یکهفته یککتاب: الگوی نقد ادبی در جمهوری اسلامی؛ نگاهی به کتاب محمدرضا سرشار
محمدرضا سرشار در حال دریافت جایزه کتاب سال از آیت الله خامنه ای، رئیس جمهور وقت- ۱۳۶۲
«برنامه رادیویی آقای رهگذر، انصافاً برنامه کمنظیری است. برنامه بسیار خوبی است. نمیدانم شما خانمها و آقایان، اصلاً وقت دارید این برنامه را بشنوید؟ اصولاً از وجود چنین برنامهای خبر دارید یا ندارید؟»
این جملات را آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، حدود بیست سال پیش، در دیدار با برخی از مسئولان فرهنگی درباره برنامه رادیویی «از سرزمین نور» به نویسندگی محمدرضا سرشار، نویسنده و منتقد ایرانی، گفته است.
این برنامه که به روایت زندگی پیامبر اسلام میپرداخت، موجب «رضایت» و «خرسندی» رهبر جمهوری اسلامی شده بود، اما آقای سرشار پیش از آن و در دهه شصت، در دورانی که تنوع چندانی در رسانههای ایرانی و فارسیزبان وجود نداشت، با برنامه «قصه ظهر جمعه» توانسته بود مخاطبان و علاقهمندان بسیاری پیدا کند.
در واقع سرشار که اولین آثارش را با نام مستعار «رضا رهگذر» منتشر کرده و مدتها به این اسم معروف بوده، شهرت اصلیاش را مدیون قصهگویی در رادیو است.
صدای تأثیرگذار، لحن صمیمی و تسلط بر روایت، از دلایل موفقیت سرشار در رادیو، و همچنین فارسیِ روان و به کارگیری موضوعهای مردمپسند، رمز پیشرفت او در داستانگویی است. به عنوان نمونه، کتاب «گرداب سکندر» نوشته سرشار که در مجموع با شمارگان بیش از ۱۲۰ هزار نسخه منتشر شده، جزو پرفروشترین کتابهای داستان در ایران است.
اما سرشار که ۲۳ خرداد امسال شصتساله میشود، پس از دههها فعالیت مستمر ادبی، به آن میزان که «داستانگو» یا «داستاننویس» موفقی بوده، «منتقد» منصف یا مورد رجوع جامعه ادبی ایران به شمار نرفته است.
این کتاب در ۴۲۵ صفحه از سوی انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است
با وجود علاقه و آشنایی سرشار با ادبیات ایران و جهان و اطلاع از بازار نشر، علت عدم اقبال به آثار محمدرضا سرشار در حوزه نقد ادبی، در یک ویژگی کلی خلاصه میشود: قلم نقادانه او بیش از آن که بر روشها و نظریههای نقد استوار باشد، در چارچوب ایدئولوژیک و انقلابی صاحبش قرار دارد، و موضعگیریهای سیاسی و مذهبی در این آثار، بسیار پررنگتر از مباحث زیباییشناسانه است.
به گونهای که برخلاف اعتدال و استواری داستانهای سرشار، نقدهای او زبانی پرخاشگر دارد و حتی گاهی به خطابهها یا تسویهحسابهایی به نظر شخصی تبدیل میشود.
تازهترین کتاب سرشار با عنوان «روزنگاشتهایی درباره ادبیات داستانی پس از انقلاب» نیز از این قاعده مستثنی نیست و میتوان به عنوان نمونهای از آثار نویسنده در حوزه نقد، آن را بررسی کرد.
این کتاب که شامل «بیست و پنج نوشتار درباره هنر و ادبیات داستانی» در ۴۲۵ صفحه است، از سوی انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر و مراسم رونمایی آن، در غرفه همین مرکز در نمایشگاه کتاب امسال برگزار شد.
آقای سرشار در مراسم رونمایی کتاب، بخشهایی از کتاب را به زبان آورد که رسانههای ایران آنها را «جنجالبرانگیز» خواندند؛ ادعاهایی درباره برخی از روشنفکران و نویسندگان معاصر، که در شرایط موجود ایران، امکان پاسخگویی به این اتهامها در مجامع و رسانهها وجود ندارد.
اگر عبارت «ادبیات انقلاب» را که نویسندگان نزدیک به حکومت ایران مطرح میکنند بپذیریم، بر این اساس میتوانیم نظریهپردازی برای این نوع ادبیات را که شامل آثار منتقدان ادبی نزدیک به حکومت است هم مطرح کنیم. در این صورت، سرشار یکی از چهرههای اصلی نظریهپردازان «ادبیات انقلاب» خواهد بود.
انتقاد از دوران وزارت عطاءالله مهاجرانییکی از فصلهای کتاب «روزنگاشتهایی درباره ادبیات داستانی پس از انقلاب» به بررسی وزارت ارشاد در دوران عطاءالله مهاجرانی اختصاص دارد.
سرشار معتقد است که یکی از «بزرگترین لطمههایی» که آقای مهاجرانی، در مقام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به ادبیات ایران زد، «احیای مجدد تشکل مرده و منحله موسوم به "کانون نویسندگان ایران" بود.»
سرشار در این فصل، با برشمردن برخی از اقدامات وزارت ارشاد در «عزل و نصبها»، «رفتار با شخصیتها و تشکلهای فرهنگی» و «داوری جوایز ادبی»، سیاست آن دوران را «سیاست تبعیضآمیز و یک بام و دو هوا» میداند.
این نویسنده در کتاب دیگری با عنوان «جلوههایی از ادبیات سیاسی امروز ایران» به بهانه نقد کتاب «بهشت خاکستری»، نوشته عطاءالله مهاجرانی، که نویسنده در آن به پیامدها و الزامات نظریه «ساختن بهشت بر روی زمین» میپردازد، هم به مهاجرانی حمله کرده است.
اولین مشخصه نظریهپردازی برای «ادبیات انقلاب»، همان چیزی است که آقآِِی سرشار در فصل اول کتاب تازهاش با عنوان «زیبایی و هنر از نگاه دین» مطرح کرده است.
او در این فصل میگوید که پیش از هر چیز، باید نظر «متفکران الهی و اسلامی» درباره زیبایی را دانست، و برای بررسی همین موضوع، در کنار نام بردن از فیلسوفان و نویسندگان بزرگ غرب و روسیه یا آوردن بخش کوتاهی از نظراتشان، مثل افلاطون، گورکی، تولستوی، کامو، سارتر و برشت، جملاتی از چهرههای سیاسی و اسلامی را نقل و در نهایت بر اساس عقاید همین چهرهها نتیجهگیری میکند.
«شهیدان را قلمها میسازند» (آیتالله خمینی) و «هنر را جلوهگاه تعهد و به وجود آورنده آن را هنرمند متعهد مینامیم» (محمدتقی جعفری)، نمونه جملاتی است که سرشار را از «هنر برای هنر» میگذراند و به «تعهد در ادبیات» میرساند.
دومین مشخصه نظریهپردازی «ادبیات انقلاب» که تازهترین کتاب سرشار نیز بر اساس آن شکل گرفته، دفاع یکپارچه و تمامقد از نظام جمهوری اسلامی است.
ادبیات داستانی انقلاب، که مورد نظر سرشار است و آن را در یکی از فصلهای کتاب توضیح داده، ادبیاتی است که علیه «رژیم فاسد گذشته» و در دفاع از «نهضت اسلامی» به رهبری آیتالله خمینی نوشته شده باشد.
سرشار در فصل «ادبیات داستانی انقلاب» با اشاره به ظهور برخی آثار ادبی روسیه و فرانسه پس از انقلابهای این دو کشور، مینویسد از آنجا که «انقلاب ما یک انقلاب بسیار متفاوت بود»، «مدل رمان اسلامی یا انقلاب اسلامی» برای نویسندگان ایران وجود نداشت و هر کسی با دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیک خود به انقلاب این کشور پرداخته است.
سپس سرشار با فهرست کردن شماری از رمانهایی که با موضوع انقلاب ایران نوشته شده، تنها به ستایش آن دسته از آثار میپردازد که با دیدگاه حاکم در جمهوری اسلامی سازگار است؛ آثار نویسندگانی نظیر کلیک
امیرحسین فردی، نویسندهای که به تازگی درگذشت، و خودش.
"محمدرضا سرشار در حال دریافت جایزه کتاب سال از آیت الله خامنه ای، رئیس جمهور وقت- ۱۳۶۲ «برنامه رادیویی آقای رهگذر، انصافاً برنامه کمنظیری است"
این منتقد، کتابهایی را که کسانی مثل جمال میرصادقی، نادر ابراهیمی، علیاشرف درویشیان و رضا براهنی درباره انقلاب ایران نوشتهاند «بلبشو»، «درهمریخته» و «فاقد جذابیت» میداند، و نویسندگان آنها را «فاقد تجارب مردمی و اجتماعی لازم» معرفی میکند که در اثرشان بیشتر به «یک جمع محدود روشنفکری» پرداختهاند.
همچنین سرشار در این بررسی، به دنبال نشانههایی است که با آنها بتواند آثار نویسندگان مستقلی را که با موضوع انقلاب ایران نوشته شده، محکوم کند.
"سرشار هنرمندان و روشنفکران مستقل را از موضعگیری سیاسی پرهیز می دهد، غافل از این که او خود پیشتر این اصل را نقض کرده و به موضعگیری سیاسی پرداخته است. گویی حق موضعگیری سیاسی، فقط از آن او و بخشی از نویسندگان همفکر اوست"
مثلا سرشار معتقد است که غزاله علیزاده در «خانه ادریسیها»، «نوعی انقلاب کمونیستی» را به عنوان نماد انقلاب ایران به کار برده، رضا براهنی در «چاه به چاه» از همان اسم کتاب، «کنایه» و «تعرض» به انقلاب را آغاز کرده، خسرو حمزوی در «شهری که زیر درختان سدر مرد» (رمانی که اکنون در ایران اجازه چاپ ندارد)، در مجموع، «چهره بسیار کریه و وحشتناکی» از مذهبیها ارائه کرده، و احمد محمود در «درخت انجیر معابد» خواسته رهبر انقلاب ایران را یک «انسان درویشمسلک دروغین» نشان دهد.
همچنین در اغلب موارد، سرشار به جای نقد اثر به نقد نویسنده اثر و ذکر سوابق سیاسیاش میپردازد. مثلا درباره تعدادی از نویسندگان میگوید که «سابقه عضویت در حزب توده» دارند، یا «شبهروشنفکر» هستند.
با این حال، سرشار گاهی تلاش میکند که جانب انصاف را رعایت کند و در مورد برخی از آثار، مثل «زنده باد مرگ» نوشته ناصر ایرانی، «حوض سلطان» نوشته محسن مخملباف و «جزیره سرگردانی» سیمین دانشور، علیرغم نگاه انقلابیاش نوشته که «کاری خواندنی» هستند.
علیرغم این که محمدرضا سرشار تلاش میکند در نوشتهها و حتی اظهارنظرهایش جانب انصاف را بگیرد، و مثلا گفته است «خانم دانشور محاسن زیادی دارد، اما معایب زیادی هم در او دیده میشود. من سعی کردهام در این کتاب از منابع مختلف استفاده کنم و نگاهی به چهره واقعی او داشته باشم»، اما تلاش برای یافتن نظامی خاص در نقدهای ادبی این نویسنده و منتقد، به این ختم میشود که گردونه تفکرات سرشار حول محور «نفی دیگران» میچرخد.
محدوده «دیگران» در نقدهای سرشار چنان وسیع است که گاهی شامل نویسندگان مورد تأیید جمهوری اسلامی نیز میشود. برای نمونه، سرشار حتی رمانهای «طوفان دیگری در راه است» نوشته مهدی شجاعی و «بیوتن» نوشته رضا امیرخانی را تحمل نمیکند و به مقامهای وزارت ارشاد هشدار میدهد «به صرف اینکه کسی نماز میخواند یا ظاهر مذهبی دارد اکتفا نکنند، عدهای از اینها به دلیل فقر اطلاعات و عدم بینش درست مذهبی آثاری پدید میآورند که برای نسل جوان بدآموزی دارد.»
با این حال، هدف اصلی حملهها و اتهامها سرشار در نقد ادبی، روشنفکران و نویسندگان مستقل هستند.
به عنوان نمونه، سرشار در یکی از فصلهای کتاب جدیدش، با عنوان «کدام درست است»، به بهانه نقد مقالهای از محسن مخملباف، برخی از منتقدان ادبی، نظیر جمال میرصادقی و ناصر ایرانی را هم به «بدفهمی» در برخی از تئوریهای ادبی متهم میکند.
یا در فصل «رابطه ادبیات و جنگ»، به برخورد نویسندگان ایرانی با جنگ عراق و ایران اشاره، و به علت آن چه وی عدم همراهی با «دفاع مقدس» و «جنگ کبیر اعتقادی» میخواند، آنان را محکوم میکند.
نویسندهای که بیش از دیگران نقدهای محمدرضا سرشار را به خود اختصاص داده، صادق هدایت است. سرشار در چندین کتاب جداگانه با عنوانهای «نقد آثار داستانی صادق هدایت»، «داشآکل؛ حواشی و تبعات»، «حقیقت بوف کور» و «راز شهرت صادق هدایت» از دید خود به بررسی این نویسنده معاصر ایران پرداخته است.
سرشار در کتاب «راز شهرت صادق هدایت» نوشته است که هدایت «یک شبه» با معرفی و تبلیغات آثارش در «رادیو بیبیسی» مشهور شد.
همچنین او هدایت را «اسلامستیز»ی معرفی میکند که «دست کمی از کسروی ندارد و در حد سلمان رشدی است.»
سرشار درباره صادق هدایت گفته است: «واقعاً هدایت فارسیاش فوقالعاده ضعیف و غلط و ابتدایی است. یعنی اگر این متون او را یک دانشآموز دبیرستانی بدون ادعای نویسندگی مینوشت، بهتر از هدایت مینوشت.»
سرشار گاهی در «نفی دیگران» چندان به ورطه افراط میافتد که سخنانش متناقض میشود. مثلا در جایی از کتاب «روزنگاشتهایی درباره ادبیات داستانی پس از انقلاب» آمده است: «زمان آن رسیده که هنرمندان و شاعران و نویسندگان ما با هر عقیده و دیدگاه و سلیقه سیاسی به واقعیتی که دیرگاهی است همتایان غربی آنان به آن رسیدهاند گردن بگذارند؛ که دوران مرشدی و معلمی و مرادی آنان در عرصه مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و اعتقادی و ... هر آن چه که به رشته تخصصی خود آنان ارتباط نمییابد، به سر رسیده است.»
به نظر میرسد که سرشار این موضوع را بیان میکند تا نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران مستقل را در برهههای تاریخی، نظیر آستانه انتخابات، از موضعگیری سیاسی پرهیز دهد، اما غافل از این که او خود پیشتر این اصل را نقض کرده و نه تنها در این کتاب، بلکه در بیشتر مواقع زندگی ادبی و آثارش به موضعگیری سیاسی پرداخته است.
"صادق هدایت به روایت سرشار نویسندهای که بیش از دیگران نقدهای محمدرضا سرشار را به خود اختصاص داده، صادق هدایت است"گویی حق موضعگیری سیاسی، فقط از آن او و بخشی از نویسندگان همفکر اوست.
همچنین «نفی دیگران» در نقد ادبی سرشار، به نویسندگان خارجی هم میرسد؛ برای نمونه، سرشار در کتاب جدیدش مینویسد فرانتس کافکا نویسندهای است که دلیل شهرتش «اندیشههای صهیونیستی» اوست. یا بورخس «هیچ گونه علاقه و گرایشی به اسلام» ندارد و طرفدار «رژیم اشغالگر قدس» است.
در کل، نقد ادبی سرشار، اگر به او جایگاهی در مقام منتقد ادبی در میان نویسندگان ایران، حتی نویسندگان مذهبی و همسو با نظام نبخشیده، اما نوشتههای انتقادی این نویسنده بر ذهن و نظر کسانی تأثیر میگذارد که مسؤولیت نهادها و سازمانهای مختلف دولتی در حوزه کتاب و ادبیات را بر عهده دارند.
سابقه انقلابی سرشار - او در سال ۱۳۵۷ به دلیل فعالیتهای سیاسی زندانی و مدتی بعد همراه با سایر زندانیان سیاسی آزاد شد - و دفاع تند و تیزش از نظام، او را به نویسندهای مورد قبول برای مقامهای جمهوری اسلامی تبدیل کرده است.
غیر از رضایت شخص رهبر از او، دیگر مقامهای سیاسی نیز اگر بخواهند نویسندهای را به عنوان الگوی نویسندگان انقلابی معرفی کنند، اغلب به سرشار اشاره میکنند.
مثلا علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، در مقدمه جشننامه محمدرضا سرشار نوشته است: «جناب آقای سرشار، بیشک از نویسندگان متعهد و با ذوق معاصر ماست که همه باید قدردان وی باشیم.» یا سال ۱۳۸۵، محمدحسین صفار هرندی، وزیر وقت ارشاد درباره سرشار گفت: «سرشار امروز مردی است که در زندگی ما و در احوالات روزمره ما جاری است و می توانیم از او به عنوان الگویی در ادبیات معرفی کنیم که رابطه خودش را با خالق هم تنظیم کرده است.»
به عبارتی، رابطه سرشار و جمهوری اسلامی دوسویه است و حمایت سیاسی سرشار از نظام جمهوری اسلامی، همراه است با تمجید و حمایت مقامهای سیاسی از او.
علاوه بر این، نگاهی به سوابق کاری سرشار این نکته را روشن میکند که علیرغم این که او هیچگاه مقام بلندپایهای در جمهوری اسلامی نبوده، اما در سازمانهایی مثل «حوزه هنری» (فرزند سرشار نیز رییس حوزه هنری تهران است)، «صدا و سیما» و «وزارت ارشاد» حضور و نقش مهمی داشته و همانطور که خودش نوشته نهادهای مختلف بارها او را به عنوان «داور» حوزه کتاب انتخاب کردهاند.
در این شرایط، شاید مهمترین تأثیر نقد ادبی سرشار، در وزارت ارشاد و دیگر سازمانهای دولتی در حوزه فرهنگ است که به صورت ایجاد محدودیت بیشتر برای نویسندگان و هنرمندان، خود را نشان میدهد.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران