داوری درباره سازمان مجاهدین

جام جم - ۲۱ آذر ۱۴۰۲

اولش همه به‌ظاهر یکدل بودند و مجاهد راه اسلام، اما بعضی‌ها کم‌کم رنگ عوض کردند و تخم لق نفاق را کاشتند و مکر و دسیسه ودروغ برداشت کردند. آخرهم آتش این نفاق دامان خودشان را گرفت وآواره اشرف و آلبانی و ریزه‌خوار امپریالیست‌هایی شدند که روزگاری داعیه دشمنی با آنها را داشتند. همان‌جا بود که مجاهد، منافق شد و پرده افتاد و قصه این خیمه‌شب‌بازی که مسعود رجوی رهبری‌اش می‌کرد، لو رفت. حالا یک نویسنده و پژوهشگر از نسلی پساانقلابی، در قالب یک کتاب ۲۸۴ صفحه‌ای این تاریخ پرفرازونشیب را روایت کرده است. تشکیل دادگاه جنایت‌های منافقین هم در دستورکار قرار گرفته است و به این بهانه با وحید خضاب، نویسنده کتاب «مروری بر تاریخچه و تفکرات سازمان مجاهدین خلق از زمینه‌های تأسیس تا عملیات فروغ جاویدان» گفت‌وگویی داشتیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

۱- چطور شد تصمیم گرفتید کتابی در مورد تاریخچه شکل‌گیری و فعالیت‌های سازمان مجاهدین خلق بنویسید؟
 اگر به جنوب شهر تهران رفته باشید، در یک کوچه می‌توانید هم نام و یادی از یک شهید دفاع‌مقدس را ببینید، هم نامی از بازماندگان و خانواده منافقینی که اعدام شده‌اند.

"اولش همه به‌ظاهر یکدل بودند و مجاهد راه اسلام، اما بعضی‌ها کم‌کم رنگ عوض کردند و تخم لق نفاق را کاشتند و مکر و دسیسه ودروغ برداشت کردند"حتی مجموع این اتفاقات ممکن است در یک خانواده رخ‌ داده باشد؛ یعنی یک خانواده هم شهید جنگ تحمیلی داشته باشد هم منافق اعدام‌شده. چنین مواردی برای من که از بچگی در محله‌های نازی‌آباد و جوادیه شاهدش بودم، کنجکاوی‌برانگیز بود و واقعا می‌خواستم بدانم این سازمان چطور شکل‌گرفته و فعالیت‌هایش را بر چه اساسی شکل داده است. من همیشه این‌طور تصور می‌کردم که شاید این سؤالات و ابهاماتی که پیرامون این افراد ذهنم را درگیر کرده، برای دیگران هم دغدغه باشد. بنابراین ورودم به ماجرای تحقیق در مورد مجاهدین خلق به این صورت بود که ابتدا سؤالاتی در ذهن داشتم و برای رفع ابهامات و رسیدن به پاسخ سؤالات به مطالعه و جمع‌آوری اطلاعات پرداختم و بعد با خودم فکر کردم شاید این پاسخ‌ها و نتایج حاصل‌شده به درد دیگران هم بخورد و تصمیم گرفتم آن را به‌صورت کتاب منتشر کنم.

۲- داوری سازمان مجاهدین؛ مهم‌ترین مسأله این است
 در مورد سؤال ذهنی‌تان مشخصا نسبت به مجاهدین خلق توضیح بیشتری می‌دهید؟
در مواجهه با تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران مهم‌ترین مسأله این است که چگونه می‌خواهیم آنها را داوری کنیم؟ اولین پرسش که در رابطه با مجاهدین داشتم این بود که آنها اصلا چه می‌خواستند و چه می‌گفتند؟ آدم‌های بدی بودند یا نه؟ مواضع سازمان و طرف‌های مقابل چه بود و به چه جمع‌بندی‌هایی در تقابل با هم می‌رسیدند؟ بعد از این، سؤالات دیگری به میان می‌آمد مثلا این‌که چطور و چه زمانی سازمان مجاهدین خلق ایران بنیان‌گذاری شد، چه راهی را طی کرد، مواضعش چه بود و... دستیابی به منابع اصلی و دست‌اول در راه رسیدن به پاسخ مهم بود و باید به یک نتیجه مشخص می‌رسیدم تا بتوانم داوری درستی هم داشته باشم.

من در تألیف و ترجمه اصولا وارد حوزه‌هایی می‌شوم که ابتدا برای خودم سؤال‌برانگیز بوده و به نظرم رسید مشخصا در مورد مجاهدین، چقدر خوب است نتایجی که به‌دست‌آورده‌ام را به دیگران هم عرضه کنم، به این دلیل که شاید این سؤالات پیرامون این سازمان در ذهن دیگران هم بوده باشد. نه‌تنها در مورد مجاهدین که برای تحقیق و نوشتن در مورد تکفیری‌ها یا پروژه‌های مربوط به موضوعات جاسوسی و...هم همین روند را طی می‌کنم و دوست دارم به یک داوری منصفانه شخصی برسم.

۳- این روزها در زمینه ترجمه و تألیف مشغول کار تازه‌ای هستید؟
درحال حاضر بیشتر با نشر شهید کاظمی همکاری می‌کنم و تقریبا به اشتراکات فکری رسیده‌ایم و از ظاهر کتاب تا محتوا با هم توافق نسبی داریم. من وسواس زیادی روی کتاب‌هایم دارم و نباید حتی یک کلمه از کتاب حذف شود. حتی اگر یک نکته غیراخلاقی در کتاب وجود دارد، در فاجعه‌آمیزترین حالت ممکن یک نیم‌جمله را حاضرم به سه‌نقطه تبدیل کنم و تازه باید به خواننده بگوییم که اینجا یک لفظی بوده که حذف‌شده البته اگر حرف بدی باشد که قابل حذف نباشد و مخاطب با سه‌نقطه بفهمد مفهوم چیست، این کار را می‌کنم چون فرض ما بر این است که این کتاب‌ها را بچه نمی‌خواند و آدم عاقل و بالغ خواننده کتاب است و می‌فهمد این چیزها یعنی چه. در همکاری با نشر شهید کاظمی، یک کلان پروژه‌ای برای کار تعریف کرده‌ام به این صورت که جریان مقاومت و ضدمقاومت را در بستر تاریخ منطقه به خوانندگان آثارم ارائه می‌کنم.

"آخرهم آتش این نفاق دامان خودشان را گرفت وآواره اشرف و آلبانی و ریزه‌خوار امپریالیست‌هایی شدند که روزگاری داعیه دشمنی با آنها را داشتند"شاید معنای مقاومت کمی روشن‌تر باشد اما ضد‌مقاومت لزوما این‌طور نیست که دربرگیرنده گروه‌هایی شود که آنها را دشمن مقاومت می‌شناسیم. این گروه‌های ضد‌مقاومت شامل اسرائیل و آمریکا... هم می‌شود. از سوی دیگر القاعده و داعش و... را هم در برمی‌گیرد و این در حالی است که همین گروه‌ها از جهتی دیگر ضدمقاومت در برابر اشغالگری هم هستند.

با این تعاریف من کارهایم را انجام می‌دهم و می‌خواهم مجموعه‌هایی تولید کنم که وقتی مخاطبی مثلا از حزب‌ا...می‌پرسد، با خواندن یک مجموعه کتاب بتواند به اطلاعات کامل برسد. بحث القاعده، طالبان، داعش و... هم همین‌طور است. می‌توان برای هرکدام مجموعه‌ای داشت که تعریف جامعی برای شناسایی این گروه‌ها به خواننده ارائه کند.

