بچه‌های خیابان در ‌انبار فرهنگسرا

اینترنت تاریخ را تغییر می‌دهد
خبر آنلاین
خبر آنلاین - ۲۹ شهریور ۱۳۸۸

فرهنگ > تئاتر  - تمرین و اجرای نمایش «ادیپ» در سالنی که پیشتر خانه قارچ‌ها بود. حسین ذوقی:فرهنگسرای بهمن؛ روزگاری کشتارگاه بود و بوی تعفن برخاسته از آن اهالی منطقه را عاصی می‌کرد. حالا سال‌هاست که آنجا محله فرهنگ است. فضای بزرگ فرهنگسرا بچه‌ها را می‌آورد به سوی هنر. در همین فرهنگسرا سالن بزرگی هست که این روزها، اگرچه محل افتادن اتفاق مهمی است؛ اما تاریخ پر پیچ و خمی داشته است.

"فرهنگ > تئاتر  - تمرین و اجرای نمایش «ادیپ» در سالنی که پیشتر خانه قارچ‌ها بود"سالنی که گالری بوده و بعد به ابتکار مسئولین وقت تبدیل شده به محل پرورش قارچ و حالا که تقریباً انبار ضایعات است و محل تمرین یک تئاتر. تاریخ اعجاب آور این سالن موضوع این گزارش نیست؛ قرار است از کسانی بگوییم که مدت هاست با عشق و علاقه مسیر‌های دور و نزدیک را می‌آیند تا هر آنچه می‌دانند و می‌توانند خرج کنند تا نه که تنها نمایش اجرا کنند که زندگی را برای خود تغییر دهند تا حرف‌هایی که در دلشان مانده را فریاد بزنند. انبار فرهنگسرا، گالری قدیمی و یا سوله پرورش قارچ حالا محلی شده برای استعدادهای آینده تئاتر؛ کسانی که اگر چه خیلی‌هایشان توانایی استفاده از امکانات را ندارند؛ اما همراه شده‌اند و از جان مایه می‌گذارند. اینجا یک تئاتر واقعی است؛ شاید حرفه‌ای نباشد اما صداقت دارد. شاید خیلی‌ها الان به آنها اهمیت نمی‌دهند اما نه برای بچه‌ها خیلی مهم است و اینکه آینده نشان می‌دهد که این بچه‌ها اگر بخواهند هر اتفاقی خواهد افتاد.

بچه‌های کوچک و بزرگی که امروز با حمید پورآذری در سالن سفید فرهنگسرای بهمن تمرین تئاتر می‌کنند؛ آینده را می‌خواهند. ۳۵ نفر به همراه پورآذری می‌خواهند کار بزرگی کنند، خاطره‌ای که حتی اگر سال‌های بعدی در تئاتر نداشتند برایشان جاودان بماند. امروز اما آنها به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کنند. آنها سرشار از امید و انرژی به «ادیپ» فکر می‌کنند. به این نمایشی که خیلی به حال و هوایشان نزدیک است و جایی است که حرف‌هایشان را می‌زنند.

"حسین ذوقی:فرهنگسرای بهمن؛ روزگاری کشتارگاه بود و بوی تعفن برخاسته از آن اهالی منطقه را عاصی می‌کرد"مسیر تازهحمید پورآذری از نسل تئاتری‌هایی است که از اواخر دهه ۸۰ توانستند نام خود را در تئاتر تثبیت کنند. پورآذری با گروه نمایش پاپتی‌ها به عنوان کارگردان گروه چند نمایش را به اجرا گذاشت که هر کدام از نمایش‌های مهم سال اجرای خود بودند. او به همراه گروهش حتی توانست در چند فستیوال مهم تئاتر بین‌المللی شرکت کند و بدرخشد. هنوز هم خاطره خوش برخی از اجراهای او و گروهش در ذهن دوستداران تئاتر مانده است. «یک نوکر و دو ارباب»، «آندرانیک»، «هرچی دلت بخواد» و «غلتشن ها» از نمونه اجراهای «پاپتی ها» به کارگردانی پورآذری بودند و توانستند برای او و گروه اعتبار کسب کنند.

امروز «پاپتی ها» از فعال‌ترین گروه‌های تئاتری هستند که نه تنها در گروه خود که در اجراهای مختلف حاضر هستند. حالا پورآذری تنها کارگردان گروه نیست. فضایی که با افتخارات آن اجرا ایجاد شد این قدرت را به گروه داد تا فعالیت‌هایش را بیشتر و بیشتر کند. بعد از گذشت تقریباً یک دهه از عمر «پاپتی ها» حمید در حال انجام تجربه‌های جدید است. او از چند سال پیش تئاتر رسمی را تقریباً رها کرد و به خانه‌های کودک محله‌های فقیر نشین تهران رفت.

"در همین فرهنگسرا سالن بزرگی هست که این روزها، اگرچه محل افتادن اتفاق مهمی است؛ اما تاریخ پر پیچ و خمی داشته است"به شوش و راه‌آهن رفت؛ به خانه کودک مولوی و ناصر خسرو. پیش بچه‌هایی رفت که مجبورند زندگی راحتی نداشته باشند. بچه‌هایی که کار برایشان اولویت زندگی است تا زنده بمانند. خانه کودک‌ها محلی است برای آنکه آنها که محرومند از تحصیل و تفریح بتوانند آنجا درس بخوانند و تفریح کنند. در خانه‌های کودک به بچه‌ها هنر درس می‌دهند؛ تئاتر و نقاشی و موسیقی.

پورآذری در این سال‌ها مشغول بود تا به بچه‌های ایرانی و افغانی کار در خانه‌های کودک تئاتر درس بدهد. به آنها راهی را نشان دهد تا زندگی سخت‌شان راحت‌تر شود. آن سال‌ها و تلاش حمید و بچه‌های آن دوره‌های آموزشی تبدیل شد به نمایشی که سال گذشته در تالار مولوی تهران به روی  صحنه رفت. نمایشی که به همراهی بچه‌های افغانی ساکن تهران به سرانجام رسید.  آنها «حسینقلی مردی که لب نداشت» را اجرا کردند.

"سالنی که گالری بوده و بعد به ابتکار مسئولین وقت تبدیل شده به محل پرورش قارچ و حالا که تقریباً انبار ضایعات است و محل تمرین یک تئاتر"نمایشی که خیلی‌ها دیدند و همه چیز برایشان محترم بود. آن ماجرا هنوز تمام نشده و بچه‌ها با عشق به تئاتر زندگی را ادامه می‌دهند. برای خودشان گروه تشکیل داده‌اند و اسمش را گذاشته‌اند «آریان افغان». آنها تئاتر را نه دیگر شیوه جدید زندگی که آیندهخود می‌دانند. حالا دیگر آنها بچه‌های با تجربه تئاترند و شاید آیند تئاتر افغانستان.

این بار حمید توانسته جمعی دیگر را گرد بیاورد در فرهنگسرای بهمن؛ همان مسیر را این بار با گروهی دیگر می‌خواهد تکرار کند. ۳۵ نفر که جمعی هستند از بچه‌های افغان و هنرآموزان این دوره فرهنگسرا به همراه تعدادی از کسانی که در تئاتر رسمی هم فعالیت می‌کنند و حالا قرار است به گروه کمک کنند تا اجرا به سرانجام خوبی برسد. پورآذری این بار درباره «ادیپ» می‌گوید: «این بچه‌ها در کلاس‌های تیرماه ۸۷ مدرسه بازیگری تئاتر فرهنگسرای بهمن ثبت نام کرده بودند. به همین دلیل از همه آنها برای اجرای نمایش استفاده کردم تا انگیزه‌شان از بین نرود. متأسفانه مؤسسات آموزشی ما تبدیل به بنگاه‌های درآمدزایی شده‌اند در صورتی که باید در این مؤسسات بستری فراهم شود تا علاقه‌مندان به هنر تئاتر و شرکت‌کنندگان در کلاس‌های آموزشی با تئاتر روز و تمرین کارگاهی آشنا شوند.

"شاید خیلی‌ها الان به آنها اهمیت نمی‌دهند اما نه برای بچه‌ها خیلی مهم است و اینکه آینده نشان می‌دهد که این بچه‌ها اگر بخواهند هر اتفاقی خواهد افتاد"باید خلاقیت‌ها پرورش یافته و در کلاس‌ها پردازش تخیل اتفاق بیفتد.» پورآذری در ادامه می‌گوید: «ما برای سالن اجرا نیز مشکل داشتیم. در حالی که آن نمایش می‌توانست به عنوان نمونه‌ای جدی در تئاتر مورد حمایت قرار بگیرد. تمرین نمایش «ادیپ» هم با همت شهرام کرمی مدیر هنری فرهنگسرای بهمن و شکرخدا گودرزی مدیر مدرسه تئاتر فرهنگسرا در این سوله که به گالری شماره ۲ فرهنگسرا معروف است، انجام می‌شود. با همکاری این دوستان نمایش «ادیپ» را در همین سوله اجرا خواهیم کرد.» بچه‌های قد و نیم قدسالن سفید رنگ فرهنگسرا امروز پر از بچه‌های قد و نیم قدی شده که می‌خواهند کار بزرگی انجام دهند. مهدیه دختر ۱۴ ساله‌ای است که می‌خواهد بازیگر شود.

او دوست دارد از همه بهتر باشد؛ مدام شیطنت می‌کند. مهدیه هر روز به همراه خواهرش از جوادیه می‌آیند به فرهنگسرا تمرین کنند. هر دو ساعت‌های زیادی را دور از خانه در این سالن می‌مانند تا زندگی جدید خود را داشته باشند. آنها تئاتر را انتخاب کردند، امروز خوشحال هستند که تئاتری هست و تمرین فرصتی است تا در میان جمع جدیدی باشند. مهدیه و خواهرش هر روز به قول خودشان تمام آدامس‌های جوادیه را می‌خرند تا برای حمید که آنها «آقای پورآذری» صدایش می‌زنند بیاورند.

"بچه‌های کوچک و بزرگی که امروز با حمید پورآذری در سالن سفید فرهنگسرای بهمن تمرین تئاتر می‌کنند؛ آینده را می‌خواهند"مهدیه پر دل و جرأت است و تنها با آبجی‌اش که حالا در گروه همه به این اسم صدایش می‌زنند به فرهنگسرا می‌آیند و می‌روند. آیا این‌ها با این سن و سالشان نمی‌ترسند مسیر جوادیه تا فرهنگسرا را در تاریکی بعد از تمرین بروند؛ یکی از بچه‌های گروه می‌خندد و می‌گوید: «بچه جوادیه اس دیگه! از چی باید بترسه؟» حسین صدای بسیار خوبی دارد؛ افغانی نیست اما در اجرا آوازی می‌خواند به لهجه افغانی. پسر خوب و سر به زیری است. بچه‌ها به او می‌گویند «حسین هیکل» کار راه‌اندازی است برای خودش. موتور گازی را که در نمایش استفاده می‌کنند او به راحتی روشن می‌کند، کاری که برای بقیه بچه‌های گروه خیلی سخت است.

حسین خیلی با احساس آواز می‌خواند: «از بخت بدم، فریاد زدم/‌ای وای خدایا‌ای وای خدایا/ هر بار به یک جور و بهانه/‌ای داد زمانه، فریاد زمانه» نه انگار که تمرین است؛ انگار زندگی خودش را می‌خواند. و اما «محمد خالی»گروه؛ او هر روز مسیری طولانی را از کرج می‌آید فقط به عشق تئاتر. شاید بعضی وقت‌ها از این سختی خسته شود اما او در گروه کارهای زیادی می‌کند و نبودش هم برای خودش و هم برای گروه اتفاق بدی است. حمید «محمد خالی»گروهش را خیلی دوست دارد. یکی دیگر از بچه‌های گروه برایش فیلم و کتاب می‌آورد تا او بیشتر با فضای هنر آشنا شود.

" ۳۵ نفر به همراه پورآذری می‌خواهند کار بزرگی کنند، خاطره‌ای که حتی اگر سال‌های بعدی در تئاتر نداشتند برایشان جاودان بماند"  آن دیگری که از میله‌های سقف آویزان شده هم مثل مهدیه، مثل حسین و مثل همه کسانی که اینجا در سالن سفید فرهنگسرا هستند عاشق کارشان شده‌اند. بچه‌ها هر روز به عشق تمرین و به عشق اینکه قرار است تا چند روز دیگر ثمره تلاششان را به مردم نشان دهند خوشحالند. از خوشحالی فراموش می‌کنند که سالن اجرایشان آکوستیک نیست؛ خیلی‌ها بهشان کمک نمی‌کنند تا بتوانند شرایط خوبی را برای اجرا فراهم کنند. پر از شور و انرژی شده‌اند و همه چیز را با دست‌های خودشان می‌سازند. پورآذری می‌گوید حتی قرار است پوستر و بروشور را هم یکی از بچه‌های گروه بسازد.

شاید تجربه نداشته باشد اما بالاخره این تجربه اول او خواهد بود مثل خیلی از بچه‌های گروه. همه کارها را خود بچه‌های گروه می‌کنند. نمایش شروع می‌شود و بچه‌ها آنچه آموختند و تمرین کردند را حالا جلوی تماشاگران اجرا خواهند کرد. «ادیپ» مطمئناً یکی از بهترین خاطرات شما خواهد بود. خاطره‌ای که باعث می‌شود خیلی‌ها را که سخت‌تر از ما زندگی می‌کنند  فراموش نکنیم.

خیلی‌ها را دوست داشته باشیم که به خاطر علاقه‌شان مسیر زندگی‌شان را عوض می‌کنند

منابع خبر

اخبار مرتبط

دیگر اخبار این روز

فرهیختگان - ۲۹ شهریور ۱۳۸۸