مدرنیته پشت سد ترجمه باقیمانده است
مسئله تعامل فکری ایرانیان در سپهر تفکر جهان و ترجمه آثار ادبی و فلسفی به فارسی در حداقل یک صد سال اخیر بحثبرانگیز بوده است. امیر سلطانزاده، روزنامهنگار در صفحه ناظران به این موضوع پرداخته است.
حق نشر عکس
.
Image caption
ترجمه از دوره مشروطیت جدی شد
از دیر باز ترجمه نقش مهمی در انتقال دانش و فرهنگ در سراسر دنیا داشته است. این موضوع با اختراع صنعت چاپ، ارزشی دو چندان یافت. از آن دوران بشر توانست با سرعت بیشتر به دستاوردهای سایر انسانها در نقاط دیگر جهان دست یابد.
ایران نیز از این میراث تمدنی فارغ نبوده است.
"مسئله تعامل فکری ایرانیان در سپهر تفکر جهان و ترجمه آثار ادبی و فلسفی به فارسی در حداقل یک صد سال اخیر بحثبرانگیز بوده است"در اینجا قصد ندارم به بررسی تاریخ دور ترجمه در ایران بپردازم که اگر اینطور باشد باید با نگاهی تاریخی به دوره ساسانیان بازگردم، بلکه قصد دارم به ارزش ترجمه در اندیشهورزی مدرن را بررسی کنم.
اگرچه این موضوع همیشه به تحولات سیاسی و نگاه حاکمان بستگی داشته است.
تا پیش از رنسانس، بسیاری از کتابهای اندیشمندان و فیلسوفان غربی به عربی و بالتبع آن به فارسی دوران، ترجمه شد. این ماجرا پس از صفویه و تا اواخر دوره قاجار با رکود مواجه شد. با از سرگیری ارتباط ایران و غرب و اعزام دانشجویان ایرانی، روند یادگیری زبانهای جدید و انتقال مفاهیم نوین به ایران سرعت بیشتری گرفت. این دوران که دوران شکوفایی تمدن غرب بود، با ترجمه متون و انتشار آن در ایران همراه شد.
از آنجا که سنت ایرانی علاقه بیشتری به انتقال شفاهی مفاهیم دارد، بسیاری از مسافران از فرنگ بازگشته، با تعریف خاطرات و درک خود از فرهنگ غربی، آن را به ایران منتقل میکردند. این دوران را میتوان آغاز انتقال مدرنیته به ایران دانست. این دوره را که با همت عباس میرزا آغاز شد "رنسانس ترجمه در ایران" مینامند.
حق نشر عکس
Socail media
Image caption
تقیزاده: باید سراپا غربی شد
پس از شکلگیری مدرنیته و با توجه به اینکه ترجمه باعث رویارویی مفاهیم در فرهنگهای گوناگون و تضارب آرا میشود، ارزش ترجمه افزایش یافت. به عبارت دیگر با ترجمه میتوان آرای گوناگون را رو در روی یکدیگر قرار داد و با نقد و بررسی آنها، روند پویای رشد تمدنی را تداوم بخشید.
مقوله اندیشه انتقادی یکی از دستاوردهای ترجمه متون غربی در دوران قاجار است. از این رو روشنفکران نهضت مشروطه با ابزار "نقد"، به مصاف دین، سیاست و سنت رفتند.
"حق نشر عکس.Image captionترجمه از دوره مشروطیت جدی شد از دیر باز ترجمه نقش مهمی در انتقال دانش و فرهنگ در سراسر دنیا داشته است"در برخی از آثار ترجمه شده آن دوران بوضوح مشخص است که مترجم به شکلی آگاهانه قصد دارد مطلبی خاص را وارد ساحت تفکر ایرانی کند. برای مثال کتاب "در آزادی، کتابچه پولیتیکای دولتی با ترجمه میرزا ملکم خان" و کتاب "پندنامه قیصر روم با ترجمه میرزا عبدالرحیم طالبوف"، از آن دست هستند. موضوع جالب توجه آن است که از دوران قاجار تا همین امروز، اکثر مترجمان ایرانی سعی دارند کتابهایی را برای ترجمه انتخاب کنند که حکومت، دین و سنت را نقد کند. به عبارت دیگر میتوان گفت دغدغه مترجمان ایران از ۱۵۰ سال پیش تا امروز همچنان نقد حکومت بوده و از آنجا که حکومت در ایران همیشه خاستگاه دینی و سنتی داشته، تیغ تند نقدها متوجه هر دو نهاد شده است.
