چهره به چهره با شهروندان؛ یادآوری محصوران و نذری به نیت آزادی+عکس

چهره به چهره با شهروندان؛ یادآوری محصوران و نذری به نیت آزادی+عکس
کلمه
چکیده :نکته قابل تامل اینکه این گروه کوچک با این ابتکار، بیش از دو هزار نفر را در فضای غیر مجازی نسبت به وضعیت محصوران آگاه و یا یادآوری کردند که این مساله می‌تواند الگوی مناسب و موثری برای آگاهی بخشی بین هسته های جوانان و گروههای دوستی باشد. این گروه به کلمه می‌گوید با تشکیل تنها چند گروه کوچک مشابه بین دوستان و همفکران در محله ها، تیراژ آگاهی بخشی سبزها از تیراژ روزنامه های کشور بالاتر خواهد رفت. ...


کلمه – گروه خبر: در پی فراخوان جمعی از کنشگران سبز در شبکه های اجتماعی، گروه هایی از شهروندان هم زمان با هزارمین روزهای حصر همراهان جنبش سبز، نذری هایی بین مردم  به نیت آزادی اسرای دربند و محصورین بین مردم توزیع کردند و از آنان خواستند تا برای آزادی دعا کنند.

یکی از گروههای دوستی که بین خود تصمیم به  تهیه و توزیع نذری  به نیت دعا و آگاهی بخشی بین مردم گرفنه بودند بیش از دو هزار نذری همراه با عکس های میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی به بین مردم پخش و عکسها و شرح تجربه خود را نیز ثبت کردند.

بر روی این عکس ها نوشته شده بود “هزار روز حصر” و “ای اهل حرم میر و علمدار نیامد”. این شهروندان سبز که با استقبال مردم مواجه می شدند، از آن ها خواستند برای آزادی رهبرای در حصر جنبش دعا کنند. آن ها موفق شدند نذری های خود را، همراه با عکس ها، در خیابان های تهران پخش کنند و یاد رهبران سبز را در هزارمین روز حصر گرامی بدارند، آن ها می گویند که برای آزادی موسوی، رهنورد و کروبی  نذر امام حسین کردیم.

نکته قابل تامل اینکه این گروه کوچک با این ابتکار،  بیش از دو هزار نفر را در فضای غیر مجازی نسبت به وضعیت محصوران آگاه و یا یادآوری کردند که  این مساله می‌تواند الگوی مناسب و موثری برای آگاهی بخشی بین هسته های جوانان و گروههای دوستی باشد.

این گروه به کلمه می‌گوید با تشکیل تنها چند گروه کوچک مشابه بین دوستان و همفکران در محله ها،  تیراژ آگاهی بخشی سبزها  از تیراژ روزنامه های کشور بالاتر خواهد رفت.

به گزارش کلمه، برخی از سبزاندیشان شرکت کننده در این فراخوان آگاهی بخشی تجربه خود را از پخش نذری ها و واکنش و مواجهه مردم در اختیار کلمه قرار داده اند که در پی می آید:

همه از این نذری ها انرژی گرفتند

دلشوره داشتم، به دو دلیل یکی اینکه بازداشت شوم و دیگر این که به کسی نذری بدهم و بندازد دور یا واکنش منفی نشان دهد.

اینها تو فکرم بود، وقتی می رفتم آن طرف خیابون دوتا دختر را دیدم که از نذریهای ما گرفته بودند و ذوق زده داشتن عکسها رو نشان می دادند بهم. دلم آروم شد، اولش نمی دانستم چطوری تعارف کنم اما دلمو زدم به دریا؛ میتونم بگم خیلی هاشون عکس رو که میدیدن ذوق میکردن … چندتاشون میگفتن مواظب باشید نگیرنتون؛ به چندتا از دخترا که تعارف کردم گفتن خوردنیه توش؛ گفتم هم خوردنی هم دیدنی. وقتی عکس را دیدند خیلی ذوق داشتن؛ یه آقایی بهم گفت جریان چیه دقیقا. گفتم ۱۰۰۰ روز شد آقا، گفتم دعا کنید زودتر آزاد شوند. گفت خانم به خدا دعا می کنیم همه. بعدم آمد یه دونه نذری خودشو بگذارد تو کیفش گفت خانم ماشالاچه نترسیدا، ایشالا نگیرنتون. کسی رو ندیدم که بگیره و ناراحت بشه، همه یه ذوق خاصی داشتند. پشت چراغ قرمز به آقایی تعارف کردم و گفت باریکلا دختر خدا حفظت کنه. راستی به یک آخوند هم دادم اما دیگه نایستادم ببینم چیکار میکنه، فکر نکنم بدش اومده باشه؛ همه یه انرژی انگار گرفتن هم خودم هم انگار اونایی که از این نذری ها گرفتن ؛ خلاصه الان کلی هم خوشحالم هم گریه دارم.

