کرونا و روزگار ما

کرونا و روزگار ما
کلمه
چکیده :همه جای این دهکدهٔ کوچک جهانی به یکدیگر چنان مربوط می‌شود که گویی « اعضای یکدیگرند» و هر اتفاقی که در یک نقطه از دنیا رخ بدهد، به‌سرعت به جاهای دیگر جهان نیز سرایت می‌کند. تجربهٔ ویروس «تاج‌دار»، برغم همهٔ دروغ‌های «شاخ‌دار»ی که قدرت‌ها تاکنون گفته اند، به خوبی نشان داد که سرنوشت کل بشر به هم مربوط است....


محسن آزموده، خبرنگار روزنامه اعتماد در گفت و گویی که با احسان شریعتی انجام داده پدیده کرونا و شیوع آن را از منظری تازه پرداخته است.

هیچ‌کس نمی‌داند که پدیدهٔ جهان‌گیر کرونا قرار است تا به‌کی ادامه یابد و همگان را درگیر سازد. در آغاز بفرمایید از نظر شما این موضوع از حیث فلسفی چه پرسش‌هایی را مطرح کرده است و متفکران را از چه منظرهایی دچار چالش ساخته است؟

برای ژرف‌اندیشی یا تأمل فلسفی پیرامون این پدیده هنوز قدری زود است. اقبال لاهوری می‌گفت «اقبال» (و به‌طورکلی فیلسوف) همیشه با تاخیر از راه می‌رسد، چراکه به‌تعبیر هگل جغد مینروا(نماد خرد و فلسفه‌ورزی) هنگام غروب خورشید برمی‌خیزد. آنچه فعلا آشکاراست و متفکران را به تأمل فرامی‌خواند،اینست که خفاش کرونا دیگر برخاسته و بر جهان سایه گسترده و جنایت می‌کند و جهش این ویروس «تاجدار» را می‌توان طغیان طبیعت علیه دست‌کاری‌ انسان دانست. تهاجمی ‌چنان‌که بشریت را خانه‌نشین ساخته و همچنان کشتار می‌کند. این پدیده موجب شده که رویکرد انسان به جهان و طبیعت زیر سؤال رود و به تأمل برانگیزاند. یکی از موضوعات خاستگاه حادثه است، این که آیا در نتیجه و بر اثر مداخلهٔ انسانی مثلا در آزمایشگاه (و به سفارش چه قدرتی) پدید آمده است. مثلا چند سال پیش سازمان اطلاعات آمریکا، سیا، گزارشی در این زمینه منتشر کرده که نسبت به وابستگی دارویی به چین هشدار داده و به امکان بروز همین فاجعه اشاره کرده بودند. پس ممکن است «خطای (زیادی)انسانی» سرمنشأ رخداد بوده باشد. هرچند دربارهٔ جزییات نمی‌توان نظر قاطع داد. اما در همه حال، رویکرد انسان نسبت به طبیعت زیر سوال رفته و مورد مناقشه است.

