روایت بمباران نیسان عراق و سقوط در بُستان ایران بین نیروهای دشمن
خبرگزاری مهر،
گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: امیر آزاده جانباز خلبان بهرام علیمرادی از خلبانان هواپیمای افپنج و جوانترین آزاده از بین خلبانان مفقودالاثر دفاع مقدس است که روز دهم مهر ۱۳۵۹ به اسارت درآمده و ۲۴ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شد. او ازجمله خلبانان پایگاه چهارم شکاری دزفول است که بمباران این پایگاه در روز سیویکم شهریور ۵۹ را همراه با شهادت خلبانانی چون فیروز شیخحسنی دیده است.
علیمرادی بهجز ۱۰ روز اول جنگ، باقی بازه زمانی دفاع مقدس و ۲ سال بعد از آن را در اسارت گذراند. به همیندلیل شاید تعداد پروازهای جنگیاش مانند خلبانهایی که در روزهای ابتدایی جنگ سقوط کردند کم باشد، اما سختیهای اسارت و زندگی ایثارگرایانه با دیگر اسرای مفقودالاثر جنگ، از زیباییهای زندگی این جانباز خلبان هستند.
پیشتر در قالب پرونده «معرفی عقابان آسمان ایران»، مقالهای در معرفی این خلبان و کارنامهاش منتشر کردیم که در پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه است:
* «چهار افپنجی که اول مهر ۵۹ برنگشتند / خاطره سقوط در دهمینروز مهر»
در ادامه مشروح گفتگو با این آزاده و جانباز خلبان را میخوانیم؛
* جناب علیمرادی شما متولد ۱۳۳۴ هستید. سال ۵۳ وارد مرکز آموزشهای نیروی هوایی و اواخر ۵۴ هم به آمریکا اعزام شدید. برای شروع بحثمان از همدورهایها و اساتیدتان در آمریکا بگویید!
افشاری بود… [فکر میکند]
* اواخر ۵۴ رفتید.
"برای شروع بحثمان از همدورهایها و اساتیدتان در آمریکا بگویید!افشاری بود… [فکر میکند]* اواخر ۵۴ رفتید"یعنی ۵۵ آنجا بودید.
بله دی ۵۴ رفتم.
* شما که در ابتدای جنگ لیدر چهار بودهاید، باید با آقای (عباس) رمضانی همدوره باشید دیگر!
بله. اتفاقاً دیروز با ایشان تماس گرفتم و شماره شما را گرفتم. بله ۵۴ تا ۵۶ آمریکا بودیم. بعد از آموزش در دانشکده خلبانی، به آمریکا اعزام شدیم. آنجا هم از اول این دورهها را طی میکردیم؛ پرواز و چتربازی و همه را.
بعد با هواپیمای بونانزا T41 میپریدیم. پیشتر اینجا هم پریده بودیم. بعد T37 و بعدش دانشجوها...
* اگر وا نمیخوردند...
با T38 پرواز میکردند. وقتی پرواز با اینسههواپیما تمام میشد، برمیگشتیم ایران برای هواپیمای جنگی؛ بستگی داشت کدام پایگاه و کدام هواپیما.
* یکی از شهدای افپنج روز اول جنگ، مراد جهانشاهلو است. فکر کنم ایشان باید همدوره شما بوده باشد!
بله.
"یعنی ۵۵ آنجا بودید.بله دی ۵۴ رفتم.* شما که در ابتدای جنگ لیدر چهار بودهاید، باید با آقای (عباس) رمضانی همدوره باشید دیگر!بله"با ما در یک کلاس نبود ولی او را میشناختم. در آمریکا بعد از (پایگاه) لکلند که دورههای زبان را میگذراندند رفتیم به … [فکر میکند]
* هوندو؟
نه.
* وب! پایگاه هوایی وب.
لکلند و وب در تگزاس بودند. یککلاسمان رفت کلمبوس که دیوانی و اینها در آن بودند بودند. ما هم رفتیم به وب.
* پس اواخر مهر ۵۶ به ایران برگشتید.
بله.
* و گزینش شدید برای افچهار اما خودتان...
دوست داشتم بروم اففایو. اف چهار میدانید که دوکابین دارد.
اما من تککابین دوست داشتم. آن موقع ۲۵ سالم بود.
* جالب است که آقای (غلامرضا) یزد هم همینطور است. ایشان بزرگتر و قدیمیتر از شماست.
بله. خیلی از ما بزرگتر هستند.
* ایشان هم میگفت به شکاری تککابین علاقه داشته.
بله همین طور است.
* ولی یک کُریخوانی بین افچهاریها و افپنجیها هست.
همیشه هست.
* [خنده]
برادرم خدابیامرز سرپرست خط پرواز بود. برادر خدابیامرز دیگرم هم در رادار دهلران بود.
* رادارمن بود؟
نه در قسمت الکترونیکاش کار میکرد.
"وقتی پرواز با اینسههواپیما تمام میشد، برمیگشتیم ایران برای هواپیمای جنگی؛ بستگی داشت کدام پایگاه و کدام هواپیما.* یکی از شهدای افپنج روز اول جنگ، مراد جهانشاهلو است"من، خودم اففایو را دوست داشتم. این بود که گفتم اگر میشود من را از اففور به اففایو منتقل کنند.
* به این ترتیب بعد از بازگشت به ایران و انتخاب افپنج توسط خودتان، برای آموزش به پایگاه دزفول منتقل شدید. آنجا یکسرگرد آمریکایی که در جنگ ویتنام شرکت کرده بود، معلم شما شد.
مِیجر وینریک.
* ظاهراً بنا بوده تشویق شود که به ایران مامور شده بود.
بله همینطور بود.
* پس پرواز افپنج را از او یاد گرفتید؟
بله. اساتید خودمان هم بودند. ولی معلم من میجر وینریک بود.
* آن زمان هم دیگر افپنجهای A و B از خط پرواز خارج شده بودند و با افپنجهای جدیدتر آموزش میدید!
بله.
افپنجهای E بودند.
* با F آموزش میدید؟ نه؟
E و F یکی هستند و فرقی ندارند. تنها تفاوتشان این است که E تککابین است و آنیکی دوکابین.
* شما در مقطع انقلاب و جنگ لیدرچهار افپنج بودید. ناآرامیهای مرزی که شروع شد، با پایگاه چهاردهم شکاری مشهد مامور شدید.
بله. آنجا پروازهای لب مرز را داشتیم.
* بهخاطر تحرکات شوروی در افغانستان بود؟
بله. میرفتیم پایگاه مشهد برای همین پروازها.
"در آمریکا بعد از (پایگاه) لکلند که دورههای زبان را میگذراندند رفتیم به … [فکر میکند]* هوندو؟نه.* وب! پایگاه هوایی وب.لکلند و وب در تگزاس بودند"اگر اشتباه نکنم آنجا با سرگرد (فتحعلی) غلامرضایی و (کاظم) عباسنژادی بودیم.
* پروازهای مشهد به تیراندازی یا درگیری هم انجامید؟
نه. خیر.
* پس بیشتر شناسایی و گشت بودند.
بله.
* پروازهای مشهد ادامه داشتند تا اینکه غرب کشور شلوغ شد.
نه. اینطور نبود که آنجا باشیم و ماجراهای غرب شروع شوند. به مشهد مامور میشدیم و برمیگشتیم پایگاه خودمان. یکمدت کوتاه مثل دو هفتهای بود که به مشهد رفتیم.
ما برمیگشتیم و بعد گروه دیگری میرفت.
* پایگاه دزفول برای شما پایگاه مادر بود.
بله. میرفتیم دو هفته تا یک ماه میماندیم و پرواز میکردیم. بعد برمیگشتیم. اما بهطور ثابت در دزفول بودیم.
* ماجراهای کردستان که شروع شد، در دزفول بودید یا به تبریز مامور شدید؟
نه. در دزفول بودیم.
* سال ۵۸ در کردستان پرواز کردید؟
نه.
"ما هم رفتیم به وب.* پس اواخر مهر ۵۶ به ایران برگشتید.بله.* و گزینش شدید برای افچهار اما خودتان...دوست داشتم بروم اففایو"پرواز نداشتیم. از دزفول به کردستان پروازی نمیشد.
* بیشتر آن پروازها را فانتومهای همدان و افپنجهای تبریز انجام میدادند.
بله همینطور بود.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران