کنشگری: از تلاش برای دیدهشدن تا شنیده شدن
تغییرات اجتماعی به دست پژوهشگران و دانشگاهیان جامعهشناسی یا علومسیاسی صورت نمیگیرند. تغییرات در خیابان و از سوی کنشگران و نتیجه فعالیتهای آنها و با حمایت جامعه مدنی به سرانجام میرسند. اما فعالان برای رساندن صدایشان به بدنه اجتماع احتیاج به پلتفرم و رسانه دارند. زمانی که در داخل ایران هیچ امکانی برای انعکاس صدای آنان وجود ندارد و هر حرکتی، حتی انتشار یک نقد در شبکههای اجتماعی، زندان و شکنجه و اعدام به دنبال دارد، نقش افرادی که خارج از فضای رعب و وحشت ناشی از سرکوب ایستادهاند، در انعکاس فاعلیت عناصر کنشگر بیش از پیش تعیینکننده میشود.
همانگونه که در نبود نهادهای مدنی فراگیر در وقایع سال ۱۳۵۷، تغییر نظام از استبداد سلطنتی به استبداد مذهبی صورت گرفت، در آینده هم بدون حضور جامعه مدنی تأثیرگذار، پوست اندازی حکومت از استبداد مذهبی به استبداد دیگری امکانپذیر خواهد بود. از این رو برای دستیابی جامعه ایران به حداقلهایی برای ساخت یک جامعه دموکرات و بالنده، ما نیازمند به به نهادسازی هستیم اما برای دستیابی به آن محتاج به همبستگی مابین شهروندان هستیم و لازمه دست یافتن به یک همبستگی مقدماتی، چیره شدن بر پریشانی موجود در بین نیروهای مخالف است.
"تغییرات اجتماعی به دست پژوهشگران و دانشگاهیان جامعهشناسی یا علومسیاسی صورت نمیگیرند"نکته مهم در این گستره پراکندگی فعالان، گروهها و دستجات، ایجاد ظرفیتی است که بتوان حول آن آحاد مختلف را فراعقیدتی گرد هم آورد.
قبل از انتخابات ریاست جمهوری در خردادماه گذشته به کوشش مسیح علینژاد سلسله ویدئوهایی با عنوان «رأی بی رأی» منتشر شدند. در این ویدئوها نمایندگانی از خانوادههای جانباختان ۶۷ در کنار بازماندگان هواپیمای شلیک شده اوکرائینی، اعضایی از خانواده های زندانی و مادران دادخواه آبان ۹۸، مخالفت خود را از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری اعلام کردند. این اقدام نمونهای (هر چند کوچک)، در برداشتن قدمهایی در جهت ظرفیتسازی برای همبستگی است. در زمانی که ماشین سرکوب با ماهیتی عریان و بدون بزک دوزک «مردمسالاری دینی» در حال له کردن انسانهاست و سعی در پراکندن بذر ترس دارد، مردمانی از داخل و با نام و نشان مشخص از دادخواهی سخن میگویند. دیگری را خطاب قرار میدهند و او را به خروج از گوشه یأس و غمآلوده خود فرامیخوانند، تا ظلم رواداشته شده را فریاد زند و از مقاومت بگوید.
البته که اقداماتی از این دست یکباره شکل نمیگیرند و بر تجربههای مدنی گذشته و حافظه جمعی استوار میشوند.
استقامت و پایداری «مادران خاوران» در زنده نگه داشتن یاد جانباختان دهه ۶۰، پیگیری خانوادههای «قتلهای زنجیرهای» و بهخصوص نقش پرستو فروهر، عدالتخواهی «مادران پارک لاله» بعد از سرکوب سال ٨٨ یا برگزاری مراسم ویدئویی «صد روایت، یک روایت» آن هم تحت شرایط پاندمی که به روایت چهار دهه مقاومت، شکنجه، سرکوب و دادخواهی در زندانهای جمهوری اسلامی پرداخت، مثالهایی هستند دستچین از تجارب منتقل شده. اما بسترسازی تجارب گذشته، همه ابعاد مطلوب در راستای همبستگی را در بر نمیگیرد. بٌعد لازم دیگر دیده شدن حلقههای وصل کننده زنجیر اتحاد و اعتماد است. به عبارت دیگر باید که این تلاشها در ابعاد وسیع، قابلیت دیده شدن داشته باشند تا نیروها و اَکتورهای دیگر را دلگرم کرده و به میدان فراخواند.
