مترو جایی برای دیدن دگرگونی فرهنگی/ رویت چند فرهنگی پایتخت در ۳۰ دقیقه

مترو جایی برای دیدن دگرگونی فرهنگی/ رویت چند فرهنگی پایتخت در 30 دقیقه
خبرگزاری مهر
به گزارش خبرنگار مهر، اینجا متروی تهران است که در عمق پایتخت چند میلیونی حرکت می کند. جایی که روزانه هزاران مسافر از کنار هم می گذرند و گاه سر بر شانه هم می گذارند. اینجا جایی است که به سادگی می توان به تفاوتهای عمیق فرهنگی یک شهر چندین میلیونی در فاصله ای کوتاه پی برد. واگن شماره 6 از جمعیتی پر شده که هویت واحدی ندارد. من اینطور فکر می کنم. ولی در ته چهره مسافران نشانه هایی مشترک شکل گرفته که اینجا شهری است با فرهنگها، آداب و احساسات متفاوت و گوناگون. واگن از جمعیتی پر شده که از جنوب به سمت شمال شهر در حرکت اند. نگاهی ساده به لباسها، رنگ چهره ها و شیوه حرف زدن مسافران می تواند در کمترین زمان برای هر مخاطب کنجکاو و حتی نا آشنا به هویت کلانشهر تهران، نشان دهنده بسیاری از کنشهای روانشناختی شهر باشد. شهری که جنوب و شمال و شرق و غربش تفاوتهای شدیدی در همه حوزه ها را نشان می دهد.  مترو شهری متحرک در زیر زمین به دلیل انبوه جمعیت و سرعت انتقال مسافران، محیطی نسبتا جذاب برای معرفی تیپهای مختلف شخصیتی در کلانشهرهایی مانند تهران است. جمعیتی انبوه که در عرض 30 دقیقه از جنوب به شمال و برعکس در حرکتند. ایستگاه طالقانی را برای گشت روزانه انتخاب می کنم. ساعت 11 صبح است. نزدیک 25 مسافر همزمان منتظر عبور از ورودی ها برای رفتن به ایستگاه هستند. ایستگاه تقریبا خلوت است. اغلب مسافران کیف دستی و یا کوله پشتی دارند. میانگین سنی آنها را می توان تا مرز 35 سال تخمین زد. منهای چند خانم و آقای میانسال، ایستگاه طالقانی تقریبا ایستگاه جوانی است. تصمیم دارم از طالقانی به سمت شمال حرکت کنم. واگن خلوت و خوش عطر است. انتظارش را ندارم. برای امتحان از چند نفر سوال می پرسم. اغلب افرادی تحصیل کرده اند که در حال حاضر در اداره، سازمان و یا شرکتهای دولتی و خصوصی مشغول اند. تصمیم می گیرم هر ایستگاه پیاده شده و تا چشمم کار می کند کنش مسافران مترو را دنبال کنم. رفتارهایی که نشانه شخصیت آنهاست. می خواهم رفتارهای مختلف را بی هراس و عجله دنبال کنم. پسر جوانی در خروجی ایستگاه هفت تیر به مردی میانسال تنه می زند و بی هوا ایستگاه را ترک می کند. گوشش بدهکار اعتراض مرد نیست. چیزی نمی شوند. در گوشش هندزفری است که موسیقی با ریتم تندی را پخش می کند. از پله های برقی در مسیر عکس بالا می رود. زنی کیف دستی اش را محکم چسبیده و پیاده پله های رو به ارتفاع را طی می کند. جمعیتی نسبتا زیاد از راه پله برقی و پله های سنگی به سمت قطار در حرکت اند. ایستگاه شلوغ تر و همهمه ای شکل گرفته است. هیاهو نشان دهنده تراکم جمعیت در این ایستگاه است. به شخصیتهای پنهان مسافران مترو فکر می کنم و سوار واگن یکی مانده به آخر می شوم. به قول روانشناسان مفهوم تیپ مستقیما از مفهوم یرسونا یعنی ماسک مشتق می شود. در تئاتر قدیم، تعداد محدودی نقش وجود داشت، هر نقش از روی ماسک قابل شناسایی بود و هر ماسک رفتار خاصی ایجاب می کرد و در حقیقت نمونه ای از آن بود. آنها می گویند؛ تیپ یعنی مجموعه شیوه های واکنش یا مجموعه ساخت شخصیت و هدف از تشخیص تیپهای شخصیتی یا طبقه بندی انواع مختلف شخصیت ها این است که ویژگی های جسمی و روانی انسانها مخصوصا رابطه آنها، مورد مطالعه قرار گیرد. مترو مکانی عمومی برای کشف شخصیتهای متفاوت و به تعداد انبوه است. بنابراین متروی شهر تهران به دلیل بافت جغرافیایی آن چه به لحاظ طبیعی و چه انسانی از مجموعه ای منحصر بفرد برخوردار است و می تواند در شناخت و معرفی انواع آسیبهای اجتماعی و ارائه راهکارهای مقابله با آن مورد استفاده محققان علوم قضایی و حقوقی و روانشاختی باشد. چند ایستگاه شمالی را خوب می گردم. آدمها اتو کشیده و خوش لباس اند. گاهی بعد از حضور مسافری عطری ایستگاه را پر می کند. مسافران افغان اما زیاد دیده می شوند. اغلب کارگرند. گل محمد با چشمانی مورب و لباسی خاک آلوده به لهجه غلیط تاجیکی اش می گوید کارگر ساختمانی در نزدیکی قلهک است.  با او از کابل می گویم و اینکه چرا برای بازگشت فکر نمی کند. فقط به نقطه ای خیره می ماند. به سمت جنوب در حرکتم. میدان امام خمینی (ره) ایستگاه شدیدا شلوغی است. ساعت از 13 گذشته و جمعیت وسیعی در دو طرف خطوط ریل قطار بر خطوط قرمز امنیتی و حریم ایمینی مسافران پا گذاشته اند. چهره ها خسته و متشنج به نظر می رسند. صدای  تبلیغات و همهمه عبور و مرور و همین طور جیغ ترمز و موتور قطار فضا را شبیه فیلم "روح " جری زوکر می کند. مردی با چند گونی وسیله وارد مترو شده است. مسیر به سمت جنوب است. ایستگاههای پانزده خرداد، خیام، شوش و ترمینال جنوب را با آنها می روم. از انبوه جمعیت کاسته نمی شود. اغلب مسافران مترو بی عطر اند. لباسهای نسبتا خاکستری به تن دارند. چند جوان با صدای بلند در ته واگن می خندند. نمی توانم به چهره آنها نگاه کنم. شوخی های مبتذلی رد و بدل می شود. پیرمردی مو سفید اما تازه بر جای مردی میانسال نشسته که به احترامش بلند شده است. واگن بوی تند عرق می دهد. ایستگاه ترمینال جنوب را برای کشف حوادث جالب تر پیاده می شوم. کیف مسافرتی بارزترین مشخصه اکثریت مسافران است. ورودی ترمینال جنوب از مسافرانی پر است که اغلب عجول اند. انگار همین الان است که اتوبوس ترمینال را ترک کند و آنها جا بمانند. واگن شماره 6 از جمعیتی پر شده که هویت واحدی ندارد ولی در ته چهره مسافران نشانه هایی مشترک شکل گرفته و همه آن را پذیرفته اند که اینجا شهری است با فرهنگها، آداب و احساسات گونه گون و متفاوت. بر می گردم. ایستگاه دروازه دولت را برای عوض کردن خط انتخاب می کنم. آدمها قیافه های متفاوتری دارند. جمعیت نسبتا زیادی در ایستگاه دیده می شوند. قطار دیر رسیده است.   به سمت ایستگاه بهارستان برای رفتن به خروجی مترو در برابر مجلس شورای اسلامی حرکت می کنم. چند مرد و زن کنار هم نشسته اند. مشخصا از شهرهای دیگری آمده اند. با آنها صحبت می کنم. مردی با ظاهر نسبتا متمول برای بر طرف شدن مشکل زمینی که حالا در تملک دولت است به مجلس آمده است. می گوید برای گفتگو با نمایندگان استان می خواهد به پارلمان برود.   چند زن با حجابی کامل دیده می شوند. زن میانسالی برای بر طرف شدن مشکل فرزندش برای اشتغال در یک شرکت دولتی قصد دارد نمایندگان مجلس را ببیند. دیگری مشکل مشابهی دارد و آن یکی می خواهد مشکل مالی اش را با گرفتن وام حل و فصل کند. بهارستان ایستگاه نسبتا آرامی است.     ایستگاه امام حسین را پیاده می شوم. کارکنان شرکت ایرانسل و یک موسسه تبلیغاتی در ایستگاه رونق زیادی به راهروهای ایستگاه داده اند. مسافران شکل و فرم گوناگون دارند. می توان در نیم رخ روانی آنها نوعی حالت بینا بین را دید. نه زیاد گرفتار به نظر می رسند و نه چندان بی خیال و آرام.   ایستگاههای زیادی را در خطوط مختلف  پیاده می شوم و آدمها با ظاهر متفاوت را نگاه می کنم. حالا باید روی زمین چیزی به غروب آفتاب نباشد. چندین ساعت را در مترو با مردم و با نیت مشاهده رفتارهایشان گذرانده ام.    ایستگاه طالقانی را برای خروج انتخاب می کنم. بلیط مچاله شده کاغذی را از فرط خستگی از راه دور برای افتادن در پلاستیک زباله پرتاب می کند. به سبد نمی رسد و به زمین می افتد. بر می گردم و آن را رد سبد می اندازم. کسی از پشت سر دست می زند و آفرین می گوید. بر می گردم مردی میانسال است که مرا به خاطر رفتارم تشویق کرده است!   ---------------- گزارش از جواد حیدریان

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: مترو جایی برای دیدن دگرگونی فرهنگی/ رویت چند فرهنگی پایتخت در 30 دقیقه