هملت یا سیاوش؛ مساله این است

هملت يا سياوش؛ مساله اين است
فرهیختگان
امير بهاري – حافظ روحاني:سكوت ١٧ ساله واروژ كريم‌مسيحي كه با فيلم درخشان «پرده آخر» طرفداران زيادي براي خود دست و پا كرده بود بالاخره با فيلم «ترديد» شكست؛ فيلمي كه براساس هملت، شاهكار ابدي شكسپير نوشته شده بود. بعد از ديدن فيلم خوش‌ساخت ترديد به سراغ واروژ كريم‌مسيحي رفتيم تا با او درباره اين اقتباس آزاد و كارگرداني سينما پس از ١٧ سال گپ بزنيم. دوري او از سينما دوري يكي از بهترين كارگردان‌هاي سينماي بعد از انقلاب از هنر هفتم است كه شايد مي‌توانست اينگونه نباشد و دو يا سه فيلم خوب ديگر به سينماي ايران اضافه شود كه نشد. با واروژ كريم‌مسيحي بيشتر از ترديد و هملت گفتيم و شنيديم كه پيش روي شما است. ايده ترديد از كجا شكل گرفت؟ اينكه فكر و ايده ترديد از كجا مي‌آيد مربوط به اوايل دهه ١٣٧٠ مي‌شود. من بالاخره بايد كاري انجام مي‌دادم. اين طرحي بود كه داشتم ولي پيش نيامد كه ساخته شود. دوست داشتم هملت را بسازم. اول فكر كردم كه مي‌شود هملت را همانگونه كه هست بسازم اما متوجه شدم نمي‌شود. به‌طور كلي هملت به همان شكلي كه شكسپير نوشته در ايران قابل آداپته شدن نيست. بعد سعي كردم با ايده هملت تدبير جديدي كنم. مي‌خواستم چيزه تازه‌اي در آن وجود داشته باشد كه با شرايط امروز فرهنگي و اجتماعي‌اي كه در آن زندگي مي‌كنيم هم خواني داشته باشد. اگر به مسائل اينچنيني توجه كنيم به نظرم ماحصل كار فيلم «ترديد» مي‌شود. يعني چيزي كه قصه كلي آن شبيه هملت است. بعضي شخصيت‌ها هم مشابه شخصيت‌هاي هملت اصلي بوده و وضعيت به‌طور كلي تغيير مي‌كند. مثلا اوفليا با شخصيت مهتابي كه ما داريم كاملا متفاوت است. بعضي از شخصيت‌ها به‌طور كلي شكل عوض كرده‌اند. ما در اينجا شخصيت‌هايي داريم كه شباهت كلي به كلوديوس و پلونيوس دارند. اين شخصيت‌ها به‌طور كلي عوض مي‌شوند. يعني در واقع اين آدم‌ها در اين دوره زماني كه ما زندگي مي‌كنيم كارهايي را انجام مي‌دهند كه در آن دوره و با آن مختصات زندگي در مورد هملت انجام مي‌دادند. اين مسير اقتباسي بوده كه در مورد ترديد پيش گرفته شده است. به هر شكل اين فيلم اقتباسي از هملت است و شما به هملت فكر كرده بوديد. در اين فيلم چه چيزي از هملت باقي مانده؟ در اين فيلم چيزي كه با هملت مشترك است فكر اصلي كار است؛ يعني بحث توطئه به قوت خود باقي است. از قتلي كه در هملت اتفاق مي‌افتد مي‌توان گذشت ولي در فيلم ترديد و در زمانه‌اي كه ما در آن زندگي مي‌كنيم قتل قابل گذشت نيست. به خاطر اينكه بحث قانون به ميان مي‌آيد و آدم‌هاي فيلم هم پاسخگو هستند. بازپرسي هم در كار وجود دارد كه پيگير ماجرا است. اما در هملت واقعي چنين چيزي اصلا معنا ندارد. براساس بحثي كه شما مي‌كنید در ترديد منظور زمان حال است اما فيلم به گونه‌اي طراحي شده كه برتابنده زمان خاصي نباشد. من تاريخ روي اين فيلم نمي‌گذارم ولي ما در شرايط به‌خصوصي مشغول كار و زندگي هستيم. شكسپير هم وقتي هملت را كار مي‌كرد مختص همان سالي نبود كه هملت نوشته شده؛ بحث دوره زماني خاصي است كه شكسپير روايت مي‌كند. هنوز هم وقتي به همان شكل كلاسيك اجرا مي‌شود فكر اصلي كار كاربرد دارد. فيلم من معاصر است ولي مربوط به سال و زمان مشخصي نيست. هملت در حقيقت يك متن كلاسيك است و شبيه به متون پيشين خود يك تقديرگرايي آسماني در آن وجود دارد. يعني اگر ما در اديپ با مساله تقديري كه خدايان رقم مي‌زنند مواجه هستيم در هملت هم به گونه‌اي ديگر اين مساله وجود دارد و يكي از دلايلي كه هملت ترديد دارد همين نكته است. مي‌خواستم بدانم شكل داستان ترديد و نحوه اقتباس آن با پايان‌بندي‌اي كه دارد و بسيار از هملت متفاوت است تا چه حد تحت تاثير انديشه‌هاي اومانيستي قرن بيستم قرار گرفته كه ديگر برتابنده آن تقديرگرايي صرف نيست. وقتي ما مي‌گوييم تراژدي يعني بحث مرگ وجود دارد. در نتيجه تمام قهرمانان قصه من بايد بميرند. من به اين نتيجه نمي‌رسم. تراژدي وجود دارد ولي مي‌توان در آن دخالت كرد. اين تغييري است كه من داده‌ام. همه تراژدي‌ها از يونان باستان گرفته تا هملت و بقيه، همه يك پايان تراژيك دارند. اين قانون تراژدي است. يعني قهرمانان تراژدي‌ها مي‌دانند كه چه سرنوشتي در انتظارشان است اما نمي‌دانند چگونه، چطور و كجا اتفاق خواهد افتاد. اما فيلمنامه «ترديد» يك فرقي دارد؛ اينكه قهرمان قصه يا بهتر است بگوييم قرمانان قصه به كمك شكسپير كشف مي‌كنند دقيقا چه سرنوشتي در انتظارشان است و طبيعي است كه سعي كنند بتوانند آن را دستكاري كنند و به همين علت است كه آخر كار گرچه لت و پار مي‌شوند اما زنده مي‌مانند. من اگر اديپ را هم كار كنم اينگونه كار مي‌كنم ديگر نمي‌توان اين متون را آنگونه در نظر گرفت. علت تاكيد مضاعفي كه بر وجود رابطه فيلم و هملت شكسپير از ابتدا تا انتهاي فيلم وجود دارد، چيست؟ چون بالاخره مخاطب بعد از چند صحنه و مواجه شدن با درگيري شخصيت اصلي فيلم متوجه اين اقتباس خواهد شد. اولا همه مخاطبان نمايشنامه هملت را نخوانده‌اند و شايد بتوان گفت توضيح واضحات به نظر نمي‌رسد. همين الان هم من كساني را مي‌شناسم كه فيلم را ديده‌اند و اگر توضيحات «گارو» نبود شايد اصلا متوجه قصه نمي‌شدند. فكر مي‌كنيد چند درصد تماشاچيان ما هملت خوانده باشند؟ اما گذشته از اين، نكته اصلي اين است كه سياوش به عنوان قهرمان قصه كه يك روشنفكر است نمي‌تواند هملت را نخوانده باشد، پس اگر خوانده بالاخره جايي بايد متوجه شود آنچه در زندگي‌اش دارد اتفاق مي‌افتد، شبيه سرنوشت هملت است. البته كاركردي هم دارد كه در خود هملت اين‌گونه نبود. وقتي سياوش متوجه شباهت زندگي خود با نمايشنامه هملت مي‌شود بالاخره چيزي را مي‌داند كه عمويش نمي‌داند بنابراين بايد كاري انجام دهد. اين نكته‌ای است كه من از آن استفاده دراماتيك كردم. از همين نقطه است كه سياوش به چيزي آگاه مي‌شود كه خود هملت در نمايشنامه اصلي از آن بي‌خبر است و از اينجاي قصه به بعد هر صحبتي كه بين قهرمانان فيلم درباره نمايشنامه مي‌شود، در واقع جزو ساختمان فيلمنامه است تا در انتها راه‌حلي براي گريز از يك سرنوشت تراژيك پيدا كند. شخصيت روزبهان به چه اندازه نشان‌دهنده يك اشرافيت رو به اضمحلال است؟ آيا اين ايده اصلا وجود داشته است؟ نه اتقاقا اين اشرافيت رو به اضمحلال نيست بلكه تازه به وجود آمده. بالاخره بحث تجارت‌هايي كه رو به نابودي است در فيلم مطرح است. اتفاقا اين اشرافيت يا هر چه اسمش را بگذاريم رو به اضمحلال نيست. اين طبقه وجود داشته و دارد. فقط دارد جا عوض مي‌كند. درست است كه روزبهان در انتهاي فيلم كشته مي‌شود، اما كسي مثل صمصامي جوان هست كه جاي او را بگيرد. اگر دقت كرده باشيد كساني مثل خانم افراسيابي هم كه از ريزه‌خواران اين طبقه‌اند باقي مي‌مانند و به محض كشته شدن روزبهان به سمت صمصامي مي‌روند. هملت در فيلم ترديد از جايي به بعد متوجه مي‌شود كه در يك شرايط تراژيك گرفتار شده و مي‌داند اين ماجراي يك تراژدي است. تا چه اندازه خودآگاهي هملت از اين تراژدي در پايان‌بندي فيلم نقش داشته است. از زماني كه سياوش و گارو و مهتاب متوجه اجرا مي‌شوند سعي مي‌كنند اين تراژدي را تغيير بدهند. آنها آگاهانه در حال طي اين مسير هستند. البته هم سياوش و هم گارو آدم‌هاي تقديرگرايي هستند. مخصوصا بعد از مرگ انوري آنها پذيرفته‌اند كه اين تقديري است كه بايد رخ دهد. تنها كسي كه اين تقدير را نمي‌پذيرد مهتاب است. در واقع موتور محرك آنها مهتاب است. در هملت و اغلب متون تراژيك كشف حقيقت مساله اصلي است. در ترديد هم همين نكته وجود دارد. در ترديد سياوش عكاس است و با ثبت امر واقعي در ارتباط است. كارش ثبت واقعيت است و به دليل اينكه توان رويارویي با حقيقت را دارد پايانش با پايان تراژيك هملت يكي نيست. مي‌خواستم بدانم با توجه به روشنفكر بودن سياوش شما تا چه حد مي‌خواستيد به نسل جديد اين  گرا را بدهيد كه وا دادن كار درستي نيست و بايد در سرنوشت خود تاثيرگذار باشيم و مسير اجتماع را عوض كنيم. چون به نظر مي‌آيد سياوش به واسطه همين مساله است كه در نهايت در مسير از اين پسيو بودن هملتي بيرون مي‌آيد و مسير خود را تغيير مي‌دهد. اتفاقا به نظر من اين‌طور نيست. اين كار را مهتاب مي‌كند. ببيند سياوش، گارو و مهتاب سه جوان هستند كه يكديگر را كامل مي‌كنند. سياوش روشنفكري است كه نمي‌داند پيرامونش چه وقايعي در حال رخ دادن است، يعني نمي‌تواند شرايطي را كه در آن گرفتار است درك كند. اين مشكل سياوش نيست؛ هر روشنفكري با اين مساله مشكل دارد و نمي‌تواند آن را درك كند. نمي‌فهمد كه چرا بايد آدم كشت، رفتار اطرافيانش را نمي‌فهمد و نمي‌تواند آن را بپذيرد. گارو چيزي بينابين است اما مهتاب كسي است كه مي‌گويد غلط كرده‌اند كه مي‌خواهند جنايت كنند من مي‌روم و مقابل آنها مي‌ايستم. اين سه نفر در كنار هم مي‌شوند نماينده نسلي كه شما مي‌گوييد. به خاطر همين است كه گفتم مهتاب با اوفليا بسيار متفاوت است. چون اوفليا در هملت كاملا پسيو است. سياوش در صحنه‌اي اسلحه را بيرون مي‌آورد و به مهتاب نشان مي‌دهد و مي‌گويد كه من نمي‌توانم بكشم. درست هم هست؛ كسي كه اهل تفكر است نمي‌تواند چنين كاري كند اما مهتاب مي‌تواند، چرا كه معتقد است جواب‌های، هوي است و بايد كاري كرد. براي همين است كه از وقتي وارد قصه مي‌شود تبديل به موتور قصه مي‌شود. به‌طور معمول يكي از معضلاتي كه در مورد اقتباس از متون غربي در ايران وجود دارد تفاوت خرده‌فرهنگ‌ها است كه درخصوص اقتباس مشكل ايجاد مي‌كند. درباره هملت هم آغاز اين نمايشنامه به گونه‌اي است آداپته ايراني آن بسيار سخت به نظر مي‌آيد. به نظرم يكي از نكات بسيار خوب و قابل تامل فيلم ترديد ايراني كردن اين صحنه از نمايش هملت است. يعني انتخاب خليفه‌اي كه در فرهنگ سيستان بلوچستان واقعا وجود دارد و به‌طور مختلف در بخش‌هاي ديگر ايران هم اين تفكر وجود دارد كه مديومي مي‌تواند با ارواح و اجنه ارتباط داشته باشد و البته پدر هملت كه طي آييني سنتي به پسرش اين قتل را اطلاع مي‌دهد و... اتفاقا من خيلي به اين صحنه فكر كردم. به آن شكلي كه شكسپير در نمايشنامه اين صحنه را روايت مي‌كند امروز قابل قبول براي من ايراني نيست. علي‌رغم اينكه هم گوزينتسف هم زفيرلي و هم لارنس اوليويه اين صحنه را اجرا كردند اما براي من در يك فيلم امروزي اين صحنه ديگر باورپذير نيست، حتي اگر من بتوانم آن صحنه را اجرا كنم باورپذير نخواهد بود. در نتيجه من يك‌ ما به‌ازا مي‌خواستم. اين مراسمي كه من در ترديد آوردم، گواتي نام دارد و مختص مردم بلوچستان است و هنوز هم اين كار انجام مي‌شود. تركمن‌ها مراسم پري‌خواني، جنوبي‌ها مراسم زار و كردها هم دراويش خود را دارند. اين آدم‌هايي كه در فيلم هستند واقعا كارشان اين است، غير از انوشيروان ارجمند بقيه برگزاركنندگان مراسم واقعا اين كار را انجام مي‌دهند. دانيال لايرتيس دگرگون شده و به نظر مي‌آيد حاصل يك پيوند خانوادگي بيمار بوده است. او دچار عقب‌ماندگي ذهني است. تا چه حد مرگ دانيال پايان يك پيوند فاميلي بيمار است. نه. من اصلا به چنين چيزي فكر نكردم. بخش عمده اين تغييرات جهت آداپته كردن اين نمايش براي مخاطب ايراني است. چرا لايرتيس را هم وارد ماجراي سياوش، مهتاب و گارو نكرديد؟ اتفاقا به اين مساله فكر كردم. بالاخره لايرتيس در هملت شمشيرزن قهاري است و در متن ما موضع اينگونه‌اي حتي به شكل امروزي ندارد. من اگر لايرتيس را وارد ماجرا مي‌كردم فيلم تبديل به يك فيلم اكشن پليسي مي‌شد. من نمي‌خواستم اين‌گونه شود. اگر دقت كرده باشيد اصل متن هملت هم يك داستان پليسي است. كليت هملت يك داستان پليسي است و به شكل خاصي روايت شده. من فقط مي‌خواستم از غلتيدن فيلم به اين ورطه خودداري كنم. مابقي ديگر نگاه شما است. حالا عقب‌مانده در نظر گرفتن لايرتيس در اقتباسي كه شما انجام داديد تا چه حد به رفتار جاهلانه لايرتيس در هملت ارتباط دارد، چون لايرتيس در هملت از روي تعصب و خشم با چشماني بسته فرمانبردار كلاديوس است. در ترديد فقط شمه‌اي از لايرتيس وجود دارد مابقي ماجرا را سياوش و مهتاب به دوش مي‌كشند. در واقع دانيال در ترديد مظلوم‌ترين شخصيت فيلم است؛ نه قصد كشتن دارد و نه قصد مردن. او تصميم نمي‌گيرد و ديگران براي او تصميم مي‌گيرند. لايرتيس در نمايشنامه كسي است همسنگ خود هملت. هم روشنفكر است و هم تحصيلكرده، هم رشيد و هم شمشيرزن. اين شخصيتي است كه اگر در زمان معاصر در فيلم «ترديد» مي‌آمد، قطعا انتهاي قصه را عوض مي‌كرد. برعكس دانيال كه مي‌توان گفت بي‌گناه‌ترين و مظلوم‌ترين شخصيت قصه است، اين امكان را به روزبهان مي‌دهد كه نقشه‌اش را بتواند اجرا كند.

منبع خبر: فرهیختگان

اخبار مرتبط: هملت يا سياوش؛ مساله اين است