بیشتر بخوانید:
- 'هیچ ناشر خوبی از داشتن ویراستار بی-نیاز نیست'
- ایرانیها به هم زبان خارجی میآموزند- خطا در ترجمه و بدفهمی در ترجمان
- ترجمه خوب چه ترجمهای است؛ آیا نقد ترجمه، یافتن خطاهای لفظی در ترجمه است؟
- رنج مقابله سطربه سطر؛ دیدگاه چهار مترجم درباره نقد ترجمه ادبی
- ترجمه خوب چه ترجمهای است؛ 'همه ما مترجم هستیم'
همین ماجرا موجب نقدهای بسیاری به مترجمان شده است. برخی آنها را غربزده نامیدند و برخی نیز با اتکا به پشتوانه سیاسی حکومت، برچسب سیاسی به آنها زدند.
در میان برخی از نقدها به گزارههایی بر می خوریم که قابل تاملند. یکی از نقدهایی که به نهضت ترجمه وارد میشود، عدم تولید دانش یا به عبارت دیگر عدم بومی سازی است. این موضوع که در میان سران سیاسی نیز هوادارانی دارد، مبین آن است که باید مدرنیته را بومی سازی کرد. اما آیا واقعا میتوان مدرنیته را بومی کرد؟
میگویند تقیزاده معتقد بود برای انتقال مدرنیته میبایست از فرق سر تا نوک پا غربی شویم. این جمله عکسالعملهای شدید را به دنبال داشت.
"از آن دوران بشر توانست با سرعت بیشتر به دستاوردهای سایر انسانها در نقاط دیگر جهان دست یابد.ایران نیز از این میراث تمدنی فارغ نبوده است"اگرچه به نظر میرسد فحوای کلام او از منظر فلسفی صحیح است. با این حال قشر سنتی و روشنفکران ناسیونالیست ایرانی این جمله را بر نتابیدند. با وجود درک ناقص عموم از کلام تقیزاده که گویا معتقد بود مدرنیسم و مدرنیته را میبایست با هم منتقل کنیم نه اینکه تنها در پی مدرنیسم باشیم، ایک سوی نقد به او همچنان موضوعیت دارد. چرا روشنفکران ایرانی در صد سال اخیر، به تالیف دست نزدند؟
حق نشر عکس
Ibna
Image caption
شایگان کتابهایش را به فرانسه نوشت
در اینجا سیاههای بلند از تالیفات روشنفکران ایرانی را به عنوان مثال نقض میتوان نوشت اما منظور من از تالیف، متنی است که مخاطب جهانی پیدا کند. تالیفی که جریانساز باشد و بتوان آن را به عنوان نگاهی نو عرضه کرد.
بسیاری از تالیفات صد سال اخیر تنها نوعی تفسیر یا حاشیهنویسی بر اندیشه وارداتی بوده است. برای مثال محمدعلی فروغی تلاش کرد تا پس از درک شخصی و درونیکردن اندیشه فلسفی غرب، آن را به زبان خود منتشر کند.
با این حال همچنان برخی نامها در عرصه بینالمللی قابل اعتنا هستند. داریوش شایگان و رامین جهانبگلو سعی کردند با انتشار تالیفاتی به زبانهای فرانسه و انگلیسی، تراوشات ذهنی خود را به دست مخاطب بینالمللی برسانند. این موضوع نیز نشات گرفته از فرصتی است که تحصیل در اروپا برای آنها فراهم کرد.
اگرچه آثار شایگان، جهانبگلو و برخی دیگر از اندیشمندان ایرانی در فضای بینالمللی منتشر شد اما همچنان ما نتوانستیم جریانساز باشیم. چرا چنین است؟ چرا آثار فارسی انگیزه لازم برای ترجمه و انتقال تفکری بدیع را در مترجمان اروپایی ایجاد نکرد؟ آیا اندیشمند ایرانی همچنان مانند دوران نخست روشنفکری، اعتماد به نفس لازم برای تولید و تالیف را ندارد؟ به هر روی ورود بسیاری از نخبگان ایرانی به عرصه آکادمیک در کشورهایی که خود منشاء مدرنیته بودهاند، نشاندهنده اندوخته انسانی خوب ماست.
شاید دوقطبی شرق و غرب یا سنت و مدرنیته همچنان در حافظه تاریخی ما باقی مانده است.
"تا پیش از رنسانس، بسیاری از کتابهای اندیشمندان و فیلسوفان غربی به عربی و بالتبع آن به فارسی دوران، ترجمه شد"روشنفکر ایرانی ترجیح میدهد با ترجمه، از اعتبار آن نویسنده شهیر استفاده کند تا اینکه خطر تالیف و نقد و دیده نشدن را به جان بخرد. در ساحت اندیشهورزی ایران، مترجم دارای اعتبار بالایی است و حتی او را در مورد متن ترجمه شده، صاحب نظر میدانند. به عبارت دیگر مترجم یک اثر فلسفی دستکم از اعتباری مشابه یک مفسر برخوردار است.
حق نشر عکس
BBC WORLD SERVICE
Image caption
رامین جهانبگلو به انگلیسی آثارش را مینویسد
پیمودن راه جهانی شدن، مستلزم تحقیق و تفحص بسیار است. موضوعی که در ایران با توجه به دوران گذار فعلی، امکانپذیر به نظر نمیرسد. ما همچنان وارد کننده دانش هستیم.
از این رو گویی، در پس ذهن همه ما چنین شکل گرفته که ما پشتوانه لازم برای تولید محتوا و سخن جدید را نداریم. ما ترجیح میدهیم بجای مواجهه با نقد، تنها به نحوه استفاده از لغات بپردازیم و بابت تفکر خود پاسخگو نباشیم، اگرچه این مسیر با مسیر تفکر انتقادی غرب فاصله دارد.
در واقع بخش اصلی مدرنیته که نقد گذشته و خویشتن است را به کناری نهادهایم و همچنان با ابزار جدلی سنت، به بقای فکری خود ادامه میدهیم. به عبارت دیگر مدرنیته در پشت متون ترجمه شده، مانند یک ماسک زیبا، ما را از حقیقت مدرنیته دور کرده است. ما قدم نخست که ترجمه است را برداشتیم اما در همان جا ایستادیم و جهان را نظاره کردیم.
مسئله بعدی زبان فارسی است. این زبان به دلایل گوناگون، مسیر جهانی شدن را طی نکرده است.
"با از سرگیری ارتباط ایران و غرب و اعزام دانشجویان ایرانی، روند یادگیری زبانهای جدید و انتقال مفاهیم نوین به ایران سرعت بیشتری گرفت"هم از آن رو که کاربران آن گسترده نیستند هم از این رو که در بسیاری موارد سرعت بهروزرسانی آن کند است؛ نقیصهای که در چند دهه اخیر با واژهسازی، سعی در جبرانش شده است. شاید بتوان گفت اگر زبان عربی را از فارسی حذف کنیم، عملا این زبان توان لازم برای ترجمه قابل درک را هم از دست میدهد.
نهایتا باید ایران را نیز در بستری جهانی بررسی کرد. مدتهاست که اندیشهورزی در فضای بینالملل دیگر طرحی نو ارئه نمیکند. به جز علوم تجربی و مهندسی در سایر علوم با رکود تولید نو رو به رو هستیم -با رکود تفکر سیستمساز یا جریانساز- وگرنه همه روزه شاهد تفسیر یا ارتقای اندیشه هستیم.
به نظر میرسد دیگر دوران انقلابهای کوپرنیکی در علوم سپری شده است. درست است که ترجمه شرط کافی برای تعامل با جهان است، اما شرط لازم برای حضور فعال در جهان، یقینا تالیف است.
مشاهده نظرات
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران