اندوه عمیق است و کبود در تیره ی چشمانت؛ به اعماق می کشاندم، به گاهی که سینه ات دیگر؛ توانِ این همه آه ندارد.

اندوه عمیق است و کبود در تیره ی چشمانت؛ به اعماق می کشاندم، به گاهی که سینه ات دیگر؛ توانِ این همه آه ندارد.
اخبار روز
اخبار روز - ۵ آذر ۱۳۹۳


 اندوه عمیق است و کبود در تیره ی چشمانت؛
به اعماق می کشاندم،
به گاهی که سینه ات دیگر؛
توانِ این همه آه ندارد.

اندوه دریاست گاهی!
به گاهی که ملوانی خسته؛
در طوفانِ چشمانت می میرد.

اندوه صحراست گاهی!
و راهِ نفس را می بندد در آوازِ دشتی ی من
و نگاهِ مُضطربِ آهو می شود در چشمِ بی قرارِ تو:
به گاهی که در انفجارِ گُریختن از لحظه ی شِلّیک؛
و درکِ آتش و باروت؛
آیینه ی نمناک و ماتِ آسمان می شود.

توانِ خشکاندنِ دریا را ندارم؛
خندیدن را به من بیاموز.
اندوهِ صحرا را تاب نمی توانم آورد؛
آواز را به من بیاموز.

شهریور ۱٣۹٣

تصویرِ متن: Dreamer Christan Schloe
 

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منابع خبر

اخبار مرتبط