نامادری‌ام صورت و دستم را با اتوی داغ سوزاند! +تصاویر

فردا - ۲۴ شهریور ۱۳۹۷

حنانه درخواست می‌کند؛ اتاق خلوت شود، بعد از اینکه پدر و بقیه افراد حاضر در اتاق بیرون می‌روند با گریه شروع به تعریف کردن می‌کند: «همیشه می‌گفت: آدمت می‌کنم، با مشت و لگد به جونم می‌افتاد، گاهی به مادربزرگم می‌گفتم؛ اون هم می‌گفت، نامادری بداخلاقه دیگه، حیف که داداشم کوچیکه اون شاهد همه چی بود.»

منابع خبر

اخبار مرتبط