هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ در خرمن هنر، سوگ دخترکان کابل، سینماهای خالی

هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ در خرمن هنر، سوگ دخترکان کابل، سینماهای خالی
بی بی سی فارسی
بی بی سی فارسی - ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰

هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ در خرمن هنر، سوگ دخترکان کابل، سینماهای خالی

  • مسعود بهنود
  • روزنامه‌نگار
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۵ مه ۲۰۲۱

هفته گردش مرگ در مزرعه هنر و ادب بود. محمدرضا باطنی استاد و از جمله اندک خادمان زبان فارسی تن رها کرد، عبدالوهاب شهیدی که با آن عود با تار همخون‌شده تنها مانده بود، غمگین و افسرده رفت. اول هفته بود که شاعر جوانی پرسید چرا در بهار عطرآگین شیراز منصور اوجی نماند تا غزل اردیبهشتی بخواند. مسعود ولدبیگی چهره‌پرداز صاحب سبک هم راهی شد، همان که قهرمانان فیلم‌های علی حاتمی، بهروز افخمی، مسعود کیمیایی و خیلی‌ها را شکل داد در ده ها فیلم. درهفته‌ای که در تمام روزهایش صدای ناله کابل جانستان بلند بود و گوشه گوشه ایران هم؛ مرگ دخترکان مدرسه کابل به دست تحجر و وحشت از بازگشت طالب.

ابوالفضل بانی در مقاله‌ای برای اعتماد نوشت: دستخط آن دخترک را می‌خوانم از پشت پرده تار اشک، با خود می‌اندیشم آن دخترک بی‌گناه برای خدا روزه داشت.

"هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ در خرمن هنر، سوگ دخترکان کابل، سینماهای خالیمسعود بهنودروزنامه‌نگار۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۵ مه ۲۰۲۱هفته گردش مرگ در مزرعه هنر و ادب بود"آن لب‌های کوچک برای خدا تا افطار تشنه می‌ماندند. آن مکتبخانه، مکتب سیدالشهدا بود و دخترکان همه با خون روزه خود را گشودند. به حتم آنکه دکمه بمب را از جایی دورتر فشرده است نیز به لب روزه داشته است. هر دو سوی این داستان مرگ را، یک آیین رقم می‌زند، اما هریک به روایت خویشتن.

نویسنده افزوده: حکایت عجیبی دارد افغانستان و چه عجیب‌تر کابل. این شهر را کابلستانِ جانستان می‌گویند با مردمی از جنسِ جان، میهمان‌نواز و غریبه‌دوست با سفره‌هایی که اگر چه رنگین نیست اما بسیار باصفاست.

چه بر سر این ملت آمده است که چارقد دختران نوجوان‌شان به خون رنگین می‌شود؟ و هر چندی یک بار پدری به داغ فرزندی نوجوان یا جوان می‌نشیند؟

منبع تصویر،

A.aramesh

توضیح تصویر،

بلوار شاعر

بلوار شاعر و وضع کتاب و مجله

در این میان صاحب هنری در صبح اردیبهشتی باران خورده عکسی گرفته از تابلویی که با نام یک شاعر شکل گرفته است. احمدرضا احمدی که در زادگاه کرمان هم خیابانی بزرگ به نام اوست، این بار در منطقه ۳ تهران، یک بلوار دارد که بی اعتنا به تابلوی کیوسک پلیس، مفتخر ایستاده است.

در چنین فضایی همزمان با به راه افتادن خط تولید انبوه واکسن داخلی، امیدی در دل‌ها ظاهر شد، گرچه هنوز مرگ کرونایی سه رقمی است. انتخابات شده و باز قطار سیاست دارد تکانی می خورد، گرچه مسافران بی‌اعتنا هنوز پاسخی گرم نداده‌اند و تنور که شورای نگهبان ترمزهایش را قفل کرده است.

اما اگر بپرسید حال کتاب چگونه است خبر می‌رسد که بهتر از پیش است، ناشران جوان و شجاع به ویژه در شهرستان‌ها و مراکز استان‌ها، آسان‌تر مجوز می‌گیرند، انتشار کتاب‌های نازک از شاعران و قصه‌نویسان جوان سرعت گرفته. لیست ممنوع الانتشارها کوتاه‌تر شده و در همین موقعیت مجوز نشریات هم بیشتر از پیش به حرفه‌ای ها تعلق می‌گیرد.

"محمدرضا باطنی استاد و از جمله اندک خادمان زبان فارسی تن رها کرد، عبدالوهاب شهیدی که با آن عود با تار همخون‌شده تنها مانده بود، غمگین و افسرده رفت"در یک ماه مجوز انتشار ۷ مجله به روزنامه‌نگاران زن داده شده است. اما حال کتابفروشان بدان خوبی نیست که باید. چنان که تئاترشهر، با نزدیک شدن تاریخ بازگشایی سالن‌ها، همچنان در گرداب سیاه چاله‌های اداری است. مجسمه‌های دزدی - خبر رسیده که ذوب می‌شوند. راستی چه چطور مجسمه ۷۰۰ کیلویی از پایه‌اش در میدان شهر کنده شده.

چنین می‌نماند که برای ذوب شدگان تفاوتی نیست بین هیچ تناولی تا مجسمه باباطاهر عریان.

اما دلگدازتر سالن هنوز خالی سینما و تیاتر هستند که همچنان در حسرت تماشاگران خمیازه می‌کشند.

منبع تصویر،

دنیای اقتصاد

توضیح تصویر،

سینما بلوار خالی

سالن‌های کرونازده سینما

آیا روزهای بیکاری و تنهایی بازیگران و عوامل سازنده فیلم به پایان نزدیک است. آیا درست است که محدودیت‌های کرونایی سالن‌های سینما دارد تمام می‌شود. می‌گویند ستاد مقابله با کرونا با فروکش کردن پاندمی، اجازه بازگشایی سینماها را مشروط بر رعایت پروتکل‌های بهداشتی صادر کرده، نمایش فیلم‌ها دوباره از سرگرفته شده و دیگر تماشای فیلم روی پرده عریض سالن‌ها دور از ذهن نیست.

تینا جلالی با چند نفر کارگردان و تهیه کننده گفتگو کرد که سال گذشته فیلم ها ساختند که روی دستشان مانده نه به نمایش‌های آن لاین اعتمادی هست، نه امید نزدیکی به برگشت مردم به سالن سینما. به نوشته او: اما بحث اساسی صف طویل فیلم‌های آماده برای نمایش در سینماهاست. خبر می‌رسد فیلم‌هایی از داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، حمید نعمت‌الله، بهروز شعیبی، رضا درمیشیان، محمدحسین مهدویان، سعید ملکان، نیکی کریمی، شهرام مکری، محسن قرایی، نرگس آبیار، روح‌الله حجازی، حمیدرضا آذرنگ، کاوه صباغ‌زاده، هاتف علیمردانی، آیدا پناهنده، سهیل بیرقی، مرتضی فرشباف و بهتاش صناعی‌ها منتظر بازشدن در سینماهاست.

سامان سالور که فیلم سه کام حبس او در انتظار اکران است می‌گوید: «من و سایر عوامل سه کام حبس از سال گذشته منتظریم تا در سینماها اکرانش کنیم.

"اول هفته بود که شاعر جوانی پرسید چرا در بهار عطرآگین شیراز منصور اوجی نماند تا غزل اردیبهشتی بخواند"شبکه آنلاین به لحاظ رعایت حقوق کپی‌رایت با مشکلات جدی مواجه است. وقتی فیلم روی خروجی این پلتفرم‌ها قرار می‌گیرد علاوه بر قاچاق داخلی، انواع و اقسام شبکه‌های فارسی‌زبان اقدام به پخش آن می‌کنند. چرا باید سرمایه‌ای که با هزار سختی برای ساخت فیلم تامین شده در عرض کمتر از نیم ساعت به باد برود. نمی‌دانم این مسیر کی هموار می‌شود و چه زمانی قرار است سینماها به روزهای گذشته خود برگردند.

مجید برزگر که با ۵ فیلم ابر بارانش گرفته (کارگردان) مامان، دشمنان، علت مرگ نامعلوم و بچه گرگ‌های دره سیب (تهیه‌کننده) در انتظار اکران است به اعتماد می‌گوید: "در بازه‌هایی سینماها ناامن نبودند به دلیل رعایت فاصله قانونی و ضدعفونی کردن‌های مدام سالن‌ها. کافه‌ها و رستوران‌ها و مجتمع‌های تجاری، همه بی‌ماسک و نزدیک بدون فاصله ممکن.

سالن‌ها واقعا امنیت بیشتری برای مخاطبان داشتند ولی از یک‌سال گذشته با تعطیلی‌های پی در پی مواجه شدند و مردم هم تا رفع خطر جدی و استفاده از واکسیناسیون به سالن سینما نرفتند. الان هم شرایط اقتصادی و روانی به گونه‌ای است که مردم دل و دماغ و دلخوشی سینما رفتن را ندارند."

منوچهر محمدی تهیه‌کننده باسابقه سینما درباره شرایط این روزهای سینمای ایران گفته تالارهای پذیرایی از ابتدای تعطیلات تاکنون بسته مانده‌اند به طوری که بسیاری از آنها تغییر شغل داده‌اند. اگر این اتفاق برای سینماهای تهران بیفتد تمام سینمای ایران خسارت خواهند دید. میزان سالن‌سازی ۷، ۸ سال گذشته مهم بود اما اگر سینماها به سمت تغییر شغل و تغییر کاربری بروند به نظرم عرصه بر سینمای ایران تنگ و این اقتصاد ضعیف از این هم ضعیف‌تر می‌شود.

روزنامه دنیای اقتصاد نوشت: سال گذشته خبرهایی رسید درباره برخی سینماها به ویژه آنهایی که تک‌منظوره بوده و با یکی دو سالن فعالیت داشتند، خبرهایی مبنی بر تعطیلی، فروش یا تغییر کاربری آنها بود. از جمله عصر جدید که با اعلام تعطیلی موقت آن برای تصمیم‌گیری واکنش‌های مختلفی را به همراه داشت.

"مسعود ولدبیگی چهره‌پرداز صاحب سبک هم راهی شد، همان که قهرمانان فیلم‌های علی حاتمی، بهروز افخمی، مسعود کیمیایی و خیلی‌ها را شکل داد در ده ها فیلم"سینما بولوار در بلوار کشاورز هم که زمانی یکی از سینماهای مدرن تهران بود، سال گذشته تغییر کاربری پیدا کرد و به مرکز همایش‌های دانشگاه علوم پزشکی تهران تبدیل شد.

منبع تصویر،

O Gallery

توضیح تصویر،

نقاشی حبیب مرادی

نمایشگاه هفته

آخرین هفته اردیبهشت، در گالری اُ تهران نمایشگاه نقاشی‌های حبیب مرادی در مجموعه‌ای با نام "هویت" به چشم نشست. از چشم منتقدان نقش‌های زیبایی که نشانی از مینیاتورهای ایرانی و چینی در خود دارد اما به زبان و نشانه‌های روز.

منبع تصویر،

دنیای اقتصاد

توضیح تصویر،

محمدرضا باطنی (۱۳۱۳-۱۴۰۰)

درگذشت بزرگاستاد زبان

آنان دو تن بودند و درست این است که زبان‌شناسی بی وجود آنان چنین نبود که هست. ۲۰ کتاب فرهنگ نفیس که در شکل دادن به قاعده رساندن زبان فارسی نقش عمده دارند توسط محمدرضا باطنی و علی‌محمد حق‌شناس تالیف شد. باطنی به سن و سال، شش سالی بزرگتر بود از حق شناس، اما یازده سالی پس از وی ماند گرچه سختش گذشت. او از کودکی روزگار را به سختی گذراند.

در اصفهان زادگاهش، یازده ساله بود پدرش درگذشت و ناگزیر مدرسه را رها کرد و پادوی بازار شد. و چیزی نمانده بود که در همان بازار ماندگار شود. اما گذراند، به چه سختی. تا استاد دانشگاه شد و در آن جا کاردانی و سلامت نفسش دکتر علینقی عالیخانی (رییس وقت دانشگاه تهران) را به او خواند. و از همین رو مامور اصلاح دانشسرایی عالی شد (عملا رییس) و در یک سالی که در آن کار بود،

فغان از مقامات اداری و برخی استادان برخاست اما دکتر علیخانی و معاون همیشگی‌اش (دکتر ضیایی) کسانی نبودند که خلف وعده کنند.

"هر دو سوی این داستان مرگ را، یک آیین رقم می‌زند، اما هریک به روایت خویشتن.نویسنده افزوده: حکایت عجیبی دارد افغانستان و چه عجیب‌تر کابل"اما همزمان با گزارش‌های پی در پی ساواک علیه وی، دکتر عالیخانی هم از دانشگاه تهران رفت و دکتر ضیایی زودتر جنبید و با بورس خارجی خطر را گذراند. وقتی برگشت (سال ۵۸) سیلی دیگر به راه افتاده بود. وقتی به دانشگاه تهران محل کارش رفت، دیگر آن نبود که بود. اما حالا یک همکار داشت علی محمد حق‌شناس زبان‌شناس، نویسنده، مترجم و شاعر که برخلاف باطنی که روزگار سختش گرفت، حق‌شناس اهل جهرم و شکل گرفته در شیراز مظهر مدارا و صلح اندیشی بود، همیشه غزلی در ذهن داشت تا با خواندن آن مشکلی را آسان کند.

انقلاب فرهنگی شده بود و چندان که از حکومت تازه آمدند تا دانشگاه دیگری بسازند و گروهی را برانند و بخشی را به اطاعت بخوانند دکتر باطنی مانند همیشه فریاد برداشت که هنر انقلاب نمی پذیرد… و برای دومین بار مجبور به استعفا شد. استعفایی که ۴۰ سال طول کشید.

و از این جا بود که این دو تن - یکی فروتن و صلح جو و مهربان، دیگری خوش قلب اما سختگیر و چنان که خود گفت دچار افسردگی شده، در جایی دیگر میزی گرفتند و به کار افتادند. باطنی از رنگین کمان ادب ایران - چنان که در زندگی نامه اش برمی آید، خیام را می‌خواست و پیام بی‌اعتباری جهان را از زبان او می‌شنید. اما کیست که نداند آن دیگری -دکتر حق شناس - در شعرهایش هیچ گاه تلخی نگفت، عشق و بیداری هدیه‌اش بود.

دکتر باطنی بیش از هر یک از زبان شناسان نسل یک و نسل بعد، به علم خود وفادار ماند و چهل سال دوری از دانشگاه را تحمل کرد، اما با فرهنگنامه‌هایی که تالیف کرد و برخی ده ها بار چاپ شده است، از انتشار علمی که داشت خودداری نکرد. از ده سال پیش با دردی که ستون فقرات و گردن وی را غصب کرده بود و نمی گذاشت به راحتی نفس بکشد، همچنان در مرکز فرهنگ معاصر، جدی‌تر از هر کس کار کرد. چنان که آن دیگری - دکتر علی محمد حق شناس - نیز، تا آخرین روزهای حیات.

زنان و مردان بزرگ به هر خصلت که باشند، جایشان خالی می ماند.

"این شهر را کابلستانِ جانستان می‌گویند با مردمی از جنسِ جان، میهمان‌نواز و غریبه‌دوست با سفره‌هایی که اگر چه رنگین نیست اما بسیار باصفاست"با چه عشقی به علم، با چه بستگی عمیقی به زادگاهشان. برای دکتر محمدرضا باطنی فرصت‌های متعدد برای پژٰوهش و تدریس در دانشگاه‌های جهان فراهم بود، نخواست و مدام گفت کجا بروم. دکتر حق‌شناس هم ساخته بود: اینجاست که می مانم، این جاست که می‌میرم…

توضیح تصویر،

منصور اوجی (۱۳۱۳-۱۴۰۰)

سالی که شاعران را...

منصور اوجی، ۸۳ ساله شاعر و همچنان که لهجه‌اش شیرازی ماند، طبعش هم. ساکت و نرم و محترم. به قول شاملو "انگار منصور جز در شیراز نبوده است و انگار نگران حافظ است و هر روز باید برود حافظیه دفتر امضا کند".

افسوس که در این چهل ساله، دیگر کمتر شاعران و قصه نویسان یکدیگر را دیدند، مگر هر از چند سال یک‌بار. تازه این وصف آن هاست که دور از خانه غریب نمانده‌اند.

ماه پیش، مجله وزن دنیا در شماره نوروزی، در فصل (صد شاعر و صد شعر) منصور اوجی او را نشاند که حق همین بود. و شعری تازه از وی را به چاپ رساند. راستی هم انگار مرگ را نزدیک دیده بود.

حرفی برای گفتن

آلام و درد ما را

در مویه بازخواندند

خنیاگران دوران

در کوچه‌های شیراز

*

فصل خزان گل بود

در روزگار بیداد

سالی که عاشقان را، بی‌غسل خاک کردند.

سالی که شاعران را...

*

ما با غبار رفتیم

از ما چه ماند بر جای

زآن عهد و روزگاران؛

حرفی برای گفتن

شعری برای خواندن

دردی برای آواز

توضیح تصویر،

عبدالوهاب شهیدی

در جستجوی آن نت تنها

مرجان صائبی و سیمین سلیمانی از روزنامه‌نگاران جوانی هستند که با وی گفتگوهایی کرده‌اند.

"انتخابات شده و باز قطار سیاست دارد تکانی می خورد، گرچه مسافران بی‌اعتنا هنوز پاسخی گرم نداده‌اند و تنور که شورای نگهبان ترمزهایش را قفل کرده است"فردای ضبط که سلیمانی توانسته بود مرد ۹۹ ساله و دلشکسته را به سخن آورد، شنید که شهیدی را به بیمارستان برده‌اند. سه روز بعد آخرین گفتگوی مرد کم‌حرف در شرق به چاپ رسید. و هم آنجا از زادگاهش میمه اصفهان می‌گوید و از پدر سختگیر اما شعرشناس و شاعر در کسوت روحانی که طوبی تخلص داشت. و همو بود که باعث شد تا گرامافون در میمه ترویج پیدا کند؛ از یادگیری سنتور فقط با نگاه‌کردن به دست نوازندگان؛ از ایرانی‌کردن ساز عود و پیش‌رفتن همزمان در خوانندگی و نوازندگی و از رفتن به خدمت ارتش.

مرد شیک و خدنگ و آراسته تنها اهل موسیقی نبود که لباس نظامی داشت. اما زمانی که انقلاب شد و پایگاه سخت‌گیری‌ها اصفهان، کسی کاری به کسایی، تاج، شهناز و دیگر هنرمندان نداشت اما شهیدی را به زندان انقلاب انداختند.

چهارماهی در حبس بود و گاهی شب‌ها برای دیگر زندانیان می‌خواند آن نگاه مست تو… بی همگان به سر شود… و ده ها ترانه جان آشنای دیگر برای کسی که گفته بودند مامور ساواک است. وقتی بیرون آمد دیگر گلها هم نبود. حقوق رادیو و نظام با هم رفته بود. چند سالی سختی کشید و ماند و بعد راهی شد و به مهاجرت تن داد. مثل بسیاری دیگر.

"لیست ممنوع الانتشارها کوتاه‌تر شده و در همین موقعیت مجوز نشریات هم بیشتر از پیش به حرفه‌ای ها تعلق می‌گیرد"اما بعد ۱۵ سال برگشت. از آن پس کمتر حرف زد. ساکت و در حسرت روزهای خوش. زمزمه‌های زیر لب… و شکایت از سختی و بی‌اعتباری زندگی.

به زبان دیگر ۴۲ سال سکوت و حسرت و تنهایی. اما وقتی خبر درگذشت او رسید، انگار کسانی به یاد شهیدی افتادند، آن مرد مرتب و منظم و مهربان.

جلیل عندلیبی می‌گوید: "من از استاد شهیدی خواستم که به ایران بازگردد و بنا بود با هم کنسرت برگزار کنیم اما همان‌ها که امروز از او یاد می‌کنند، نگذاشتند."

زنده‌یاد محمود خوشنام ۹ سال پیش در گفتگویی با شهیدی برای بی‌بی‌سی فارسی از او شنید:

موسیقی پرواز است، نمیشود توی قفس نگاهش داشت. در قفس ماندن تقلید است و یک نواختی. موسیقی مثل پرنده باید بال بزند. به هر سوی آسمان پرواز کند. یک جا ایستادن سقوط است.

نگارنده که در جشنواره هنراسلامی لندن -۱۳۵۵ فیلمی از هنرمندان می‌ساخت در صحنه‌ای شنید که شهیدی به استاد عبادی می‌گفت این‌جا (یعنی در لندن) دلت ساز می‌زند یا خودت؟ عبادی گفت هیچ جا خودم نمی‌زنم.

"چنان که تئاترشهر، با نزدیک شدن تاریخ بازگشایی سالن‌ها، همچنان در گرداب سیاه چاله‌های اداری است"هر دو خندیدند پیش از آن‌که سیگاری آتش کنند.

منبع تصویر،

هادی حیدری

توضیح تصویر،

محمود احمدی‌نژاد و مصطفی تاجزاده

چراغداران سالن انتخابات

هادی حیدری در فرصتی که هنوز دالان انتخابات ریاست جمهوری تاریک است، احمدی‌نژاد رییس جمهور پیشین را ترسیم کرد که همین هفته از دیوار وزارت کشور بالا رفت تا برای ریاست جمهوری آینده نام‌نویسی کند، هم مصطفی تاجزاده را که وی نیز برای نام‌نویسی رفت. اولی همان که میلیون‌ها نفر مردم تهران را علیه خود به خیابان ها کشاند و خش و خاشاکشان خواند. دیگری از همان خرداد ۸۸ به زندان افتاد، و از آخرین زندانیان جنبش سبز بود که آزاد شد. آن هر کدام از گوشه‌‎ای از راهرو منتهی به دفتر انتخابات آمده بودند، بی‌هیچ شباهتی.

امیدی هم به تصویب صلاحیت هیچ کدام نیست.

از هفته‌های پیشین:

  • هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ شاعر در پیاده‌رو، شکست کلید فرهاد
  • هفته هنر و فرهنگ؛ سونامی در راه، مرز خنده و گریه، آینده‌بینی
  • هفته هنر و فرهنگ؛ هیچ در میان ما، اندر بلای سخت، بازار گرم طنز
  • هنر و فرهنگ هفته؛ مصدق‌های تئاتر، ناقوس ۹۶ سال خاموش، پشت پرده یک فیلم سیاسی
  • هفته هنر و فرهنگ؛ دردی یکساله شد، صادق خان برگشت، اتاق آزاد بسته، دستی گرم محبت
  • هفته هنر و فرهنگ؛ بلای جان سانسور، آونگ میان نو و سنت
  • هنر و فرهنگ هفته؛ شهر کودکان شاد و کار، دریچه تازه‌ای به گفتگو
  • هنر و فرهنگ هفته؛ مافیا سازی، روز زن‌های پلاستیکی، خیابان‌های دلخون
  • هفته هنر و فرهنگ؛ ابتذال تصویر، مانکن دانشگاهی، بخارا و فیلم
  • هفته هنر و فرهنگ، فجر سوت و کور، تنهایی ننه علی، مرگ ساندویچ فری

منابع خبر

اخبار مرتبط