کودک هفت‌ساله تهرانی‌ به دختری ۱۸ ساله تجاوز کرد!

کودک هفت‌ساله تهرانی‌ به دختری 18 ساله تجاوز کرد!
خدمت
خدمت - ۲۷ تیر ۱۳۹۵

زن هق هق می‌کرد و اشک می‌ریخت. او دلیل آن همه بی‌تابی و درد را با نگاهی که شادی فرسنگ‌ها از آن فاصله داشت، این‌طور گفت: «باورتان می‌شود کودک هفت ساله به جرم مزاحمت برای نوامیس محاکمه شود؟ پسرم ساسان زندگی ما را سیاه کرد. او بچه آدم نیست، بچه شیطان است. دیگر حاضر نیستم حتی یک روز او را نگه دارم. هیچ شباهتی با بچه‌های عادی ندارد.» و بعد که آرام‌تر شد، تعریف کرد: «من و همسرم هر دو کار می‌کردیم، ولی الان من به خاطر او کارم را از دست داده‌ام.

"هیچ شباهتی با بچه‌های عادی ندارد.» و بعد که آرام‌تر شد، تعریف کرد: «من و همسرم هر دو کار می‌کردیم، ولی الان من به خاطر او کارم را از دست داده‌ام"ساسان از سن ۲ سالگی پیش مادرم بود. وقتی سه ساله شد، آن‌قدر مادرم را اذیت کرد که او هم از دست بچه من خسته شد. باورتان نمی‌شود، بچه سه ساله با پرت کردن قاب عکس به طرف مادرم، باعث شد که او بینایی یک چشم خود را از دست بدهد.

دیگر رو ندارم به دیدن پدر و مادرم بروم. بعد از آن جریان ساسان را به مهد کودک بردم. هر روز یکی از اولیای بچه‌های مهد کودک شکایت می‌کرد.

ساسان چندبار بچه‌های دیگر را کتک زده بود. چند بار سوسک به جان بچه‌ها انداخته بود. باورتان نمی‌شود که این بچه حتی به حیوانات رحم نمی‌کند. بیش از صدبار ماهی‌های قرمز عید را کشت. او دنبال گربه‌ها می‌کند و آن‌ها را می‌زند و…

یک روز با مربی مهد کودک دعوا کرد.

"باورتان نمی‌شود، بچه سه ساله با پرت کردن قاب عکس به طرف مادرم، باعث شد که او بینایی یک چشم خود را از دست بدهد.دیگر رو ندارم به دیدن پدر و مادرم بروم"من سرکار بودم که خبردادند بروم و ساسان را به خانه ببرم. آن روز صد بار از مربی و مدیران عذرخواهی کردم تا آن‌ها راضی شدند یک فرصت دیگر به ساسان بدهند. هر چه از این بچه پررو و شیطان خواستم که از مربی خود معذرت بخواهد، زیر بار نرفت. فردای آن روز فهمیدم که ساسان در کلانتری بازداشت است.

سراسیمه از محل کارم به کلانتری رفتم. این پسر که نمی‌دانم باید چه چیزی درباره‌اش بگویم، به خاطر تلافی و اذیت مربی خود، مهد کودک را آتش زد.

نمی‌دانم اصلاً کبریت را از کجا آورده بود. به هر حال خدا رحم کرد که آن آتش‌سوزی فقط خسارت مالی داشت. ما خسارت را پرداختیم و من مجبور شدم کار خود را رها کنم و مواظب ساسان باشم.

من که هیچ، اگر تمام دنیا هم جمع شوند، از پس این شیطان بر نمی‌آیند. از سن ۴ تا ۶ سالگی، خودم از او نگهداری کردم. این دو سال برایم یک عمر گذشت.

۳۰ سال بیشتر ندارم؛ اما موهای سرم مانند زنان کهنسال سفید شده و زود پیر شده‌ام.

"او دنبال گربه‌ها می‌کند و آن‌ها را می‌زند و…یک روز با مربی مهد کودک دعوا کرد"در این دو سال، جرأت نداشتم پلک بر هم بگذارم. اگر یک لحظه غافل می‌شدم، او از خانه خارج می‌شد. تا حالا چند بار از پدرش، عموش و من دزدی کرد. برای آن‌که او این کارش را تکرار نکند، پول بیشتری به او دادم؛ اما این‌کار نه تنها کمکی نکرد، بلکه باعث شد او بیشتر منحرف شود. او در یک چشم بر هم زدن از خانه خارج می‌شد و با پول‌هایش چیزهایی می‌خرید که رو ندارم بگویم.

آخر چه کسی باور می‌کند که یک بچه ۶ ساله در عرض پنج دقیقه CD مبتذل بخرد و به خانه برگردد؟

یک‌بار وقتی به دستشویی رفته بودم، او از خانه فرار کرد. سه روز تمام گم شد. بعد از سه روز خودش به خانه بازگشت. وقتی از او پرسیدیم که کجا بودی؟ گفت: برای تعطیلات رفته بودم شمال! بعدها فهمیدم که در آن چند روز در خیابان‌ها می‌گشته و شب‌ها را با کودکان خیابانی درپارک‌ها سر می‌کرده. هر چه روانشناس و مشاور در تهران بوده، او را معاینه کردند.

"آن روز صد بار از مربی و مدیران عذرخواهی کردم تا آن‌ها راضی شدند یک فرصت دیگر به ساسان بدهند"فکر می‌کردم رفتار او وقتی به مدرسه برود، خوب خواهد شد. اما او روز اول مدرسه، سر همکلاسی‌اش را شکست.

در عرض همین چند ماه، بیست دفعه از مدرسه فرار کرده است. چند روز پیش هم دوباره فهمیدم که ساسان در کلانتری بازداشت است. وقتی به کلانتری رفتم، فهمیدم که او بعد از فرار از مدرسه، برای یک دختر ۱۸ ساله مزاحمت تجاوز ایجاد کرده؛ در ضمن یک بسته حشیش در جیبش بوده است. من اصلاً نمی‌دانم آن بسته حشیش را از کجا آورده است.

پدر ساسان یک پزشک است و من هم لیسانس حسابداری دارم.

در تمام خانواده ما یک نفر وجود ندارد که سابقه کیفری داشته باشد. این بچه برای ما آبرو نگذاشته است. هنوز هفت سال بیشتر ندارد که پروندهای حجیم در دادگاه برایش تشکیل شده است.

من از قاضی پرونده خواسته‌ام که او را چند سال در کانون اصلاح و تربیت کودکان نگاه دارد. البته مطمئن هستم مسوولین آنجا هم از پس این جانور برنمی‌آیند و او را از آنجا هم بیرون خواهند کرد….»

و اما ساسان با چشمانی که از آن آتش زبانه می‌کشید و با لبخندی زهرآگین مادر را نگاه می‌کرد، انگار از اشک ریختن زن بیچاره لذت می‌برد.

روانشناسان پزشکی قانونی، هوش ساسان را بیش از کودکان عادی اعلام کرده‌اند؛ اما این کودک با چنین هوش و ذکاوتی، باید در کانون اصلاح و تربیت، دوران کودکی را بگذراند.

منبع: جام‌نیوز

منابع خبر

اخبار مرتبط