آیا آمریکا به راه یونان می‌رود؟

آیا آمریكا به راه یونان می‌رود؟
فرهیختگان
فرهیختگان - ۲۰ تیر ۱۳۹۰

تعداد بازدیدها: ۱۸ آنطور که پیداست اروپا با پرده دیگری از تئاتر یونان مواجه است. بسیاری در حال تماشا و اعجابند که آیا این آینده آمریکاست؟ آیا سقف بدهی‌های ما از آغاز یک بحران که اعتبار آمریکا را به چالش می‌کشد خبر می‌دهد؟ هر چیزی امکان دارد رخ دهد ولی آنچه شایسته تذکر است این است که تفاوت‌های عمده‌ای بین آمریکا و یونان وجود ندارد. یونان با سه مشکل مواجه است. اول اینکه آن اقتصاد غیررقابتی‌ای دارد که نمی‌تواند رشد ایجاد کند. کارگرش خیلی گران است، محصولات کمی صادر می‌کند و مردمش اینقدر ثروتمند نیستند که بتوانند قطار توسعه را حرکت دهند.

"کارگرش خیلی گران است، محصولات کمی صادر می‌کند و مردمش اینقدر ثروتمند نیستند که بتوانند قطار توسعه را حرکت دهند"اگرچه این مشکل جدیدی نیست. یونان هیچ‌وقت اقتصاد پویایی نداشته. یونان همچنین تاریخ طولانی‌ای دارد در قرض‌گرفتن زیاد و ناتوانی در بازپرداخت آن بدهی‌ها. در ۱۷۹ سال گذشته، ۵۰ درصد اوقات در چنین وضعیتی بوده. بدهی‌هایش زیاد شده و نمی‌توانسته آنها را در هیچ سناریوی ممکنی بپردازد.

یونان به‌خاطر اینکه بخشی از اروپاست، کنترلی روی واحد پولش ندارد. این به معنای آن است که یونان نمی‌تواند کالاهایش را در بازارهای جهانی ارزان‌تر عرضه کند. آمریکا در مقایسه با یونان یکی از رقابتی‌ترین اقتصادهای جهان باقی مانده است. خانه‌ای برای کمپانی‌های پیشرو در پیشرفته‌ترین صنایع، خانه بزرگ‌ترین بازار سرمایه و همچنین پایه‌گذار شرکت‌های جدید و درواقع همه صنایع جدید. اینجا همه‌چیز از هواپیما گرفته تا اسباب‌بازی، تا محصولات مراقبت از سلامت را به دنیا صادر می‌کند.

"یونان همچنین تاریخ طولانی‌ای دارد در قرض‌گرفتن زیاد و ناتوانی در بازپرداخت آن بدهی‌ها" جمعیتش به طرز قابل‌توجهی سالمند و تنها کشور ثروتمندی است که جمعیتش در ۳۰ سال آینده در حال افزایش است. و این یعنی کارگران، تولید‌کنندگان، کارآفرینان و مالیات‌دهندگان جوان. آمریکا علاوه‌بر این بر ارز خودش کنترل دارد. درنتیجه اعتبار آمریکا کاملا تضمین شده است. یونان در برابر مجموعه‌ای از انتخاب‌های وحشتناک قرار گرفته است.

به‌منظور دریافت بودجه بیشتر برای پرداخت وام‌ها و صورتحساب‌ها، باید هزینه‌های سختگیرانه را کاهش داده و مالیات را افزایش دهد که این خودش راه رشد اقتصادی را مسدود می‌کند. البته آمریکا هم در این مورد نمی‌تواند زیاد متفاوت باشد. راه‌حل مشکل کسری بودجه آمریکا نیز نسبتا سرراست و ساده است. چند مثال می‌زنم: اگر کنگره توصیه‌های کمیسیون سیمیسون بولز را تصویب می‌کرد، آن کسری ۸/۳ میلیون‌دلاری را طی ۱۰ سال کاهش می‌داد. تا سال ۲۰۱۵ ایالات‌متحده یک کسری را تجربه خواهد کرد که ۲/۲ درصد تولید ناخالص ملی (میان پایین‌ترین اقتصادهای بزرگ جهان) خواهد بود.

"این به معنای آن است که یونان نمی‌تواند کالاهایش را در بازارهای جهانی ارزان‌تر عرضه کند"این کنگره بود که هیچ کاری انجام نداد. معافیت‌های مالیاتی بوش پسر منتفی شد و نرخ کسری به آنچه در دوره کلینتون بود، برگشت. ۶/۳ تریلیون دلار در دهه گذشته تا حد زیادی مشکل کسری کوتاه‌مدت را حل می‌کند. حقیقت بزرگی که پیش روی ماست این نیست که ما برای برون‌رفت از مشکلات‌مان راه‌حل کم داریم، بلکه به نظر این سیستم سیاسی ماست که ناتوان است.  با کسری مالی با این حجمی که ما این‌بار روبه‌رویش هستیم، روشن است که به تنهایی با کاهش هزینه‌ها و افزایش مالیات نمی‌توانیم از آن خلاصی پیدا کنیم (هزینه خدمات تامین اجتماعی و خدمات پزشکی قرار است از ۱۰درصد تولید ناخالص ملی به ۱۵ درصد تا سال ۲۰۳۰ برسد.

ساده است که چنین افزایشی غیرقابل تحمل است). با این حال هر دوطرف انگار درگیر توهم فانتزی هستند. یکی می‌خواهد از افزایش‌های مالیاتی جلوگیری کند دیگری از کاهش جدی در مخرج برخورداری. روشن است که در یک کشور ۳۱۲ میلیونی مردم اختلاف‌نظر خواهند داشت اما در مورد کسری بودجه بی‌شک این اختلاف‌نظر، یک اختلاف الاهیاتی نخواهد بود. بحث‌های مرتبط با پول همیشه میل به سازش دارند.

شما می‌توانید اختلاف را قطعه قطعه کنید! منبع: مجله تایم  

منابع خبر

اخبار مرتبط