تعجب عالمانه، تحیر عابدانه

  تعجب عالمانه، تحير عابدانه
خبرگزاری فارس
خبرگزاری فارس - ۲۹ شهریور ۱۳۸۸

خبرگزاری فارس: جستار زیر رویکردی متفاوت به تجربیات دینی و علمی است و قصد دارد با مشخص کردن دو تجربه اصیل و عمیق دینی و علمی، یعنی تحیر عابدانه و تعجب عالمانه، نسبت علم و دین را از این دریچه به بررسی بنشیند . ۱ - علم ( science) محصول مواجه خاصی از آدمی با جهان ( طبیعت و انسان) و دین محصول مواجهه انسان با امر قدسی (the Holy, the Sacred, ) به حساب می آیند. از این رو، هم علم و هم دین را می توان در دو حوزه به بررسی نشست : ساحت حضوری ( تجربه ، experience و ساحت حصولی ( تعبیر، interpretation . این دو حوزه البته مربوط به دو حوزه از آدمی هستند که در یک حوزه، معرفت و شناخت آدمی قرار دارد و در حوزه دیگر، ساحت وجودی انسان رخ می نماید. ارتباط انسان با خود و دیگری ابتدا در حوزه وجودی آدمی صورت می گیرد و پس از وقوع این تجربه است که انسان، آن را به حوزه معرفتی وارد می کند و از آن تجربه، مفهوم سازی می نماید.

"1 - علم ( science) محصول مواجه خاصی از آدمی با جهان ( طبیعت و انسان) و دین محصول مواجهه انسان با امر قدسی (the Holy, the Sacred, ) به حساب می آیند"علم و دین نیز از این قانون مستثنا نیستند و انسان ابتدا از ارتباطش با جهان (مبدأ علم) و امر قدسی (مبدأ دین) تجربیات و اثراتی اخذ می کند و ساحت حضوری و وجودی اش را غنی و سرشار می سازد و آنگاه با تحویل داده های این ساحت حضوری ، به ساحت حصولی، زمینه پیدایش مفاهیم و تعابیر آن تجربیات و تاثیرات را فراهم می کند. از رابطه انسان با جهان (از منظر علم) تجربه علمی حادث می شود و از رابطه انسان با امر قدسی ، تجربه دینی و تنها پس از این رابطه است که در مقام حصول، معرفت علمی و معرفت دینی با مفهوم سازی آن تجربیات، حاصل می شوند. آنچه البته از تعارض علم و دین مراد است بیشتر به تعارضاتی که در مقام حصول حادث می گردند، توجه دارد و آنجا که از تعارض روش علم و دین، زبان آنها، موضوعاتشان و پرسش های آنها سوال می شود، تعارضات در ساحت حصولی ( تعبیر) مد نظر هستند و پرسش هایی چون : تفاوت ها و تشابهات زبان علم و زبان دین چیستند؟ معرفت علمی از چه رویکردهایی سود می جوید و این رویکردها چه نسبتی با روش های معرفت دینی پیدا می کنند؟ پرسش های معرفت دینی و معرفت علمی هر یک چه ماهیت و مبنایی دارند؟ معیارهای سنجش گزاره های دینی و علمی چه هستند و ارتباط آنها با هم چگونه است؟ گوشه ای از ارتباط علم و دین را در مقام حصول نشان می دهند. (۱) اما این، همه ماجرا نیست و جست وجوی ارتباط علم و دین در مقام حضور نیز می تواند مکمل نگاه، از منظر حصول باشد و علاوه بر آن، چه بسا هر سختی در مورد نسبت به معرفت علمی و معرفت دینی می رود اگر پیشاپیش توجهی در خور در ماهیت تجربه دینی و تجربه علمی را به همراه نداشته باشد، سخن و کلام عمیقی محسوب نمی شود. هدف ما در این مقاله آن است که رویکردی متفاوت به تجربیات دینی و علمی داشته باشیم و با مشخص کردن دو تجربه اصیل و عمیق دینی و علمی ( یعنی تحیر عابدانه و تعجب عالمانه)، نسبت علم و دین را از این دریچه به بررسی بنشینیم.

به زعم ما نکاتی در مقایسه این دو تجربه وجود دارند که پیش از این به طور تخصصی نظر کسی را جلب نکرده است و مقاله ما اگر نقطه عطفی داشته باشد در همین تذکار تمایز و البته تشابه میان گونه ای تجربه دینی (حیرت) با نوع تجربه علمی (تعجب) به حساب می آید. ۲ - تجربه علمی آدمی از جهان (انسان و طبیعت) را می توان با نمودهای متفاوتی مشخص کرد: منظم دیدن جهان، بر انگیختن حس زیبایی شناختی (۲)، تعجب و شگفتی و حتی ترس، برانگیخته شدن حس شفقت ورزی انسان ( در علوم انسانی ) و حس دسترس ناپذیری عالم و آدم، از جمله تجلیات تجربه علمی در حوزه احساسی و وجودی انسان به شمار می روند. انسان با توجه به آدم و عالم (موضوعات علم) نظمی را میان اجزای آنها درک می کند و می تواند میان این مولفه ها چنان تناسب و هماهنگی دریابد که حس زیبایی شناختی او تحریک شود. حتی دسترس ناپذیر بودن و تو در تو دیدن جهان می تواند گونه ای ترس و واهمه را برای وی به همراه داشته باشد، اما شاید حسی که بتواند همه این مظاهر را در برگیرد، تعجب و شگفتی باشد که از مواجهه انسان با عالم و آدم (طبیعت و انسان) به او دست می هد. تعجب و شگفتی، حالاتی از وجود انسان هستند که پس از مواجهه وی با امر یا اموری بس پیچیده حادثه می شوند، حالاتی که وجود انسان از درک آنها عاجز است.

"از این رو، هم علم و هم دین را می توان در دو حوزه به بررسی نشست : ساحت حضوری ( تجربه ، experience و ساحت حصولی ( تعبیر، interpretation "(۳) از این رو، دور از واقع نیست اگر تجربه دانشمندی را که با طبیعت، آسمان ، گیاه، انسان و یا هر یک از اجرای آنها مواجه می شود، تجربه ای شگفتی زا و تعجب آور نام نهیم (هر چند که باید برای هر یک از این تجربیات شگفتی زا و حیرت آور عمق و وسع متفاوتی قائل شد که از دانشمندی به دانشمند دیگر متفاوت است و حتی برای یک دانشمند در زمان های متفاوت گوناگون است). عالمی که نگاهی عمیق به انسان و طبیعت می کند با دیدن این همه پدیده ها و نشانه ها که هم علت آنها و هم فرایندشان برای وی مجهول اند، بسی دچار تعجب و بهت می شود؛ بهت و تعجبی که وجود انسان در رابطه با پدیده هایی فوق تصور از خود نشان می دهد. این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار عقل حیران شود از خوشه زرین عنب فهم حیران شود از حق یاقوت انار ۴ شگفتی دانشمندی که به انسان نیز می نگرد و گوشه ای از جنبه های فراوان او را می کاود اگر از شگفتی عالم طبیعت بیشترنباشد، کمتر نیست. به قول متفکری، شگفت آمیزترین موجود جهان، انسان است و واضح است دانشمندان علومی چون: بیولوژی ، باستان شناسی ، فیزیولوژی ، روان شناسی ، پزشکی ، جامعه شناسی و تاریخ که هر یک به گوشه ای از لایه های متفاوت آدمی نظر دارند، کم و بیش صفت " تعجب " و " شگفتی " را به همراه داشته باشند. همه کوشش علم البته این است که با کشف قوانین علمی، بر این تعجب و بهت غلبه کند، اما شاید بتوان خاستگاه هر فکر و اندیشه ای را درباره جهان و انسان (چه از طریق فلسفه و چه از طریق علم) این حس تعجب و شگفتی دانست.

افلاطون بود که نشانه فیلسوف بودن را داشتن حس اعجاب و شگفتی می دانست و ارسطو شگفتی و اعجاب را دلیل فیلسوف شدن بر می شمرد. ولی می توان همین احکام را نسبت به دانشمندان هم ابراز داشت.(۵) به طور مثال هنگامی که اینشتین، واقعیت را امری بس عجیب بر می شمرد و وظیفه خود را آگاهی جزیی و زایل شدن گوشه ای از آن بهت و حیرت می داند، تعجب عالمانه خود را از تامل بر جهان نشان می دهد (۶). این شگفتی را نه تنها وصفی از او، که می توان از خصایص لاینفک بسیاری از نخبگان و بزرگان علم به حساب آورد. ۳ - تجربه دینی به مثابه رابطه آدمی با امر قدسی نیز برای انسان آثار متفاوتی (در ساحت وجودی) به همراه دارد: احترام، اضطراب ، تبرک ، هیبت، تقدس، خشیت، ترس ، شرم ، شیفتگی ، جذبه و شوق و وجد از نمودهای تجربه دینی در وجود آدمی به حساب می آیند. در یک عابد، امر قدسی می تواند آن چنان تقدس و عظمتی داشته باشد که او را با حالاتی چون : هیبت ، اضطراب ، احترام ، خشیت ، ترس و شرم مواجه کند؛ هر چند که عابدان گوناگون هر یک، احساس و تجربه های خاصی را بیشتر و بهتر در خود درک می کنند؛ عابدی از مواجهه با آن ساحت لاهوتی بیشتر مضطرب است و دیگری وجد و ذوق و تبرک را در خود احساس می کند، یکی از دیدار با امر مقدس ، شرم و آزرم را نصیب می برد و دیگری ترس و خشیت را بهره می برد.

"این دو حوزه البته مربوط به دو حوزه از آدمی هستند که در یک حوزه، معرفت و شناخت آدمی قرار دارد و در حوزه دیگر، ساحت وجودی انسان رخ می نماید"با وجود این ، در این جا نیز نباید از یاد برد که هر یک از این صفات و تجربیات، از درجه و مرتبه های متفاوتی نزد عابدان گوناگون برخوردار است. (۷) . باری ، علاوه بر شرم، هیبت، تبرک ، خشیت ، ترس ، جذبه، شوق ، وجد و شیفتگی که به عنوان پدیدارهای تجربه دینی از آنها یاد شد می توان از حیرت و حیرانی به عنوان یکی از پدیدارهای مهم تجربه دینی ( بخصوص نزد نخبگان و خواص) به عنوان حاصل مواجهه انسان دیندار با امر قدسی یاد کرد. حیرت نیز به مانند تعجب و شگفتی وقتی حادث می شود که آدمی با امری بس بزرگ و سترگ که درک آن برایش دشوار است روبر می شود و چه امری حیرت آمیز تر و بهت آورتر از امر قدسی ( با وجود تجلیات گوناگون آن) که بسی مرموز و چند لایه است؟ حیرانی و حیرتی که وصف دینداران است این گونه آغاز می شود و بدین جهت است که بسیاری ، شرط اساسی و اصلی عبد و دینداری را همین حیرت بر می شمارند و هرگونه آگاهی از معبود را منوط به این حیرانی می دانند. برای دیندار مواجهه با امر قدسی مهمترین ارتباط است و علاوه بر آن نسبتی این گونه مهم، عابد را به حیرت و حیرانی دچار می کند.

به قول عطار شاعر ایرانی : آنچه بر من حیران گذشت بر کسی هرگز ندانم آن گذشت آنچه من دیدم نیارم گفت باز زین عجایب تر نبیند هیچ راز زین عجایب تر حال نبود در جهان حالتی نه آشکارا نه نهان تجربه امر قدسی که به زعم بسیاری چون اوتو ( Rudolf Otto ) و الیاده (Miccea Eliade) ، اساس و پایه دین است بدین گونه رابطه نزدیک و تنگاتنگی با حیرانی پیدا می کند و این حیرت و حیرانی را می توان از مهم ترین تجلیات دیندار عابد با حقیقت متعالی دانست و این حیرانی است که در نگاه افرادی چون عطار، عجیب ترین حالت آدمی است و هیچ رازی چون امر قدسی این گونه انسان را به حیرت دچار نمی سازد؛ حالتی که در خیلی موارد حتی سخن گفتن از آن، در قدرت و توانایی عابد نیست. این حیرت و حیرانی البته به زعم مولوی حالت و وضعی است که باعث رویگردانی عابد از امر قدسی نمی شود بلکه حیرتی است که با شیفتگی و عشق همراه است. نی چنان حیرت که پشتش سوی اوست بل چنین حیران وغرق و مست دوست از این روست که در دیدگاه مولوی این حیرانی همیشه با شیفتگی و عشق همراه است، اما حق این است : آنگاه که پدیدار شناسانه به عکس العمل های متفاوت عابد در قبال این حیرانی نظر می افکنیم باید دو واکنش را ندیده نگیریم و دو نوع حیرت را از یکدیگر تمییز دهیم: حیرتی همان گونه که مولوی در وصف آن می کوشد می تواند با شیفتگی و عشق و دوستی عجیب شود و حیرتی دیگر می تواند آدمی را از امر قدسی دور کند و درک این حیرت آن چنان برای عابد، سنگین است که در نقش دور کننده عابد از امر قدسی عمل می کند. از این رو، حکم دقیق تر این است که بگوییم: تحیر عابدانه ، نه تنها جذب کننده که دفع کننده هم هست. (۸) ۴ - پرسش این مقاله این است که چه نسبتی میان تعجب عالمانه با تحیر عابدانه موجود است؟ این دو کجا به هم کمک می رسانند و از کجا به بعد در تعارض با هم قرار می گیرند؟ به تعبیر دیگر عابد دانشمندی که هم به تعجب عالمانه دچار است و هم از تحیر عابدانه نصیب برده است با این دو حس و وصف، چگونه کنار می آید و حوزه وجودی او به چه طریق این حیرت و تعجب را با هم جمع می کند؟ الف - توافقات : هویت دینی آدمی، دارای قدمتی بسیار بیش تر از هویت علمی او است.