از دیدهشدن تا شنیده شدن
دیده شدن و در پی آن رسانهای شدن و رویش اعتماد در شهروندان حاصل داشتن عاملیت است. یکی از فعالانی که نقش مؤثری را تا به امروز ایفا کرده، مسیح علینژاد است.
او از طریق کمپینهای مختلف، طلسم بیتفاوتی را شکست و انرژی نافرمانی مدنی را در بطن جامعه آزاد ساخت.
"تغییرات در خیابان و از سوی کنشگران و نتیجه فعالیتهای آنها و با حمایت جامعه مدنی به سرانجام میرسند"این انرژی رها شده برای مثال به مبارزات فردی ۴۰ ساله گذشته علیه حجاب، ریتم جمعی داد و در رشد آگاهی، فرهنگسازی و باور به عاملیت فردی و گروهی تأثیرگذار شد. به جرأت میتوان گفت حرکت مهم مسیح علینژاد و فعالانی که در داخل علیرغم همه خطرات به او اعتماد میکنند، در برداشتن قدمهای مصمم، در یافتن محورهای همبستگی و تداوم امر مقاومت در اعیان ساختن عاملیت از طریق کمپینهای مختلف اوست.
از مقالات و یادداشتهای مسیح علینژاد به عنوان خبرنگار پارلمانی و فعالیتهایش در محفلهای اطلاحطلبی در ایران که بگذریم، زمانی که او در خارج از کشور در پی سازماندهی کمپینهای مختلف بهخصوص علیه حجاب اجباری توانست به پایگاه مردمی در داخل دست یابد. از همین رو توجه وسایل ارتباط جمعی را به خود جلب کرده و از مرحله فقط دیده شدن گذشت و درخواست شنیدن از او در دنیای رسانهای، گردهمآییها اجتماعی و فضاهای سیاسی بالا گرفت. تا جایی که وزیر سابق امور خارجه آمریکا خواستار ملاقات با او شد. مسیح علینژاد این دعوت را پذیرفت و با موجی از نقدها، اتهامها و دشنامها از سوی گرایشهای مختلف روبهرو شد.
او پس از این دیدار گفت: «من با قبول این دعوت میخواستم از این فرصت استفاده کنم و صدای آن بخشی از مردم ایران باشم که به اعتبار آنها به این ملاقات دعوت شده بودم.
صدای مردمی که معمولا در مذاکرات سیاسی که منافع قدرتها در میان است نادیده گرفته میشوند. من میخواستم این صدا را به گوش مسئولان عالیرتبه آمریکایی برسانم*.»
مهمترین نکات این دیدار را میتوان اینچنین برشمرد:
١- شکستن تابوی ۴۰ ساله مذاکرات (غیر مخفی و شفاف) با مقامات آمریکایی. مذاکره زمانی که منافع ملی و مردمی در میان است، زمانی که میتوان با دیدار و گفتوگو مانع جنگ، کشتار و نابودی منابع اقتصادی، طبیعی، اجتماعی و فرهنگی شد، میتواند با درنظر گرفتن شرایطی در دستور کار قرار گیرد.
٢- شنیدن گزارش دست اول، از زبان مسیح علینژاد به عنوان کنشگری که اطلاعاتش از طریق پایگاه اجتماعیاش جمعآوری شده، میتواند ناقص، غیرواقعی و منحرف شده وقایع ایران بوسیله اصلاح طلبان اعزامی به خارج از کشور (در اینجا آمریکا) و همچنین تاثیر فعالیتهای ماشین پروپاگاندای برون مرزی جمهوری اسلامی را برملا و آشکار سازد.
برای کسانی که مسائل ایران دغده هرروزهشان است، کاملا روشن است که به خصوص پس از اعتراضات ٨٨، تعداد قابل توجهی نیروهای ایرانی و نیمه ایرانی، اعضای برنامهساز رسانههای فارسی زبان غربی به نفع حکومت اسلامی را تشکیل میدهند. نیروهایی که در برنامههایشان (تفسیر، گزارش، گفتوگو و میزگردها) یا از طریق قلم زدن مقالات وجود تحریم، نابهسامانیهای اقتصادی و در به صدا درآوردن طبل جنگ را نه نتیجه سیاستهای ماجراجویانه و مخاطره انگیزانه حکومت اسلامی، بلکه نتیجه کنشگری فعالتن مدنی در نشان دادن نابسامانیها وانمود میکنند. در همین راستا نشان داده شد که مدعیان دروغین دفاع از صلح و مخالف تحریم کسانی نیستند جز مدافعان جنگ افروزی جمهوری اسلامی و امتداد سیاستهای تنشزای رهبر و دیگر مقامات حکومت در ادامه تحریمها.
٣- گوشزد کردن اینکه حقوق بشر در ایران نمیبایست فدای منافع اقتصادی شود و همچنین یادآوری دوبارهای از اینکه حکومت اسلامی مستقر در ایران، یک رژیم دیکتاتوری معمولی، اصلاح شدنی، متعهد به اجرای توافقات و قابل اعتماد نبوده و نیست و نخواهد بود.
اما دیدارهای مسیح علینژاد با صاحبان قدرت به پمپئو محدود نمانده است.
"این اقدام نمونهای (هر چند کوچک)، در برداشتن قدمهایی در جهت ظرفیتسازی برای همبستگی است"او چهارشنبه سوم آذر، در جلسهای با نمایندگان پارلمان سوئد، با آن لینده، وزیر خارجه آن کشور مناظره کرد و به او گفت: «شما نمیتوانید در روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، پیام تبریک بدهید و بگویید یک فمینیست هستید؛ شما به دیکتاتورهای ایران تعظیم کردید و شاید بد نباشد بگویید چه زمانی قرار است در مقابل طالبان تعظیم کنید.»
او در پاسخ به ادعای وزیر خارجه سوئد مبنی بر اینکه حجاب سر کرده تا برای مشکلات بزرگتری از جمله آزادی زندانیان سیاسی تلاش کند، گفت: «شما حتی نتوانستید احمدرضا جلالی که سوئدی است را از زندان بیرون بیاورید. آیا برای آزادسازی زندانیان زن ایرانی که در اعتراض به حجاب اجباری به زندان افتادهاند، باید حجاب سرکرد؟ شما نمیتوانید این رفتار را داشته باشید و همزمان خود را فمینیست و حامی حقوق زنان بنامید.»
لینده در دفاع از عملکرد خود گفت: «وقتی ما به ایران رفتیم، هیاتی از زنان بودیم در مقابل عالیترین مقامات ایران که همه مرد بودند و این تصویر در همه جا منتشر شد.»
مسیح علینژاد به او پاسخ داد: «شما در مقابل عالیترین مقامات ایران نبودید؛ شما در برابر بزرگترین دیکتاتورها بودید و بدون به چالش کشیدن حجاب اجباری، جنایتها و کشتارها، به آنها مشروعیت اعطا کردید.»
او در پاسخ به دعای وزیر خارجه سوئد مبنی بر اینکه یک سیاستمدار است نه فعال و اکتیویست گفت: «ارتباطی به فعال بودن یا نبودن ندارد. شما حتی به ارزشهای خودتان به عنوان یک فمینیست، پایبند نیستید. شما به عنوان یک مدافع حقوق زن، باید به ارزشهای خودتان وفادار باشید ولی به قوانین جمهوری اسلامی تن دادید و حالا چطور میتوانید بگویید حامی حقوق زنان هستید.»
این نمونهای است از چانهزنی موثر با قدرت برای تامین مطالبات مدنی و حقوق بشری که حاصل شنیده شدن به دنبال سالها کنشگری است.
از شنیده شدن تا صدای بیقدرتان شدن
عیان شدن تواناییهای شخصی مسیح علینژاد در ساختن شبکههای ارتباطی، به کارگیری وسایل ارتباط جمعی کلاسیک و مدرن به عنوان ابزارهای سیاست ورزی و عمومی ساختن دیدگاهها و نظراتش از طریق آنها، باعث جلب اعتماد مردم کوچه و بازار به او شد. این اعتماد، زمینهای را ایجاد کرد تا مردم «عادی» برای او از مشکلات روزمرهشان پیام و گزارش بفرستند، با او به دردل و گفتوگو بنشینند (برای نمونه خانوادههای زندانی، اعدامی و کشتهشدگان دهه اخیر از جمله مادران آبان و غیره تا افرادی با محدودیتهای جسمی) و از او بخواهند که صدای آنها باشد.
از تجمعها و حرکات اعتراضی کارگران، معلمان و کشاورزان بیآب، دراویش، بهاییان، کولبران، سوختبران، علیه گرانی، ازاسیدپاشی، زلزله و سیل، تخریب محیط زیست و….. برای او گزارش ارسال میشود؛ تا جایی که حتی گاهی رسانهها و خبرگزاریها آنها را بازپخش میکنند.
از سوی دیگر تاثیرگزاری کمپینهای او علیه حجاب اجباری، مبارزه چهل و چندساله زنان ایران را از رده حاشیهای بودن و نداشتن «الویت» خارج ساخت و ظلم اعمال شده به زنان ایران را آشکار و جهانی کرد. آن هم در زمانهای که میرفت حجاب زنان در مقابل سیاستهای ترامپ یا راستگرایان اروپایی، به پرچم مبارزه تبدیل شود تا اسلامیستهایی از نوع لیندا صرصور از این نمد برای خود کلاهی بدوزند. انعکاس مبارزات زنان ایرانی در پیوستن به این کمپینها و ابتکارات فردی آنها، افکار عمومی غیر ایرانی را مجبور به تأمل کرد.
جسارتی که مسیح علینژاد در بیان نظرات و عقایدش دارد، شهامتی که در تابو شکنی و نقد گذشتهاش و همچنین استفامتی که با توجه به تهمتها، تحت فشار قرار دادن خانوادهاش، گروگانگیری برادرش، تهدیدهای جانی و آدمربایی از خود نشان داده، خصوصیاتی است که نمیتوان نادیده گرفت.
مسیح علینژاد توانسته تا کنون شرایط بحرانی و در نوک حملات بودن را به فرصت تبدیل کند. برای نمونه با اعلام عمومی و نداشتن واهمهای از انتشار خبر دروغ تجاوز گروهی در خیابان در مقابل چشم فرزندش، توپ رسوایی را به زمین حکومت دروغ و ریا برگرداند.
"در زمانی که ماشین سرکوب با ماهیتی عریان و بدون بزک دوزک «مردمسالاری دینی» در حال له کردن انسانهاست و سعی در پراکندن بذر ترس دارد، مردمانی از داخل و با نام و نشان مشخص از دادخواهی سخن میگویند"زمانی که ویدا موحد در اسارت نیروهای انتظامی بود، از سوی عدهای از فعالان حقوق زنان مورد حمله قرار گرفت، مبنی بر اینکه او با ایجاد التهاب در جامعه، امنیت زنان داخل را که به او اعتماد کردهاند به خطر میاندازد و از او می پرسیدند چه برای نجات ویدا میتواند بکند؟ آنها مسئولیت اتفاقی احتمالی ناگوار برای ویدا موحد را بر دوش او میانداختند (و نه حکومت). اما او با جاری ساختن هشتگ «دخترخیابان انقلاب کجاست؟» در شبکههای مجازی، ویدا را تکثیر کرد و ویدا تنها نماند.
کتاب خاطرات مسیح علینژاد با عنوان آلمانی «Der Wind in meinem Haar» سرگذشت زنی است که از روستایی در شمال ایران، نه تنها تبدیل به خاری در چشم حکوت اسلامی و مهرههای وابسته به آن در خارج از کشور شده است، بلکه مسئول روابط خارجی اتحادیه اروپا و وزیر امور خارجه سوئد را در کرنش کردن در مقابل مقامات جنایتکار جمهوری اسلامی به زیرسوال میبرد و حراج گذاشتن ارزشهای مدعی از سوی آنها را در مقابل چشمان شان قرار میدهد.
ترجمه این کتاب میتواند فرصتی باشد برای شناسایی ایران واقعی در اذهان عمومی و برای سیاستمداران آلمانی زبان.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران