نمره‌محوری، بلای‌ جان فرایند آموزشی

«رصد» در گزارشی به قلم محمدحسین صانعی آورده است: مدرسه سرچشمه مناسبات اجتماعی است و مهم‌ترین وظیفه‌اش تأمین انسان‌های اندیشمند و کارآمد می‌باشد. از این رو باید به رشد همه جانبه شخصیت دانش‌آموزان بیندیشد و متناسب با ابعاد رشدپذیری آن ها در عرصه‌های عقلی، علمی، اجتماعی، اخلاقی، عاطفی و دینی برنامه‌ریزی کند. البته ما باید مدرسه را در کل جامعه ببینیم و به داد و ستدهای فکری و فرهنگی آن با سایر نهادهای اجتماعی توجه کنیم و انتظار نداشته باشیم که ناهنجاری‌های اجتماعی را در کوتاه‌مدت اصلاح کند؛ هرچند در بلندمدت، کل جامعه، محصول مدرسه است. زیرا بیشتر مردم 12 سال از بهترین دوران زندگی خود را در مدرسه می‌گذرانند.

اکنون بیش از صد سال است که مدارس در کشور ما فعالیت آموزشی و پرورشی دارند. در این مدت، جامعه تحولات مختلفی را تجربه کرده است و نیازهای آن از حیث نیروی انسانی، کار، هنر و مهارت، دچار دگرگونی‌های چشمگیری شده است.

مدارس اما، به‌رغم تحولات و دگرگونی‌ها و نیازهای جدید، کماکان ماهیت خود راحفظ نموده‌اند، و هنوز نه تنها بر روی آموزش‌های حافظه‌محور، یادگیری طوطی‌وار و افزایش معلومات و محفوظات ذهنی دانش‌آموزان تأکید می‌کنند، بلکه سعی دارند به تفکر اهمیت نداده و با موضوعات اساسی که نیازمند خلاقیت و تفکرند، درگیر نشوند، و از مباحث تفکر برانگیز و اندیشه‌ساز دوری نمایند.

شاید اغراق نباشد اگر اذعان کنیم که امروزه، نمره نه فقط مهم‌ترین هدف فعالیت آموزشی و پرورشی مدارس شده است، بلکه اگر به کارکرد مدارس و انتظارات والدین دقت کنیم، می‌بینیم که نمره، جانشین تعلیم و تربیت گشته است. یعنی نمره آن‌قدر از نگاه والدین و اولیای مدارس مهم و ارزشمند شده، که خوبی و بدیِ دانش‌آموزان و فرزندان با آن ارزیابی می‌شود.

یعنی اگر دانش‌آموزی نمره‌اش عالی باشد، همه رفتارهای او از نگاه خانه و مدارس عالی است و اگر نمره‌اش ضعیف باشد، تمام رفتارهایش برای خانواده و مدرسه غیرقابل قبول است! متأسفانه آن‌قدر مدارس و خانواده‌ها بر روی نمره متمرکز شده‌اند که اگر از دانش‌آموزان دوره ابتدایی که نمره در سرنوشت آنان تأثیر چندان زیادی ندارد، سؤال کنیم که مهم‌ترین موضوع در مدرسه چیست؟ تقریباً همه آن ها بدون درنگ پاسخ می‌دهند: نمره! و یا اگر از آن ها پرسیده شود که چه وقت پدر و مادر و یا معلم، از شما خیلی راضی هستند؟، مطمئن باشید باز هم همه آن ها جواب خواهند داد: وقتی نمره بالا و خوب بگیریم! نتیجه این فرایند آموزشی مدارس چیست؟!

از دیگر پیامدهای نمره‌گرایی مدارس، تمرکز معلمان به‌سمت آموزش جواب‌های درستِ تستی، دادن تکالیف سنگین و پُرحجم، پرسش‌های پی‌درپی، برگزاری آزمون‌ها و مسابقات تستی در مدارس و تحت فشار قرار دادن دانش‌آموزان به منظور افزایش میزان معلومات و محفوظات، گسترش بنگاه‌های اقتصادی در قالب مؤسسات آموزشی، کلاس‌های تقویتی و کنکور و تدریس خصوصی در جامعه است که هر سال بر تعدادشان افزوده می‌شود.

دانش‌آموزان هم در این فرایندِ رقابتی مجبورند تا آنجا که توان دارند مطالب درسی را یاد بگیرند و در امتحان پس دهند. از طرف دیگر، اساس آموزش‌های نمره‌محور و آزمون‌های تستی و عینی، رقابت، و مبتنی بر معلومات و محفوظات می‌باشد و دانش‌آموزان را به‌جای همیاری با هم، به رقابت با یکدیگر ترغیب می‌کند.

بدین جهت مانع مطالعات تحقیقی و اندیشمندانه شده و یادگیری متفکرانه را عقیم می‌کند. پس نباید متعجب باشیم از اینکه دانش‌آموزان از درس و مدرسه احساس کسالت، خستگی و بیزاری کنند و از علم، گریزان باشند. خلاصه اینکه آنچه را که ما تعلیم و تربیت می‌نامیم، امروزه به انباشت معلومات و محفوظاتِ ذهنی مبدل شده و ثمره آن قناعت در حفظ کردنِ اطلاعات است و نقطه اوج آن، قبولی در دانشگاه می‌باشد. پدیده‌ای که برای تعلیم و تربیت کشور تلخ و ناگوار است. اگرچه بسیاری از مدارس به این پدیده افتخار می‌کنند.

سؤال اساسی این است که چه کنیم رویکرد مدارس از تأکیدهای غیرپرورشی بر روی یادگیریِ طوطی‌وار و محوریت نمره، به‌سمت و سوی یادگیری‌های تفکرمحور و اندیشمندانه گرایش پیدا کند؟ به نظر می رسد در قدم اول، باید گروهی از جامعه‌شناسان پرورشی، روان‌شناسان، متخصصان تعلیم و تربیت و معلمان مجرب و باتجربه با برنامه‌ریزی منظم، حداقل کارکرد 35 سال گذشته دستگاه تعلیم و تربیت در حوزه‌های مدیریت، فرایند استخدام معلم، سازوکارهای اداری و مأموریت‌های آموزشی و پرورشی و… را مورد کنکاش و بررسی قرار داده و نتایج مطالعات گروه را به اطلاع جامعه و مردم برسانند؛ و بر اساس آن دستاوردها، به دولت و مردم راه‌کارهای مناسب ارائه دهند تا نوع نگاه مردم و دولت به سبک مدرسه‌داری دگرگون شود.

دوم؛ ماهیت تربیتیِ مدارس باید از انحصار فرایند تلاش برای ورود به دانشگاه، به‌سوی تشویق به سمت کار، هنر، مهارت، کارآفرینی و لباسِ کار پوشیدن، تغییر کند. تا وقتی که کار کردن و پوشیدن لباس کارگری، برای جوان ما افتخار نشود، مصرف‌گرایی و نشستن بر سر سفره چیده شده، از بین نخواهد رفت.

پس باید سبک مدرسه‌داری به طرف آموزش مهارت‌های زندگی و حرفه‌آموزی متمایل گردد و جوانان را طوری تربیت کند که پس از فارغ‌التحصیلی، به‌عنوان یک شهروند، وظایف فردی و اجتماعی خود را به خوبی بشناسند و متناسب با فناوری رایج روزِ جامعه، از مهارت و کفایت لازم برای ورود به بازار کار و یا ادامه تحصیل برخوردار باشند.

سوم؛ تعداد عناوین دروس، یکی از علل مهم گرایش مدارس به‌سمت آموزش‌های حافظه‌محور است. کاهش عناوین دروس می‌تواند گام مثبت در تغییر جهت مدارس به طرف آموزش‌های تفکرمحور باشد. بنابراین باید ترتیبی اتخاذ شود که عناوین دروس در همه مقاطع تحصیلی به پنچ تا هفت عنوان کاهش داده شود، در عین اینکه از محتوای تئوریک کم گردد و بر مباحث عملی و کارگاهی افزوده شود.

البته منظور از کاهش عناوین دروس، کم شدن ساعات کار مدرسه و یا تعطیلات آن نیست؛ بلکه باید زمان‌های مناسب برای تدریس، مباحثه گروهی دانش‌آموزان، حل تمرینات و رفع اشکالات در نظر گرفته شود؛ و همچنین ساعات ورزش، تفریحات، بازدید‌های علمی و کارهای گروهی در قالب کمیته‌های دانش‌آموزیِ هنری، همیاری علمی، رفاهی، مطالعاتی و تحقیقی افزایش داده شود، به‌طوری که نه تنها پنجشنبه‌ها، مدرسه تعطیل نباشد بلکه در صورت نیاز، حتی روزهای جمعه هم دانش‌آموزان مشتاقانه راهی مدرسه باشند. یادمان باشد، در فرهنگ آموزش و پرورش، فردا یعنی امروز.

چهارم؛ یکی دیگر از علل بسیار مهم گرایش مدارس به جانب آموزش‌های جوابِ درست و آزمون‌های تستی و عینی، انگیزش جذاب موفقیت در کنکور است. امروزه تحصیل در دانشگاه، به بزرگ‌ترین دغدغه خانواده‌ها تبدیل شده و همه مقاطع تحصیلی مدارس را تحت تأثیر قرار داده است.

در واقع می‌توان گفت که انگیزه موفقیت در کنکور، اصلی‌ترین عامل رونق‌گیری آموزش‌های حافظه‌محور و یادگیری‌های طوطی‌وار در مدارس می‌باشد. اما چرا جوانان مشتاق به ادامه تحصیل در دانشگاه هستند؟ اگر طالب علم می‌باشند، که بسیار امیدبخش و خوش‌آیند است، ولی در پشت پرده این اشتیاق، چهره دیگری نهفته است و آن اینکه اکثر آن ها از آینده خود نگرانند! و باور دارند که اگر خوب درس نخوانند و در دانشگاه معتبری قبول نشوند، در آینده شغل و موقعیت اجتماعی مناسبی نخواهند داشت.

بنابراین باید اذعان کرد که اصلاح آموزش‌های مدارس، از توان وزارت آموزش و پرورش، مدیران مدارس و معلمان، به تنهایی خارج است؛ چرا که ریشه در تاریخ، فرهنگ، ساختارهای حکومتی و اجتماعی و سیستم توزیع ثروت دارند و تغییر جهت آن ها، مستلزم عزم ملی است که باید با برنامه‌ریزی در درازمدت انجام شود.

منبع خبر: تابناک

اخبار مرتبط: نمره‌محوری، بلای‌ جان فرایند آموزشی