"ارتباط انسان با خود و دیگری ابتدا در حوزه وجودی آدمی صورت می گیرد و پس از وقوع این تجربه است که انسان، آن را به حوزه معرفتی وارد می کند و از آن تجربه، مفهوم سازی می نماید"قدمت مواجهه انسان با امر قدسی شاید از ۵۰ قرن متجازو باشد در حالی که رویکرد علم ورزانه به جهان و کسب تجربه علمی (و آنگاه معرفت علمی) از ۵ قرن تجاوز نمی کند. (۹) بدین جهت عده زیادی بر این باورند که حیرت های شگرف عابدانه انسان دیندار، مقدمه و بستر مناسبی برای پرورش شگفتی های عالمانه، مهیا کرده است که این تعجب های عالمانه خود معرفت علمی را حادث کرده اند. آدمی البته با یک تاریخ و پیشینه به سراغ همه چیز از جمله جهان ( طبیعت و انسان) رفته است و بدین جهت می توان بسیاری از مولفه های تعجب عالمانه او را در حیرت های عابدانه او یافت. این مسئله را البته می توان از بعد تاریخی و کلان خارج نمود و به زندگی فکری و معنوی دانشمندان عابد نیز تسری داد؛ تحیر عابدانه و تعجب عالمانه آن دانشمند را در هماهنگی و همداستانی با هم دید و تحیر دیندارانه را امری دانست که بسی به تعجب دانشمندانه و علم ورزانه انسان یاری می رساند(۱۰) . این سخن ماکس پلانک با این پیش فرض است که درک می گردد: عالی ترین حد کمال فکر که می توان به آن برسد احساس تعجب و شگفتی است که برای او در برابر نمودهای طبیعت پیدا می شود.

(۱۱) این تعجب البته بسیار به حیرانی عابدانه نزدیک است و بدین جهت می توان گفت که شگفتی عالمانه و حیرت عابدانه می توانند بسیار در تسریع و تعمیق ارتباط با جهان و امر قدسی به آدمی کمک رسانند. از این روست که راسل گوشزد می کند که بزرگترین متفکران دریافته اند هم به علم و هم به تجربه قدسی بسیار نیاز دارند و تجربیات قدسی و عرفانی و دینی الهام بخش بهترین چیزها از جمله علم هستند. (۱۲) اینشتین هم به این احساس خاص مذهبی به عنوان مبنا و مبداء بسیاری از تلاش های فکری نام می برد (۱۳)، سخنان او را در قالب واژه ها و مفاهیم ما، این گونه می توان تأویل کرد که : احساس تحیر عارفانه و عابدانه باعث به وجودآمدن تعجب عالمانه می گردد و این خود به تبع، معرفت علمی را به وجود می آورد. در نزد او نیز مصدر این همه ابداعات عجیب، تجربه دینی و مذهبی و قدسی عالمان است. انسان تجلی خاصی از امر قدسی در جهان (طبیعت و انسان) می جوید و حیرت عابدانه از این طریق راه را بر علم و شگفتی زایی های آن باز و هموار سازد.

"انسان با توجه به آدم و عالم (موضوعات علم) نظمی را میان اجزای آنها درک می کند و می تواند میان این مولفه ها چنان تناسب و هماهنگی دریابد که حس زیبایی شناختی او تحریک شود"عابدان در بسیاری از موارد جهان (طبیعت و انسان) را نمادی از امر قدسی به حساب آورده اند و حیرتی که از مواجهه با امر قدسی به آنها دست داده است تعجب عالمانه آنها را نیز تحت تاثیر قرار داده است. از دیگر سو، شگفتی عالمانه می تواند وجود آدمی را مهیا و آماده ورود حیرت عابدانه کند و بدین گونه رابطه عابد با امر قدسی را از مرتبه والا و بالاتری برخوردار گرداند و بدان رنگ و بویی تازه، ارزانی دارد. هنگامی که زیبایی های وصف ناشدنی آسمان پر ستاره به یاری علم نجوم اشکار می گردد و زیبایی های پر رمز و راز اجسام خرد که ذره بین های الکترونیکی به نمایش می گذارند و پرده هایی که علوم طبیعی یکی پس از دیگری از چهره طبیعت بر می انگیزند، آدمی به آگاهی دل می رسد و این، انسان را به بارگاه جمال ذوالجلال نزدیک و نزدیک تر می سازد. ب- تعارضات: سخن درباره تفاوت ها و شباهت های خانوادگی میان تحیر عابدانه و تعجب عالمانه است . این بحث هنگامی کامل می گردد که جایگاه تعارضات هم نسبت به مقام شباهت هایی خانوادگی معین گردد.

امر قدسی همان گونه که از این واژه برداشت می شود امری ، مقدس ، متبرک و منزه است و حیرت عابد نیز رنگ و انگ فراوانی از این قداست و تبرک را به همراه آورد و این حیرت با تعجب عالمانه که موضوعش جهان خالی از تقدس است متفاوت است. بدین جهت است که مقدس دیدن طبیعت و آن را جلوه ای از امر قدسی محسوب کردن هیچ گاه مستقیما به معرفت علمی و تکنولوژی منتهی نمی شود و در این میان باید فاصله مهمی از حیرت مقدس عابدانه به شگفتی عرفی و غیر مقدس عالمانه طی شود. از منظر تجربه دینی و امر قدسی، طبیعت به عنوان جلوه ای از آن حقیقت متعالی و غایت نهایی محسوب می شود و این حس با شگفتی عالمانه ای که چه بسا قداستی را جلو خود نمی بیند و گاهی به تغییر و تصرف در جهان (طبیعت و انسان) ختم می گردد متفاوت است . شگفتی عالمانه جهان را بصورت مقدس در نظر نمی آورد و در پاره ای اوقات به آنجا منتهی می گردد که با اسطوره زدایی و افسون زدایی از طبیعت، آن را به عنوان منبعی از انرژی در نظر گیرد و با شکنجه جهان (به زعم فرانسیس بیکن) خواست ها و نیازهای خویش را برآورده سازد و این رویکرد، با حیرت ناشی از رویارویی با امر قدسی متفاوت است . این نقل قول از " بومه " : در نور آن مشاهده ، روح من از ورای همه چیز و به درون همه مخلوقات نگریست ومن خدا را در گیاه و چمن باز شناختم(۱۴) .

"تعجب و شگفتی، حالاتی از وجود انسان هستند که پس از مواجهه وی با امر یا اموری بس پیچیده حادثه می شوند، حالاتی که وجود انسان از درک آنها عاجز است"با شگفتی عالمانه مقایسه گردد که کاملا از قدسی دیدن امور خالی و عاری است و عاقبت با در انداختن پرسش هایی به قوانینی که از ربط پدیده های جهان حکایت می کنند منتهی می شود. عالم از جهان افسون زدایی می کند اما عابد در راز هستی به دیده یک قدیس می نگرد. به همین خاطر علم، تکنولوژی را بوجود می آورد که به نوعی شکنجه جهان (انسان و طبیعت) برای تسلیم شدن به خواست ها و نیازهای عالم است. اما رابطه عابد با جهان به عنوان مظهری از امر قدسی و بوجود آمدن حیرت عابدانه بلا واسطه بدان جایگاه نمی رسد. هماهنگی زنده وار با کل جهان و احساس وحدت باطنی با جهان درون و برون به عنوان یک نمونه از مواجهه انسان با امر قدسی بسی از تعجبی که عاقبت با فاصله گرفتن از طبیعت ، دوگانگی عالم از عالِم را بوجود می آورد و از جهان و انسان تعجب زدایی و تقدس زدایی می کند متفاوت است.

"هایزنبرگ " مثالی را نقل می کند که بخوبی می تواند تفاوت مهم این دو نوع تجربه نسبت به جهان (یکی به عنوان تجلی ای از امر قدسی و دیگری به مثابه منبعی برای انرژی و وسیله ای برای تامین نیازها و خواست های عالم) را نمایش دهد. او نقل می کند که در زمان های گذشته فردی به نام "تزی گونگ " در حال عبور از شمال رودخانه "هان " در جین بوده است. او پیرمردی را می بیند که در مزرعه مشغول کار است. او جوی هایی ایجاد کرده است و با کاسه ای و با دشواری بسیار، به درون چاهی می رود و کاسه را پر از آب می کند، بیرون می آید و در جوی های آب می ریزد و با کار و تلاش بسیار، نتیجه و ثمره اندکی دریافت می دارد. "دزی گونگ " به آن پیرمرد می گوید: "شما می توانید از یک میله چوبی برای بیرون کشیدن آب از چاه استفاده کنید " و پیرمرد با خنده جواب می دهد: من از پیرمان شنیدم که هر کس کارش را با ماشین انجام دهد، کارش را با روش ماشین انجام می دهد و هر که کار با روش ماشین انجام دهد قلبش ماشینی می شود و هر کس قلبش ماشینی شد معصومیت و اصالت خویش را از دست می دهد و روحش ناپایدار می گردد و نمی تواند با احساس حقیقی موافقت کند.

"افلاطون بود که نشانه فیلسوف بودن را داشتن حس اعجاب و شگفتی می دانست و ارسطو شگفتی و اعجاب را دلیل فیلسوف شدن بر می شمرد"نه آن که آن چه تو می گویی را ندانم و نتوانم انجام دهم. اما از استفاده آنها خجالت می کشم . ( ۱۵) آری ما با دو نوع رویکرد به جهان و دو قسم تجربه مواجهیم که یکی (تعجب عالمانه) به علم منتهی می شود، علمی که با افسون زدایی و اسطوره زدایی از انسان و طبیعت به قوانینی دست می یابد تا آن تعجب و شگفتی را زایل کند و گاهی آن را تغییر دهد ولی دیگری (تحیر عابدانه) بسی اوقات همان گونه باقی می ماند و با اندیشه تغییر میانه ای ندارد. حتی معارفی که به تبع از آن نیز حادث شوند از آن ویژگی حیرانی را همراه خود دارند. عالم با معما جلوه دادن موضوعی که به آن می پردازد(عالم و آدم) از آن موضوع فاصله می گیرد و خود را فاعل شناسایی ای مفروض می گیرد تا موضوعات و ربط آنها را با قانون هایی بیان دارد.

اما امر قدسی یک راز است رازی که جدا کردن آن از عابد آسان نیست و عابد چنان با امر قدسی درگیر است که قانونمند کردن امر قدسی به مانند طبیعت ممکن نیست و تفاوت حیرت عابدانه با تعجب عالمانه در این فضا است که شکل می گیرد. عالم با فاصله گرفتن از جهان به کشف قوانین آن نائل می گردد، در جهان تصرف می کند و تعجب خود را زایل می کند اما حیرانی عابدانه بیشتر مواقع به جای آن که زایل شود هر فکر و ذکر را در چنبره و سلطه خود در می آورد. امر قدسی یک راز است. مسئله نیست که حل گردد. رازی است جاودان که کوشش در مواجهه و مراوده با آن نه تنها زایل کننده حیرت نیست که تحیر افزا است .

"این شگفتی را نه تنها وصفی از او، که می توان از خصایص لاینفک بسیاری از نخبگان و بزرگان علم به حساب آورد"بدین رو قواعد حاکم بر "مسئله " در مورد "راز "، جاری نیست و تعجبی که محصول رویارویی با مسئله است با تحیری که از دیدار عابد با امر قدسی (راز) حاصل می گردد متفاوت است. تعجب عالمانه به سبب دانی ختم می گردد اما تحیر عابدانه نه تنها کم رنگ نمی گردد که در مواجهه با امر قدسی پررنگ تر می شود. عناصری از بی چونی در تجربه دینی و معارف حاصل از آن وجود دارند که حیرانی عابدانه را از تعجب جدا می کنند.(۱۶) ۵ - تبیین شگفتی عالمانه و شیفتگی ها و حیرت های عابدانه ، آن گاه کامل تر خواهد گشت که دیدار آنها در یک انسان مشاهده گردد تا مشخص شود عابد عالم در مقام مواجهه با این دو حس و تجربه، با چه تعارضاتی روبروست؟ عابدی که در ارتباط با امر قدسی است و حیرانی و حیرتی ژرف را در وجود خود حس کرده است در عالم وجود قایل به یک اولویتی است و اولویت اول او، مواجهه با امر قدسی است. آنچه برای وی از ارج و قرب برخوردار است "امر قدسی " و "ارتباط با او " است و دیگر امور در حاشیه قرار می گیرند. عابد (بخصوص خواص و نخبگان دینی) همه وقت و همه چیز امر قدسی را می خواهد و نه گوشه ای از وی را و به همین جهت هم، دغدغه عابد در جهانی که نمی توان همه چیز را با هم خواست این است که با امر قدسی روبرو گردد و در این میان همه چیز از جمله علم جویی فدا می شوند.

عابد به مثابه بازیگری است که همه بازی های خود را به جز بازی با امر قدسی تعطیل می کند و هر تلاشی جز این تلاش ، برای او رنج و حرمان ِ غرق شدن در جزییات بیهوده را برای وی به ارمغان می آورد. نگاه او به معارف و امور دیگر از جمله علم جزییاتی است که همه در برابر امر مهمی چون حقیقت متعالی (راز هستی) و ارتباط با او رنگ می بازند. به عبارت دیگر در جهانی که همه باید اولویت هایی را دارا باشند عابد رابطه با امر قدسی را بر می گزیند و این عابد (که عالم هم هست) با معضلی حاد روبرو است . معضلی که به تعیین اولویت ها مربوط است. عابد عالم یا باید امر قدسی را در اولویت اساسی قرار دهد که در این صورت دیگر عالم نیست و یا این که شگفت ورزانه به طبیعت و جهان نگاه کند و معرفت علمی به وجودآورد که در این مورد هم امر قدسی در حاشیه قرار گرفته است و این تعارضی است که بعشی از بزرگ ترین عالمان دیندار بدان اشاره کرده اند.

"با وجود این ، در این جا نیز نباید از یاد برد که هر یک از این صفات و تجربیات، از درجه و مرتبه های متفاوتی نزد عابدان گوناگون برخوردار است"هنگامی که آلبرت اینشتین می گوید: من با طیف این عنصر، آن عنصر، این پدیده یا آن پدیده کاری ندارم. من می خواهم اندیشه های خدا را بدانم. بقیه جزییات است (۱۷) به همین تعارضات توجه دارد. هر کسی با وجود نسبتی برقرار می نماید و این نسبت به اولویت هایی که انسان در زندگی تعیین می کند بستگی تام دارد. عابد نیز در جهانی که همه ناگزیر از گزینش هستند رویارویی با امر قدسی را در صدر اولویت بندی های خود قرار می دهد، و مواجهه با امر قدسی به وی حیرت و حیرانی عطا می کند: حیرت و حیرانی که هر چند گاهی اوقات از شگفتی عالمانه عابد نیز نصیب می برد اما حضور دوست به اندازه ای برای عابد پررنگ است و ضرورت او به اندازه ای در زندگی عابد حس می گردد و جاذبه ارتباط با دوست و امر قدسی چنان پررنگ و قوی است که همه بازیگری های پیشین عابد از جمله علم جویی و شگفتی آوری های جهان تعطیل می گردد و عابد ندا می دهد که: هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم (۱۸) از این رو در سطح فردی ، تعارضی جدی در عابدان عالم قابل تشخیص است و آن این است که حضور دوست در عابد جنان جذبه و حیرتی بوجود می آورد که او هر امری ، از جمله تعجب عالمانه را فدای آن می کند.

بدین جهت به گمان ما بسیاری از عقل ستیزی های عابدان و عارفان فرهنگ های گوناگون بشری بدان معنی نیست که عقل و اندیشه از اهمیتی در نزدشان برخوردار نبوده است و آنها دشمن عقل و عقل ستیز بوده اند، بلکه همه مشکل بدان جا ارجاع داده می شود که حضور حضرت دوست برای آنها چنان جذبه و حیرتی به همراه داشته است که ایشان هر امری از جمله عقل و اندیشه را اموری جزیی و سطحی در برابر امر قد

منابع خبر

اخبار مرتبط