انقلاب و رمان فارسی در گفتوگو با بهروز شیدا
چه رابطه معنا داری بین فرم رمان فارسی و فرم زندگی اجتماعی مردم وجود دارد؟ آیا میتوان از طریق بررسی نوع ادبی رمان به گونهای شناخت از "روح زمانه" رسید؟
پرسشهایی از این دست را با بهروز شیدا، منتقد ادبی مطرح کردهام تا از رهگذر پاسخ به آنها در سی و پنجمین سالگرد انقلاب ۵۷ به بررسی تاثیرات متقابل رمان و جامعه ایران بپردازیم.
بهروزشیدا تحلیل خود را از این رابطه عمدتا بر اساس دستهبندیهایی ارائه میدهد که دستکم در نقد رمان فارسی چندان رایج نیستند.
او با معرفی و تشریح پنچ گفتمان در رمان فارسی، به سیر تحول این گونه ادبی از دوران مشروطه تا کنون میپردازد.
شیدا با بیان این که انقلاب ۵۷ تاثیرات بسیار زیادی بر رمان فارسی گذاشته، به بازنمایی وقایع اجتماعی در دوران انقلاب و استیلای گونهای گفتمان اسلامی و چپ بر رمان فارسی میپردازد.
شیدا برای تحلیل گفتمانهای مختلف رمان فارسی به مصادیق زیادی از آثار نویسندههای ایرانی در کتابخانه فارسی اشاره کرده و به کند و کاو پیوند رمان با واقعیات اجتماعی در زمانه انقلاب، قبل و پس از آن، پرداخته است.
اهمیت چنین تحلیلی شاید این باشد که تا کنون در مواجهه منتقدان ادبی با رمان فارسی، کمتر با تحلیل گفتمانی و بیشتر با گونهای تاریخ ادبیات و نگاهی کرنولوژیک سر و کار داشتهایم.
برای روشن شدن چهارچوب نظری و بسط این موضوع و پیش از آنکه مستقیماً به سراغ سالهای حول و حوش انقلاب ۵۷ برویم، با یادآوری این نکته شروع کردهایم که ژانرهای ادبی هر دوره تا حدودی با خصوصیت واقعیِ «اشکال زندگی» مردم در آن دوران سازگار است و میتوان آثار ادبی را به نحوی بازنمود نوعی «آگاهی جمعی» هم دانست.
بر این اساس نخست از او پرسیدهام که آیا میان «فورمهای ادبی» یک دوره از یکسو و تجربه خاص مواجهه انسانها با اشیاء، دیگر انسانها و بطور کلی جهان از سوی دیگر، رابطه معناداری وجود دارد؟
"گفتمان سکوت یعنی این که از دوران مشروطیت تاکنون به جز سالهایی از دوران مشروطیت، سالهای ۱۳۳۲ - ۱۳۲۰، ماههای آخر سلطنت محمدرضاشاه، سالهای ۱۳۶۰ - ۱۳۵۷، در رمان داخل کشور همه گفتمانها سخت در چهارچوب مرزهای مُجاز سخن محصور اند؛ یعنی پارهای از چیزها را هرگز نمیتوان گفت؛ پارهای از چیزها را هم همیشه باید طور دیگری گفت."
علاوه براین آیا در ایران تحلیل درونی متون ادبی - در اینجا تاریخ رمان فارسی- امکانی برای شناختِ گفتارهای اجتماعی - سیاسی، فورم زندگی مردم و روح زمانه فراهم میسازد؟
شیدا:در پاسخ به پرسش شما اجازه دهید به سه نکته اشاره کنم: نکته نخست: هنگامی که در ژانرهای ادبی گوناگون به جستوجوی «آگاهی جمعی» میرویم، از منظری به ادبیات برخورد میکنیم که به یک کلام میتوان آن را برخوردی فرامتنی خواند.
