شَرجی ترین هوایِ میانه ی تابستان! اندوهِ قطبی ی تبعید را دریاب دلتنگِ اُستوا یِ بوسه ی داغِ تو مانده ام؛ با ابرِ دیدگانِ من بیامیز (این آسمانِ آبی ی روشن!)

شَرجی ترین هوایِ میانه ی تابستان! اندوهِ قطبی ی تبعید را دریاب دلتنگِ اُستوا یِ بوسه ی داغِ تو مانده ام؛ با ابرِ دیدگانِ من بیامیز (این آسمانِ آبی ی روشن!)
اخبار روز

 شَرجی ترین هوایِ میانه ی تابستان!
اندوهِ قطبی ی تبعید را دریاب
دلتنگِ اُستوا یِ بوسه ی داغِ تو مانده ام؛
با ابرِ دیدگانِ من بیامیز
(این آسمانِ آبی ی روشن!)
یک شب:
به یادِ آن همه گُل،
آن همه آواز،
آن همه پرواز،
بر باغِ یخ زده ی من:
بهار گریه کن!
شبنم و پرنده اش با من.
بنفشه گریه کن!
کبود و شکیبا و دلشکسته اش با من.
در این کرانه ی بی نور و بی صدا؛
خورشید گریه کن!
از چشمه ی تیزآب نوشیدنش با من.
آواز گریه کن!
از شوق مردنش با من.

مرداد ۱٣۹٣ - اِسِن


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منبع خبر: اخبار روز

اخبار مرتبط: شَرجی ترین هوایِ میانه ی تابستان! اندوهِ قطبی ی تبعید را دریاب دلتنگِ اُستوا یِ بوسه ی داغِ تو مانده ام؛ با ابرِ دیدگانِ من بیامیز (این آسمانِ آبی ی روشن!)