فاطمه(س) به روایت نهج البلاغه

فاطمه(س) به روایت نهج البلاغه
خدمت
خدمت - ۲۵ اسفند ۱۳۹۳


اینک آن امانت مقدس بازگردانده می‌شود. از این پس‌اند‌وه همیشگی و شبم بی‌تابی و بیداری است تا به هنگامی‌که خداوند مرا نیز سرایی برگزیند که تو را در آن جایگاه باشد. زود باشد که دخترت تو را در جریان اخبار همداستانی امتت در جهت از پای درآوردن وی قرار دهد.

فاطمه همواره مایه ی افتخار و مباهات علی علیه السلام بود. در نامه ای در جواب معاویه با اشاره به جایگاه بی همتای صدیقه طاهره می نویسد:

لَمْ یَمْنَعْنا قَدیمُ عِزِّنا، وَ لا عادِیُّ طَوْلِنا عَلی قَوْمِکَ اَنْ خَلَطْناکُمْ بِاَنْفُسِنا، فَنَکَحْنا وَ اَنْکَحْنا فِعْلَ الاَْکْفاءِ، وَ لَسْتُمْ هُناکَ. وَ اَنّی یَکُونُ ذلِکَ کَذلِکَ وَ مِنَّا النَّبِیُّ وَ مِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ، وَ مِنّا اَسَدُ اللّهِ وَ مِنْکُمْ اَسَدُ الاَْحْلافِ، وَ مِنّا سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ وَ مِنْکُمْ صِبْیَهُ النّارِ، وَ مِنّا خَیْرُ نِساءِ الْعالَمینَ وَ مِنْکُمْ حَمّالَهُ الْحَطَـبِ ، فی کَثیـر مِمّا لَنا وَ عَلَیْکُـمْ .

"از این پس‌اند‌وه همیشگی و شبم بی‌تابی و بیداری است تا به هنگامی‌که خداوند مرا نیز سرایی برگزیند که تو را در آن جایگاه باشد"(نهج البلاغه، نامه ۲۸)

عزت دیرین و بزرگی پیشین ما بر شما مانع از اختلاط و آمیختگی ما با شما نشد، همانند اقوامِ همسان از شما همسر گرفته و به شما همسر دادیم، در صورتی که شما به این مقام و منزلت نبودید. چگونه مقامی همچون مقام ما را داشته باشید در حالی که پیامبر از ما و ابوجهل دروغزن از شما، اسداللّه از ما و اسد سوگندهای جاهلی (یکی از مشرکان بدنام) از شما، دو سیّد جوانان اهل بهشت از ما و کودکان آتش از شما، بهترین زنان جهان از ما و حمّاله الحَطَب از شماست، و بسیاری دیگر از این مقوله که بهترینش از ما و بدترینش از شماست.

علی(ع) به عنوان مفاخر خود در خطبه اش در کوفه پس از مراجعت از نهروان می گوید:

«و انا زوج البتول سیده نساء العالمین فاطمه التقیه النقیه الزکیه المبره المهدیه، حبیبه حبیب الله و خیر بناته و سلالته و ریحانه رسول الله» امالی صدوق، ص ۷۷

پسران فاطمه، وصی علی(ع)

این وصیتی است که بنده ی خدا علی بن ابیطالب امیرالمومنین درباره ی دارایی خود بدان فرمان می دهد، به جهت خشنودی خداوند تا او را به بهشت برد و در سرای امن خود فرود آورد….حسن بن علی به این وصیت اقدام و برای خود از این دارایی آن گونه که شایسته است هزینه می کند و به نحوی که سزاوار است از آن انفاق می کند. اگر برای حسن حادثه ای پیش آید و حسین زنده باشد، او کار را بر عهده خواهد گرفت و همان نقش وی را ایفا می کند.

سهم دو پسر فاطمه از اموال علی همانند دیگر فرزندان علی است و اگر پسران فاطمه را برای این کار تعیین کرده ام محض خشنودی خدا و تقرب به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و پاس حرمت و شرافت خویشاوندی با اوست. (نهج البلاغه، نامه ۴۷)

علی(ع) و درد بی پایان در فراق فاطمه

«ای رسول خدا! سلام من ودخترت- که اینک در جوار تو فرود آمده و شتابان به تو پیوسته است – بر تو باد. ای رسول خدا! از فراق برگزیده‌ی تو شکیبایی من کاستی گرفته.

در غم فقدانش تاب و توانم نمانده است. اما آن‌چه از‌اند‌وه این فاجعه می‌کاهد، فراق عظیم حضرتت و مصیبت سنگین و کمرشکن تو است که بسی توان‌فرساتر است.آری! این من بودم که سر نازنینت را بر لحد گور نهادم و میان گردن و سینه‌ام جانت را- که از کالبد بیرون می‌شد – احساس کردم.«همه از آن خداییم و به سوی او باز می‌گردیم».

اینک آن امانت مقدس بازگردانده می‌شود. از این پس‌اند‌وه همیشگی و شبم بی‌تابی و بیداری است تا به هنگامی‌که خداوند مرا نیز سرایی برگزیند که تو را در آن جایگاه باشد. زود باشد که دخترت تو را در جریان اخبار همداستانی امتت در جهت از پای درآوردن وی قرار دهد. با این همه تو نیز با اصرار از او بپرس و چگونگی رفتارشان را با ما از او بجوی که آن همه در زمانی بود که چندان از رحلتت نگذشته بود و یادت از خاطره‌ها نرفته بود.

"زود باشد که دخترت تو را در جریان اخبار همداستانی امتت در جهت از پای درآوردن وی قرار دهد.فاطمه همواره مایه ی افتخار و مباهات علی علیه السلام بود"اینک من با شما دو عزیز وداع می‌کنم بی آن‌که از بودن با شما احساس خستگی و دلتنگی کنم. که اگر به خانه باز گردم نه از احساس خستگی است. و اگر بمانم نه از سر بدبینی به آن وعده‌ها است. که خدای صابران را بدان نوید داده است.(نهج البلاغه، خطبه۲۰۳)

در پایان این نوشتار به چند بیت از سروده های علی(ع) که در فراق زهرای اطهر سروده و پیوسته بر زبان می راند اشاره می کنم:

کنّا کزوجٍ حامهٍ فی ایکهٍ

مُتمتِّعینِ بصحَّهٍ و شبابٍ

ما مثل یک جفت کبوتر بودیم از یکدیگر نمی توانستیم جدابشویم . دیگر روزگار است آمد میان ما جدایی انداخت .
گاهی امام علی (ع) شب تاریک می رفت کنار قبرستان از دور می ایستاد با زهرای محبوبش سخن می گفت ، سلام می گفت ، سلام می کرد، بعد خودش گله می کرد و بعد گله خودش را از زبان زهرا جواب می داد:

ما لی وقفت علی القبور مسلِّما

قبر الحبیبِ ولم یردَّ جوابی

چرا من ایستاده ام به قبر حبیبم سلام می کنم و او به من جواب نمی دهد؟
حبیبُ مالک لا تردُّ جوابَنا ای دوست ! چرا جواب ما را نمی دهی ؟
انسَیتَ بعدی خُلَّهَ الاحبابِ؟ آیا چون از پیش ما رفتی دوستی را فراموش کردی ؟ دیگر ما در دل تو جایی نداریم ؟
بعد خودش جواب می دهد:
قال الحبیبُ و کیف لی بجوابِکُم و ان رهینُ جنادلٍ و ترابٍ
دوست به من پاسخ گفت : این چه انتظاری است که که از من داری ؟ مگر نمی دانی که من در زیر خروارها خاک محبوس هستم ؟
.

منابع خبر

اخبار مرتبط