از این منظر نه درجستوجوی چهگونهگی ادبیت متن، که در جستوجوی چرایی تولدِ متن هستیم.
نکته دوم: جستوجوی رد پای «آگاهی جمعی» در «فورمهای ادبی» هم جستوجوی عنصر یا عناصری فرامتنی در متن است.
حاصل چنین جستوجویی بسیاری از اوقات میتواند یافت رابطهای معنادار «میان فورمهای ادبی» و آگاهی جمعی هم باشد. نکته سوم: روشن است که در همه دورانها و در همه آرایشهای اجتماعی تنها یک نوع «آگاهی جمعی» وجود ندارد؛ که چندین نوع «آگاهی جمعی» وجود دارند؛ به ویژه در جوامعی چون ایران که حضور جمعهای نامتجانس ویژهگی آن است.
و بله. با نگاه به تاریخ رمان فارسی میتوان به شناخت «روح» یا «روحهای» زمانه هم رسید.
بر این اساس با تولد رمان فارسی، آیا میتوان گفتمان (discourses) حاکم بر این رمانها را شناسایی و تفکیک کرد تا با میانجی آن به خصوصیات روح ادوار مختلف تاریخ معاصر ایران پی برد؟ میتوان نمونههایی به دست داد از رمانهایی که این گفتمان را نمایندگی میکردند ؟
پیش از پاسخ به پرسش شما باز هم باید به دو نکته اشاره کنم.
نکته نخست: رمانهای فارسی بسیاری وجود دارند که بهتمامی در تقسیمبندی گفتمانی قرار نمیگیرند.
نکته دوم: در میان همه رمانهایی که در تقسیمبندی گفتمانی قرار میگیرند اما نمونهها بر مبنای دو محدودیت نام برده میشوند؛ محدودیت حجم مصاحبه و محدودیت ذهن من؛ که چه رمانها که جایشان در میان نمونهها خالی است.
بهروز شیدا منتقد و پژوهشگر ادبی ساکن سوئد است. از بهروز شیدا تاکنون شانزده کتاب منتشر شده است.
از میان این کتاب ها، نه کتاب در زمینه نقد و پژوهش ادبی است: در سوکِ آبی آب ها: مجموعه جستارهای ادبی، از تلخی فراق تا تقدس تکلیف: نگاهی به جاپای عناصر فرهنگِ ایرانی بر چهارده رمانِ پس از انقلاب، گم شده در فاصله دو اندوه: مجموعه جستارها، تراژدی های ناتمام در قابِ قدرت: خوانش ها و پژوهش ها، پنجره ای به بیشه اشاره: یافته ها و نگاه ها، مخمل سرخ رویا: یک برگ از هزاران، می نویسم: توقف به فرمان نشانه ها: از هر دری سخنی، هفت دات کام: یک وبلاگ فرضی، زنبور مست آن جا است: مجموعه ده جستار و ترجمه ده شعر از شاعر لهستانی، آدام زاگایوسکی.
بهروز شیدا به اتفاقِ عباس صفاری و حسین نوش آذر یکی از سه سردبیر نشریه ادبی – فرهنگی سنگ بوده است که دوازده شماره از آن در فاصله ی سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ در دو دوره منتشر شده است.
از دوران مشروطیت تاکنون حضور پنج گفتمان را در رمان فارسی میتوان تشخیص داد:
گفتمان اسلامی، گفتمان «مدرن» آمرانه، گفتمان «مدرن» برآمده از اندیشه عصر روشنگری، گفتمان اندیشه ایرانی پیش از اسلام، گفتمان چپ.
در کنار این پنج گفتمان باید از دو نوع گفتمان دیگر نیز سخن گفت: سکوت گفتمانها، گفتمان سکوت.
سکوت گفتمانها به دو صورت ظاهر میشود: نخست به صورت «نقد» هر پنج گفتمان حاکم بر تاریخ ایران بعد از دوران مشروطیت؛ دوم به صورت انکارِ کلان روایتها.