 

 پخش نذری ها را با ترس شروع کردیم و با ایمان به آینده به پایان رساندیم

اولین پرسش این است که مواجهه مردم بعد از گذشت این چند سال چگونه است؟ با یاس و ترس شدید کار پخش نذری ها شروع می شود. بعد از شروع کردن پخش نذری های نمی شود باور کرد که با دیدن عکس روی نذری، بعصی چهره ها اینگونه به وجد بیایند، بعضی آدمها طلب یک نذری اضافی دیگر کنند، بعضی ها اینگونه تشکر کنند، بعضی ها بگویند مواظب باشید و بر چهره غبار گرفته برخی اینگونه خنده و شوق بنشیند. نکته قابل توجه اینکه در میان جامعه هدف نذری ها در خیابان، از دانشجو و کارمند و کارگر و زن خانه دار تا راننده تاکسی و مغازه دار… حتی یک مورد واکنش منفی بعد از دیدن عکسهای روی نذری ها مشاهده نشد. از سوی دیگر در لابه لای انواع و اقسام ظرفهای یک بار مصرف از چایی تا ناهار و شام، به جز یک مورد کسی پوستر روی نذری ها را رها نکرده بود. جالب ترین واکنش هم عده ای جوانان بودند که بعد از دور شدن چند متری از پخش کنندگان نذری ها بلند داد زدند موظب باشید نگیرندتون! کار پخش نذری ها که با یاس و ترس شروع شده بود با ایمان و امید به آینده تمام شد.

 آزادی شان را نذر امام حسین کردیم

یک عصر پاییزی ..شب تاسوعا، از تقاطع فاطمی شروع کردیم به پخش نذری ها،کم کم حرفهاشون به گوشمون رسید که: وای دمتون گرم!!…اووووه بیخیال!!… چه حرکتی!!  خدا کنه زودتر آزاد شوند. خلاصه ما بودیم و این همه استقبال مردم. البته که ما التماس دعا داشتیم ازشون. رسیدیم چهار راه ولیعصر، ورودی مترو، بگذریم از اون عده که با کلی علامت تعجب نگاهمون میکردن و مثل همیشه حرفی برای گفتن نداشتن. بگذریم از اون اندک عابرهایی که حتی دستشون به گرفتن نذری ها هم دراز نمی شد چه برسه به دعا. همینطور که آخرهای کیسه نذری رو پخش میکردم یه دو نفر نذری دادم. یکیشون به عکس نگاه کرد و پرسید این چیه؟ گفتن آزادیشون را نذر امام حسین کردیم. خلاصه بار دیگر شهری که دوست دارمش صدای آزادی را شنید.

 می گفتند انشالله ریشه ظلم خشک شود

دیروز وقتی دم تکیه محل داشتیم با همراه عزیزم نذری های کوچک که برای موسوی و کروبی و رهنورد تهیه کرده بودیم را تقسیم می کردیم بین مردم واکنش ها متفاوت بود. عده ای با ترس می گفتن انشالله ریشه ظلم به حق همین شب ها برداشته بشه، عده ای چشم هاشون یه دفعه پر از اشک می شد و چند نفر هم لقمه نذری را به سینی بر گرداندند. ولی چشم های مشتاق و دعاهای خیر اونقدر بود که من از اون همه شوق و دعای خیر ناخداگاه صورتم خیس از اشک ذوق شده بود. کار زیبایی بود.

 

 

  واکنش مردم برام قابل باور نبود

از هفته پیش قرار بود سه شنبه یه روز قبل از تاسوعا به مناسبت هزارمین روز حصر مهندس موسوی و آقای کروبی و خانم رهنورد نذری پخش کنیم.  یه مشکل اساسی بود و اون اینکه واقعا بازداشت توسط وزارت اطلاعات دولت آقای روحانی اصلا قابل قبول نبود. ولی با شناختی که از دولت اعتدالگرا داشتیم و البته تمهیدات امنیتی ای که چیدیم بر این مشکل فائق اومدیم. عصر روز سه شنبه اولین گروهی که خبر داد به راحتی نذری ها با عکس های سه عزیز محصورمون رو به راحتی پخش کرده، کلی انرژی مثبت به سمت من و دوستانم ساطع کرد. نگرانی هام کمتر شد. وقتی شروع کردیم به پخش کردن نذری ها واکنش مردم برام قابل باور نبود. واقعا برخورد های خوب و امیدبخشی رو شاهد بودم. بعد از مدتها انفعال و بی عملی مدنی، امروز خوشحالم از اینکه تونستم عملی خیلی کوچک برای اعلام مطالبات جنبش سبز انجام بدم. واکنش ها مخلتلف بود، از امیدواری برای آزادی تا تشکر و قدردانی و حتی ابراز نگرانی برای ما و نصیحت برای مراقبت از خودمون در مقابل بازداشت احتمالی. مردم با شعور و دردآشنایی داریم. فقط سرکوبهای ۸۸ و فشارهای اقتصادی اخیر به قدری مردم رو به روزمرگی مشغول کرده بود که کسی جرات نمی کرد مطالبات خودش رو بیان کند. امیدوارم همه دوستان و همه هم میهنان با اعلام مطالبات برحقشون از درخواست شغل مناسب و حق تحصیل برابر و امنیت شغلی تا آزادی زندانیان سیاسی و حق  آزادی بیان و آزادی رهبران درحصر ، به اجرای این مطالبات سرعت ببخشند.

دخترک گل فروشی که نذری گرفت و بچه های مسجد

حال غریبی داشت، پیچیدن نایلون‌های کوچکی که عکس‌های سه قهرمان نسل ما را در خود جا داده بود، با تکه‌ای حلوای نذری در آن شب پر هراسی که ترس‌مان را پشت خنده‌هایمان پنهان می‌کردیم. به شخصه برای تک تک بچه‌هایی که فردا قرار بود این بسته‌ها را در معابر عمومی شهر پخش کنند، نگران بودم. بیشترشان جوان بودند و آن‌قدر سابقه کار جدی را نداشتند اما به جایش آماده بودند که برای شیخ و میر هر کاری کنند و کردند. با شجاعتی متهورانه، این بسته‌ها که هر کدام حکم یک خروار حرف‌های ناگفته و نانوشته داشت را به دست گرفتند و در میان مردم پخش کردند. خود من معابر شلوغ را انتخاب کرده بودم که ریسک خیلی بالایی داشت. دو بسته ۳۰ تایی را در کارتن‌های جداگانه‌ای چیدم. ابتدا رفتم سراغ یکی از پاساژهای مشهور غرب تهران. یکی از کارتن‌ها را که رویش نوشته بود نذری، گذاشتم روی یک سکوی بلند و به ماشین برگشتم. دوری زدم و از جایی که بشود دید، واکنش‌ها را دیدم. حتی یک نفر هم نبود که عکس‌ها را روی زمین رها کند. هر کس یک بسته را برمی‌داشت و عکس سه در حصر هزار روزه‌مان را می‌دید، به وجد می‌آمد که «دوست‌» ملت را ناگهان در جایی این‌قدر شلوغ یافته است. بسته‌ی بعدی نذری‌ها را بردن وسط یک مسجد گذاشتم. چند تایی بچه‌ها و جوان‌هایی که برای دسته جمع شده بودند، آمدند و نذری‌ها را برداشتند. عکس‌ها را که دیدم، یکه خوردند، دور و برشان را نگاه کردند و گذاشتند و جیب‌شان و رفتند و به کار خودشان مشغول شدند. دو بسته‌ی دیگر هم بود که در میان مردم پخش کردم. حس وصف‌ناپذیری داشت. خیلی‌ها شوکه می‌شدند و بالبخند و علامت V همراهی می‌کردند. هنوز هم چهره دختری که پشت چراغ قرمز گل می‌فروخت و یکی از نذری‌ها را گرفت، فراموش نمی‌کنم، وقتی عکس را دید، موسوی را شناخت، روی ماهش را بوسید و برد که به دیگر بچه‌ها نشان بدهد

برای پیرمردی که نمی‌دانست موسوی محصور است و برای خانمی که فکر می کرد کروبی خارج است

تسلیم این صحنه آرایی خطرناک نمی شویم تا زمانی که بذر دلمان هنوز “امید” ست؛  تک جمله ای که در یک ماه گذشته بارها گفتم و توضیح دادم که به چه دلیل باید یاد میرحسین و شیخ شجاع و بانو رهنورد را بیرون از صفحه های فیس بوکی مان زنده نگه داریم؛ اینکه نباید پشت درهای بسته خانه هایمان تصور کنیم همه می دانند عزیزان ما در حصرند؛ بارها پرسیدند حالا فرض با هزار و دو هزار نذری چه می شود؟ چه فایده؟ مگر ازادشان می کنند؟ اصلا ان ها کاری به خواست مردم ندارند؛ فقط خودتان را سیبل می کنید برای برخورد امنیتی اما می دانستم که این ها بهانه است و باید کاری کرد؛ نه برای من و شمایی که می دانند قهرمانان سبزمان در حصرند ؛ برای اطلاع یافتن ان پیرمرد راننده تاکسی که با تعجب می پرسد مگر موسوی در حصر است و آن خانم متخصص آزمایشگاه که تصورش این هست کروبی خارج زندگی می کند! تصمیم ساده بود: نذری های سبز؛ قرارمان این شد کوچک باشد و ساده؛ یا تصویری از میر حسین و کروبی و رهنورد و یادآوری گذشت ۱۰۰۰ روز حبس غیر قانونی و واکنش مردم بی نظیر : یک لبخند توام با غم ؛ لبخند از اینکه دختر و پسر سبزی را با نماد سبز می دیدند که نذری کوچک شان را با دلی گرفته تقدیم شان می کردند و هنوز یاد حصریان برای شان مهم بود و غم توام با ابراز تاسف که حیف کاری از دستمان بر نمی اید شیرین ترین صحنه گفت و گوی کوتاهی بود که ممطئنم هر کدام شان با خدا می کردند در همان لحظه: خدایا خودت نجاتشان بده از شر ظالم

لبخندهای مردم خستگی را از تنم برد

امروز هزار روز از حصر آفتاب میگذرد و تمام این هزار روز و روزهای قبلش مانند فیلم از جلوی چشمانم میگذرد , از روزی که آمد تا کرامت انسانها را پاس بدارد تا لحظه ای که فریادش در گوشم پیچید که تسلیم این صحنه آرایی خطرناک نخواهد شد و اینگونه بود که دستان ما زنجیر شد تا سبزیه بهار را نوید دهد , پا به پایت شدیم از بیست و پنج خرداد تا عاشورای خونین هشتاد و هشت گذشتیم و هر بار که نا امید میشدیم زمزمه میکردیم که امید بذر هویت ماست , چهار سال سخت را پشت سر گذاشتیم و امروز هزارمین روز حصر را , خیابان ولیعصر تهران امروز جایی بود برای اینکه من دلتنگی هزار روزه را با مردم شهرم قسمت کنم , لبخندهای مردم و دعایشان برای آزادی و سلامتی عزیزان در حصرمان تمام خستگی این دو روز را از تنم به در برد و دوباره به یادم آورد که عزت را خدا میدهد و هیچ بنده ی خدایی هم نمیتواند آن را بستاند چه با حصر چه با حبس.

تکمیلی/ نوشته کوتاه فیس بوکی  یکی از کسانی که این نذری ها را دریافت کرده بود:

معمولا حوصله‌ام نمی گیرد سخنرانی هیئت‌ها را گوش‌کنم. دائم در مورد چیزهایی حرف میزنند که هیچ علاقه‌ای به شنیدنشان ندارم خصوصا که هیئت دانشگاه خودمان باشد. خصوصا که بخواهد دائم در مورد جمعیت ۱۵۰ میلیونی که سفارش شده حرف بزند. از هیئت آمدم بیرون.، تنها در خیابان تا شاید اینطوری با دیدن ِ حال و هوای خیابان ولی‌عصر حس ِبیشتری نسبت به ایام‌ محرم داشته باشم. با خودم گفتم موقع مداحی دوباره بر میگردم.

در مسیر بازگشت نزدیک در ِ ولی عصر دیدم چند نفر دارند بین مردم چیزهایی پخش می کنند فکر کردم خب نذری است دیگر، یکی‌شان هم مرا دید و یک بسته کوچک همراه دو تا شکلات بهم داد. وقتی برگه‌ درون پلاستیک را نگاه کردم با عکس عزیزان ِ در‌حصر مواجه شدم…ای اهل ِحرم “میر و علمدار ” نیامد….! چقدر تنها، چقدر آرام، چقدر ساکت این بسته ها پخش می شد …چقدر آرام چقدر تنها میرحسین و شیخ و خانم رهنورد نشسته اند در خانه هایشان و صداهای بیرون را می شنود و شاید دلشان پر می کشد برای یک لحظه تنفس ِ هوای خیابان و کشیدن حال و هوای این روزها داخل ریه هاشان. چقدر تنها،چقدر ساکت نشسته اند درون خانه هایشان و فقط صدای بیرون را گوش میکنند چقدر ممکن است دلشان برای کوچک ترین چیزهای این بیرون تنگ شده باشد…سهم شان از این محرم فقط همین است.

از سایر شهروندان سبز می خواهیم تجربیات خود را ازاقدامات جمعی مشابه به  info@kaleme.com  ارسال کنند.

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: چهره به چهره با شهروندان؛ یادآوری محصوران و نذری به نیت آزادی+عکس