پدر؛ «ستاره» زندگی‌اش را خاموش کرد

پدر؛ «ستاره» زندگي‌اش را خاموش كرد
فرهیختگان
فرهيختگان: نگاهش به گوشه‌اي خيره شده بود. جرات گريه كردن نداشت. «بهاره» كوچولو دست‌هاي خواهرش را در دست گرفت اما دست‌هاي سرد ستاره رمقي نداشتند. ظهر وقتي مادر پا به اتاق گذاشت، «ستاره» ديگر فروغي نداشت، ستاره را در آغوش گرفت، نگاهش كرد، لب‌هاي لرزانش را به گونه كبود او نزديك كرد اما «ستاره» به اندازه آسمان از آنها دور شده بود و براي هميشه آسمان زندگي‌شان را بي‌نور كرده بود. دختركي در بيمارستان ساعت ١٤ روز ٧ تيرماه سال‌جاري زني ٢٤ ساله همراه شوهر ٢٦ ساله‌اش در حالي كه به شدت نگران بودند با دختركي كه در حدود ٤ سال داشت، خود را به درمانگاه رسول الله(ص) در اسلامشهر رساندند. پزشك پس از معاينه اوليه با ناباوري به زن گفت: اين بچه مدتي قبل جان سپرده است. با اعلام نظر اين پزشك مبني‌بر مرگ مشكوك دختري ٤ ساله، بازپرس شهرياري پس از بررسي‌هاي اوليه با توجه به اينكه چند ساعت از وقوع مرگ مي‌گذشت و با وجود كبودي‌هاي پوست امكان تشخيص نبود، دستور انتقال جسد به پزشكي‌قانوني را صادر كرد. علت واقعي مرگ متخصصان پزشكي‌قانوني پس از بررسي و كالبدشكافي اعلام كردند: علت اصلي مرگ پارگي روده است ولي اين كودك از ٤٠ ناحيه دچار آسيب و آزار شده است. واقعيت تلخ با اين گزارش و روشن‌شدن كودك‌آزاري، پدر و مادر كودك ٤ ساله كه «ستاره» نام داشت تحت بازجويي قرار گرفتند.زن جوان در بازجويي‌ها گفت: دخترم از پله سقوط كرده و احتمالا به‌خاطر آن جان سپرده است. پس از تحقيق‌هاي ماموران از آنجا كه روشن شد خانه آنها تنها يك پله دارد و امكان مرگ در سقوط از يك پله وجود ندارد و با توجه به سوابق آثاري كه حاصل شكنجه روي بدن ستاره بود، سميه بار ديگر تحت بازجويي قرار گرفت. ٧٦ روز پس از مرگ ستاره اين زن در حالي كه به‌شدت گريه مي‌كرد، پس از ٧٦ روز از مرگ كودك چهار ساله‌اش پرده از حقيقت برداشت و گفت: شش سال پيش در حالي كه ١٨ سال بيشتر نداشتم به عقد قربان پسرخاله‌ام كه دو سال از من بزرگ‌تر بود، درآمدم. پس از دو سال خدا ستاره را به ما داد. شوهرم يخچال‌ساز است ولي پس از مدتي معتاد شد.وي اضافه كرد: با فرو رفتن او به دام اعتياد روزبه‌روز زندگي‌مان تحت فشار بيشتري قرار مي‌گرفت. ستاره سه ساله شده بود كه بهاره به دنيا آمد. شوهرم كه بر اثر اعتياد و فشار اقتصادي تعادل روحي‌اش را از دست داده بود، در برابر ستاره واكنش‌هاي خشونت‌باري از خود نشان مي‌داد.زن در حالي كه اشك‌هايش را پاك مي‌كرد، ادامه داد: هر زمان كه ستاره گريه مي‌كرد، قربان او را به‌شدت كتك مي‌زد، هر بار كه دخترم بازي مي‌كرد، كتك مي‌خورد، نمي‌دانم چرا در دل، قربان نسبت به ستاره تا اين اندازه خشمگين بود.زن اضافه كرد: ششم تيرماه بود. ستاره وقتي از خواب بيدار شد دل‌درد داشت. برايش نبات‌داغ درست كردم، كمي دل‌دردش  آرام شد، اما هنوز درد داشت. آن شب اصلا نتوانست بخوابد. صبح زود وقتي از خواب بيدار شد، هنوز دل‌درد داشت. مادر در حالي كه از يادآوري آن لحظه مي‌لرزيد، گفت: ستاره بر اثر درد گريه مي‌كرد. قربان كه به‌خاطر نخوابيدنش در شب عصباني بود، به‌ طرف او رفت، بچه را بلند كرد و محكم به زمين كوبيد. صداي ستاره قطع شد و پس از مدتي كمتر احساس درد داشت، گوشه‌اي دراز كشيده بود. احساس كردم حالش بهتر شده است. قربان از من خواست در شستن فرش به او كمك كنم. با او به پشت‌بام رفتم. ظهر بود كه كار شستن فرش تمام شد و پايين آمدم. ستاره خواب بود. به بانك رفتم ولي وقتي ساعت ٢ بعدازظهر به خانه برگشتم، متوجه شدم حال ستاره خوب نيست. صدايش كردم، جواب نداد. فكر كردم خواب است، ولي پوست كبودشده صورتش نگرانم كرد. تكانش دادم، تكان نمي‌خورد. با بي‌تابي بغلش كردم و به درمانگاه رفتم. زن در پاسخ به اين سوال بازپرس كه چرا وقتي شوهرت، بچه كوچك را كتك مي‌زد، اعتراض نمي‌كردي، گفت: اعتراض مي‌كردم، ولي او به من مي‌گفت: تو زن زندگي نيستي، تو زندگي مرا خراب كرده‌اي. اگر يك بار ديگر حرف بزني، خودت هم كتك مي‌خوري. اعترافات هولناك پدر قربان پدر ٢٦ ساله‌اي كه از مدت‌ها قبل دست به شكنجه و آزار «ستاره كوچولو» زده، دستبند به دست در برابر بازپرس ايستاده است. او در حالي كه ناخن انگشتان دستش را مي‌جود و پاهايش را تكان مي‌دهد. اعترافات تلخي را در مورد سوزاندن بدن كوچك ستاره و نحوه كودك‌آزاري مي‌گويد: چهار روز قبل تولد چهارسالگي‌اش بود. من قصد كشتن دخترم را نداشتم. به ستاره علاقه زيادي داشتم ولي چون كارم سخت بود، خسته به خانه برمي‌گشتم و زماني كه به خانه برمي‌گشتم، با شيطنت‌هاي او روبه‌رو مي‌شدم. من قصد كشتن او را نداشتم هدفم از تنبيه، تنها تربيت‌كردن بود. وي اضافه كرد: وقتي مي‌ديدم ستاره زياد شكلات مي‌خورد و از ظرف صاحبخانه شكلات برمي‌دارد، سعي داشتم به او ياد بدهم كه اين كار بد است براي همين شعله كبريت را روي دست و پاي او مي‌گذاشتم.وي در مورد چگونگي حادثه گفت: آن روز ستاره دل‌درد داشت. او را در آغوش گرفتم سعي كردم كه گريه نكند، اما بي‌فايده بود و او گريه مي‌كرد، تعادل روحي‌ام را از دست دادم و او را به زمين كوبيدم. نمي‌خواستم او را بكشم. مي‌خواستم او را ساكت كنم.به گزارش خبرنگار ما با دستور بازپرس شهرياري از شعبه هفتم دادسراي جنايي، پس از اعترافات سميه و قربان كه پس از مرگ كودك به شهر گلستان نقل‌مكان كرده بودند، با قرار بازداشت به اتهام اخفاي ادله جرم و قتل عمد روانه زندان شدند.  

منبع خبر: فرهیختگان

اخبار مرتبط: پدر؛ «ستاره» زندگي‌اش را خاموش كرد