گفتمان سکوت یعنی این که از دوران مشروطیت تاکنون به جز سالهایی از دوران مشروطیت، سالهای ۱۳۳۲ - ۱۳۲۰، ماههای آخر سلطنت محمدرضاشاه، سالهای ۱۳۶۰ - ۱۳۵۷، در رمان داخل کشور همه گفتمانها سخت در چهارچوب مرزهای مُجاز سخن محصور اند؛ یعنی پارهای از چیزها را هرگز نمیتوان گفت؛ پارهای از چیزها را هم همیشه باید طور دیگری گفت.
از دوران مشروطیت تا روز پیروزی انقلاب اسلامی را میتوان به پنج دوران تقسیم کرد: دوران مشروطیت، سالهای ۱۳۲۰ - ۱۳۰۰، سالهای ۱۳۳۲ - ۱۳۲۰، سالهای ۱۳۴۲ - ۱۳۳۲، سالهای ۱۳۵۷ - ۱۳۴۲.
گفتمان غالب در رمانهای دوران مشروطیت، آمیختهای است از نوعی از گفتمان اسلامی و گفتمان «مدرن» برآمده از اندیشه عصر روشنگری؛ از آن میان حکایت یوسف شاه و ستارگان فریب خورده، نوشته فتحعلی آخوندزاده؛ جهودکشان، نوشته نویسندهی ناشناخته، به تصحیح هارون و هومن.
در سالهای ۱۳۲۰ - ۱۳۰۰ دو نوع گفتمان در دو نوع رمان غالب اند: گفتمان اندیشه ایرانی پیش از اسلام در رمانهایی چون سلحشور، نوشته عبدالحسین صنعتی زاده؛ نوعی از گفتمان اسلامی در رمانهایی چون تهران مخوف، نوشته مرتضی مشفق کاظمی.
در سالهای ۱۳۳۲ - ۱۳۲۰ نوعی از گفتمان چپ در رمان فارسی غالب است؛ از جمله در رمانهایی چون حاجی آقا، نوشته صادق هدایت؛ چشمهایش، نوشته بزرگ علوی.
در سالهای ۱۳۴۲ - ۱۳۳۲ رنج و یأس برآمده از کودتای ۲۸ مرداد در رمان فارسی غالب است؛ «نقد» هر پنج گفتمان حاکم بر تاریخ ایران بعد از دوران مشروطیت؛ نوعی سکوت گفتمانها؛ از آن میان ملکوت، نوشته بهرام صادقی.
در سالهای ۱۳۵۷ - ۱۳۴۲ رد پای گفتمان اسلامی، گفتمان چپ، گفتمان «مدرن» برآمده از اندیشه عصر روشنگری، هر سه، در رمان فارسی پیدا است؛ از آن میان نفرین زمین، نوشته جلال آل احمد، نوعی گفتمان اسلامی را حمل میکند؛ همسایهها، نوشته احمد محمود، نوعی گفتمان چپ را؛ شازده احتجاب، نوشته هوشنگ گلشیری، نوعی گفتمان «مدرن» برآمده از اندیشه عصر روشنگری را.
"در سالهای ۱۳۲۰ - ۱۳۰۰ دو نوع گفتمان در دو نوع رمان غالب اند: گفتمان اندیشه ایرانی پیش از اسلام در رمانهایی چون سلحشور، نوشته عبدالحسین صنعتی زاده؛ نوعی از گفتمان اسلامی در رمانهایی چون تهران مخوف، نوشته مرتضی مشفق کاظمی."
رمان بعد از انقلاب ماجرای دیگری است.
مهمترین ویژهگی ماجرای رمان بعد از انقلاب این است که در دو مکان متولد میشود؛ در داخل کشور، در خارج از کشور.
گفتمانهای غالب در رمان بعد از انقلاب در داخل کشور را شاید بتوان این گونه شماره کرد: گفتمان اسلامی، گفتمان چپ که به ویژه در سالهای ۱۳۶۰ - ۱۳۵۷ به چشم میخورد، سکوت گفتمانها.
