مرا ببخش که می ‌روم به سوی سرنوشت ....

مرا ببخش كه می ‌روم به سوی سرنوشت ....
فرهیختگان
فرهیختگان - ۲۹ تیر ۱۳۹۰

تعداد بازدیدها: ۲۳۷ بهروز آرمان: ساعت ۹ بامداد سه‌شنبه- بیست ‌وهشتم تیر ۹۰- است که من ، تنها در پراید نقره‌ای‌ام نشسته‌ام و مثل هر روز ، جاده مخصوص «کرج- تهران» را طی می‌کنم تا به ساختمان روزنامه فرهیختگان در خیابان پیر «حافظ» برسم. صدای دلنشین زنده‌یاد «حسن گل نراقی» در پراید نقره‌ای پیچیده و تنها همدم من در چله تابستان است.سرعت ماشینم بیشتر از ۸۰ کیلومتر نیست ؛ این را کیلومترشمار می‌گوید.همین که به چراغ قرمز طاقت‌فرسای چهارراه «ایران‌خودرو» نزدیک می‌شوم پا از پدال گاز برمی‌دارم و سرعت ماشین را کم می‌کنم.ناگهان اما یک قمری (یاکریم) تک و تنها در وسط جاده به زمین می‌نشیند ؛ درست مقابل پراید نقره ای. تصورم این است بوق و جریان تند هوای ناشی از شتاب ماشین ، قمری سر به هوا را مجاب می‌کند تا از سینه گرم جاده ، دل بکند و دوباره پر بگشاید به سوی آسمانی که آبی نیست.«یاکریم» اما دیر به فکر پرواز می‌افتد و تا به خودم می‌آیم ، پرنده زبان بسته تلف می‌شود.هنوز چکامه «مرا ببوس» گل‌ نراقی تمام نشده که ناخودآگاه ترمز می‌کنم و از پراید پیاده می‌شوم.به خودم می‌گویم شاید بتوانم به «یاکریم» کمکی بکنم ؛ اما نه ، اینطور نمی‌شود. چند قطره خون سرخ قمری ، پاشیده روی شیشه پراید و با دیدن آن ، اعصابم خردتر می‌شود.حوضچه تنهایی‌ام در واپسین روزهای گرم تیر ، لبریز غم می‌شود و عذاب وجدان ، رهایم نمی‌کند. دلم می‌خواست به جای «گل‌نراقی» می‌خواندم «مرا ببخش یا کریم که می‌روم به سوی سرنوشت...» یک ساعت بعد به ساختمان فرهیختگان می‌رسم اما هنوز به فکر پرپرزدن «یاکریم» هستم.خبرهای مربوط به کشته شدن روح‌ا...

"چند قطره خون سرخ قمری ، پاشیده روی شیشه پراید و با دیدن آن ، اعصابم خردتر می‌شود.حوضچه تنهایی‌ام در واپسین روزهای گرم تیر ، لبریز غم می‌شود و عذاب وجدان ، رهایم نمی‌کند"داداشی- قوی‌ترین مرد ایران- هنوز داغ است.عکس بزرگی از مرد آهنین در وسط صفحه حوادث فرهیختگان ، خودنمایی می‌کند که همکارم «مجتبی کامکار» می‌پرسد «فیلم جنازه داداشی پس از انتقال به سردخانه را دیده‌ای؟» «مجتبی» وقتی پی می‌‌برد که این فیلم را ندیده‌ام ، گوشی موبایلش را جلو می‌آورد و می‌گوید «اگر دوست داری تماشا کن.تازه امروز بلوتوثش به دستم رسیده.» از سر کنجکاوی ، چشم می‌دوزم به نمایشگر کوچک موبایل و با دیدن پیکر کاردآجین قوی‌ترین مرد ایران ، قلبم ریش می‌شود.باورت نمی‌شود این پیکر خونین مرد پرآوازه‌ای است که تا همین دیروز به زور بازو و قوت جان ، شهره بود. با دیدن این فیلم ، دوباره صحنه‌های تلخ پرپرزدن و جان دادن «یاکریم» در مقابل چشمانم رژه می‌رود و ماجرای صبح را برای دوستم تعریف می‌کنم.بعد ، از او می‌پرسم به راستی چگونه می‌توان یک انسان ، یک قهرمان ، یک مرد آهنین را بی‌رحمانه در خیابان شلوغ و مقابل چشمان مردم ، سلاخی کرد و گستاخانه گریخت؟ دوستم به نشانه تاسف ، سری تکان می‌دهد و می‌رود پی کارش و باز این من هستم که باید بنویسم از حوادث ، حوادثی که متاسفانه این روزها بیشتر آنها تلخ است و از جنس زبر. بزرگی می‌گوید: «اگر در جامعه‌ای عاطفه بمیرد فرهنگش هم نابود می‌شود و این یعنی قتل بی‌ صدای انسانیت.» با نگاهی هرچند گذرا به رخدادهای ناگواری که این روزها گریبانگیر جامعه ایرانی شده درمی‌یابیم ریشه آنها در فقر فرهنگی ، اقتصاد بیمار ، ضعف ایمان و بی‌توجهی به مبانی ناب دینی ، خشونت‌طلبی ، روان پریشی ، ‌ترافیک سنگین و غیرمعقول ، انفجار میل تجمل‌ گرایی در زندگی ماشینی ، سوزاندن اوقات فراغت به بطالت ، قاچاق مشروب و مواد مخدر ، اعتیاد ، دزدی ، طلاق ، افزایش سن ازدواج دختران و پسران و زیر پا گذاشتن عواطف انسانی و در یک جمله ، سنگی شدن قلب آدم های مستعد بزهکاری است. در چنین برهه‌ای که با سیلابی از کانال‌های مبتذل و یا پوچ ‌گرا و پوپولیسمی ماهواره‌ای رو به‌ رو هستیم متاسفانه باید اذعان داشت رسانه‌های جمعی داخل کشور و به ‌ویژه صداوسیما ، گوی رقابت را به حریفان حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای خارج مرزها باخته‌اند. صدا وسیمایی که داعیه رسانه ملی بودن دارد در سالیان خیر به جز چند سریال تاریخی و مذهبی ، چه اقبالی در جذب ده ها میلیونی مخاطب و مهم تر از آن ، فرهنگ ‌سازی داشته است؟ این روزها شبکه‌های مبتذل ماهواره‌ای با برنامه‌هایی عوام‌ فریب ، بی‌محابا اما خیلی نرم ، تیشه بر ریشه فرهنگ خانواده‌های ایرانی می‌زنند و به هیچ‌کس هم رحم نمی‌کنند.این شبیخون فرهنگی ، خیلی زودتر از آنچه تصور می‌شد رخ نمایانده واگر دست‌اندرکاران صدا وسیما ، همچنان به فکر ساخت فیلمها و برنامه‌های آبکی باشند وضع از این هم بدتر می‌شود.البته بسیاری از نهادها و سازمان‌های دیگر و نیز شورای عالی انقلاب فرهنگی ، مجلس شورای اسلامی و وزارتخانه‌ هایی از جمله آموزش و پرورش ، علوم و فرهنگ و ارشاد اسلامی باید برای مقابله با پدیده شوم «مرگ عاطفه» و جلوگیری از رویدادهای تلخی که متاسفانه این روزها به وفور شاهد آنها هستیم به سرعت چاره‌اندیشی کنند.باید به ‌خاطر داشت که با فراگیر شدن پدیده تلخ خشونت‌ طلبی ، حرمت‌شکنی و بی ‌بندوباری ، هیچ ‌کس در هیچ جای جامعه در امان نیست.به فکر علاج واقعه باشیم همین امروز.کفتر کشته که پروندن نداره.

 

منابع خبر

اخبار مرتبط

دیگر اخبار این روز

جهان نیوز - ۲۹ تیر ۱۳۹۰
فرهیختگان - ۲۹ تیر ۱۳۹۰