خاطره ای از مهدی کروبی که این روزها منتشر شده است

تلویزیون رسا امشب؛ گفت و گوی منتشر نشده مهدی کروبی
کلمه
خبرنامه ملی ایرانیان - ۶ آبان ۱۳۹۰

وی به عنوان معتمد خمینی، علما و مبارزان انقلاب مطرح بود. در بخشی از این کتاب مفصل و خواندنی که همراه با اسنادی از ساواک و تصاویری از روزهای ابتدایی انقلاب منتشر شده، می‌خوانیم: «بلیط اتوبوس گرفتیم که از مشهد به تهران بیاییم؛ آقای کروبی هم که مدتی در مشهد مخفی بود، تصمیم گرفت با ما بیاید. در ساک‌هایمان اعلامیه جاسازی کرده بودیم ولی دلهره داشتیم که به خاطر آقای کروبی که تحت تعقیب بود، دست نیروهای ساواک نیافتیم…از طرفی همه سابقه زندان داشتیم و بعد از یک سوال و جواب، لو می رفتیم و …سوار اتوبوس که شدم عمامه را برداشتم، آقای مصطفوی هم که عمامه نداشت، از آقای کروبی خواستم که عمامه را بردارد و هرسه شخصی شویم و شک ماموران کمتر شود اما قبول نکرد و تقیدش به لباس روحانیت برای ما خیلی جالب بود. معتقد بود روحانی در هر شرایطی باید لباس را به تن داشته باشد…بالاخره سفر به خیر گذشت و به تهران رسیدیم. آقای کروبی مدتی در منزل مخفی شد ولی اینکار عملا امکان نداشت که ایشان خود را در خانه زندانی کند بعلاوه اینکه می‌خواست به مبارزات خود ادامه دهد.

"معتقد بود روحانی در هر شرایطی باید لباس را به تن داشته باشد…بالاخره سفر به خیر گذشت و به تهران رسیدیم"به فکر افتادم که ایشان را به مدرسه بیاورم. عزل و نصب‌های مدرسه سجادی دست من بود و سعی می‌کردم افراد متعهد و شایسته و متدین را انتخاب کنم. سازمان امنیت اما روی ایشان حساسیت زیادی داشت. قرار شد مثل خودم با اسم مستعار در مدرسه حاضر شود و قرارشد آقای کروبی با نام اسلامی وارد مدرسه شود و به این ترتیب با نام مهدی اسلامی در مدرسه مشغول تعلیم و تربیت بچه‌ها شد… در دوران اشتغال در مدرسه سجادی، به مشکلاتی برخوردم؛ طبق ابلاغیه وزارت فرهنگ، بچه‌ها هنگام صبحگاه موظف به خواندن دعا برای والدین، معلمین، مملکت و در پایان برای شاه بودند. این امر برای من گران آمد اگر هم نمی‌خواندند مغایر مقررات و خواندنش هم معضلی برای ما بود…با دوستان و از جمله آقای کروبی مشورت کردم و قرار شد دعای الهی عظم البلاء و برح الخفا را بخوانیم و اگر کسی به ما ایراد می‌گرفت می‌گفتیم با الفاظ عربی بهتر است وانگهی در مفاتیح ذکر شده و ما برای اینکه زودتر به اجابت برسد و جالب‌تر هم باشد مقید هستیم عربی بخوانیم…چند روز بعد چند بازرس وارد مدرسه شدند.

بعد از مختصری بحث، گفتند اگر می‌خواهید آن دعا را بخوانید مانعی ندارد اما اول دعایی که از طرف وزارت فرهنگ برای شما ابلاغ شده را بخوانید، بعد…قبول کردم اما اجرا نکردم. چند روز بعد نامه‌ای به مدرسه رسید مبنی بر اینکه راس ساعت ۹ صبح خودم را به اداره سازمان امنیت واقع در خیابان شیر و خورشید(هلال احمر) شهر ری معرفی کنم…» بنابراین گزارش، قبل از ثبت این خاطرات ایشان بخش هایی از خاطرات خود را در محافل مختلف بیان کرده بودند، ولی به صورت مدون نبود تا اینکه در دورانی که او سرطان داشت خاطرات شان توسط دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری ثبت و ضبط شد. کتاب «سفیر ۷هزار روزه» با تدوین حسین روحانی صدر در ۷۰۸ صفحه با قیمت ۱۲۹۰۰ تومان از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است

منابع خبر

اخبار مرتبط