گفتمانهای غالب در رمان خارج از کشور را شاید این گونه: گفتمان چپ، گفتمان اندیشه «مدرن» برآمده از عصر روشنگری، سکوت گفتمانها، گفتمان اندیشه ایرانی پیش از اسلام.
نخست نمونههایی از رمانهای داخل کشور:
نوعهایی از گفتمان اسلامی در سه نوع رمان به چشم میخورد: رمان اسلامی، رمان پاورقی گونه، رمان «کیفی».
از میان رمانهای اسلامی میتوان به دره جذامیان، نوشته میثاق امیر فجر؛ قیدار، نوشته رضا امیرخانی، اشاره کرد؛ از میان از رمانهای پاورقی گونه به باغ مارشال، نوشته حسن کریم پور؛ اتوبوس آبی، نوشته شاهین اعتمادی؛ از میان رمانهای «کیفی» به شهربانو، نوشته محمد حسن شهسواری، قلعه مرغی: روزگار هرمی، نوشته سلمان امین.
در میان رمانهایی که سکوت گفتمانها، به معنای «نقد» هر پنج گفتمان حاکم بر تاریخ ایران بعد از دوران مشروطیت را بازتاب میدهند، شاید بتوان به این رمانها اشاره کرد: آینههای دردار، نوشته هوشنگ گلشیری؛ سوء قصد به ذات همایونی، نوشته محمدرضا جولایی؛ باورهای خیس یک مرده، نوشته محمد محمدعلی؛ سفرکردهها، نوشته حسین نوش آذر؛ شاه کلید، نوشته جعفر مدرس صادقی.
در میان رمانهایی که سکوت گفتمانها به معنای انکار کلان روایتها را بازتاب میدهند، شاید به این رمانها: آزاده خانم و نویسندهاش، نوشته رضا براهنی؛ کتاب اعتیاد، نوشته شهریار وقفی پور؛ فرانکولا یا پرومته پسا مدرن، نوشته پیام یزدانجو؛ تهران، کوچه اشباح، نوشته سیامک گلشیری؛ خاله سرگردان چشمها، نوشته فرخنده حاجی زاده.
در میان رمانهایی که نوعهایی از گفتمان چپ را بازتاب میدهند، به عنوان نمونه شاید بتوان به این رمانها اشاره کرد: روضه قاسم، نوشته امیر حسن چهل تن؛ کلاغها و آدمها، نوشته جمال میرصادقی؛ سالهای ابری، نوشته علی اشرف درویشیان.
بعد نمونههایی از رمان خارج از کشور: درمیان رمانهای خارج از کشور که سکوت گفتمانها، به به معنای «نقد» هر پنج گفتمان حاکم بر تاریخ ایران بعد از دوران مشروطیت را را بازتاب میدهند، به عنوان نمونه شاید بتوان به این رمانها اشاره کرد:
سوره الغراب، نوشته محمود مسعودی؛ مرگ دیگر کارولا، نوشته محمود فلکی؛ چاه بابل، نوشته رضا قاسمی؛ فرار به سامراء، نوشته ایرج رحمانی؛ خسرو خوبان، نوشتهی رضا دانشور؛ مقدمهای بر ادبیات معاصر دانمارک، نوشته اکبر سردوزامی؛ بدون شرح شرح حال نسل خاکستری، نوشته مهدی استعدادی شاد؛ گسل، نوشته ساسان قهرمان؛ فریدون سه پسر داشت، نوشته عباس معروفی.
در میانهایی که نوعهایی از گفتمان چپ رابازتاب میدهند، به عنوان نمونه شاید بتوان به این رمانها اشاره کرد: گدار، نوشته حسین دولتآبادی؛ تبعیدیها، نوشته محسن حسام؛ بچههای اعماق، نوشته مسعود نقره کار؛ قفس طوطی جهان خانم، نوشته نسیم خاکسار.
در میان رمانهایی که گفتمان اندیشه پیش از اسلام را بازتاب میدهند، به عنوان نمونه شاید بتوان به این رمان اشاره کرد: رقص پروانهها، نوشته شهرام خلعتبری.
انقلاب ۵۷ چه تاثیری در رمان فارسی پس از انقلاب داشت و تغییر گفتمان مسلط بر آن داشت؟از طرف دیگر رمان فارسی تا چه حد توانست وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران را در گسست انقلاب و پس از آن بازنمایی کند؟
بخش اول پرسش شما البته پاسخ روشنی دارد: «انقلاب ۵۷» تأثیر بسیار بر «رمان فارسی پس از انقلاب و تغییر گفتمان مسلط بر آن» داشت.
گفتیم که در رمان فارسی، در فاصله سالهای ۱۳۵۷ - ۱۳۴۲ نوعی گفتمان اسلامی، نوعی از گفتمان چپ، نوعی از گفتمان «مدرن» برآمده از عصر روشنگری در رمان فارسی حضور پررنگتری داشتند.
انقلاب اسلامی پیروزی نوعی از گفتمان اسلامی، با یاری نوعی از گفتمان چپ و نوعی گفتمان «مدرن» برآمده از عصر روشنگری بود.
"در سالهای ۱۳۲۰ - ۱۳۰۰ دو نوع گفتمان در دو نوع رمان غالب اند: گفتمان اندیشه ایرانی پیش از اسلام در رمانهایی چون سلحشور، نوشته عبدالحسین صنعتی زاده؛ نوعی از گفتمان اسلامی در رمانهایی چون تهران مخوف، نوشته مرتضی مشفق کاظمی."
در رمان داخل کشور، گفتمان چپ به صورت «رمان گریز»، یعنی رمانی که دوران محمدرضا شاه را موضوع داشت، حضور پیدا کرد.
گفتمان اسلامی حضوری همه جا گستر پیدا کرد.
"سکوت گفتمانها، یعنی «نقد» همه گفتمانها، یعنی تأکید بر «شباهت» هر «پنج گفتمان» به هنگام بحرانها یا حضور در قدرت تسلط پیدا کرد"گفتمان «مدرن» برآمده از عصر روشنگری هرگز غالب نشد. گفتمان اندیشه پیش از اسلام از صحنه حذف شد.
در رمان خارج از کشور اتفاق دیگری رخ داد: گفتمان چپ در رمانهایی تسلط پیدا کرد که زندانها و اعدامهای جمهوری اسلامی را موضوع داشت؛ سرکوبها و گریزها را؛ سرگذشت یک نسل را.
گفتمان اسلامی یک سره غایب بود. سکوت گفتمانها، یعنی «نقد» همه گفتمانها، یعنی تأکید بر «شباهت» هر «پنج گفتمان» به هنگام بحرانها یا حضور در قدرت تسلط پیدا کرد. گفتمان اندیشه پیش از اسلام گاهی چهره نشان داد.
در این جا البته باز هم باید بر حضورِ گفتمان سکوت در رمان داخل کشور و غیاب گفتمان سکوت در رمان خارج از کشور تأکید کنیم؛ حضور و غیابی که بر آرایش گفتمانی رمان فارسی پس از انقلاب تأثیری تعیین کننده دارد.
بخش دوم پرسش شما هم البته پاسخ روشنی دارد: رمان فارسی بعد از انقلاب «وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران را در گسست انقلاب و پس از آن» «بازنمایی» کرده است.
ابعاد این «بازنمایی»، منظرهای گوناگونی که میتوانند این «بازنمایی» را تبیین کنند، سکوتها و صداهای این «بازنمایی»، اشکال این «بازنمایی»، در این مختصر نمیگنجند.
نسبت صورتبندی شما با بوطیقای رمان به طور کل چیست؟ برای مثال چرا از مفاهیمی نظیر رمان رئالیستی، رئالیسم انتقادی، رمان تاریخی، رمان مدرن و … استفاده نمیکنید؟ آیا فکر نمیکنید در متدولوژی شما مبنی بر تحلیل گفتمانی آثار، صرفاً رمان از منظر محتوا قرائت شده و فرم را نادیده میگیرد، و این موضوع تکینگی و منحصر به فرد بودن نویسنده و رمان را نادیده میگیرد؟
درست است. در خوانش گفتمانیای که در اینجا پیشنهاد میکنم، «منحصر به فرد بودن نویسنده و رمان» نادیده گرفته میشود؛ چه خوانش من خوانشی فرامتنی است که بر مبنای اشتراک گفتمانی گروهی از رمانها در این یا آن دورانِ تاریخی صورت میگیرد؛ نوعی تقسیمبندی که در آن بوطیقا، ادبیت، رمانیت رمانها در پرانتز قرار میگیرند.
از مفاهیمی مثل «رمان رئالیستی، رئالیسم انتقادی، رمان تاریخی، رمان مدرن» هم استفاده نمیکنم، چه از منظر دیگری به ماجرا نگاه میکنم؛ چه خوانش من خوانش دیگری است.
منظری که شما پیشنهاد میکنید، پاسخ پرسش دیگری است؛ رابطه فورمها و مکتبها است با دوران تاریخی و شرایط سیاسی - اقتصادی - اجتماعیای که رمانها در آن نوشته میشوند؛ شاید رویکردی است که در تئوری لوکاچ جوان یا لوسین گلدمن عمده است.
خوانش من یک پیشنهاد است؛ پیشنهادی که تنها بر ضلع تاریخ رمان و قاره تاریخ وجود انسان متکی است.
برای دریافت «فورم»، «ویژهگیهای منحصر به فرد» یک رمان، حضور یا مرگ «نویسنده» یک رمان، باید ضلعهای دیگر رمان یا قارههای دیگر وجود انسان را خواند. ضلع متن یا خواننده یا نویسنده رمان را؛ قاره نوعیت یا روان یا ملیت یا اسطورهای وجود انسان را.
و چه بسیار خوانشهای دیگر که ممکن است.
رمانهای فارسی داخل کشور با توجه به سیاستهای کنترلی دولت و صنعت فرهنگ سازی بعد از انقلاب تا چه حد توانستند فضاهای اجتماعی- سیاسی - به طور خاص مسئله جنگ زدگان و تبعات جنگ- را روشن کنند؟ یعنی به جای آنکه در ورطه بازنمایی و دنباله روی رسانههای مسلط باشند، بتوانند به صداهای حاشیهی جنگ بپردازند یا زبانی برای مردم بی صدا باشند؟
«سیاستهای کنترلی دولت و صنعت فرهنگسازی» بیش از هرچیز منجر به جستوجویراههایی برای گریز از این «سیاستها و صنعت» میشود.
این گریز میانخطهای رمان را گسترده میکند. یعنی منجر به فورمهایی میشود که میتوان آنها را فورمهای اجباری خواند.
فورمهای اجباری در گریز از گفتمان سکوت، ایهام میسازند. در اینجا تنها «هنریت» عامل تولد فورم نیست؛ سر دزدیدن از «سیاستهای کنترلی دولت» هم دخالتها دارد؛ در زبانها، ساختارها،طرحها، پایانها.
البته همه رمانهایی که به «فضاهای اجتماعی - سیاسی» یا «مسئله جنگ» میپردازند، راه گریز را انتخاب نمیکنند.
