«خرامان»؛ مردی که با لباس زنانه می‌رقصد

رادیو فردا - ۶ آبان ۱۳۹۹

در کشوری که اساساً رقص در آن ممنوع است و آشکارا نکوهیده از سوی حکومت و مذهب، تصور کنید داستان زندگی مردی را که تمام زندگی و دنیایش را بر رقص استوار کرده، آن هم رقص با لباس زنانه.

«خرامان» که در جشنواره فیلم‌های مستند شفیلد امسال نمایش داشت، فیلم مستندی است از آرش اسحاقی که به زندگی امیر وشتانی اختصاص دارد؛ مردی ۸۰ ساله در روستایی در ایران که از پیش از انقلاب تا به امروز در حال رقصیدن با لباس زنانه است، مردی که با حسرت و آه می‌گوید: «سی چهل ساله آرزو به دل موندم که رو سن برقصم، اما اون کسی که می‌خواد برقصه، براش همه جا سنه.»

این آغاز مواجهه ما با مردی است که با وقوع انقلاب و ممنوع شدن رقص، دست از کارش نکشیده و به شکل‌های مختلف، از جمله رقصیدن در عروسی‌ها و خانه سالمندان، به کار خود می‌دهد، حتی در ۸۰ سالگی.

عکس‌های اجراهای مختلف او را در پیش از انقلاب می‌بینیم که با لباس و آرایش زنانه در حال رقصیدن است تا می‌رسیم به نقطه انقلاب. او به ما می‌گوید: «انقلاب شد...» و بعد ساکت می‌شود. تماشاگر خود می‌تواند حدس بزند که چه اتفاقی پس از آن برای چنین شخصیتی رخ داده و بعدتر او برای ما توضیح می‌دهد که چطور سعی کرده با رقصیدن در عروسی‌ها به کار خود ادامه دهد، اما کار تا آنجا پیش رفته که مجبور شده پیش روی یک پیش‌نماز برهنه شود تا ثابت کند که مرد است و پس از آن پیش نماز به مردم گفته که تماشای رقص او در این مراسم عروسی ایراد ندارد!

فیلم به طور کامل بر شخصیت اصلی‌اش متمرکز می‌شود و با آنکه سوژه‌اش آشکارا به مباحث سیاسی و اجتماعی پهلو می‌زند، با این حال فیلمساز سعی دارد تنها از دید شخصیت اصلی به جهان اطرافش نگاه کند و تلاش نمی‌کند برای تماشاگر خارجی -به شیوه معمول برخی از مستندهای ایرانی- توضیحات اضافه‌ای را درباره شرایط جامعه و حکومت بر فیلم علاوه کند. برعکس می‌خواهد تا جای ممکن تنهایی‌های یک مرد و علاقه وافرش به رقص را ثبت و ضبط کند.

بیشتر بخوانید

«یک دور دیگر»؛ در ستایش مستی

«هنر در خطر زندگی کردن»؛ خشونت خانگی در ایران

«دشت خاموش»؛ جهان جای کوچکی است

«کورتیز»؛ عشق، جنگ و پایان کازابلانکا

«مسخره باز»؛ در ستایش سینما و تخیل

«پسران عشق» قاضی ربیحاوی؛ همجنس‌گرایی زیر سایه انقلاب و جنگ

فیلمساز به سراغ پسران او می‌رود و دیدگاه هر کدام از آنها را با ما در میان می‌گذارد؛ یکی کارهای پدر را مایه شرمساری می‌خواند و دیگری به آن افتخار می‌کند. یکی هم به تلخی برای ما روایت می‌کند که تنبک‌زن پدرش بوده، اما در دهه شصت کمیته به خانه آنها حمله کرده و پس از دستگیری آنها و آسیب رساندن به انگشتانش، نوازندگی را کنار گذاشته است.

در عین حال برخی از شش پسر او یادآوری می‌کنند که به خاطر متلک‌هایی که نسبت به پدرشان شنیده‌اند، گاه مجبور به دعوا و مرافعه شده‌اند.

با این حال فیلمساز این مرد را در دل همان جامعه به اجرای تعزیه در محرم می‌برد؛ جایی که در آن مردان باید نقش زنان را هم ایفا کنند و در این مورد کسی اشکالی در آن نمی‌بیند.

مرد سعی دارد چند توصیه به بازیگران زن پوش داشته باشد، از جمله اینکه دست‌های مردانه‌شان نباید دیده شود، اما بازیگران تعزیه او را چندان جدی نمی‌گیرند و در برابر دوربین به او متلک هم می‌گویند.

فیلمساز سعی دارد تناقض جاری در این صحنه را به تمام فیلم گسترش دهد و از مردی بگوید که هنوز در ۸۰ سالگی، خودش پارچه‌های لباس زنانه می‌خرد و با دقت آنها را می‌دوزد تا با آنها هنرنمایی کند، اما حتی همسرش -که حتی در صحنه‌ای زیبا برایش تشت هم می‌نوازد- اساساً مخالف کار اوست و می‌گوید باید بسوزد و بسازد.

فیلم با آنکه در میانه کم می‌آورد و به تکرار می‌رسد، اما در نهایت می‌تواند پرتره جذابی باشد از مردی که خلاف جریان جامعه‌اش حرکت می‌کند و برای قضاوت‌های دیگران ارزشی قائل نیست. او حالا در تنهایی‌اش، در حیاط خانه می‌رقصد و فیلمساز در چند صحنه متفاوت از ما دعوت می‌کند که شریک این تنهایی شویم و به تماشای رقصیدن او بنشینیم.

رقص برای پیرزن‌هایی که در یک خانه سالمندان روزگارشان را سر می‌کنند، از صحنه‌های زیبایی است که جاری بودن زندگی و تلاش شخصیت اصلی برای زیستن خلاف جریان را تصویر می‌کند، تا می‌رسیم به صحنه نهایی که در آن رقص تنهای او در حیاط خانه‌اش با همیاری فیلمساز به رقص دو نفره‌ای بدل می‌شود که در آن رو به دوربین، به شکلی از ما هم دعوت می‌کند که برقصیم؛ رقصی رها و فارغ از هیاهو و محدودیت‌های اجتماع.

منابع خبر

اخبار مرتبط