– منظورتان از رویکرد انسان به طبیعت چیست؟

این‌که انسان می‌کوشد از حدود طبیعی خود و ابعاد محیط خویش تجاوز کند. آنچه یونانیان باستان نوعی اغراق و غلوّ ناشی از غرور یا زیاده‌روی بی‌رویه Hybris می‌نامیدند. انسان بیش از ظرفیت‌های طبیعی و توازن و تعادل و تحمل اکوسیستم تولید و مصرف می‌کند. در اینجاست که اساس طرح «تملک و تسخیر» طبیعت، که طرز نگرشی دکارتی و به‌طورکلی پروژهٔ سرمایه‌داری موسوم به «مدرن» در تعامل با طبیعت بود، به پرسش گرفته می‌شود؛ با ظهور انواع آلودگی‌ها و بیماری‌ها که در حال‌حاضر به‌صورت مزمن درآمده، مانند ایدز و جنون گاوی و تب مالت گوسفندی و آنفلوانزای مرغی و ابولا و.. در نتیجه، همهٔ جهش‌های ژنتیک و برهم‌خوردن نظم طبیعت که در اثر دست‌کاری و مداخله گری بشری پدید آمده‌اند. طبیعت این بار به ما واکنش نشان و هشدار می‌دهد که زیست‌گاه ماابعاد ناشناخته‌ای دارد و انسان نمی‌تواند روی وسایل و ابزارهای عقلانی و فن‌سالارانهٔ خود حساب کند. طبیعت اینک می‌تواند کلیت وجود او را تهدید به نابودی کند. از سوی دیگر، در این ماجرا خود انسان و انسانیت او، به‌زبان فیلسوفان وجود-اگزیستانس- چون کرکگوورد و..، مبتلا به نوعی نومیدی یا «بیماری تاپای مرگ» شده، و یا به‌تعبیر نیچه انسانیتی مستهلک، فرسوده، و «خسته» شده است. آنحا که می‌گوید: «هیچ‌انگاری امروز چیست اگر همین خستگی نیست؟… ما، امروز از انسان خسته ‌شده‌ایم.»

از نظر زیست‌شناختی نیز چنین است؛ الان اروپا و غرب به این علت آسیب‌پذیرتر است که جمعیت پیرتر اند، و ازاین‌رو، گویی شمال از جنوب شکننده‌تر است! حال‌آن‌که تصور سابق و «اندیشه غالب» این بود که علم و تکنیک و اقتصاد بازار می‌توانند برای اقلیتی در شمال رفاه و خوشبختی را تامین کنند. فاجعه یا فضیحت کنونی اما، بی‌نظم بودن نظم نوین جهانی‌سازی را عیان ساخت، یعنی در فرایند جهانی شد همهٔ امور به‌هم مربوط، نظمی که در شرق و جنوب تولید می‌کند تا در شمال و غرب مصرف شود، دیگر برهم می‌خورد، زیرا همه جای این دهکدهٔ کوچک جهانی به یکدیگر چنان مربوط می‌شود که گویی « اعضای یکدیگرند» و هر اتفاقی که در یک نقطه از دنیا رخ بدهد، به‌سرعت به جاهای دیگر جهان نیز سرایت می‌کند. بنابراین این بار دیگر یا باید براستی نظمی عادلانه برقرار شود و یا دیگر قرار بی‌قرار! همچنین این نظم نوین عادلانه باید با مدیریتی جدی اعمال شود، به‌خصوص از آنجا که مربوط به سلامت و امنیت جانی و الفبای ابتدایی برای ادامه بقاست و زندگی با کرامت و شان انسانی. به‌عبارت دیگر تجربهٔ ویروس «تاج‌دار»، برغم همهٔ دروغ‌های «شاخ‌دار»ی که قدرت‌ها تاکنون گفته اند، به خوبی نشان داد که سرنوشت کل بشر به هم مربوط است و باید حداقل‌ها برای کل بشریت تأمین شود و در یک کلام، نظم قدیم دیگر زیر سوال رفته است. بنابراین مقدمات، هم رویکرد به طبیعت و هم نظم اجتماعی که ممکن است در وهلهٔ نخست به‌ظاهر به این بیماری مربوط نباشد، در واقع مربوط است و پیامدهای این بیماری شکننده‌بودن نظم‌ قدیم و نظام ایمنی بشر را آشکار می‌سازد.

– به‌نظر می‌آید این بیماری در مناسبات و روابط شخصی و فردی انسان‌ها با یکدیگر و بلکه در رابطه با نزدیک‌ترین افرادشان نیز تاثیر گذاشته است.

بله همین‌طور است. این‌که در وهلهٔ اول افراد می‌بایست حداقل فاصله دو متری را رعایت کنند، انسان را به یاد داستان جوجه‌تیغی‌های شوپنهاور می‌اندازد که در هوای سرد ناچار بودند برای گرم ساختن خود در برابر سرما به‌یکدیگر نزدیک شوند، اما از آنجا که بر تنشان تیغ داشتند و یکدیگر را زخمی می کردند، باید فاصله مناسبی با یکدیگر را می‌یافتند. یعنی هم هوای هم را داشته باشند و هم به یکدیگر آسیب نرسانند. این همان نظریهٔ «اجتماع‌پذیری اجتماع‌ناپذیر» انسان‌هاست که کانت از آن سخن می‌گفت. از یکسو، انسان به دیگران نیاز دارد و بدون آنها نمی‌تواند نیازهای خود را برطرف سازد، چنان‌که برخی از متفکران باستان همچون ارسطو معتقد بودند که انسان ذاتا و به«طبع»(فوزیس) موجودی اجتماعی است. از سوی دیگر، برخی دیگر می‌پنداشتند که اجتماعی زیستن انسان‌ها امری مصنوعی و قراردادی است و انسان‌ها صرفا برای رفع نیازهایشان مجبورند با یکدیگر تشکیل اجتماع دهند. حالا این بحث «فاصله‌گذاری اجتماعی» که باید گفت جسمانی، این موقعیت متناقض و مسأله‌ساز را پدید می‌آورد که از یکسو، باید انزوا را رعایت کنیم و این خود معضلاتی را پیش می‌آورد، از بحران رکود بیسابقهٔ اقتصادی گرفته تا اختلالات روان پریشانه. انسان‌ها را از هم دور می سازد و این تجربهٔ انزوا مثل زندگی در زندان است که مشکلات خاص خود را می‌آفریند. و از سوی دیگر در همین زمان برای ادامه بقا و مواجهه با این بحران باید شبکه‌های قوی و ایمن اجتماعی ساخت و همگان باید برای حل این مشکل باید دست به دست هم بدهند. بنابراین این دو اقتضا به‌ظاهر با هم تناقض دارد و یافتن یک میانگین درست میان انزوا و اجتماع، یکی از مسائل جدید است که نوعی از روابط و مناسبات و ساماندهی جدید در مناسبات انسانی را ایجاب می‌کند؛ و با این که الان وسائل بسیار مدرنی در اختیار ما هست که به این نیازها پاسخ بدهد، اما اختلالات نشان می‌دهند که آمادگی لازم هنوز وجود ندارد و موانع بسیاری دارد.

– این موضوع از حیث اقتصادی هم تاثیرات گسترده ای گذاشته است.

بله، در رکود ناشی از این بحران، الان بنیه کشورهای مختلف با یکدیگر متفاوت است. البته حتی کشورهای پیشرفتهٔ صنعتی نیز تا مدتی می‌توانند مقاومت کنند و پس از آن ممکن است بحران‌ها و انفجارهای بزرگ اقتصادی و حوادث بزرگ دیگری مثل رویداد جنگ‌ها، برآمدن دیکتاتوری‌ها و مسائلی که در قرن گذشته پدید آمد، منتها در ابعاد وسیع‌تری، تکرار شود. بنابر تجربه‌های پیشین باید توجه کرد که بحران کرونا جبرا و الزاما به بهتر شدن اوضاع نمی‌انجامد، و اگر بشریت نتواند با عقلانیتی تازه خود را بازتعریف کند، صدمات و آسیب‌های بزرگ و مهلکی خواهد خورد.

– بسیاری از جنبه سیاسی هم به این موضوع پرداخته‌اند، خصوصا کسانی که رویکردهای چپ‌گرا دارند. مثلا بحث دولت‌ها مطرح شد و این دیدگاه برجسته شد که برخلاف‌نظر رایج نئولیبرال‌ها، اتفاقا این دولت‌ها هستند که می‌توانند بحران‌هایی چنین فراگیر را کنترل کنند. از جنبه دیگری هم البته می‌توان به این ماجرای پررنگ شدن نقش دولت‌ها اشاره کرد، یعنی از این جنبه که دولت‌ها در چنین شرایطی توجیه بیشتری برای کنترل و محدود کردن آزادی‌های مردم می‌یابند. ارزیابی شما از این دو دیدگاه چیست؟

البته از آنجا که ما از منظر نظارت دولتی در «آزاد»ترین کشور دنیا زندگی می کنیم، بحمدالله این مشکل را نداریم. اما به هر حال باید نگران باشیم که در دموکراسی‌ها دیکتاتوری برپا نشود. البته در کشورهای صنعتی به این نتیجه رسیده‌اند که تنها با دخالت دولت ممکن است این مشکل حل شود. برای مثال در این قضیه قرنطینه مقررات سختی در کشورهای غربی گذاشته و نظارت دولتی هم بسیار قوی اعمال شد. مثلا در کانادا جلوی هر مغازه یک پلیس ایستاد تا افراد با فاصله وارد شوند و یا در فرانسه که شهروندان باید برای خروج از خانه توجیه مکتوب اعلام شده داشته باشند و اگر فردی بدون مجوز قانونی در شهر تردد کند، با جریمه‌ سنگین مواجه می‌شود. بنابراین در کشورهای لیبرال ضرورت دخالت گسترده دولت مطرح شده است. یکی از نمونه‌های موفق چین است که دولت توانست با مداخلهٔ گسترده بحران را مهار کند. اما این مداخله گسترده مشکلات خود را هم دارد. یعنی مشابه همان تناقض اجتماع و انفراد، این‌جا بین آزادی‌های فردی و دخالت دولتی تنش پدید می‌آید. در کشور ما که نوعی بی‌اعتمادی عمومی نسبت به رسانه‌های رسمی در میان گروه‌ها و اقشار مختلف اجتماعی ‌وجود دارد که در نتیجهٔ اشباع اطلاعات رخ داده است. یعنی هر کس هر کاری می‌خواهد می‌کند و همه در این باره نظر می‌دهند و کار خود را می‌کنند که رفتاری خطرناک است و هر دم بر آمار کشتگان میافزاید. اما واقعیت این است که تا وقتی شرایط سلامت برقرار نشده، مسائل بعدی مطرح نمی‌شوند. یعنی زمانی می گفتند که در وهله نخست باید امنیت برقرار شود، حالا یک پله عقب تر رفته‌ایم و می‌گوییم اول باید سلامت باشد تا بتواند امنیت برقرار شود و در این فضای امن، مطالباتی چون آزادی و عدالت و توسعه و تعالی طرح شوند. عدالت و آزادی مکمل هم اند. اما همه این‌ها در شرایط سلامت و امنیت و در ربط با یکدیگر امکان‌پذیر می‌شوند، یعنی در شرایطی که دولت ملی و مُدرن به‌عنوان نیروی داور یا مدیر و مدبر، ناظر بر اجتماع برساخته شود. در ایده‌آل ترین شکل و در چشم‌اندازی لیبرتر-آنارشیستی، البته دولت و اجتماع(شوراها) باید یکی شوند. اما در حال حاضر، و به‌ویژه در تدبیر اقتصادی و سیاست‌گذاری اجتماعی، این دولت‌ها هستند که تصمیم می گیرند و مسئولیت دارند و بویژه، بحث سلامت و امنیت را نیز دولت ها کنترل می کنند. به‌تعبیر میشل فوکو که بحث بروزی در این مورد دارد، کنترل جمعیت و سلامت تحت نظارت دولت‌های مدرن درآمده‌اند، و در عصر جدید است که دولت‌ها قوی‌تر شده‌اند، اما نظارت‌شان به‌خلاف شیوه‌های نظارتی قدیم که زیاده «مرئی» بود و شاه با خدم و حشم می آمد، امروزه «نامرئی» شده است. داستان کنترل زندان بنتام یا همان برج سراسربین(Panopticon) به همین معناست. بنابراین در عصر مدرن دولت‌ها نقش بسیار مهمی ایفا می‌کنند. الان هم برغم حاکمیت گفتمان اقتصاد آزاد و شعارهای موسوم به «نولیبرال»، در همین رخداد کرونا روشن شد که تا دولت‌ها با نوعی اشتراک مساعی جهان‌شمول بشری با این بحران مواجه نشوند، نمی‌توان با این پیامدهای «منحوس» ویروس تاجدار مقابله کرد. بنابراین از یکسو ضرورت دارد که دولت‌ها، بویژه مدعی دموکراسی، وظایف خودشان را به‌درستی و به‌نحو شایسته انجام دهند. البته منظور ما اینجا از واژهٔ «دولت» کل «نظام» و «حکومت» یا حاکمیت سیاسی است و نه «هیئت دولت». دولت در اموری که صلاحیت دارد مانند تأمین اقتصادی و پوشش اجتماعی و..، و نه در عرصه‌هایی که فاقد صلاحیت است(امور اعتقادی، تنوع سیاسی، جامعه مدنی و حقوق و آزادی‌های فردی و..).

– ارزیابی شما از عملکرد دولت به معنای State در جامعه ما چیست؟

آشکار است که دولت (یعنی همان «استیت») ما، از ابتدا در داستان مهار این ویروس ضعیف عمل کرده و در نتیجه، ویروس بدسگال به‌خصوص در ایام نوروز مثل بمب در کشور منفجر شد و هنوز ممکن است در هفته‌های آینده آثار کشندهٔ خود را نشان دهد. متاسفانه در ماجرای ورود ویروس یکی از ضعیف ترین مدیریت ها را در مقایسه با سایر کشورها داشتیم. اما متکی به جانفشانی‌های کادر درمانی و پزشکی، می‌توان گفت کشور ایران خیلی خوب عمل کرده است. هرچند در مورد آمار و ارقام رسمی حرف و حدیث زیاد است، اما گسترش بیماری می‌توانست باز هم خیلی گسترده‌تر نمودار شود. بنابراین باید از تلاش‌های این کادر درمانی و اکثریت شهروندانی که ضوابط را رعایت کردند، برعم اقلیت بسیار «رها»، قدردانی شود.

– ارزیابی شما از واکنش مردم به این ویروس چطور بود؟

به‌نظر من اکثریت جمعیت شهروندان خوب عمل کرد. بسیاری از مردم در ایام عید به شهرستان‌ها یا به دیدار قوم و خویشان نزدیک خود نرفتند. البته بجز طبقات و اقشار وسیعی از مردم که مجبورند برای کار و امرار معاش روزانه از خانه خارج شوند و دولت مسئول رسیدگی به امور آنها بوده است، اقلیتی هم در همه جا هستند و در جامعه ما نیز که برای خود و دیگران مشکل می‌سازند و سیستم کلی هم نظارتی نمی‌کند. بنابراین در جامعه ما تلفیقی از جنبه‌های مثبت و منفی درهم آمیخته می‌شود و به‌ضرر اکثریت عمل می‌کند؛ در حالی‌که معتقدیم نیروهای دولتی می‌بایست در خدمت امنیت و سلامت و عدالت و آزادی باشند. مثلا در چین وقتی قرنطینه اعلام شد، به همه جا غذا رساندند و جلوی هر ساختمانی نیز پلیس ناظر ایستاده بود که کسی بیهوده از خانه بیرون نیاید. حتی نیروهای نظامی مثل ارتش وارد عمل شد و به جداسازی مردم خدمت کرد. به‌عبارت دیگر وقتی قرنطینه می‌کنیم، باید بتوانیم نیازهای جامعه را تامین کنیم. نیروهای عظیم نظامی و انتظامی ما نیز می‌توانند در خدمت این موضوع باشند، چنان‌که در همین جریان مقابله با سیل شاهد بودیم که نیروهای نظامی یا ارتش حرف اول را می‌زد. الان هم ضرر را از هرکجا بگیرند سود است و هنوز ملت باید از دولت بخواهد که با تدوین برنامه‌ای دقیق و بهره‌گیری از امکاناتش در جامعه فاصله‌گذاری اجتماعی را اجرا و اعمال کند.

– البته الان شاهدیم که بار دیگر مشاغل و حرفه‌ها از سرگرفته‌شده است.

درست است. به هر حال تأمین معیشت بسیاری از مردم به کار در بیرون بستگی دارد و نمی توانند کار نکنند و بنابراین بیرون می آیند و این داستان ادامه دارد. بحث بر سر این است که دولت چگونه باید نظارت کند. دولت های در زمینه مسائل حیاتی مثل سلامت و امنیت و تامین اجتماعی و عدالت حداقلی ضعف دارند.

یووال نوح هراری نویسنده معاصر، در نوشتاری گفته این وضعیت کرونا انسان‌ها را در دو حوزه با انتخاب مواجه ساخته، نخست این که میان ملی‌گرایی و بستن بیشتر مرزها گام بردارند یا تشریک‌مساعی و همکاری بین‌المللی را برگزینند. ارزیابی شما از این سخن چیست؟

این نکته همان سیاسی دیدن صرف قضایاست که الان به بن‌بست رسیده است. مثلا الان مشخص شده از منظر آمریکایی‌ها روش‌های تحریمی جواب نمی‌دهد. و نیز این‌که مشکلی که برای ایران پدید آمده برای همه جهان رخ داده است. هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که این بیماری را صرفا در مرزهای خود مهار می‌کند. امروز بیش از پیش مشخص شده که سرنوشت همه افراد به یکدیگر گره خورده است. بنابراین دولت‌ها فراسوی گرایش‌های سیاسی و فرهنگی می‌باید گزینه جدیدی به‌نام ملاحظه فراسیاسی یا عموم انسانی را نیز رعایت کنند. در جایی که هیچ‌گونه تبعیض و محدودیت و اعمال هژمونی معنا ندارد، همه انسان‌ها هم‌سرنوشت اند، باید به یک رویکرد جهان‌روا برسیم. دولت ها یا ناگزیرند که به چنین راه‌حلی تن دهند و یا از سوی افکار عمومی جهانی تقبیح خواهند شد. همچنان که الان می‌بینیم در آمریکا نسبت به تحریم‌های ایران از سوی جامعه واکنش منفی پدیدار شده است. همچنین در ایران نمی‌توانیم مدعی شویم که مسئول این مشکل آمریکا بوده است، زیرا شاهدیم که خود آمریکا بیشتر از ایران آسیب دیده است. بنابراین نمی‌توان دایما مسئله را در چارچوب سیاسی مورد بررسی قرار داد و مثلا گفت که چین خود این ویرس را ساخته ، زیرا اگر چین چنین کرده بود، بیشترین ضرر را خود دیده است. بنابراین اگر هم دولت‌ها مداخله‌ای در پیدایش این ویروس داشته‌اند، عامدانه نبوده است و از دست‌شان در رفته و باز «خطایی(زیاده)انسانی» رخ داده است. از این‌رو باید یک اصل یا پرنسیب جهان‌روا را پذیرفت که سلامت کل بشر را تامین کند. الان دیگر درک قدیم از قلمرو و سرزمین و «خاک یا خون» منسوخ شده و مرزهای میان کشورها در این مسئله تصنعی است. در واگیری سراسر ارضی مرزی وجود ندارد. در مواجهه با کرونا ناسیونالیسم کاربرد ندارد، ناسیونالیسم زمانی می‌تواند نقش مثبت ایفا کند که به‌تعبیر دکتر شریعتی هویت شما از بیرون نفی بشود تا بخواهید به‌شکل اثباتی از خود دفاع کنید. تنها در این‌صورت ناسیونالیسم می‌تواند نقشی مثبت بازی کند. اما ناسیونالیسم‌های افراطی به کنسرواتیسم-محافظه‌کاری و راسیسم-نژادپرستی و شووینیسم و فاشیسم و پوپولیسم و..، می‌انجامد که بسیاری از مصیبت‌های قرن بیستم از آن ناشی شده است. مسأله دیگری که در عصر جهانی‌سازی مورد تهدید قرار گرفته، سیادت دولت‌های ملی است. این دولت‌‌ها باید با تشریک‌مساعی ارادهٔ مشترکی برای مبارزه با بیماری بیابند. بنابراین ملت‌ها نمی‌توانند رویکرد خودمحورانه اتخاذ کنند و باید همبستگی اجتماعی داشته باشند. باید تمام سازمان‌های بهداشتی و درمانی جهان با هم هماهنگ شوند تا جلوی گسترش بیماری را بگیرند و آن‌را مهار سازند.

– جملهٔ مشهوری از پاسکال هست که می‌گوید(نقل به‌مضمون) همه مصیبت‌های بشری از آن ناشی می‌شود که نمی‌تواند ۲۴ ساعت در یک خانه بماند. الان عموم طبقه متوسط و کسانی که رفاه یا امکان حداقلی دارند، تجربه خودقرنطینگی داشته‌اند. به‌نظر شما این تجربه خودقرنطینگی و جداشدن از جامعه و در خانه ماندن از نظر فلسفی و فکری چه پیامدهایی دربر داشته است؟

این تجربه به‌تعبیر شاعر نوعی «به ملاقات خود رفتن» است. امری که در شلوغی زندگی روزمره امکان‌پذیر نیست. معمولا خود آدمی در اشتغال زندگی هرروزین فراموش می‌شود. تجربه خودقرنطینگی موجب شده که هر یک از ما مانند یک زندانی در یک محیط بسته به دنیای درونی خود پناه بریم. انسان‌ها باید بتوانند جهانی در خویش و یک دنیای روانی قوی و معنوی از آن خود بسازند. انسان‌ها در این وضعیت با ضعف‌ها و مشکلات خودشان مواجه می‌شوند و به بازبینی افکار و باورها و احساسات و امیال خودشان می‌پردازند. ضمن آن که هر یک از ما شاهد هستیم که چقدر زندگی‌ها کوتاه و شکننده اند! حتی جوانان بر اثر این بیماری از دنیا می‌روند. همچنین این بیماری به طرح مجدد برخی مسائل فلسفی کلاسیک مانند بحث «شر» دامن می‌زند. همچنین تردید در یقین‌های خرافی و کاذب مطرح می‌شود. بنابراین وضعیت قرنطینه شرایطی را فراهم آورده که هر یک از ما درباره خودمان و نسبت خودمان با دیگران و جهان بازاندیشی کنیم. انسان‌هایی که درمی‌یابند زمان محدودی برای زندگی دارند، طبعا با دقت و حساسیت بیشتری زندگی می‌کنند و قدر چیزهایی که دارند را بیشتر می‌دانند. البته در این شرایط تضادها هم شکل می‌گیرد، به‌خصوص در برخی خانه‌ها میان اعضای خانواده‌ها تنش‌هایی پدید می‌آید. بنابراین موقعیتی پیش آمده که هر فرد بیشترین خلوت را با خویش می‌کند و در برابر هستی و مطلق و خود، تنهاترین است و در نتیجه مواجهه‌اش صادق‌ترین و عمیق‌ترین است. در زندگی روزمره اجتماعی معمولا «همگنان» و دیگران به‌جای انسان فکر می‌کنند و انسان به‌تعبیر اگزیستانسیالیست‌ها کمتر با خود اصلی و اصیل‌اش مواجه می‌شود. اما تجربه قرنطینه سبب شده که این امر بیشتر امکان‌پذیر شود. البته چنان‌که اشاره شد این موضوع یک بعد اجتماعی هم دارد و برای همه به‌دلیل مسائل کاری و اقتصادی این امکان نیست که در خانه بمانند. اما به هر حال خلوت شدن جامعه و جهان از آدمیان آنها را به فکر بیشتر وامی‌دارد. فاصله‌هایی که پدید آمده و فرار انسان ها از یکدیگر نوعی شرایط «آخرالزمانی» پدید آورد، شبیه آن آیات قرآنی که وصف می‌کند: « یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ»!(۳۶، عبس)؛ روزی که انسان از برادر و پدر و مادر و خانواده‌اش می‌گریزد! امروز گویی مشابه این وضعیت پیش آمده و شرایطی فراهم آورده که انسان‌ها می‌بایستی به یک بازبینی اساسی و آغازهایی نو میان خود و در مناسبات‌شان با جهان پیرامون همت ورزند و اقدام کنند.

 

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: کرونا و روزگار ما