لنین در آینه مجسمههایش
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
لنین در آینه مجسمههایش گردآوری و تنظیم: کیوان مسعودیاز مغولستان تا فنلاند، از لاسوگاس تا کلکته، از آدیس آبابا تا سانتیاگو، کمتر نقطهای روی زمین وجود دارد که خاطره قرن بیستم در آن خالی از نام، تصویر یا مجسمه لنین باشد؛ مجسمههای لنین در ابعاد و فرمهای گوناگون مادیترین تجسم رویایی هستند که در سال ۱۹۱۷ امپراطوری تزاری را در روسیه برانداخت: رویای امحای انقلابی سرمایهداری و ایجاد دنیایی عادلانه. سرنوشت مجسمههای لنین در یک قرن گذشه درباره این رویا به ما چه میگویند؟
لنین با چهرهای مصمم و ارادهای آهنین، لنین با سیمایی بشارتدهنده، لنین نشسته روی نیمکت پارک، لنین در حال پیادهروی، لنین با ماسک. لنین فولادی، لنین از جنس گرانیت و حتی پلاستیک. لنین در آغاز نمایش و لنین در زمانه موسوم به «پایان تاریخ»…
صد و پنجاه سال پس از تولدش، لنین همچنان چهرهای معاصر، الهامبخش و البته جنجالی است.
مجسمه لنین، ساراتوف ، روسیه – ۵ آوریل ۲۰۲۰- عکس:shutterstock
روایت فراز و فرودهای انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ از طریق مجسمههای لنین مأموریت چندان دشواری نیست. از آغاز تا انجام، از تسخیر کاخ زمستانی سن پترزبورگ تا فروریختن دیوار برلین، لنین چهره مرکزی انقلابی بود که سیمای جهان را برای همیشه تغییر داد؛ ارادهای که تاریخ سوسیالیسم به پیش و پس از او تقسیم میشود.
مجسمههای لنین، نمادها، نشانهها و شاهدان خاموش طلوع و افول انقلابی اند که لنین خود اصلیترین کارگردان و بازیگر آن بود. این داستان با مرگ لنین در ۱۹۲۴ به پایان نمیرسد؛ حتی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۹۱ نیز نقطه پایان آن نیست. سرگذشت مجسمههای معمار انقلاب اکتبر داستانی است که هنوز به پایان نرسیده است.
این داستان از اینجا آغاز میشود:
پایین کشیدن مجسمه تزار الکساندر سوم، کنش نمادینی است که سرگئی آیزنشتاین در فیلم «اکتبر: ده روزی که دنیا را تکان داد» آن را برای به تصویر کشیدن فروپاشی نظم کهن در روسیه انتخاب میکند. آنچه در واقعیت اتفاق افتاد اما با آنچه آیزنشتاین در دهمین سالگرد انقلاب اکتبر در ۱۹۲۷ نمایش میدهد، دقیقاً یکی نیست. برخلاف نسخه آیزنشتاین از انقلاب، مجسمه تزار نه در مسکو بلکه در سن پترزبورگ قرار داشت، جایی که شورشهای فوریه رخ داد و مجسمه تا ۱۹۲۱ یعنی چهار سال پس از انقلاب پابرجا ماند.
مجسمهای پایین کشیده میشود و مجسمهای تازه بر پا میشود: این اما همه ماجرا نیست.
جهانی که انقلاب اکتبر وعده میدهد با دنیای تزار از بیخ و بن متفاوت است، و این را در شکل و ژست مجسمههای نوپای لنین نیز میتوان مشاهده کرد.
در طول دهه بیست میلادی، لنین در پوسترهای تبلیغاتی با دستی باز و کشیده به طرف آینده اشاره میکرد. لنین رهبر و راهنمای حرکت جامعه انقلابی به سمت آیندهای مدرن و صنعتی است. پیش به سوی کمونیسم؛ و کمونیسم که در آن تاریخ و جغرافیا، آنطور که خود لنین میگوید، یعنی برقرسانی به اضافه شوراها.
پوستر لنین در دهه بیست میلادی
الگوی طراحی نخستین مجمسه لنین در آسیا همین است: مجسمهای برنزی بر پایهای با کاشیهایی ملهم از نقشهای فرشهای ترکمن که ساخت آن همزمان با دهمین سالگرد انقلاب اکتبر در عشقآباد به پایان میرسد: هدیهای از جانب کارگران و دهقانان ترکمنستان به انقلابی برای خلقهای مشرق زمین. بازوی کشیده لنین، نه فقط به سوی آینده، که همزمان به سمت شرق اشاره میکند.
مجسمه لنین در عشقآباد- عکس برش شده از دیوید استنلی ©flickr
مجسمه عشقآباد، تنها مجسمه لنین نیست که در دهه بیست پردهبرداری میشود.
۲۵۰۰ کیلومتر دورتر از مرکز ترکمنستان، دهها هزار نفر در میدان سرخ مسکو در صفهای طویل برای دیدن شبیهترین مجسمه لنین ایستادهاند: این مجسمه، بدن خود اوست که پس از مرگ مومیایی شده و به تماشا گذارده شده است. در طول شش هفته پس از گشایش مقبره لنین در اواخر ژانویه ۱۹۲۴، جمعیتی بیش از صدهزار نفر به دیدار او رفتند.
ژوزف استالین در کنار بدن مومیاییشده لنین-۱۹۲۴
طرح ساخت باشکوهترین مجسمه لنین اما حدود یک دهه بعد از مرگ او ریخته شد.
۲۸ فوریه ۱۹۳۲، طرح نوکلاسیک بوریس یوفان، معمار شوروی، برنده کنکور طراحی ساختمانی ۴۱۵ متری شد که قرار بود بلندترین عمارت دنیا باشد. عمارتی بلندتر از ساختمان امپایر استیت که دو سال قبل از آن در نیویورک بنا شده بود: آسمانخراشی موسوم به کاخ شوراها که البته هیچگاه ساخته نشد.
بر پشت بام این ساختمان صدطبقهای، قرار بود مجسمه عظیم لنین برپا شود، مجمسمهای ۱۰۰ متری که برفراز ابرها و در میان هواپیماها تجسم «آیندهای باشکوه» باشد.
هیچ چیز بهتر از این مجسمه غول پیکر (که هرگز ساخته نشد) روح شوروی در آن دوران و میل آن به عظمت را بازنمایی نمیکند.
طرح بوریس یوفان از کاخ شوراها
مجسمه لنین بر فراز کاخ شوراها به نسخهای سکولار از تصاویر آسمانی کتاب مقدس میماند، چیزی شبیه گراور گوستاو دوره از موسی در حال پایین آمدن از کوه سینا.
«آنگاه موسی برگشته، از کوه به زیر آمد، و دو لوح شهادت به دست وی بود، و لوحها به هر دو طرف نوشته بود، بدین طرف و بدان طرف مرقوم بود و لوحها صنعت خدا بود، و نوشته، نوشته خدا بود، منقوش بر لوحها» (سفر خروج ۳۲: ۱۵، ۱۶)
گراور گوستاو دوره از موسی در حال پایین آمدن از کوه سینا
همچون موسی، انگشت اشاره مجسمه لنین بر فراز کاخ شوراها، آسمان را نشانه رفته است: ژست الاهیاتی رهبری ماتریالیست که در عین حال به طرزی پیشگویانه و به میدان رقابت اصلی میان اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، یعنی به آسمانها اشاره کرده است.
نه زمین (آنطور که کارل اشمیت میگفت) و نه دریا (آنطور که آلفرد ماهان بر آن بود)، بلکه آسمان:
هرکس آسمانها را کنترل میکند، حاکم و سرور جهان است. سالهای میان ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۳ دوران رقابت آمریکا و شوروی برای تسخیر فضاست.
«به نام لنین» عبارتی است که بر بخشی از پوسترهای تبلیغاتی اتحاد جماهیر شوروی در این دوران نقش بسته است:
به نام لنین، حرکت برای چرخاندن چرخ کارخانهها، ساخت موشک و تسخیر فضا.
پس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳، رفتهرفته یخهای ایمان و اراده در شوروی ذوب شد، اما تب ساخت مجسمههای لنین فروکش نکرد.
سمت راست تصویر مجمسه گرانیتی ۲۱ متری لنین ساخته نیکولای تومسکی است که والتر اولبریخت رهبر آلمان شرقی در ۱۹ آوریل ۱۹۷۰ از آن در برلین شرقی پردهبرداری کرد.
وقتی پس از فروپاشی دیوار برلین، مقامات آلمان متحد تصمیم به ویرانی آن گرفتند، جمعی از هواداران لنین با آوردن مجسمهای نمادین از بیسمارک، نخستین صدراعظم تاریخ آلمان، شعار دادند که به جای لنین این مجسمه بیسمارک است که باید ویران شود.
کنش نمادین و حماسی به زیرکشیدن مجسمه لنین، خیلی زود اما در برلین به اتفاقی کمیک بدل شد، چرا که شرکت ساختمانیای که قول داده بود در یک هفته این کار را انجام بدهد، از پس هسته سیمانی سخت مجسمه برنیامد و کنار کشید.
در نهایت، سه ماه و پانصد هزار مارک صرف شد تا این مجسمه بزرگ قطعهقطعه و در زیر خاک دفن شود.
۲۴ سال بعد، در سپتامبر ۲۰۱۵ اما سر این مجسمه در سواحل دریاچه موگل در جنوب شهر برلین از زیر خاک بیرون کشیده شد تا دوباره، این بار در موزهای در منطقه اشپانداو به نمایش درآید.
آنچه پس از فروپاشی بلوک شرق بر سر مجسمه لنین در برلین شرقی و البته بسیاری شهرهای دیگر در بلوک شرق آمد، به شکلی پیشگویانه، تقریباً یک دهه قبل در سال ۱۹۸۳ به دست الکساندر کوزولاپف در تابلوی «مانیفست» به تصویر کشیده شده بود.
سر لنین بر روی زمین در کنار پایه شکسته مجسمه در پسزمینه قرار دارد، در حالی که نسل تازهای از راه رسیده که به زحمت در حال خواندن و رمزگشایی از متنی است که قرار بود کارگران جهان را متحد کند: متن مانیفست کمونیست.
از آیندهای که انقلاب اکتبر وعده داده بود حالا برای این نسل نورسیده جز ویرانه و متنی دشوارفهم باقی نمانده است.
همچون مجسمهاش در برلین شرقی، لنین پایین کشیدهشده، اما سر آن سالم باقی مانده است، با نگاهی سرد و جدی که به قول انزو تراورسو، تاریخنگار ایتالیایی، مشخص نیست به سوی کسانی نشانه رفته که او را پایین کشیدهاند یا کسانی که او را ساختهاند و مجبور به ایفای نقشی کردهاند که نقش اولیه و اصلی او نبود.
کوزولاپف، نقاش تابلوی مانیفست، هنرمند تیپیک دوران پسااستالین است. دورانی که با گزارش محرمانه خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی آغاز میشود، و وجه مشخصه آن استالینزدایی، ذوب شدن هسته سخت سوسیالیسم روسی و نزدیکی بلوک شرق به جهان غرب است.
لنین-کوکا-کولا (۱۹۸۷)اثر الکساندر کوزولاپف
لنین-کوکا-کولا مشهورترین اثر کوزولاپف است.
«روسها بر ماه فرود آمدند و آن را با سرخ رنگآمیزی کردند. سپس آمریکاییها آمدند و از سرخ به عنوان پسزمینه لوگوی کوکاکولا استفاده کردند.»
این جک مشهور دستمایه خلق تابلوی لنین و کوکاکولای کوزولاپف در دهه هشتاد میلادی بوده است.
کوزولاپف میگوید: «میتوانید طرح را از راست نگاه کنید و لنین را همچون اسپانسر کوکاکولا ببینید، یا از چپ نگاه کنید و کوکاکولا را اسپانسر لنین ببینید.» دهه نود از راه رسیده. دورانی که چپها و راستها را دیگر از هم نمیتوان تشخیص داد.
لنین-کوکا-کولا معرف سیمای لنین در منطق فرهنگی پست مدرنیسم پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است. منطق غلبه پاپ-آرت و فرهنگ مصرف که هر نشانهای را، هرقدر رادیکال، میخواهد جذب و هضم کند.
حد اعلای این منطق فرهنگی را در مجسمه برنزی کوزولاپف از مسیح، لنین و میکی موس، تحت عنوان «قهرمان، رهبر، خدا» میتوان دید.
«قهرمان، رهبر، خدا» اثر کوزولاپف
تثلیثی پست مدرن از سه قهرمان قرن بیستم که در مقام پدیدههای ساخته فرهنگ تودهای، تمایزهای خود را از دست داده و همچون خانواده خوشبخت دست به دست یکدیگر دادهاند.
برخلاف مجسمه کوزولاپف، آشتی هالیوود و مسیحیت و لنینیسم، اتفاقی نبود که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رخ داد. جنگ دوباره از سرگرفته شد، حتی بر سر سرنوشت مجسمههای باقیمانده از لنین.
تا همین امروز، مسئله حفظ یا تخریب مجسمههای لنین در بسیاری از شهرها و محلهها محل مناقشه و موضوع اختلاف نظر و کشمکشهای جدی است – نه فقط در کشورهای بلوک شرق سابق که در سرتاسر اروپا و حتی فرسنگها دورتر در آن سوی اقیانوس، و در قلب نظام سرمایهداری.
در اکراین، در جریان انقلاب نارنجی و همزمان با بالا گرفتن اعتراضات علیه رئیسجمهوری سابق آن ویکتور یانوکویچ از دسامبر ۲۰۱۳، جنبشی برای پایین کشیدن و تخریب مجسمههای لنین آغاز شد: جنبش Leninopad- Ленінопад یا سرنگونی لنین که در جریان آن مجسمههای لنین یکی پس از دیگری در اوکراین و در ادامه حتی در روسیه بر خاک افتادند.
برای ملیگرایان اوکراینی، آیندهای که لنین در آغاز قرن گذشته وعده داده بود، معنایی جز زدودن گذشته ملی و تخریب هویت و میراث ملی نداشت. آنها انتقام این گذشته ملی از کف رفته را از مجسمههای بیجان لنین گرفتند، تا جایی که در نهایت در اکراین قانونی برای شورویزدایی تصویب شد.
در سال ۱۹۹۱، دستکم ۵۵۰۰ مجسمه کوچک و بزرگ لنین در اکراین وجود داشت. نیل آکرمن عکاس سوئیسی و سباستین گوبرت سرنوشت و سرانجام این مجسمهها را دنبال و از آنها عکاسی کردهاند. عکسهای او را در سایتش میتوانید ببینید.
مجسمه لنین فرمونت سیاتل
این مجسمه برنزی ۵ متری (درعکس بالا) پس از فروپاشی بلوک شرق، از کشور چکسلواکی سابق به آمریکا آورده شد و در سال ۱۹۹۵ برای فروش در فرمونت سیاتل به نمایش گذارده شده؛ حالا اما بخشی از هویت شهری این منطقه است.
در سال ۲۰۱۷، هواداران راست افراطی و جنبش آلت-رایت در شهر شارلوتزویل آمریکا در اعتراض به برداشته شدن مجسمه ژنرال رابرت ادوارد لی، مشعل در دست و با ادای سلام نازی تظاهرات کردند و شعارهایی با مضمون برتری نژاد سفید سر دادند. گروهی از آنها هم به کنار این مجمسه آمدند و فریاد زدند به جای برداشتن مجسمههای ژنرالهای جنگ داخلی آمریکا که طرفدار بردهداری بودند، این مجسمه لنین است که باید تخریب شود.
برای بسیاری از هواداران لنین، اما سرانجام قصه مجسمههای او، نه خشم، انتقام، تخریب و ویران، که بیشتر احساسی از جنس ماتم یا ملانکولی است.
این صحنه به یادماندنی از فیلم خداحافظ لنین محصول سال ۲۰۰۳ به کارگردانی ولفگانگ بکر را احتمالاً باید همچون خداحافظی نمادین سوسیالیسم با لنین تفسیر کرد. دستکم با لنین به روایت اتحاد جماهیر شوروی.
نیمتنه یک مجسمه غولپیکر لنین بر فراز برلین پدیدار میشود و قهرمان فیلم برای آخرین بار چهره در چهره برنزی او قرار میگیرد. پس از این خداحافظی نمادین، لنین به پرواز در میآید و با خروج از صحنه تاریخ در غروب آفتاب ناپدید میشود.
اما پس از آن چه؟
ادامه ماجرا را میتوان در فیلم نگاه خیره اولیس، ساخته تئو آنجلوپولوس، محصول سال ۱۹۹۵ دنبال کرد. فیلمی که درباره دنبال کردن ردهای گذشته و نجات و حفظ خاطرات از دست رفته است.
در یکی از صحنههای مشهور فیلم، در نمایی طولانی، مجسمه از جا کندهشده لنین را میبینیم که روی قایقی رودخانه دانوب را میپیماید. یک موسیقی حزنانگیز هم در پسزمینه این تصویر ماخولیایی شنیده میشود.
در حاشیه رودخانه، جمعیتی خاموش لنین قطعهقطعه شده را بدرقه میکنند. برخی زانو میزنند و گروهی در میان آنها صلیب میکشند.
مجسمه با چشمهایی خیره به آسمان، رودخانه دانوب را به سمت مقصدی نامعلوم طی میکند.
دانوب رود بلندی است که از جنگل سیاه در آلمان سرچشمه میگیرد و در رومانی به دریای سیاه میریزد. میتوان تخیل کرد مجسمه لنین با پیمودن دانوب و با عبور از دریای سیاه و مدیترانه به اقیانوس اطلس و آبهای آزاد برسد و از آنجا روزی دوباره در ساحلی نامعلوم دوباره در خشکی کناره بگیرد، در آفریقا، اروپا، آمریکا و حتی استرالیا. و چه بسا دوباره روی پا قرار گیرد و برپا شود.
در سال ۱۹۹۱، یک نیمتنه چوبی لنین در ساحل شهر «آکچاکوجا» ترکیه در حاشیه دریای سیاه به خشکی رسید؛ نیمتنهای که پس از فروپاشی اتحاد شوروی به دریا انداخته شده بود. شهردار این شهر کوچک در آن زمان میخواست این نیمتنه را به نمایش بگذارد، اما به دلیل مشکلات اداری و بوروکراتیک، مجسمه در انبار موزه قرار گرفت. طوفان تاشتان، کارگردان جوان ، بهتازگی بر مبنای این ماجرای واقعی، فیلمی ساخته است، با این تغییر نسبت به واقعیت که نیمتنه رهبر انقلاب اکتبر، پس از نشستن بر ساحل، در میدان مرکزی شهر برپا میشود. ماجرای فیلم تغییرات زندگی مردم این شهر پس از نصب مجسمه لنین در میدان شهر است.
دسته بندیها: گالری عکس
کلیدواژه ها: انقلاب اکتبر, صد و پنجاه سالگی تولد لنین, فروپاشی شوروی, لنین, مجسمههای لنین
منبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: لنین در آینه مجسمههایش
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران