کرد باید کاری #کارستان
“نجنگیدن به معنای مردن از درون است”
کمونِ پاریس. مارسِ ۱۸۷۱
پیتر واتکینز در فیلم کمون دست روی یکی از بزنگاههای اصلیِ تاریخِ طبقهی کارگر میگذارد.
روایتِ او دقیقاً در خدمتِ در حاشیهبودِگی این تاریخ است. روایتی تکهتکه، به دور از توهمِ مداومت و بدون آنکه مخاطب را در انفعالِ مشاهدهگریِ صرف فرو برد.
اشخاصی که در این فیلم نقشِ شهروندان را ایفا میکنند، درواقع خود را به صحنه میآورند، خودِ انسانِ قرن بیستویکمی که در تلاش است تا ارتباطِ خویش را با تاریخ حفظ کند.
"مارسِ ۱۸۷۱پیتر واتکینز در فیلم کمون دست روی یکی از بزنگاههای اصلیِ تاریخِ طبقهی کارگر میگذارد"
نکتهای که شاید بیش از همه در فیلم حائز اهمیت است، فرآیندِ حفظِ این ارتباط بهواسطهی بودن در گروه ساختِ فیلم است. بوکچین در فرمولبندیِ طریقت رسیدن به آنچه اکولوژیِ اجتماعی[i] مینامد، پیش از هرچیز نیاز به فهمی نو از سیاست را در دستورِ کار خود قرار میدهد.
سیاستی که در تضاد با برتریِ دولت و مراجعِ اقتدار، به حوزهای تفویضی محول میشود. عرصهای که در آن افراد خود مسئولِ زندگیِ خویشاند و در تصمیمگیریهایی که مستقیم و غیرمستقیم بر حیات آنها تأثیر میگذارد مشارکت دارند.
الزامِ او بر به وجود آمدن انجمنها و اتحادیههایی از بخشهای مختلف جامعه است که در آن دموکراسی قادر خواهد بود در اصیلترین شکلِ خویش، یعنی بهگونهای مستقیم و رودررو در جریان باشد.
در چنین اجتماعهایی، سوژهای که توسط نفوذ سرمایهداری در تمام ابعادِ زندگیاش، به انفعال و بیکنشیِ تمام فروغلتیده است، قادر خواهد بود تا برای بار دیگر تجربهی فعال بودن در جمع را از سر گذرانده و در واقع به جایگاهِ «شهروند فعال» بازگردد.
او در کتابِ از شهرنشینی تا شهرها اذعان میکند که «کسی که در تلاش برای بازسازی اجتماعی شرکت میجوید دیگر با تعصبات، عادتها و حساسیتهایی که پیش از ورود به این[فرآیند] داشته از آن خارج نمیشود.»
آنچه در فیلمِ واتکینز شاهدش هستیم نه فقط وجودِ این فرآیند در رخدادِ تاریخیِ موردِ اشاره، که در خودِ فرآیند فیلمسازیست. در جای جایِ فیلم با صحنههایی از بحث و شورِ شهروندان نه تنها دربارهی کمون، که دربارهی اوضاع کنونی مواجه هستیم. در انتهای فیلم ذکر میگردد که در تمامی این صحنهها آنچه مخاطب شاهدش بوده، نه صحنهسازی و دستورِ کارگردان، که بحثها و دغدغههای واقعی بازیگران بوده است.
شخصیتهایی که در فیلم به تصویر کشیده میشوند، در روندِ کار بودن در کنار یکدیگر و به راه بردنِ حرکتی جمعی را، بدون اینکه تحت نظارت قدرتی متمرکز باشند میآموزند.
"روایتی تکهتکه، به دور از توهمِ مداومت و بدون آنکه مخاطب را در انفعالِ مشاهدهگریِ صرف فرو برد"حفظ ارتباطِ آنها با تاریخ از دلِ بحثهای جمعیشان و درعینحال از کنشِ جمعیشان در موقعِ لزوم سربرمیآورد. آنها لباسِ مردان و زنانی را به تن میکنند که بیش از صدسالِ پیش رخدادی تاریخی را بهوجود آورند.
رخدادی که یکپارچگیِ دروغین و برساختهی تفکرِ بورژوایی را درهم شکست. و در عین بازی در لباسِ آنها، خودِ قرن بیستویکمیشان را جلوی دوربین میآورند که کمابیش با مشکلاتی از همان دست درحال دست و پنجه نرم کردن است. افرادی که از در بندِ کارِ خانگی بودن صحبت میکنند، از عدم وجودِ آموزشِ برابر و همگانی، از سرکوبِ روحیهی انتقادگری در جامعه، از استثمار توسط مالکین و صاحبانِ ابزار تولید، از نابرابری جنسی و نبودِ استقلال، از فرآیند کالاشدگی، از تبدیل شدن آزادی به امتیازی خاص در دست افرادی مشخص، مجاز نبودنِ تشکیلِ تشکلهای کارگری و…
آنها یک قرن و اندی پس از کمون هنوز خواهانِ نوعی دیگر از نگریستن به زندگیاند، بدیلی برای از خودبیگانگیِ موجود که نتیجهی مستقیمِ تمرکزِ قدرت در دستانِ سوبژکتیویتهی سرمایهداری است که هرآنچه را خطری برای منافعش باشد، یا هوشمندانه در خویش جذب کرده یا به کلی از سر راه برش میدارد.
در یک چهارمِ پایانیِ فیلم، جایی که سربازانِ دولتِ موقت از ورسای به پاریس هجوم آوردهاند و درحالِ درهم شکستنِ سنگرهای کمونارها هستند، دوربینِ همیشه در صحنهی کمون به سراغ یکی از کمونارهای زن، که سلاح به دست پشت سنگر آماده ایستاده میرود و از او میپرسد چنانچه در زمانِ حال در وضعیتی مشابه قرار بگیرد چه خواهد کرد، پاسخی که زن به او میدهد را نمیتوان بیارتباط دانست به آگاهی و فعال بودنی که وی بهواسطهی قرارگیری در فرآیندِ این بازسازی به دست آورده است.
بازسازیای که ارتباط با تاریخ را نه به بهای غرق شدن در آن و از دست دادنِ مختصات سوژه در زمان حال، بلکه بهواسطهی برهم نهادنِ این دو زمان، برای کسبِ دیدی انتقادی نسبت به آینده به دست میآورد:
“من نمیدانم آیا [امروز] این نوع سنگر به ما کمک میکند تا علیه جهانی سازیِ اقتصاد بجنگیم؟ مطمئن نیستم. من از دنیای امروز میترسم چون نمیدانم دشمنانم کجا هستند. نمیتوانم آنها را ببینم”.
کمونار دیگری در همنواییِ با او میگوید:
«ما نمیدانیم که آنها که هستند، چراکه همه جا حضور دارند. ما دیگر قادر نیستیم با ساختن سنگرهایی از این دست (اشاره به سنگرِ خیابانی) با آنها بجنگیم.
"اشخاصی که در این فیلم نقشِ شهروندان را ایفا میکنند، درواقع خود را به صحنه میآورند، خودِ انسانِ قرن بیستویکمی که در تلاش است تا ارتباطِ خویش را با تاریخ حفظ کند"ما باید با رسانه بجنگیم. باید از سلاحِ خودشان علیه خودشان استفاده کنیم: کامپیوتر، اینترنت، تلویزیون. کاری که تمام اینها انجام میدهند، کشتن و نابود کردن زمان و فرصتِ انسانهاست.»
Social Ecology
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۵ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران
