شهیدی که اعضای بدنش را به ۳ بیمار بخشید

شهید محمود امان‌الهی علاوه بر تحمل رنج زخم‌های ناشی از تیرهای دشمن بعثی و سال‌های اسارت، بنا به وصیتش، دو کلیه و قلب وی را پس از فوت در بیمارستان به سه بیمار اهدا کردند.

به گزارش فارس، بی‌شک نوشتن و گفتن از شهدا یک دل صاف و پاک می‌خواهد، مثل آینه، تا حرف‌هایی که از این دل بر می‌آید بر دل خواننده‌های این نوشته بنشیند.

در دنیای امروز که ارزش‌ها رفته رفته در زیر غباری از فراموشی فرو می‌روند و ظواهر فریبنده دنیا در صدر جدول قرار می‌گیرد، ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و زنده ‌نگه‌داشتن یاد و خاطر شهدا بهترین راهی است که می‌تواند از انحراف جامعه و اضمحلال معنویت‌ها جلوگیری کند.

در این میان رسالت همه آن‌هایی که به حفظ ارزش‌ها و پاسداری از معنویت‌ها می‌اندیشند آن است که به هر وسیله ممکن فرهنگ شهادت را که فرهنگ ارزش‌هاست، پاسداری و هدفی را که شهدا دنبال می‌کردند به سرمنزل مقصود برسانند.

با توجه به این مهم خبرگزاری فارس بنا به رسالت ذاتی خود در راستای معرفی این سرو قامتان سعی دارد گوشه‌ای از زندگی این عزیزان را با زبان قلم بیان کند.

محمود امان‌الهی در خرداد ماه 1339 در خانواده‌ای مذهبی در روستای جعفرآباد بیجار دیده به جهان گشود.

پس از سپری نمودن دوران کودکی تحصیلات ابتدای را در دبستان معرفت همان روستا آغاز کرد. هوش و اشتیاق در کسب علم و دانش او را به دانش‌آموزی ممتاز تبدیل کرده بود.

دو پایه تحصیلی را در یک سال به صورت جهشی طی می‌کرد و در کنار تحصیل پا به پای خانواده به کار کشاورزی و دامداری می‌پرداخت.

آرام و آسوده بودن را نمی‌شناخت از این رو به محض تمام شدن کار خانواده خود به کمک کشاورزان دیگر می‌شتافت.

دوران ابتدایی را که تمام کرد برای ادامه تحصیل مجبور به ترک دیار شد و به شهرستان تکاب مهاجرت کرد.

دوری و و دشواری راه از عزم و اراده محمود برای ادامه تحصیل در دوره متوسطه کم نکرد و با وجود همه این مشکلات همواره جزو شاگردان ممتاز کلاس بود.

بعد از گذراندن پایه پنجم طبیعی در دبیرستان سعدی شهر تکاب برای اخذ دیپلم راهی کرمانشاه شد.

سرانجام در سال 56 با قبولی در پایه ششم طبیعی در یکی از دبیرستان‌های کرمانشاه دیپلمش را اخذ کرد علاقه به میهن و حب به وطن و روحیه دلاوری و شجاعتش موجب شد پس از اخذ دیپلم وارد دانشکده افسری ارتش شود و دوران شبانه روزی دانشکده افسری را با موفقیت طی کند.

اما قبل از فارغ‌التحصیل شدن در  تیر ماه 59 به خاطر به شهادت رسیدن پدر بزرگوارشان مجبور به بازگشت به زادگاهش شد.

ایشان پس از شرکت در مراسم ختم پدرش برای انجام ماموریتی از تاریخ 10 تیرماه 59 تا 31 شهریور از طرف دانشکده افسری به سپاه ناحیه کردستان اعزام و به عنوان مسئول سپاه پیشمرگان مسلمان کرد پایگاه موچش و رابط ارتش و سپاه در محور عملیاتی قروه – سنندج خدمت کرد.

در مورخ یکم مهرماه 59 یعنی دومین روز آغاز جنگ تحمیلی در حالی که از چندین روز قبل به اتفاق همه دانشجویان جهت برگزاری جشن فارغ‌التحصیلی به دانشگاه دعوت شد.

شهید به همراه عده‌ای از دانشجویان به فرماندهی شهید نامجو فرمانده دانشگاه افسری داوطلبانه برای مقابله با دشمن بعثی به وسیله هواپیما به فرودگاه آهواز منتقل شد و در مناطق جنگی آبادان و خرمشهر به نبرد حق علیه باطل پرداخت.

شهید امان‌الهی در این زمان رابط میان شهید نامجو و شهید جهان‌آرا فرمانده سپاه خرمشهر بود در پانزدهم مهرماه 59 بر اثر جراحت شدید دست چپ و پای راست به بیمارستان طالقانی آبادان برای معالجه اعزام شد.

با وجود جراحاتی که داشت به دلیل شدت درگیری و کمبود نیروی انسانی در بیمارستان طاقت نیاورد و قبل از بهبود کامل دور از چشم پزشکان و پرستاران به صورت پنهانی عازم خط مقدم جبهه خرمشهر شد.

شهید امان‌الهی سرانجام در 23 مهرماه 59 در جریان سقوط قسمت غربی خرمشهر در درگیری خانه به خانه هنگامی که عراقی‌ها پل خرمشهر را تخریب کرده بودند پس از مقاومت زیاد مجددا از ناحیه پرده دیافراگ قلب، پای راست، کمر و هر دو دست به شدت مجروح شد و توانایی جنگیدن از او سلب شد.

بیهوش بر زمین افتاده بود که بعثی‌های او را به اسارت در آوردند و بعد از بهبودی نسبی به اردوگاه رمادیه منتقل کردند.

در همان ایام با توجه به اوضاع و احوال و قرائن دوستان و همرزمانش از شهید شدن وی مطمئن شده بودند.

لذا طبق فرمان همگانی شماره 234 ارتش، پوستر شهادت ایشان از سوی دانشکده افسری چاپ و منتشر شد و مراسم شهادت، هفتم و چهلم در زادگاهش برگزار شد.

در دوران اسارت در کنار بزرگوارانی همچون سرور احرار و آزادگان شهید حجت‌الاسلام ابوترابی همچنان به مبارزه با ظالمان بعثی مشغول بود.

تا جایی که به گواه شهید ابوترابی، شهید امان‌الهی بخاطر عدم همکاری با استخبارات بعث و تحریک کردن سایر اسرا به مقابله با آنان بارها مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفت.

آنچنان که با صدای تلاوت قرآن، اذان و مداحی در رثای امام حسین(ع) و یارانش، عراقی‌ها را به ستوه آورده بود و به همین دلیل برای جبران این سرسختی‌ها وی را بدون معالجه در سیاه چال‌ها و شکنجه‌گاه‌های قرون وسطائی در زندان‌های مخفی رژیم بعث عراق شکنجه می‌کردند.

یک بار به بهانه مداوای مجروحیت به قصد قطع کردن پا، ایشان را به بیمارستان الرشید بغداد اعزام کردند، پزشکان عراق معتقد بودند اگر پای راست وی را قطع نکنند امکان سرایت عفونت به سایر قسمت‌های بدن وجود دارد اما وی مانع شد، و گفته بود: پای مجروح من سند جنایت‌های بعثی‌هاست.

می‌خواهم آن را حفظ کنم سرانجام به تشخیص سازمان صلیب سرخ جهانی طبق کنوانسیون سوم ژنو به علت شدت جراحات وارده به عنوان مجروح جنگی صعب‌العلاح پس از تحمل 244 روز اسارت همراه با 24 نفر از اسرا ایرانی با عده‌ای از اسرا عراقی در ایران مبادله شدند و در دومین کاروان آزادگان در تاریخ 26 خرداد ماه سال 60 وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد و پس از آن برای افشاگری جنایات صدام کافر در عراق با اسرا ایرانی و ملت ستمدیده عراق به سخنرانی های مختلف در ارتش و سپاه دانشکده افسری و مساجد جنوب و شرق تهران پرداخت و تا تاریخ 20 شهریور ماه به اداره دوم«دایره ضد جاسوسی و امور اسرا عراق» سماجا ماموریت یافت.

پس از آن تا تاریخ 31 شهریور ماه در بیمارستان ایران تحت عمل جراحی و مداوا قرار گرفت و مدت 6 ماه در استراحت پزشکی بود.

اما تقریبا تمام این مدت را دواطلبانه مسئول بسیج مستضعفین و قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تکاب بود و در دایره مبارزه با مواد مخدر سپاه کردستان نیز فعالیت می‌کرد.

پس از اتمام دوره استراحت 6 ماهه خود را به واحد مربوطه در دانشکده افسری معرفی کرد، اما بنا به درخواست کتبی نماینده مردم شهرهای میاندوآب و تکاب در مجلس شورای اسلامی و فرمانده سپاه پاسداران شهرستان تکاب از فرمانده دانشکده افسری مبنی بر نیاز مبرم به وجود ایشان با توجه به کمبود نیروی انسانی فعال، متعهد و انقلابی و به دلیل فعالیت زیاد و خوشنامی در منطقه و تسلط کامل به زبان کردی و ترکی مجددا در فروردین ماه ماموریت ایشان به مدت 7 ماه تمدید شد.

اما به علت حساسیت منطقه سردشت و محاصره آن از هر طرف توسط ضدانقلاب ایشان را از یکم تیرماه سال 61 به عنوان قائم مقام فرمانده سپاه پاسداران شهر سردشت منصوب کردند.

پس از هماهنگی فرمانده سپاه استان کردستان به دانشکده افسری و فرمانده نیروی زمینی ارتش تا تاریخ چهاردهم فروردین ماه با تمدید ماموریت در سپاه موافقت شد.

شهید امان‌الهی از آن تاریخ تا 10 فروردین ماه در سمت معاون افسر عملیات فرودگاه حمزه سیدالشهدا در ارومیه و منطقه 11 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سپس تا تاریخ پنجم مرداد ماه 62 به عنوان مسئول بازرسی و دایره سیاسی عقیدتی سیاسی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و تا تاریخ 28 شهریور ماه همان سال به عنوان سرپرست عقیدتی سیاسی لشکر 23 نیروهای مخصوص «نوهد» مشغول به خدمت بود.

در تاریخ 25 آذر 62 به عنوان مسئول سازماندهی بسیج عشایری این قرارگاه انجام وظیفه نمود و در طول این مدت 3 بار شدیدا مجروح شد و از آن تاریخ تا 5 خرداد ماه 63 به تیپ یک لشکر 23 نوهد مامور شد سپس تا تاریخ 29 اسفند همان سال به فرماندهی گردان ضربت عملیاتی جندالله بانه منصوب شد و از تاریخ یکم فروردین سال 64 تا پانزدهم مهرماه همان سال بنا به امر شهید صیاد شیرازی فرمانده نزاجا به قرارگاه کربلا و خاتم‌الانبیا مامور شد و به عنوان معاون تیپ شهادت منصوب شد و در این مدت در عملیات‌های ظفر یک، دو و سه و همچنین عملیت‌های کربلای یک، دو  و سه شرکت کرد و تا 31 فروردین ماه 65 در دایره عملیات ستاد نزاجا مستقر در لویزان به ماموریت خود ادامه دارد و از یک اردیبهشت 65 از نزاجا به ژاجا منتقل شد و تا 22 بهمن به عنوان معاون حفاظت و اطلاعات ژاندارمری کردستان خدمت نمود.

از آن تاریخ تا دو خرداد در سمت مشاور نظامی و معاون هماهنگ کننده عقیدتی سیاسی ناحیه ژاندارمری کردستان منصوب شد و از تاریخ 20 تیرماه 67 تا بیستم مهرماه همان سال بنا به درخواست لشکر 28 پیاده کردستان به عنوان رابط ژاندارمری به آن لشکر مامور شد.

در بحرانی‌ترین ایام و حساس‌ترین لحظات دفاع مقدس به فرماندهی یکی از گردان‌های تکاور لشکر 28 منصوب شدند و در یکی از عملیات‌ها در 30 تیرماه 67 و یکم مردادماه سال 67 با شجاعات و از جان گذشتگی وی و چند نفر از همرزمانش توانست حمله ارتش عراق برای تصرف ارتفاعات استراتژیک مارو را دفع کند و 6 دستگاه از تانک‌های دشمن را منهدم کردند.

عده زیادی از نفرات پیاده دشمن را نیز نابود کردند و در اجرای عملیات موفق به دستگیری و اسارت دو نظامی ارتش بعث شدند.

از تاریخ 13 آذر ماه 69 به مدت 6 ماه مشاور دادستان نظامی سازمان قضایی نیروهای مسلح استان کردستان منصوب شد و پس از اتمام ماموریت در سمت‌های معاونت تبلیغات و معاونت هماهنگ کننده ناحیه انتظامی کردستان‌ سال‌ها خدمت نمود.

سپس بنا به درخواست فرمانده نیروی زمینی ارتش در تاریخ 22 مرداد ماه 74 با ماموریت ایشان از ناجا به نزاجا موافقت شد و از 15 اردیبهشت 75 به عنوان مشاور اجرای فرمانده نزاجا منصوب شد و در تاریخ چهارم تیرماه 75 به نمایندگی معاون تعاون در امور اقتصادی نزاجا در مناطق تحت پوشش قرارگاه شمال غرب منصوب شد و سرانجام در تاریخ 24 شهریور 75 پس از اتمام مدت ماموریت به ناجا مجددا به سمت معاونت هماهنگ کننده عقیدتی سیاسی ناحیه انتظامی استان کردستان بازگشت.

آنچه ایشان در سال‌های پس از جنگ همواره با آن دست به گریبان بود، آسیب‌های جسمی ناشی از دوران جنگ و اسارت بود تا اینکه سرانجام به علت جراحات شدید مغزی طی دو مرحله در بیمارستان توحید شهر سنندج تحت درمان و مراقبت پزشکان قرار گرفت.

اما به دلیل عدم بهبودی و بنا به تشخیص پزشکان ایشان را در تاریخ هفتم خرداد ماه سال 79 به بیمارستان خانواده ارتش در تهران اعزام نمودند و تحت درمان قرار گرفت، اما متاسفانه علی‌رغم تلاش پزشکان و مراقبت‌های ویژه بهبودی حاصل نشد و در تاریخ 15 خرداد 79 به بیمارستان دکتر شریعتی تهران منتقل شد، اما آنجا هم برای شهید که سرا پا تجسم تلاش بود کاری بکنند در نهایت این رزمنده خستگی ناپذیر در هفدهم خرداد ماه 79 ندای حق را لبیک گفت و به دیدار پدر و همرزمان شهیدش شتافت بنا به وصیتش قلب و کلیه‌هایش به سه نفر از نیازمندان که سال‌های از درد بیماری رنج می‌کشیدند اهدا شد.

پیکر مطهر شهید امان‌الهی پس از اجرای مراسم و تشییع در دانشگاه امام علی (ع) به زادگاهش بیجار منتقل شد و پس از سال‌ها دوری در میان سیل خروشان همرزمانش، اقوام و مردم شریف این دیار تشییع شد.

از این شهید گرانقدر چهار فرزند به یادگار باقی مانده است.

منبع خبر: تابناک

اخبار مرتبط: شهیدی که اعضای بدنش را به 3 بیمار بخشید