آشنایی با آن سه نفر مرا به این راه کثیف کشاند و مرا بدبخت کرد

آشنایی با آن سه نفر مرا به این راه کثیف کشاند و مرا بدبخت کرد
خدمت
خدمت - ۵ تیر ۱۳۹۶

به گزارش خدمت؛ دیگر هیچ راهی برایم باقی نمانده بود. فکرم به جایی نمی رسید. مستأصل مانده بودم که چگونه هزینه های امرار معاش خانواده ام را تأمین کنم. به طوری که از رفتن به خانه خجالت می کشیدم تا مبادا فرزندانم چیزی از من بخواهند که نتوانم برای آن ها تهیه کنم. در فشار اقتصادی شدیدی قرار گرفته بودم.

"به طوری که از رفتن به خانه خجالت می کشیدم تا مبادا فرزندانم چیزی از من بخواهند که نتوانم برای آن ها تهیه کنم"از سوی دیگر هم باید مبلغ ۱۲میلیون تومان چک و سفته ای را که به همبازی هایم داده بودم، پرداخت می کردم چرا که آن ها مدام مرا تهدید می کردند و من از رفتن به زندان برای پرداخت نکردن چک هایم وحشت داشتم. این طور بود که ناگهان تصمیم گرفتم ...

جوان ۳۲ساله ای که مدعی بود مورد کلاهبرداری ۶۲میلیون تومانی قرار گرفته است و افرادی با فریب دادن او همه سرمایه اش را به یغما برده اند، وقتی در دایره تجسس کلانتری گلشهر مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت، مشخص شد که او همه سرمایه زندگی اش را به خاطر قماربازی از دست داده است و حالا تنها راه چاره رهایی از این مشکل را دستاویزی به دامان قانون می داند.

این جوان که به دایره مشاوره و مددکاری معرفی شده بود، وقتی مقابل کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر قرار گرفت، با چشمانی اشکبار و در حالی که اظهار ندامت می کرد، به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: تحصیلات مقطع ابتدایی را که به پایان رساندم، دیگر ادامه تحصیل ندادم چرا که درس هایم ضعیف بود و احساس سرشکستگی می کردم، این بود که از همان دوران نوجوانی وارد بازار کار شدم تا حرفه ای بیاموزم.

بعد از آن هم به عنوان شاگرد در یک کارگاه جوشکاری مشغول به کار شدم به طوری که طولی نکشید این حرفه را فرا گرفتم و خودم به طور مستقل به این شغل ادامه دادم. خدمت سربازی ام که به پایان رسید با دختر یکی از آشنایانمان ازدواج کردم و صاحب سه فرزند شدم. با درآمد خوبی که به دست می آوردم، زندگی خوبی داشتم و تلاش می کردم تا فرزندانم از امکانات رفاهی برخوردار شوند. در طی این سال ها حدود ۵۰میلیون تومان نیز پس انداز کردم که حاصل ۱۲سال کارگری و زحمت کشی در شغل جوشکاری بود ولی سیه روزی های من و افتادن در گرداب بدبختی از روزی شروع شد که در باشگاه بیلیارد با آن سه نفر آشنا شدم.

تابستان سال گذشته بود که برای سرگرمی و تفریح و همچنین یک ورزش جذاب وارد باشگاه بیلیارد شدم اگرچه هنوز به خوبی فنون این بازی را یاد نداشتم اما سه جوانی که در باشگاه و کنار من حضور داشتند، خیلی محکم تشویقم می کردند.

من که غرور سراپای وجودم را فرا گرفته بود، از تشویق های مکرر آن ها لذت می بردم، در حالی که خودم می دانستم هنوز بازی بیلیارد را به خوبی فرا نگرفته ام. در این میان یکی از آن سه نفر پیشنهاد داد تا با دو نفر دیگر بر سر برد و باخت شرط بندی کنم. من هم که می دیدم آن ها ضعیف تر از من بازی می کنند، قبول کردم.

ابتدا شرط بندی بر سر مبالغ اندک مانند ۵ و ۱۰هزار تومان بود و من به راحتی از آن ها می بردم و مدام مورد تشویق قرار می گرفتم، در حالی که نمی دانستم باخت های آن ها صوری است. حریص تر می شدم تا این که مبالغ شرط بندی در هر بازی به چند میلیون تومان رسید و این گونه باخت های من شروع شد، به طوری که همه ۵۰میلیون تومان پس اندازم را باختم ولی به امید به دست آوردن پول هایم باز هم به شرط بندی ادامه می دادم تا شاید سرمایه حاصل از ۱۲سال کارگری را جبران کنم.

این بود که به ناچار ۱۲میلیون تومان چک و سفته به آن ها دادم ولی باز هم موفق به برد نشدم و این گونه زندگی ام در معرض نابودی قرار گرفت. در حالی که هر روز از سوی طلبکاران تهدید می شدم دست به دامان قانون شدم تا ...

منبع: خراسان.

منابع خبر

اخبار مرتبط