حرفهایی که یادمان می رود باور کنیم/ از رنجی که می بریم!

به گزارش خبرنگار مهر، روزها و لحظات یکسال گذشته را مرور می کنم، از یادداشتی که پارسال به مناسبت روز خبرنگار نوشته ام و امیدواری به اینکه دیگر خبری از توهین و تحقیر خبرنگاران نباشد احتمالا همان یکسال می گذرد، یکسالی که هر سال تکرار می شود و آرزویی که در محاق مانده است.

گاه که به مناسبت روز خبرنگار فرصت می یابیم که از دغدغه هایمان بنویسیم کلمات یاری نمی کند، گویا این عرصه برای گفتن از مشکلات همگان مجال دارد ولی نوبت به خود اصحاب قلم می رسد قلمی نمی تواند در چرخشی با کلماتی که در ذهن دارد از عمق مخاطرات و حوادثی که بر روح و جان خبرنگار می رود سخن بگوید.

می خواهم بشمارم که در یکسال گذشته چقدر پشت درهای بسته مانده ام، چقدر توهین شنیده ام و چقدر تحقیر شده ام! گاه فکر می کنم که نوشتن این کلمات برای جایگاه و شانی که نمایندگی افکار عمومی به من داده است سخت و جانکاه باشد، ولی بازهم به خودم می گویم که گفتنی ها را باید گفت! ضرب المثل و جمله ای که بهانه است و خودم هم می دانم که خیلی از گفتنی ها گفتنی نیست!

یادم می آید از روزهایی که یک نقد کوچک، فلان مدیر را برآشفته کرده بود و از پشت گوشی تلفن می توانستی عمق غضب و فریادش را در تار و پودت احساس کنی، همان مدیر انگار همین روزها بود که از رسالت نمایندگی افکار عمومی و انتقال مشکلات مردم می گفت و حال در مقابل انتقال یک مشکل مردم این چنین برآشفته است و من در مقابل این همه فریاد جز سکوت و قلمم چیز دیگری ندارم!

هنوز یادم نمی رود راهروهای دادگاه و کلانتری را که به خاطر یک نقد ساده روزها قدم شمار کردم و رفتم و آمدم و رفتم و آمدم!

وکیل شاکی می گفت خانم خبرنگار! برو در رسانه ات معذرت خواهی کن و به قول شعرا "خود را وارهان!" و من مانده بودم بابت کدام جرم نکرده و کدام گناه مرتکب نشده باید عذر بخواهم و این عذرخواهی را به قلم بیاورم!

تمام بغضی که به خاطر روزهای نوشتن برای مردم و از مشکلات مردم در گلویم مانده است، این روزهای سخت روحم را می آزارد! این روزها که همگان بی دریغ از هر تریبون و جایگاهی از رسالتم می گویند، تفسیر و تحلیل و تشریح می کنند و هیچگاه این رسالت تبیین نمی شود.

دور نیستند روزهایی که به خاطر یک نقد ساده مسئولی فریاد سر می داد که آری "آنها که دستاوردهای من را نقد می کنند جماعتی اندک بیش نیستند و اینان "ابوجهل" و "سیاه مغز" و ..." هستند! و من تنها سکوت کردم و سکوت!

کلمه "ابوجهل" را با حروف وام گرفته از کیبورد در فضای مجازی سرچ می کنم و در همه متون مرتبط با این کلمه آمده است: "ابوجهل" از دشمنان سرسخت اسلام و پیامبر(ص) بود که نقشی اساسی در رهبری جبهه‌ مخالف رسول خدا(ص) ایفا می‌کرد...!

پناه بر خدا! از چه می گویی مدیر عزیز، از کدام دشمنی و از کدام مخالفت! تو در چه جایگاهی هستی و من چه کرده ام...کاش کمی در انتخاب کلماتمان تامل می کردیم، قیاس عنوان اطلاق شده به خبرنگار را می گذاریم برای تحلیل مخاطبمان و می گذریم!

آری من، یک خبرنگار لرستانی در دیار شهید محمود صارمی به خاطر همه رسالتم و همه دغدغه های دلسوزانه ام که در قالب یک نقد ساده متجلی شد چنین پاسخی دریافت می کنم و این همه آنچه است که این روزها روحم را می آزارد و این تجلیل ها آرامم نمی کند!

اینکه به خاطر یک نقد و تحلیل ساده مستحق اطلاق چنین عنوانی شده ام تمام دغدغه ای است که هر سال در روز خبرنگار تمام وجودم را می گیرد و می خواهم فریاد بزنم که اصل دغدغه من "نان و نام و معیشت و مسکن" نیست؛ من مستحق اندکی احترام هستم نه به خاطر شخصیت حقیقی ام بلکه به خاطر جایگاهی که مردم در نمایندگی افکارشان به من داده اند.

این روزها همه از من می گویند و رسالتم، از اینکه نقد لازمه کار خبرنگاری است، از اینکه رسانه به نقد زنده است و از اینکه قلم خبرنگار باید شجاع و نقاد باشد...چقدر این کلمات راحت بر زبان جاری می شوند و اینها چه شعارهای شاعرانه ای هستند که خوب از بر کرده ایم؛ ولی چقدر یاد گرفته ایم که نقد پذیر باشیم و چقدر تاب و تحمل انتقاد را داریم.

چرا وقتی نقدی از عملکرد یا کلامی یا مشکلی صورت می گیرد نوک پیکان هجمه خود را به سمت خبرنگار می چرخانیم و هر آنچه در کف داریم نثار خبرنگاری می کنیم که بی غرض و مرض تنها قصد تذکری داشته که همانا اساس و بنیاد ارتقا تفکر بشری بر تذکر و یادآوری بنا شده است.

چرا حرفهایمان یادمان می رود، ایراد از حرفهاست یا ایراد از یادمان! یا شاید ایراد از حرفهایی است که یادمان می رود آنها را باور کنیم.

وقتی می خواهی نقد کنی و از مشکلی بنویسی هراس و واهمه ات تنها انتقال درست مشکلات موجود نیست، ترس داری از اینکه بعد از گفتن حرفهایت چه نامیده می شوی و بازار کدام "انگ زدن"ها داغ می شود؛ این تمام چیزی است که روح حرفه خبرنگاری را می آزارد و گاه برای نوشتن قلم را می رنجاند.

البته همه روزهای خاطرات و خطرات خبرنگاری ام از آدمهایی پر نیست که مرا تحقیر کردند و آزار دادند، آدمها و مسئولانی هستند که بعد از نقدشان برایم دست تکان دادند و گفتند ما هستیم که بشنویم و هستیم که پاسخگو باشیم، هستیم تا مشکلی حل کنیم و خواهیم ماند تا گرهی باز کنیم.

کم نیستند مدیرانی که رسالت خبرنگار را باور کرده اند و وقتی از مشکلی می گویی آستین همتشان را بالا می زنند و می گویند ما مسئول شدیم تا مسئولیت بپذیریم و مسئولانه برخورد کنیم.

خالی از لطف نیست که کلمات و جملات پایانی این مطلب که بخش هایی از دغدغه های یک خبرنگار بود را با چند جمله عاریت گرفته از کلام بزرگان دینمان آذین ببندم.

نخست اینکه اسلام نقد را در امر به معروف و نهی از منکر به عنوان ابزاری برای نظارت همگانی به رسیمت شناخته است؛ آنجا که پیامبر اکرم (ص) میفرمایند "ثلاث لا یغل علیهن قلب امرء مسلم: اخلاص العمل لله والنصیحه الائمه المسلمین و اللزوم لجماعتهم." سه چیز است که کینه آنها در دل مومن جای نمی گیرد: اخلاص در کارها برای خدا، خیر خواهی برای پیشوایان مسلمان و پایبندی به جامعه اسلامی، یعنی نقد را به عنوان مسیری برای مطالبه و معرفی احسن به رسمیت شناخته اند.

دوم اینکه همه ائمه معصومین (ع) بر اهمیت نقد و نقدپذیری تاکید داشته اند، مرور بیانات معمار کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی خود تاییدی بر نقش و اهمیت نقد در جامعه است، موضوعی که باید مورد توجه مسئولان در سطوح مختلف قرار گیرد.

و کلام پایانی؛. امام خمینی (ره) می فرماید: "انتقاد باید بشود؛ تا انتقاد نشود، اصلاح نمی شود یک جامعه. عیب هم در همه جا هست، سر تا پای انسان عیب است و باید این عیب ها را گفت و انتقادها را کرد، برای این که اصلاح بشود جامعه..."

به امید روزگاری که رسالت رسانه و خبرنگاری در باورهایمان جاری شود و یادمان نرود که یادمان را به باور کردن حرفهایمان عادت دهیم.

..................

یادداشت: فاطمه حسینی

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: آیت الله دستغیب: موسوی به هر چه می گوید عمل کرده است