نگرش علمی در حوزه سیاست به سکولاریزم منتج شد

نگرش علمی در حوزه سیاست به سکولاریزم منتج شد
ایسنا
ایسنا - ۱ آبان ۱۴۰۲



ایسنا/اصفهان در پی موفقیت‌های درخشان علوم تجربی در متحول کردن زندگی و افزایش، رفاه مادی، در هر حال توجه به حوزه‌های غیرتجربی از جمله ادیان رو به افول گذاشت و نفوذ نگرش علمی در حوزه سیاست نیز به سکولاریزم انجامید که به خودی خود موجب کم‌توجهی بیشتر به معنویت و دین شد.

این جمله‌ها بخشی از صحبت‌های مطرح‌شده در یکی دیگر از نشست‌های نامه و قرار ویژه محور «پرسش و پاسخ با محوریت دنیای مدرن؛ پایان خدا؟» بود که یکشنبه (۳۰ مهرماه) از سوی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد.

علیرضا فرهنگ، دکترای مطالعات تطبیقی ادیان، در ابتدای این نشست، گفت: می‌توان در دانش جدید، سه حوزه را از یکدیگر تمیز داد که یکی از آن‌ها pure science، به عنوان دانشی است که کاربردی نبوده و صرفاً دانستنی است؛ معمولاً این‌گونه علوم پیشتازند و ما آن را به‌عنوان علوم محض همچون فیزیک محض می‌شناسیم که بستری برای دانش فناورانه یا کاربردی می‌شوند؛ دانش فناورانه یا techno science است که تمام لوازم و نیازهای جسمانی زندگی ما به طریقی از آن بهره می‌گیرد؛ نوع سوم از دانشpseudo science به معنای شبه دانش و فاقد ارزش علمی بوده و اتفاقاً همین حوزه در ذهن عوام بیشتر به‌عنوان دانش جای گرفته است.

او افزود: به‌طورکلی دانش به معنای شناسایی است که در یک‌ طرف شناسنده و در طرف دیگر موضوع شناسایی مطرح است. موضوع شناسایی علم، هستی است، لذا تحت عنوان هستی‌شناسی یا ontology شناخته می‌شود؛ این حوزه مستقل از شناسنده است. هستی در اصل شامل جنبه‌های فیزیکی، غیر فیزیکی و انتزاعی همچون حالات شادی، غم و حتی تجاربی مثل رؤیا و خواب دیدن است که دانش جدید فقط بخشی از آن که قابل سنجش است را به‌ عنوان موضوع شناسایی خود انتخاب می‌کند و نه همه را.

"او افزود: به‌طورکلی دانش به معنای شناسایی است که در یک‌ طرف شناسنده و در طرف دیگر موضوع شناسایی مطرح است"در حوزه موضوع شناسی متوجه می‌شویم که موجودات دارای سلسله مراتبی بوده و آن چیزی برای دانش جدید دارای اهمیت است که قابلیت شناسایی تجربی و سنجش داشته باشد.

فرهنگ بیان کرد: در ماهیت و گستره دانش، توانایی قوه شناسایی شناسنده یا تجربه‌گر مهم تلقی می‌شود. ما به‌ غیر از شناخت اولیه خود که شامل دیدن، چشیدن و ... است، یک شناخت ثانویه هم داریم که این شناخت ثانویه در معرفت‌شناسی مهم‌تر است، چرا که از اینجاست که قوانین علمی حاکم بر گروهی از پدیده‌ها شناخته می‌شوند. معرفت‌شناسی همواره تفسیری از جهان را به ما ارایه می‌دهد نه عین واقعیت را.

این مدرس ادیان و عرفان در خصوص مقایسه علم جدید و علم قدیم در حوزه هستی‌شناسی افزود: دکارت یک نقطه عطف در فرآیند شکل‌گیری هستی‌شناسی علمی محسوب می‌شود؛ او اساس علم را بر تجربه، ریاضی و استدلال قرار داد تا قدم‌های شناسایی را محکم‌تر بردارد. البته روش استدلالی دارای نقایص و محدودیت‌هایی است که عرفایی نظیر مولوی و شیخ محمود شبستری به آنها اشاره کرده‌اند.

از منظر دانش جدید، وقتی می‌توان با قطعیت از حوزه‌ای یاد کرد که قابل‌اندازه‌گیری بوده و بتوان در آن با استدلال پیش رفت، یعنی دانش در حوزه کمیات می‌تواند با اتقان پیش برود نه در حوزه کیفیات؛ از این رو این دانش هر چه بیشتر از کیفیات فاصله گرفت و در کمیات گسترش یافت.

او خاطرنشان کرد: امروزه دانش‌ها با این روش به پیشرفت رسیده و پس از دکارت نیز این روش تبدیل به روشی برای غلبه بر روش‌های کیفی و توصیفی شد. در گذشته دانشمندانی همچون ابن‌سینا اگر در علم کمّی رشد می‌کردند، در ایمان هم رشد می‌کردند، اما امروزه به دلیل یکه تازی روش کمّی، رشد در دانش سبب کاهش ایمان می‌شود.

این مدرس ادیان و عرفان بیان کرد: ارسطو که حدود ۴ قرن قبل از میلاد می‌زیست، برای اولین بار اصول منطق و دانش‌های مختلف را به کمک یک‌سری اصول و پیش فرض‌ها مدون و کار خود را با بدیهیات آغاز کرد. او معتقد بود اموری وجود دارند که برای همه بدیهی است، اما بعدا مشخص شد که این بدیهیات بعضاً تصورات عمومی بوده‌اند نه اموری تجربه و اثبات شده! در منطق جدید همه این بدیهیات کنار زده شد.

فرهنگ با اشاره به اینکه همیشه سازمان‌های دینی پشتیبان سازمان‌های علمی بوده و در همه دانشگاه‌ها نیز دانش و دین همزمان تدریس می‌شده است، افزود: با پیشرفت علم، تجربه، تنها تجربه کمی تلقی شد که این‌ یک خطای بزرگ بود و به‌نوعی علم جدید تجربه را منحصر به تجربه حسی دانست و تمام تجارب درونی، احساسی، عاطفی و معنوی که زندگی ما روی محور آن‌ها می‌چرخد را نادیده انگاشت.

"موضوع شناسایی علم، هستی است، لذا تحت عنوان هستی‌شناسی یا ontology شناخته می‌شود؛ این حوزه مستقل از شناسنده است"

او یادآور شد: بعداً تعدادی از دانشمندان دین‌باور، در تقابل با این نگرش، اهمیت کیفیات عاطفی و درونی را یادآور شدند که سبب شد معنویت و دین در قرن ۱۹ به پایان نرسد و در قرن ۲۰ شاهد نوعی احیا در الهیات و علوم انسانی باشیم.

فرهنگ‌ ادامه داد: اما در پی موفقیت‌های درخشان علوم تجربی در متحول کردن زندگی و افزایش، رفاه مادی، در هر حال توجه به حوزه‌های غیرتجربی از جمله ادیان رو به افول گذاشت و نفوذ نگرش علمی در حوزه سیاست نیز به سکولاریزم انجامید که به خودی خود موجب کم‌توجهی بیشتر به معنویت و دین شد. اگرچه ما هنوز هم شاهد این جدال‌ها در حوزه فلسفه هستیم، اما در جامعه و در منظر عوام، علم پیروز است.

این مدرس ادیان و عرفان بیان کرد: چون علم با ورود به اکثر حوزه‌ها موفقیت کسب کرد به این قضاوت کلی رسید که "یگانه روش موفق برای همه حوزه‌های زندگی انسان" است نه برای بعضی از حوزه‌ها. ما اینجا با یک استقراء مواجهیم، درحالی‌که قرار ما در علم، استدلال بود نه استقرا! اینجاست که pseudo science واردشده و از طریق استقراء ادعا می‌کند به دلیل اینکه تاکنون موفق بوده و باتجربه حسی، سلطه زیادی بر حوزه‌های متعدد یافته است، پس همه‌چیزها را با کمک تجربه و استدلال می‌شود شناخت و چون می‌شود همه‌چیز را با روش فیزیکی شناخت، دیگر نیازی به متافیزیک نیست.

فرهنگ اضافه کرد: این ادعا بعدها به یک مغالطه تبدیل شد که یک نمونه این است که چون خدا محسوس نیست، پس خدا نیست، و چیزی که محسوس نیست، موجود نیست و نقشی هم در این هستی ندارد.

این‌یک مغالطه بسیار اساسی از نظر فلسفه و منطق است و با این استدلال نادرست، مهر پایان خدا در علم‌ زده شد.

او تصریح کرد: "شبه علم" با این دیدگاه و از طریق مصادره به مطلوب کردن اعتبار techno science اقدام به ابداع جهان‌بینی و ایدئولوژی کرد. امروزه در ادامه حدود ۳۰۰ سال علم‌ورزی در سده اخیر، بشر به‌جایی رسیده که ابزارهای آن دقیق‌تر و تجارب آن بیشتر شده و نتایج برخی روش‌های نادرست علمی پیشین‌اش نیز آشکار شده است.

فرهنگ خاطرنشان کرد: علوم تجربی تلاش می‌کنند که ساده‌اندیشی‌های پیشین را اصلاح کنند. امروزه در حوزه pure science، اوضاع با گذشته متفاوت است و شاهد این هستیم که محدودیت‌های روش‌های تجربی-استدلالی بیش از پیش هویدا شده‌اند.

"است، یک شناخت ثانویه هم داریم که این شناخت ثانویه در معرفت‌شناسی مهم‌تر است، چرا که از اینجاست که قوانین علمی حاکم بر گروهی از پدیده‌ها شناخته می‌شوند"

این پژوهشگر حوزه علم و دین مثال‌هایی را در سه حوزه دانشی برای نشان دادن محدودیت روش علمی مطرح کرد. کشف بیگ بنگ به عنوان منشا جهان مادی دانشمندان را با راز بزرگ‌تری مواجه کرده است؛ اینکه پیش از بیگ بنگ چه بوده است؟ "شبه دانش" که ادعایش این است که متعهد به علیت است مدعی می‌شود که این جهان بدون علت پیشینی پدید آمده است! 

او درباره دانش فیزیک کوانتوم گفت ما شاهد رفتارهای شگفت‌آوری از ذرات زیر اتمی هستیم که نشانگر وجود نوعی شعور و اختیار در آنهاست، در حالیکه نمی‌توان هیچ ارگان مادی را در آنها برای این شعور تشخیص داد. در واقع این شعور امری خارج از حوزه ماده و کمیت است.

فرهنگ در پایان به دانش زیست‌شناسی پرداخت و بیان کرد که امروزه با کمک ابزارهای تصویربرداری الکترونی به پیچیدگی‌های حیرت‌انگیز حیات سلولی پی برده‌ایم، در حالیکه داروین تصور می‌کرد سلول مانند یک تکه ژل ساده است! بنابراین آغاز حیات برخلاف تصورات ساده انگارانه قرن نوزدهم هرگز نمی‌تواند تصادفی تلقی شود. امروزه منشا حیات برای دانش زیست‌شناسی از همیشه مبهم‌تر و علت آن دست نایافتنی‌تر تلقی می‌شود.

در واقع داروینیسم بدترین pseudoscience دوران ماست که هنوز هم بسیاری را از طریق یک فریب شبه علمی به بی‌ایمانی می‌رساند. داروینیسم ستون اصلی الحاد و آتئیسم، یا جهان‌بینی علم‌زده مبتنی بر پایان خداست که آتئیسم مدرن با چنگ و دندان، و به دور از روش‌های علمی مورد ادعایش از آن دفاع می‌کند؛ چرا که با حذف این ستون، کاخ پوشالی الحاد فرو می‌ریزد.

انتهای پیام

منابع خبر

اخبار مرتبط

رادیو زمانه - ۷ شهریور ۱۴۰۱
خبر آنلاین - ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
خبر آنلاین - ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
جام جم - ۲ آبان ۱۳۹۹
خبرگزاری مهر - ۲۵ خرداد ۱۳۹۹
خبرگزاری مهر - ۱ آبان ۱۴۰۱