نماز جمعه تهران؛ از اوج شکوه تا حضیض افول

نماز جمعه تهران؛ از اوج شکوه تا حضیض افول
کلمه
کلمه - ۱۶ مهر ۱۳۹۸

چکیده : به موازات ضعف مفرط محتوایی و کاهش چشمگیر نمازگزاران، خطبه نماز جمعه تهران بیشتر به محلی برای پمپاژ نفرت و خشونت در جامعه توسط امامان جمعه کم سواد و بی ظرفیت و درعین حال عصبانی و خشمگین تبدیل شده است. خطبه های سه احمد یعنی احمد خاتمی و احمد جنتی در تهران و احمد علم الهدی در مشهد شاهد صحت این مدعا بحساب می آید که تریبون نماز جمعه آنها بجای اینکه مظهری از تقوا و خداترسی و مهرورزی باشد و دیگران را به صبر و پرهیزگاری و دوستی دعوت و توصیه نمایند و به تالیف قلوب و اتحاد و همبستگی مردم بینجامد بیشتر به بنگاه خشونت پراکنی و نفرت انگیزی مبدل شده ...

کلمه – مجتبی حسینی

از بدو پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن ماه ۱۳۵۷ نماز جمعه تهران بصورت یکی از نمادهای دینی – سیاسی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی درآمد و تریبونی شد برای بیان خطوط کلی سیاستهای داخلی و خارجی نظام. نماد امت و همبستگی ملی و ویترین انقلاب و نظام. در ابتدا هم امامان جمعه از وجهه سیاسی و انقلابی برجسته ای برخوردار بودند و خود از چهره های سرشناس و متنفذ کشور بشمار می آمدند و هم میزان مشارکت اقشار مختلف مردم و شور و شعور و معرفت شرکت کنندگان بسیار بالا و قابل ملاحظه و حتی خیره کننده بود. این دو عامل بعلاوه شور و هیجان و احساسات برخاسته از اصل انقلاب ۵۷ باعث شد تا نماز جمعه تهران جایگاهی بسیار مهم و موثر در پویش تحولات سیاسی کشور بیابد و برای آن در اذهان عمومی تصویر سمبلیک خاصی ترسیم شود و بسیاری از مردم و دوستداران انقلاب در سراسر کشور با عشق و علاقه و یا برای آگاهی از اوضاع و احوال کشور و منطقه آنرا با دقت و حساسیت خاصی گوش می دادند.

خطبه های نماز جمعه طالقانی در اوایل انقلاب و پس از او خطبه های هاشمی رفسنجانی در زمره برترین و پر مخاطب ترین خطبه ها بود.

"در ادامه نیز می افزاید: “اولین حرف را راس هرم، ولی فقیه طراحی می کند که خودش وجود و علم و حضور و معرفت دارد و خدا در وجودش تجلی کرده است"برای مثال، دردوران جنگ ایران و عراق بسیاری از مردم ایران خصوصا رزمندگان منتظر تحلیل های آقای هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه تهران بودند تا هم خبرهایی جدید و امیدوارکننده از جنگ بشنوند و هم آینده و سرانجام جنگ را بتوانند حدس بزنند و هم دلگرم تر از قبل به دفاع از وطن و یا حمله به دشمن بپردارند.

اما به مرور این وضعیت تغییر یافت و سیر نزولی نماز جمعه هم از لحاظ کیفی و هم کمی شتاب گرفت و روز بروز افت و افول شدیدتری یافت تا جایی که پس از آخرین خطبه معروف و تاریخی هاشمی بعد از انتخابات ۸۸ که برای همیشه منجر به حذف وی از مسند امامت جمعه تهران شد سیر قهقرایی آن شتابان به ایستگاههای پایانی خود نزدیک شده و زان پس نیز رکودی بی سابقه و مرگبار بر آن حاکم گشته است.

بطوریکه امروز نماز جمعه تهران از لحاظ محتوایی بی خاصیت ترین و بی رمق ترین دوران عمر خود را سپری می کند و به لحاظ میزان شرکت کننده نیز به حداقل تعداد ممکن رسیده است، آنهم بیشتر متشکل از افراد کهنسال و میانسال و یا نیروهای نظامی و پادگانی و دیگر مدتهاست که خبری از حضور خیل جوانان تحصیلکرده و دانشگاهی جز تعدادی معدود و انگشت شمار از اعضای بسیج دانشجویی خبری نیست.

اما بدتر و فاجعه بارتر از آن اینکه به موازات ضعف مفرط محتوایی و کاهش چشمگیر نمازگزاران، خطبه نماز جمعه تهران بیشتر به محلی برای پمپاژ نفرت و خشونت در جامعه توسط امامان جمعه کم سواد و بی ظرفیت و درعین حال عصبانی و خشمگین تبدیل شده است. خطبه های سه احمد یعنی احمد خاتمی و احمد جنتی در تهران و احمد علم الهدی در مشهد شاهد صحت این مدعا بحساب می آید که تریبون نماز جمعه آنها بجای اینکه مظهری از تقوا و خداترسی و مهرورزی باشد و دیگران را به صبر و پرهیزگاری و دوستی دعوت و توصیه نمایند و به تالیف قلوب و اتحاد و همبستگی مردم بینجامد بیشتر به بنگاه خشونت پراکنی و نفرت انگیزی مبدل شده و دایم با نعره و پرخاش و با چهره ای عبوس و برافروخته و رگهای متورم شده گردن بر طبل جنگ و دشمن و خشونت می کوبند و از جهاد و قتال سخن می گویند.

نتایج و پیامدهای منفی و ویرانگر اینگونه سخن گفتن بسیار گسترده و عمیق است و ذبح اخلاق و ارزشهای انسانی و دین گریزی و دین ستیزی نسل جدید و متولدین دهه های شصت و هفتاد و حتی از دست دادن اعتماد و اطمینان و یا حتی اعتقادات دینی نسلهای میانسال و متولدین دهه های قبلی از جمله اینگونه نتایج ویرانگر است.

در چنین وضعیت اسفناک و یاس آلودی، حجت الاسلام صدیقی در خطبه نماز جمعه دو هفته قبل تهران اظهاراتی بسیار سنگین و دارای عواقب و تالیهای فاسد و دهشتناک فراوان بر زبان جاری داشت که آنچنانکه باید مورد توجه اصحاب فکر و اهالی رسانه قرار نگرفت و خیلی کم بدان پرداخته شد و در هیاهوی جنگ و گریزهای منطقه ای بالاخص در سایه حملات صورت گرفته به منطقه نفتی آرامکو و ارتش عربستان از یک طرف و بحث های مطروحه در مجمع عمومی سازمان ملل متحد از سوی دیگر نادیده گرفته شده و بدانها پرداخته نشده است. حال آنکه جا دارد این دیدگاه بطور مفصل و بنیادین از سوی صاحبنظران و محققان حوزوی و دانشگاهی مورد واکاوی و تدقیق قرار گیرد.

صدیقی در ابتدا چنین اظهار داشت: “خدا در خامنه ای تجلی کرده و لذا همه وجودش علم و معرفت و قدرت و حضور الهی است. خدا در او نشسته است”. در ادامه نیز می افزاید: “اولین حرف را راس هرم، ولی فقیه طراحی می کند که خودش وجود و علم و حضور و معرفت دارد و خدا در وجودش تجلی کرده است.

امروز که ما این قدر در جنگ نرم و جنگ صنعت و فناوری پیروزی های درخشان و معجزه آسا می بینیم همه در گروی مدیریتی است که نفسانیت ندارد و همه وجودش حضور خداست و مرکزیتی است که انرژی و قدرت را از خدا می گیرد و در اعضای خود منتشر می کند… در مجموعه ای که همه عبد و ولایت مدار و بی تردید هستند سلاحی در برابر دشمنان دارند”.

اگرچه این نگاهی بی سابقه در تاریخ نظام جمهوری اسلامی نیست و ریشه های آنرا در دهه های گذشته هم می توان یافت ولی تا بحال آشکارا بدین صراحت و بی محابا بیان نشده و ازین جهت نقطه عطفی است در عمر این نظام و در راستای تغییر بنیانها و شالودهای فکری آن.

این نگاه نتیجه درهم آمیختن فقه و عرفان و سیاست است که در این درآمیختگی مفهوم “قطب” یا “ولی اعظم الهی ” از عرفان با مفهوم “ولی فقیه” از فقه منطبق شده و این دو نیز با مفهوم “حاکم” یا “سلطان” در سیاست پیوند زده شده است و نتیجه این شد که خدا در رهبری کنونی متجسم گشته و او نه تنها نماینده خدا بلکه مظهر خود خداوند است. خدا دست و چشم و زبان او شده است. این دیدگاهی است که بیش از آنکه با اسلام سنخیتی داشته باشد با یهودیت و مسیحیت همنوا و سازگار است و شاید هم دانسته یا نادانسته برخاسته ازآن ادیان باشد. وااسفا و وامصیبتا ؟! این تذهبون!؟

وقتی ولی فقیه تا بدین حد به عالم لاهوت برکشیده شود و از عالم ناسوت و جایگاه انسانی ممکن الخطا به عالمی ورای عالم انسان خاکی و زمینی فاصله گیرد طبعا حالتی قدسی می یابد که دیگر نباید اشتباه و خطایی از او سر بزند و دیگر او معیار خوبی و بدی است و «هر چه آن خسرو کند شیرین بود». در این حالت، جایی برای طرح نقد و اعتراض هم ازاو باقی نمی ماند و نتیجه منطقی آن اینکه هرکس درمقابل او قرار گیرد منحرف از نظام و مرتد از دین تلقی شده و تهمت زدن به او مجاز و ریختن خون او مباح و زن و مالش نیز بر او حرام خواهد شد.

"این دیدگاهی است که بیش از آنکه با اسلام سنخیتی داشته باشد با یهودیت و مسیحیت همنوا و سازگار است و شاید هم دانسته یا نادانسته برخاسته ازآن ادیان باشد"چون هیچ کسی نباید در مقابل او که متجسم و متجسد خداوند است بایستد و یا در صفوف بهم فشرده پشت سر او خللی ایجاد کند بلکه وظیفه همگان تبعیت و پیروی محض از فرامین و منویات اوست. بعید است این نگاه را بتوان به حکومت معصومین هم منتسب نمود چرا که شواهد گوناگونی در تاریخ صدر اسلام وجود دارد که هم به خود پیامبر و هم به امام علی در دوران حکومتشان انتقادات و اعتراضات فراوان و حتی بعضا با لحنی تند و شدید صورت گرفت ولی هرگز به منتقدین و معترضین کمترین تعرض یا محدودیتی گزارش نشده و هرگز از حقوق شهروندی محروم نگشته اند. البته این دیدگاه آقای صدیقی بیشتر همانند دیدگاه شیعه غالی است که در دورانهای بسیار گذشته و قدیمی از سوی اهل غلو راه انداخته شده و سخن از علی الله به میان آورده بودند. و این یعنی دوری از عقلانیت و دوری از اسلام رحمانی و بازگشت به غلو و عصر جاهلیت!

آیا این نقطه ای حضیض و پست در سیر برگزاری نمازجمعه تهران نیست که از چنان روزهای باعظمت و اقتداری آنقدر فاصله گرفته تا به این روزهای تاریک و ابهام آلود فرو افتاده است و آیا پست تر ازین هم درجه ای می توان برای نماز جمعه تهران متصور شد که فقیهان متعصب و خشک مغزی سکان آنرا بدست گرفته و چهارنعل بر روی ارزشهای انسانی و اخلاقی می تازند و همه را تار و مار کرده و مدافعان و منادیان آن ارزشها را به حصر انداخته و محبوس ساخته اند و یا به گوشه انزوا و عزلت کشانده اند.

براستی امروز جز توجیه خشونت و تهمت و دروغ و استبداد و نظایر آن چه چیزی از تریبون نماز جمعه تهران بیرون می آید؟! وقتی وضعیت نماز جمعه تهران اینگونه باشد تکلیف اوضاع سایر نمازهای جمعه در سراسر کشور روشن است و امروز امامان جمعه اقصی نقاط ایران بر پایه دستورالعمل واحد و دیکته شده ای از مرکز به ایراد خطبه می پردازند و غالب آنها مبلغ جریان سیاسی خاصی هستند و حتی بعضا بطور رسمی و علنی مسئولیت هماهنگی ستادهای انتخاباتی آن جریان خاص را برعهده می گیرند و هیچ ابایی هم در این خصوص به خود راه نمی دهند. ازین چنین امامان جمعه ای چه سخنانی شنیده می شود ؟! آیا می توان آنها را عادل و منصف دانست؟ این همه در حالیست که دو خطبه نماز جمعه بجای دو رکعت نماز واجب نمازگزار محسوب می شود و در این صورت تکلیف صحت مفاد فریضه نمازگزارانی که از سر صداقت و اخلاص خود و به قصد قربت شرکت کرده اند چه می شود؟

.

منابع خبر

اخبار مرتبط