۴- از زمان نگارش تا انتشار کتاب وقفه‌ای کمتر از یک دهه پیش‌آمده. علت آن چه بود؟
وقفه پیش‌آمده مربوط به ناشر و حواشی مرتبط با آنهاست و من نقشی در آن ندارم.

"همان‌جا بود که مجاهد، منافق شد و پرده افتاد و قصه این خیمه‌شب‌بازی که مسعود رجوی رهبری‌اش می‌کرد، لو رفت"زمانی که کتاب را نوشتم تازه ازدواج‌ کرده بودم، وقتی کتابم منتشر شد بچه‌ام پنج سالش بود! البته چنین مشکلاتی فقط مربوط به این کتابم نیست. درمورد کتاب «آیت‌ا... مصباح و دکتر شریعتی»هم بدترازاین پیش آمد. من به دوستان تأکید کردم وگفتم که کتاب مصباح را رهبری هم خوانده‌اند و مشکلی نبوده اما به‌هرحال چنین مسائلی پیش می‌آید ومن دیگرازجزئیات این‌که کتاب‌هایم چقدروچطور چاپ شد و...خبر ندارم.

۵- کتابی برای آشنایی اجمالی
با مطالعه کتاب شما خواننده مواجه می‌شود با ارجاعات مکرر کتاب به منبع سه‌جلدی «سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام». با این تفاسیر احتمال دارد خواننده در پایان کتاب از خودش بپرسد اگر قسمت‌هایی که مربوط به این سه جلد است را از کتاب شما در بیاورد در نهایت چه چیزی باقی می‌ماند؟ وقتی چنین مجموعه کاملی وجود داشته پس چه ضرورتی داشته که شما هم یک تاریخچه مختصر دیگر در این زمینه بنویسید؟
یکی از دلایلی که خودم هم مایل بودم این مصاحبه را انجام دهم شرح همین موضوعات بود. من به ناشر کتابم گفتم و تأکید کردم روی جلد کتاب نوشته شود «این کتاب برای آشنایی ابتدایی با سازمان است».

یکی از دوستان ویراستار به من اصرار کرد چنین کتابی بنویسم. یکی از این دوستان برایم مثالی زد و گفت مثلا وقتی می‌خواهند دایره‌المعارفی برای کودکان بنویسند از استادی که در زمینه مثلا آب سال‌ها کار کرده، دعوت می‌کنند تا برای دایره‌المعارف مدخل بنویسد. او درواقع با پشتوانه علمی بالا برای بچه‌ها مطلبی ابتدایی و ساده می‌نویسد. من نمی‌گویم چنین کسی هستم و برای سه‌جلدی تاریخ مجاهدین چنین مدخلی نوشته‌ام اما در واقع کتاب من برای آشنایی اجمالی نوشته شده و برای همین تأکید داشتم روی جلد اشاره شود که این کتاب صرفا برای آشنایی مقدماتی است. کسی که در زمینه مجاهدین خلق مطالعه داشته اصلا نباید سراغ کتاب من بیاید، چون به دردش نمی‌خورد.

"حالا یک نویسنده و پژوهشگر از نسلی پساانقلابی، در قالب یک کتاب ۲۸۴ صفحه‌ای این تاریخ پرفرازونشیب را روایت کرده است"این کتاب به نظرم برای ارائه یک آشنایی ابتدایی به مخاطب در رابطه با مجاهدین کتاب بدی نیست اما وقتی کسی مطالعه کافی داشته، مطلب اجمالی من به کارش نمی‌آید. لازم است یادآوری کنم که در قسمت‌هایی از کتاب که مربوط به دوران بعد انقلاب است، سراغ آرشیو روزنامه مجاهد رفته‌ام و از سخنرانی‌های مسعود رجوی استفاده کرده‌ام و صحبت‌هایی که در زمان دادستانی شهید لاجوردی مطرح می‌شد را آورده‌ام و همین کار وجه تمایز کتاب من با کتاب سه‌جلدی پیدایی تا فرجام است.

۶- در چینش بدسلیقگی کردم
در پایان کتاب شما فهرست منابع نمی‌بینیم و جز پانوشت‌های داخل متن کتاب، مخاطب نمی‌فهمد منبع ادعای مطرح شده چیست. دلیل این مسأله را می‌فرمایید.
من اشتباه کردم و عناوین منابع دیگری که به جز کتاب سه‌جلدی مجاهدین از آنها در نگارش کتابم استفاده کرده‌ام را در پاورقی‌ها نیاوردم. در واقع منابعی بود که من خوانده بودم و در موردشان به جمع‌بندی رسیده بودم و در این کتاب از آن اطلاعات استفاده کرده‌ام؛ مانند کتاب «تحلیل آموزشی بیانیه اپورتونیست‌های چپ‌نما» اما چون نقل‌قول مستقیمی از آن کتاب نیاورده‌ام در کتاب خودم هم به عنوان منبع به آن ارجاع نداده‌ام، ضمن این‌که نقل‌قول‌ها در کتاب من زیاد است به‌خصوص در بخش‌های قبل انقلاب و این حس را که همه کتاب برگرفته از آن کتاب سه‌جلدی است، بیشتر می‌کند که بابت این مسأله به خواننده حق می‌دهم. به‌عنوان مثالی دیگر در قسمتی از کتاب که در مورد ماتریالیسم ومارکسیسم صحبت کرده‌ام، شاید بیش از۵۰کتاب درمورد این مسأله خواندم و ده‌ها ساعت سخنرانی دراثبات ونقض این نظریه گوش دادم اما اشتباه کردم و این منابع را در پاورقی کتاب یادآور نشدم.

بنابراین قبول دارم که این مسأله درکتاب من اشکال مهمی است وشاید ناشی ازبدسلیقگی من درچینش مطالب کتاب باشد.

۷- اگر امروز قرار بود این کتاب را بنویسید، چه تغییرات احتمالی به همراه داشت؟
 قطعا نواقص و مشکلاتش را حل می‌کردم. به‌عنوان‌مثال حتما فهرست منابعی به انتهای کتاب اضافه می‌کردم و بخش‌هایی که مرتبط به ارجاعات کتاب و منابع تحقیقاتی‌ام بود را تکمیل می‌کردم. ضمن این‌که امروز بعد از کسب تجربیات و مطالعات بیشتر شاید می‌توانستم از نظر ادبی، نثر بهتری برای کتاب انتخاب کنم هرچند به نظر خودم همین حالا هم از نظر ادبی و نوشتار کتاب بدی نیست و روان‌خوان است.

۸- منافقین، ارتباط خوبی با امپریالیست‌ها دارند
در روند تحقیقات و مطالعاتی که داشتید، آیا موردی بود که برای خودتان هم تازگی داشته باشد و احساس کنید به اطلاعاتی در رابطه با مجاهدین رسیده‌اید که پیش‌ از این بیان نشده یا نسبتا بکر است؟
شروع مطالعاتم مشخصا در مورد مجاهدین مربوط به نوجوانی و حدودا ۱۲سالگی است. وقتی یک بچه ۱۲‌ساله شروع به مطالعه می‌کند تا جوانی شاید فقط به یک‌سری اطلاعاتی برسد که هنوز داوری نشده و فقط پازلی در ذهنش تشکیل داده که همزمان با شکل‌گیری این پازل ذهنی تازه می‌خواهد داوری هم انجام دهد و به‌مرور به قضاوت و داوری دقیق‌تری برسد. در این دوران به هرچه می‌رسیدم برایم تازگی داشت، ولی یکی از مهم‌ترین چیزهایی که برای خودم جذابیت ویژه‌ای داشت، دسترسی به منابع خود مجاهدین بود.

"حتی مجموع این اتفاقات ممکن است در یک خانواده رخ‌ داده باشد؛ یعنی یک خانواده هم شهید جنگ تحمیلی داشته باشد هم منافق اعدام‌شده"آن زمان با اینترنت دایال‌آپ و ضعیف کار می‌کردیم و واقعا سیستم زغالی بود. فیلترشکن هم لازم داشتم تا بتوانم وارد سایت مجاهدین شوم و همین کار را برایم سخت‌تر می‌کرد و با دشواری‌های زیاد، تازه سایت مجاهدین را باز کرده، خاطرات و آثارشان را دانلود می‌کردم و می‌خواندم، بعد از آن گاهنامه مجاهد را که در دوره خودشان بسیار معروف بود، پیدا کردم و خواندنش برایم اطلاعات زیادی داشت. با مقایسه حرف‌های گذشته و امروز مجاهدین در یک کلمه به این نتیجه رسیدم که همه‌ حرف‌های‌شان خالی‌بندی بوده و بازی‌های تئاتری مسعود رجوی در این بین برایم از همه‌چیز جالب‌تر بود. رجوی واقعا بازیگر بود و وقتی می‌خواست در مورد موضوعی حرف بزند به‌صورت خاصی روی طرف مقابل تأثیر می‌گذاشت و سخنرانی‌هایش سر و شکل تئاتر داشت.  او از موضع بالا حرف می‌زد و درواقع خالی می‌بست و اصلا مخاطب حس نمی‌کرد او ممکن است دروغ بگوید، چون خیلی خوب نقش بازی می‌کرد.

به عنوان نمونه، یکی از خالی‌بندی‌هایش این بود که وقتی ماجرای دیدارش با امام خمینی (ره) را تعریف می‌کند، این‌طور توضیح می‌دهد که حاج احمد خمینی به او گفته: وقتی پیش امام رفتی، دستش را ببوس! و رجوی این‌طور پاسخ داده که چنین کاری نمی‌کنم! و باز حاج احمد به رجوی گفته‌اند که خمینی را «امام» صدا کن و رجوی گفته: خیر، ما به کسی امام نمی‌گوییم! حالا شما حساب کنید این ادعاهای رجوی در حالی است که حرف‌های‌شان در آن دوره در شماره‌های مختلف نشریه مجاهد وجود دارد و حتی در مورد مواضع امام کتاب چاپ کرده‌اند. همچنین کتابچه‌های کوچکی که جلوی دانشگاه تهران می‌فروختند و محتوای آنها هم سند دیگری بر دروغگویی آنها‌ست. پس ادعاهای رجوی بی‌ربط است و این‌طور نبود که یک‌دفعه از دهانش حرفی در رفته باشد و حساب شده، حرف می‌زده. پی بردن به ویژگی نفاق در مسعود رجوی برای من کشف جالبی بود. همچنین موضع ضدامپریالیستی شدیدی که به واسطه آن سعی داشتند امام را هم به امپریالیسم مرتبط جلوه دهند هم جای سؤال زیادی داشت که تحقیق پیرامون آن هم جالب بود.

"چنین مواردی برای من که از بچگی در محله‌های نازی‌آباد و جوادیه شاهدش بودم، کنجکاوی‌برانگیز بود و واقعا می‌خواستم بدانم این سازمان چطور شکل‌گرفته و فعالیت‌هایش را بر چه اساسی شکل داده است"این ادعای منافقین در حالی بود ‌که چه در ایران و چه سال ۶۳ وقتی از کشور رفتند، با امپریالیست‌هایی مثل انگلیس و فرانسه دل و قلوه می‌دادند و حالا هم می‌بینیم که تازگی‌ها با اسرائیل وارد رابطه نزدیک شده‌اند و اصولا ارتباط خوبی با امپریالیست‌ها دارند.

روایتی از مبارزانی که برادرکش شدند

 
نه سفید نه سیاه!
شاید کمی پیچیده به نظر برسد اما واقعیت همین است و ورود به دنیای تاریخ‌پژوهی و خواندن کتب تاریخی کار ساده‌ای نیست، یک کلاف سردرگم است که حتی نمی‌توانیم مطمئن شویم این چیزی که می‌خوانیم صحت دارد یا نه و تنها از طریق رصد منابع مختلف است که شاید، آن‌هم تازه «شاید» به درجه‌ای از اطمینان نسبت به صحت‌وسقم یک واقعه تاریخی برسیم. نکته‌ای که فکر می‌کنم بد نیست یادآوری شود، این است که منابع در پژوهش تاریخی، دست اول و دست دوم هستند و اگر درباره موضوعی تاریخی دنبال یک سند معتبر هستید، باید ابتدا سراغ اسناد و منابع دست اول بروید. عنوان بلندبالای «مروری بر تاریخچه و تفکرات سازمان مجاهدین خلق از زمینه تأسیس تا عملیات «فروغ جاویدان» نام کتابی است که خضاب در آن تاریخ شکل‌گیری سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۴۴ تا عملیات «مرصاد» و شکست آنها در گردنه چهارزبر و حسن‌آباد را بررسی کرده است، تاریخ و روزگاری که مجاهدین با ادعای دفاع از حق خلق مظلوم پا‌ گرفتند اما در آخر به وطن خویش پشت کردند و در جبهه دشمن، ‌روی هموطن خود اسلحه کشیدند و هم‌زبانان، همشهری‌ها و هم‌ولایتی‌های‌شان را به شهادت رساندند و خودشان نیز یا راهی جوخه اعدام شدند، یا مرگ تشکیلاتی با طعم سیانور را انتخاب کردند یا غربت‌نشینانی شدند در آرزوی براندازی.
شاید یکی از دردناک‌ترین وجوه آن روزهای تاریخی، زمانی باشد که رزمنده‌های ایرانی هم مجبور بودند این‌بار نه روی دشمن بعثی، بلکه روی برادران و خواهران خود که تا چندی قبل یکصدا علیه شاه قیام کرده بودند و حتی باهم در زندان ساواک شکنجه شده‌بودند، اسلحه بکشند، برادران وخواهرانی که حالا دیگر نه مجاهد که درلباس منافق، با آرمان دفاع ازخلق و توده‌های ستم‌دیده، جاده‌صاف‌کن صدام شده بودند و همه این شوربختی‌ها در حالی اتفاق می‌افتاد که در آن روزها قطعنامه ۵۹۸ که مضمونش پایان جنگ ایران و عراق بود، امضا شد اما عراق بی‌‎توجه به چنین تعهدی همچنان پیشروی می‌کرد.
حال اگر خواننده و مخاطبی هستید که دلتان می‌خواهد این برهه تاریخی را شفاف‌تر ببینید‌ و آنچه ازسرگذشته را زیر ذره‌بین بخوانید و اگر پیش از این دررابطه با تاریخ فعالیت‌های سازمان مجاهدین خلق مطالعه‌ای نداشته‌اید، به نظر می‌رسد کتاب خضاب می‌تواند مقدمه خوبی برای شروع وارسی و بررسی این صفحه از تاریخ معاصر ایران باشد و ذهن شما را آماده می‌کند تا بتوانید پس از این کتاب، سراغ کتاب‌های تکمیلی و منابع دیگری درباره این موضوع بروید اما اگر قبلا در ارتباط با این دوره تاریخی و این سازمان مطالعه مبسوط داشته‌اید، کتاب خضاب برای شما جذابیت آنچنانی نخواهد داشت به این دلیل که مطالبش خیلی کلی، گذرا، محدود و احتمالا برای شما تکراری است.

منابع خبر

اخبار مرتبط

باشگاه خبرنگاران - ۲۵ تیر ۱۴۰۱
ایسنا - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