در میان رمانهایی که در داخل کشور به جنگ در داخل کشور پرداختهاند، شاید بتوان به سه گروه رمان اشاره کرد: گروه نخست رمانهای اسلامی که ستایش از اسلام، حضور معجزههای الهی، ستایش شهادت در آنها برجسته است؛ از آن میان نه آبی نه خاکی، نوشته علی مؤذنی؛ باغ بلور، نوشته محسن مخملباف؛ زخمه، نوشته داوود غفارزادهگان.
گروه دوم رمانهای «کیفی» که ستایش جنبه حماسی، ایثار «رزمندهگان اسلام»، نقش آنها در دفاع از میهن برجسته است؛ از آن میان زمین سوخته، نوشته احمد محمود؛ کشته عشق، نوشته اسماعیل فصیح.
گروه سوم رمانهایی که تلاش میکنند «صداهای حاشیه جنگ» را برجسته کنند؛ از آن میان عقرب روی پلههای راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکد قربان، نوشته حسین مرتضائیان آبکنار.
در خارج از کشور «صداهای حاشیه جنگ» را از جمله میتوان در لبخند مریم، نوشته قاضی ربیحاوی، شنید.
آیا رمان فارسی بعد از دوران انقلاب و جنگ تحت تاثیر خاطره نویسی قرار گرفته است یا نه؟ و آیا ما چنین جریانی تحت عنوان خاطره نویسی در این دوران به عنوان فرم غالب نوشتار روزمره داشته ایم یا نه؟ در واقع از طریق ایا می توان تاثیر فعالیت های روزمره مردم در این شرایط اضطراری را در جریانهای آینده ادبی و هنری دید یا نه؟
گمان میکنم در دوران بعد از انقلاب رمان و خاطره نویسی در داخل و خارج کشور در کنار دیگر زیستهاند. خاطره نویسی در این سالها یکی از فورمهای غالب نوشتار بوده است؛ ظرف هر پنج گفتمان تاریخ ما بعد از مشروطیت؛ در داخل کشور ظرف گفتمانهایی؛ در خارج از کشور ظرف گفتمانهایی دیگر.
همین جا باید بر این نکته پای فشرد که شاخههایی از خاطرات تنها در خارج از کشور امکان تولد داشتهاند؛ خاطراتی که تصویری تمام قد از دوران جمهوریی اسلامی به دست دادهاند؛ از آن میان خاطرات زندانیان سیاسی در دهه ۱۳۶۰، خاطرات سردمداران و باورمندان رژیم محمدرضا شاه، خاطرات سردمداران و باورمندان به سازمانهای سیاسی، خاطرات نویسندهگان تبعیدی.
گفتمان سکوت در داخل کشور بیان بخش بزرگی از ماجراهای «پشت پرده» جمهوری اسلامی را ناممکن کرده است؛ در خارج از کشور این ماجراها در «خاطرات» بر پرده آمدهاند.
"همین جا باید بر این نکته پای فشرد که شاخههایی از خاطرات تنها در خارج از کشور امکان تولد داشتهاند؛ خاطراتی که تصویری تمام قد از دوران جمهوریی اسلامی به دست دادهاند؛ از آن میان خاطرات زندانیان سیاسی در دهه ۱۳۶۰، خاطرات سردمداران و باورمندان رژیم محمدرضا شاه، خاطرات سردمداران و باورمندان به سازمانهای سیاسی، خاطرات نویسندهگان تبعیدی."
و تأثیر «فعالیتهای روزمره مردم» در جریانهای آینده ادب و هنر؟ چهگونهگی این تأثیر را تنها «آینده» نشان خواهد داد.
با توجه به سانسور و تبعیض های جنسیتی بعد از انقلاب به نظر می رسد جهش چشمگیر زنان در عرصه داستان نویسی را شاهدیم.
"برای دریافت «فورم»، «ویژهگیهای منحصر به فرد» یک رمان، حضور یا مرگ «نویسنده» یک رمان، باید ضلعهای دیگر رمان یا قارههای دیگر وجود انسان را خواند"شما دلیل این موضوع را چه می بینید؟ و ایا این تغییرات شامل محتوای رمان و توجه به مسائل زنان نیز میشود یا نه؟
به بخش اول این پرسش میتوان پاسخی تکراری داد: فشار شدید جمهوری اسلامی به زنان، تلاش برای حذف آنها از صحنه اجتماع، سبب ساز تلاش - ستیز - فریاد همیشه آنها شد؛ سبب سازِ ستیز همیشه زنانی که در دورانی غریب از تاریخ یک سرزمین ماجراها از سر گذرانده بودند. رمان شاید هم ظرف مناسب همه این ماجراها بوده راهی برای فریاد هویتی که از آنها سخت دریغ شده بود.
و اما: رمانی که توسط زنان در ایران و خارج از کشور نوشته شده است را میتوان به سه گروه تقسیم کرد: گروه اول: رمان اجتماعی که شرایط اقتصادی - سیاسی یک دوران یا دورانهایی از تاریخ را محور رمان میکند؛ از آن میان در داخل کشور، جزیره سرگردانی، نوشته سیمین دانشور، خانه ادریسیها، نوشته غزاله علیزاده؛ در خارج از کشور بر بال باد نشستن، نوشته شهرنوش پارسی پور؛ در حضر، نوشته مهشید امیرشاهی؛ بیگانهای درمن، نوشته شکوه میرزادهگی.
گروه دوم: رمان پاورقی گونه که حضور مرد آرمانی، ستایش عشقهای رمانتیک، توصیه به حفظ عفاف زنانه، ستایش نوعی از اندیشه مذهبی از عناصر اصلی آن است؛ از آن میان در داخل کشور همخونه، نوشته مریم ریاحی؛ پنجره، نوشته فهیمه رحیمی؛ بامداد خمار، نوشته فتانه حاج سیدجوادی؛ سبکباران ساحلها، نوشته شهره وکیلی.
گروه سوم: رمان زنانه که در ترسیم وضعیت زنان در جامعهای مردسالار نوشته میشود. رمان زنانه در داخل کشور را شاید بتوان به دو شاخه تقسیم کرد.
پارهای از عناصر شاخه اول رمان زنانه در داخل کشور را شاید بتوان اینگونه شماره کرد: تقابل دنیای زنانه و مردانه، حضور پدران سرکوبگری که تنها پیری و مرگ خلع سلاحشان میکند، حضور برادران نازپرورده، حضور مادران برباد رفته، حضور معشوق - همسرانی که از زبان و جهان زنانه چیزی نمیدانند.
از میان این شاخه از رمانهای زنانه در داخل کشور به عنوان نمونه میتوان اشاره کرد به پرنده من، نوشته فریبا وفی، انگار گفته بودی لیلی، نوشته سپیده شاملو؛ چه کسی باور میکند رستم؛ نوشته روح انگیز شریفیان؛ چراغها را من خاموش میکنم، نوشته زویا پیرزاد؛ آسمان خالی نیست، نوشته شیوا ارسطویی.
شاخه دوم رمان زنانه در داخل کشور تقابل جهان زنانه و جهان مردانه را کم رنگتر میکند، تقابل نسلها را برجستهگی میبخشد، ویرانی - تنهایی - سرگردانی - اسارت مشترک زنان و مردان جوان در جامعهای سرکوبگر را بنیان میکند.
از میان این شاخه از رمانهای زنانه در داخل کشور به عنوان نمونه میتوان اشاره کرد به نگران نباش، نوشته محسا محب علی؛ احتمالاً گم شدهام، سارا سالار.
از میان رمان زنانه در خارج کشور به اینرمانها میتوان اشاره کرد: شالی به درازای جاده ابریشم، نوشته مهستی شاهرخی؛ سایهها، نوشته منظر حسینی؛ ایشتار، نوشته ژیلا مساعد؛ آنیموس، نوشته کتایون آذرلی؛ یک سرگذشت و دو نامه، نوشته رباب محب.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران