دلاور ۸۰ ساله خراسانی با زخم سینه در حسرت همت مسئولان

دلاور 80 ساله خراسانی با زخم سینه در حسرت همت مسئولان
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۷ مرداد ۱۳۹۱

به گزارش خبرنگار مهر، تاول دردهای خسته این رزمنده نداشتن سرپناهی بر سر است و امروز با گذشت سال ها وضعیت نامساعد جسمانی، وضعیت پوست و نفسهای به شماره افتاده اش درد و رنجش را فریاد می زند.

دیرزمانی گذشته و هنوز آشنا و ناآشنا به انتهای کوچه ای بن بست در حوالی خیابان مهرآباد سر نزده اند، سال های سال می گذرد و لرزش صدای "رجبعلی ارزانی"  به گوش باد سپرده شده است.

این روزها چشمان این کهنه سرباز انقلاب دیگر سوی دیدن ندارد و نگاهش تاب مشکلات را برنمی تابد، خسته است از وعده هایی که تنها بر زبان جاری می شود و هیچ گاه محقق نمی شود.

کهنه دلاور۸۰ ساله شهر ما سالیان سال است چشم به در دوخته تا شاید دوستی قدیمی که الان پشت میز نشین شده سراغی از او بگیرد و مرهمی بر درد هایش باشد اوغصه می خورد اما هیچ وقت نا امید نیست چون به وظیفه عمل کرده است.

نفس های به شماره افتاده

یادگاری هشت سال نبرد میان دود و آتش برای "رجبعلی" چشیدن طعم گس فراموشی و نفس های به شماره افتاده است، نفس هایی که این روزها در پیچ و خم های زندگی کند می زنند.

گاهی در گوشه ای از حرف های این دلاور جبهه های نبرد، سرفه و خس خس نفس ها گم می شود و با نگاه به گل های رفو شده قالی، غزل دردهای خسته اش را در تب تنهایی نجوا می کند.

رجبعلی ارزانی که در روستای خرم آباد تربت جام متولد شده به گفته خود و پسرش۵۶ ماه سابقه حضور در جبهه دارد اما کارت نیروی مقاومت بسیج او ۲۵ ماه و ۵ روز حضور درجبهه را که برای ما و به جای ما جنگیده است نشان می دهد.

این مرد از روزگارش و از اینکه ۱۰ سال پیش ره توشه زندگیش را بر داشته تا غزل دردهایش را در جوار نورانی حضرت رضا (ع) بسراید می گوید و ادامه می دهد: وقتی که جنگ تمام شد دیگر هیچ چیز مانند روزهای قبل از جنگ نبود ملکی را که در روستای خرم آباد تربت جام داشتیم و از طریق آن امرار و معاش می کردیم را عده ای خدانشناس از چنگمان درآوردند و ما ماندیم و آوارگی روزهایی بی سرانجام و این شد که بقچه زندگی را بر دوش گرفتیم و راهی سرزمین آفتاب شدیم.

وی می گوید: به مشهد آمدیم تا در سایه ضامن آهو سر پناهی برای خود مهیا کنیم اما در این شهر نیز غم آوارگی و بی سرپناهی دوا نشد.

وی می افزاید: بعد از جنگ کسی حالی از ما نپرسید، کسی نگفت "رجبعلی زنده ای یا مرده"، این روزها غم غریبی و تنهایی هر روز جانم را رنجورتر می کند.

فریاد رسی نیست

وی افزود: هر شب خس خس نفس ها و سوزش دلم امانم را می برد اما کسی نیست تا به داد دردهایم برسد و بگوید بعد از ۸ سال جنگ، خانه و درآمدی داری، امورات زندگیت چگونه می گذرد یا اینکه مبلغ ویزیت ۲۶۰ هزار تومانی و داروهای نجومی ات را از کجا تامین می کنی.

وی سپس از دردمندی قلبش می گوید و از اینکه باید برای جراحی قلبش ۶ میلیون تومان بپردازد اما دریغا که تهیه این پول برای او سخت و ناممکن است.

این روزها رجبعلی باید برای مداوای قلب دردمندش نیز شاهد نداری باشد، معضلی که سال های سال امانش را بریده است.

این سرباز دفاع مقدس همان طور که سخن می گوید نگاهی به همسرش می اندازد و به از خود گذشتگی و بستن چشم همسرش بر روی کمبودها و مشکلات جسمانی اش اشاره ای می کند و می افزاید: همسرم روزگاری به امید یک زندگی آرام و کم دغدغه قدم به خانه من گذارد اما امروز پا به پای من خس خس نفس های خسته ام را شماره می کند.

ایثارگر حق زندگی دارند

این ایثارگر می گوید: خانه به دوشی گوشه ای از دردهایی است که دیگر به درمان آن امیدی ندارم، سالها در جبهه جنگیدن، من و ایثارگران دیگر را متوقع نکرده وما هم حق زندگی داریم.

وی به دختر کوچکش فاطمه نگاهی می کند و می افزاید: برای من سخت است که فاطمه کوچکم از صبح تا پاسی از شب در کارخانه کار کند و زحمت بکشد تا گوشه ای از مخارج زندگی تامین شود.

وی ادامه می دهد: برای من پدر سخت است که فاطمه به تک تک خواستگارانش جواب منفی بدهد تا من و مادرش را مراقبت کند و پولی هرچند ناچیز را بدست آورد، نه این رسم زندگی نیست.

ارزانی بیان می کند: من و امثال من جنگیدیم تا اسلام حفظ و از حقوق ضعیفان دفاع شود اما امروز ارمغان سال ها جنگیدن نابرابری و سکوت در برابر حقوق ایثارگران است.

فراموش شده ایم

وی بیان می کند: برای قلب دردمند من که سال های سال ذره ذره ترک بر می دارد آسان نیست که بپذیرم خود و خانواده ام دیگر فراموش شده ایم.

این مرد به بیان انتظاراتش از زندگی که می رسد بغض گلویش را می شکند و با صدایی همراه با سوز حرف هایش را ادامه می دهد: "گاهی اوقات مردم در کوچه و خیابان می گویند، شما با خدا معامله کرده اید" و من در جواب آنها می گویم، این درست اما حالا که با خدا معامله کرده ایم حق زندگی نداریم، خانواده هایمان نباید آرامش داشته باشند؟ آیا خرج زندگی مرا دختر کوچکم باید تامین کند.

گاهی سکوت می کند و گاهی از ناگفته هایش سخن بر زبان می آورد؛ از روزهایی که جنگید تا یک وجب از خاکش را به دست دشمن نسپارد و از روزگاری که جنگ تمام شد اما مشکلات زندگی با او جنگید.

به دنبال مدال های افتخار نیستم

وی می گوید: اگر بازهم دوباره متولد شوم در میدان جنگ حضور می یابم و از آب و خاکم دفاع می کنم چرا که به دنبال مدال های افتخار نیستم و تنها انتظارم از زندگی داشتن سرپناهی بر سر و حقوقی است که بتوانم سال های آخر عمرم را با آسودگی سپری کنم.

نیکبخت جمعه ای، همسر "ارزانی" نیز گوشه ای از سخن را می گیرد و ادامه می دهد: داشتن سرپناهی برای مردی که سال ها برای این آب و خاک جنگیده توقع زیادی نیست.

وی می افزاید: رجبعلی هر روزصبح تا بعد از ظهر به حرم می رود و شب ها نیز با سوزش دل، ناراحتی قلب و خس خس نفس هایش دست و پنجه نرم می کند.

وی به همسایه های خود نیز اشاره می کند و می گوید: همسایه ها و هم محله ای هایمان نیز یادی از ما نمی کنند و نمی گویند این پیرمرد و پیرزن مرده اند یا زنده، غریب و بی کس در این شهر افتاده ایم و هیچ فریاد رسی نیست.

اجاره خانه و بی مهری مسئولان

وی سپس به مشکل اجاره خانه و بی مهری کسانی که می توانند برای او کاری کنند اشاره ای می کند و می افزاید: ماهیانه ۱۴۰ هزار تومان برای اجاره خانه پرداخت می کنم اما این مبلغ برای ما که به لحاظ تمکن مالی ضعیف هستیم زیاد است.

نیکبخت به فاطمه دختر کوچکش نگاهی می اندازد و می گوید: ثمره زندگی من و همسرم پنج پسر و ۲ دختراست که همگی آنها به جز دخترم فاطمه ازدواج کرده اند و در تربت جام زندگی می کنند و امروز فاطمه دختر کوچکم پاسوز ما شده و برای بدست آوردن گوشه ای از خرج زندگی در کارخانه کار می کند و این برای ما سخت است که او تا پاسی از شب زحمت بکشد.

این زن از زمان جنگ و از سال هایی که شوهرش در جبهه بوده است می گوید، از همان روزهایی که خرج فرزندانش را از طریق فروختن شیر تامین می کرده و روزهای بی همسری را مانند یک مرد مقاومت کرده است.

وی می افزاید: کار ساده ای نیست که شوهرت به میدان جنگ برود و تو در نقش یک مرد سال ها بچه ها را از آب و گل درآوری و تر و خشکشان کنی.

این زن از خواسته هایش به عنوان همسر یک رزمنده می گوید و ادامه می دهد: من ازنهادهای ذیربط می خواهم برای داشتن سرپناه و تامین خرج دوا و دکتر به ما مساعدت کنند و از همه مهمتر اینکه دردهای ناشی از مسمومیتهای شیمیایی را که از جبهه به ارمغان آورده بررسی کنند و او را در زمره جانبازان دفاع مقدس قرار دهند.

.....................

گزارش: مرضیه صاحبی

منابع خبر

اخبار مرتبط