست، فعال سیاسی و اجتماعی و نویسنده از جمله مرواریدهای درشتی بود که کرونا در آخرین روزهای سال وی را برد.

او دو روز پیش از درگذشت. آخرین شعرنوشته خود را به ماهنامه صنعت حمل و نقل سپرد که در ۳۵ سال گذشته با همین نشریه همکار بود. علاوه بر شعر شور آهاران، مقاله‌ای را هم برای همین ماهنامه از روی تخت بیمارستان نوشت که درباره شرایط اقتصادی و راه حل‌های نجات کشور از بحران‌ها بود.

همانم که در عهد حاکم عشق می‌شناختی

به یاد داری آیا؟

هم او که در میان نگاهت به آسمان

و نگاه آسمان به تو

عاشقانه پرسه می‌زند

همانجا که ساحری می‌کنند چشمانت هنوز

این عطر تاکستان خزان دیده‌ی باران چشیده است

پراکنان از بن موهای شاه بلوطی لغزان

و نامت وسوسه‌ی ندایی نزدیک

که از نای زهره می‌آید

صبحدم که خورشیدوار، خرامان،

از این خیابان گذر می‌کنی و

کوبه‌ی این کومه می‌تکانی

شتابان می‌چهم از جای تا

به روزگار هراسان

درود گویم

شبا هنگام که مهتاب گون

پرسخاوت و دادگر اینجا

با برگ‌های افرایی درخت انگور دل تنگ

نجوا می‌کنی

نگهبان شب می‌مانم

تا همگی از معبر سنگ ‌اران به سلامت گذر کنیم

چونان که آهوان گریخته از مینوان

با تردید به نیایش خاک آمده‌اند

با واهمه، بر اندوه آسمان دیار ما

خیره می‌مانی

بغض ابرهای منتظر اما

دیدی که امان ندادند آن دل نگرانی را

تندر شدند و

آغوش عشق را نمناک

رگ‌های بسته ‌ تاک را پر شراب

و خانه‌ی امن من خم‌ خانه کردند

این خانه و این دل و این تاکستان

همان‌هایند که می‌شناختی

به یاد می‌آوریشان آیا؟

بی‌پاسخ، مانده‌ام دل اندروای

تا در تو شاید بیابم

امیدی به آرزویی، که دیگر

در این نعره‌ی شوق و بی‌امانی

توان پلک فشردنت نباشد

بر شورش و شادی آهوان روی برتافته از بهشت

و بر خاک و باران و تاک

کارتون هفته

طرحی از هادی حیدری درباره قرنطینه

حق نشر عکس

Heidari

منابع خبر

اخبار مرتبط