از خواب گران برخیزیم
عباس رضایی ثمرین : ۱ - «دویست تومن دیگه بدی درست میشه قربان» - «نخیر قربان؛ همین سیصد تومن درسته» - « با من بحث نکن؛ دویست تومن دیگه باید بدی» - «آقا جان، من هر روز این مسیر رو میرم، هر روز همینقدر میدم، چرا میخوای پول زور بگیری؟» - «پول زور چیه یابو! اگه تو هر روز یه بار این مسیرو میری من روزی سی بار میرم و بر میگردم، بده زود باش!» - « یابو باباته درست صحبت کن! همین که گفتم من پول زور به کسی نمیدم حَرو…» - «عزیز من با این وضعیت بنزین هزار جور بدبختی دارم، دیگه حوصله سر و کله زدن با توی نسناس رو ندارم؛ بده دویست تومن دیگه تا پیاده نشدم…» - « پیاده شو ببینم چه غلطی میخوای بکنی، زودباش دَ یّـ…» - … - … پس از رد و بدل شدن دو سه جمله غیر قابل نقل هر دو پیاده میشوند و به سمت یکدیگر میدوند، انگار که یکی پدر دیگری را کشته باشد یا احتمالاً ...، میزنند و میخورند، رهگذران هم علیرغم اینکه روزانه چند مورد از این دعواها میبینند، گویی از دیدن مبارزات معبد شائولین به هیجان آمدهاند و کم مانده هورا بکشند و طرفین را به کشتن یکدیگر دعوت کنند. چنان غرق تماشایند که تا یکی دو دقیقه هیچ کس دخالت نمیکند و دو طرف یکدیگر را داغان میکنند. من هم که با آن شدت دعوا و قدرت ضربات رد و بدل شده، اساساً جرات دخالت ندارم… ۲ محمد مایلی کهن در کنفرانس مطبوعاتی بعد از بازی تیمش با تراکتور سازی، در میان بهت و حیرت خبرنگاران حاضر، بسیار کودکانه و به شدت هر چه تمام تر گریه میکند و از اینکه ناموس داور، آنهم پیش از آغاز مسابقه توسط تماشاگران تبریزی مورد عنایت قرار گرفته، می نالد. شخصا تعلّق خاطری به محمد مایلی کهن ندارم؛ سبک مربگیریاش را هم قبول ندارم، به خیلی از رفتارهایش، خصوصاً جنجالهایی که در کنفرانسهای مطبوعاتی بعد از بازیها میآفریند هم، شدیداً نقد داشته و دارم؛ اما در این مورد خاص با او همنظرم که این وضعیت اسفناک و مشمئزکننده در ورزشگاههای فوتبال ما گریه کردن که هیچ، بر سر کوفتن هم دارد. البته این وضعیت مختص حالا و زمان فعلی نیست، فحاشی تماشاگران به یکدیگر، تماشاگران به داور، تماشاگران به تیم حریف، تماشاگران به تیم خودی، مربیان به بازیکنان حریف، مربیان به بازیکنان خودی، بازیکنان به داور، بازیکنان به بازیکنان حریف، بازیکنان به بازیکنان خودی و غیره، چیز تازه ای در فوتبال ما نیست، خیلی از اینها حتی به صورت غیر مستقیم یا مستقیم، ناخواسته و یا حتی عامدانه در رسانه ملی هم منعکس شدهاند. مدتهاست که شعارهای حماسی «شیر سماور/…»، «منچستر انگلیس/…»، «توپ، تانک، فشفشه/ داور دقت کن!» و غیره توسط خونگرمترین تماشاگران دنیا اختراع شدهاند و همچون نقل و نبات در محیط ورزشگاههای ما استفاده میشوند، اگر قرار بر گریه بود که خیلی وقت پیش باید چنین میکردیم، کار از گریه گذشته، به نظرم اگر کسی در حال حاضر از این وضعیت خودکشی بکند هم نمیتوان بر او خرده گرفت. القصه؛ فحاشی در میان مربیان، بازیکنان و تماشاگران فوتبال از یک معضل فرهنگی فراتر رفته و به بحرانی لاینحل تبدیل شده است. هر چقدر هم دست اندرکاران ورزش و رسانه ملی با تفکیکهای مضحک و رقّتانگیزی همچون بازیکننما و تماشاگرنما بخواهند بر روی این مشکل سرپوش بگذارند، فایدهای ندارد. دردی که امروز مایلیکهن را به گریه انداخته، باید سالها پیش برنامهریزان و سیاستگذاران فرهنگی کشور را به فکر میانداخت؛ البته احتمالاً آنها مشکلات مهمتری داشتند، بگذریم… ۳ چندی پیش در یک رسانه اینترنتی، یادداشتی در نقد عملکرد یک مجری تلویزیونی نوشته بودم، یادداشت لحن تندی داشت و دلیل آن هم توهینی بود که در رفتار فرد مورد نظر به شعور مردم و خودم احساس کرده بودم. البته علی رغم لحن تند هرگز از چارچوب نقد فراتر نرفتم و توهینی به او روا نداشتم. به مناسبت اینکه همیشه بازخوردهای مطالبم را پیگیری میکنم، یکی دو روز بعد از انتشار به بخش کامنتهای مطلب مذکور رفتم تا دیدگاههای مخاطبان را ببینم و در آن تعمق کنم. تعداد نظرات غیر قابل انتشار زیاد بود و در آن شدیدترین فحاشیها به بنده و مجری مورد نظر و مسئولان سایت خبری و مسئولان تلویزیون و غیره وجود داشت. اشتباه نکنید؛ به هیچ روی فحاشیهایی که من مخاطبشان بودم سبب نگارش این نوشته نشد، فحاشی از سوی هر دو طرف انجام شده بود و مخاطبش نه فقط من، که خیلیها بودند. اصل فحاشیهای انجام شده، موضوعی است که باید کمی در موردش فکر کرد. این ضرورت با در نظر گرفتن اینکه مخاطبان رسانههای سایبری، تودهی مردم به حساب نمیآیند و حتی میتوان به لحاظ سطح دانش و دسترسی به رسانههای نوین همچون اینترنت، آنها را با کمی تسامح مخاطبان خاص و نخبهتر نسبت به مردم عادی قلمداد کرد، پررنگ تر میشود. از این جهت میگویم ضرورت تفکر در این باره پررنگ تر میشود که وقتی مخاطبان یک رسانه اینترنتی اینگونه فحاشی میکنند، وای به حال دیگران که از نظر طبقات اجتماعی در ردههای بعدی تعریف میشوند… *** بیتعارف، بیمقدمه و بیرودربایستی؛ اهل گفتگو نیستیم و تا زمانی که اینگونهایم امیدواری به آیندهای بهتر در این کشور به سرابی دستنیافتننی میماند. تا آنجائیکه شنیدهام و در کتابهای جامعهشناسیِ عمومی خواندهام، در گذشته نیز همینگونه بودهایم. قصد سخنفرسایی و تطویل کلام ندارم، فکر میکنم همین سه موردی که اشاره شد برای نشان دادن عمق فاجعه کافی باشد. تازه همه میدانیم که سه بند بالا در توصیف میزان رواداری و تحمّل عقیده مخالف و نحوه تعامل مردمان این دیار با مخالفان؛ قطرهای از دریایند و هر یک از ما در در طول روز، موارد متعدّدی از اینگونه برخوردها را در کوی و برزن مشاهده میکنیم. چندی پیش نویسنده ای در نوشتاری از فروپاشی جامعه در ایران خبر داده بود و بعضی دیگر نیز قبل و بعد از آن، از انحطاط اخلاقی و فروپاشی اخلاق و غیره در کشور سخن به میان آورده بودند. فارغ از صحَّت و سُقم گزارههای مذکور که صاحبنظران علوم اجتماعی باید در باب آنها داوری کنند، من دغدغه دیگری دارم و آن این است که در میان تمام دعواها و تحلیلهای رنگارنگ سیاسی که این روزها تقریباً خروجی تمام رسانههای ما را فرا گرفته، نقد فرهنگ فراموش شود؛ فرایندی که احساس میشود این روزها بیش از همیشه محتاج آن هستیم. خیلی از جامعهشناسان و حتی علمای علم سیاست، این روزها به این نتیجه رسیدهاند که آنچه که در طی دو-سه قرن گذشته سبب به بن بست رسیدن خیلی از حرکتهای اصلاحی در کشور ما شده همین فرهنگ بوده و از این منظر به ضرورت نقد فرهنگ در جامعه رسیدهاند و معتقدند؛ تا زمانی که فرهنگ به شکل عمیق و پایهای مورد بررسی، نقد و پایش قرار نگیرد، در طی سالهای آینده نیز هیچ حرکت اصلاحی سیاسی و اجتماعی به ثمر نخواهد نشست. بیتردید خیلی از جوش زدنها و کنشهای خصوصاً سیاسی، تا زمانی که جامعه و گروهای نخبه به ضرورت نقد فرهنگ پی نبرده و در این راه همَّت نگمارند عقیم خواهد ماند. از این رو به نظر میرسد، پیش از آنکه دیر شود باید به شکل کاملاً جدی و پایهای وارد این مقوله شد؛ هر چند که نقد فرهنگ نیز خود ضروریّات و ملزوماتی دارد که سخن گفتن در باب آن مجال دیگری میطلبد…منبع : وبلاگ نویسنده
منبع خبر: شفاف
اخبار مرتبط: از خواب گران برخیزیم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران